![مشق شب کودکان، دغدغه ذهني والدين مشق شب کودکان، دغدغه ذهني والدين](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/27321dff-c34e-4bc6-944d-b4b52375a573.jpg)
مشق شب کودکان، دغدغه ذهني والدين
نويسنده: شاهين تهراني
يکي ازفاکتورهاي مهمي که مي تواند نشان خوبي براي عوض شدن نسل باشد رفتارهاي خانوادگي است. مثلاً اگر در نسل هاي قبلي مرد حاکم بلامنازع منزل بود وهميشه حرف آخر را مي زد، اين روزها شاهد قدرت نمايي آشکار و پنهان خانم ها درخانواده وجامعه هستيم. اتفاقي که در سال هاي نه چندان دور اين قدر واضح و شفاف به چشم نمي خورد.
تغييرالگوي رفتار والدين با کودکان هم علامت ديگري از اين واقعيت است. والدين قديمي معمولاً آن قدرها که امروزه رسم شده، درس ومدرسه فرزندان خود را پيگيري نمي کردند. خيلي از پدرومادرها حتي نمي دانستند فرزندشان کلاس چندم است واگر مي دانستند هم آن قدر بنيه علمي نداشتند که بتوانند آنها را در امورآموزشي ياري کنند. اما حکايت کودکان امروزي حکايتي به راستي متفاوت است.
بالا رفتن سطح کلي سواد در ميان ايرانيان و البته رشد والدين امروز درمحيط مدرک سالار ديروز(که البته هنوز هم کاملاً از بين نرفته است!) باعث شد که رويکرد والدين در برابر کودکان به راستي تغيير کند. البته هنوز هم درجوامع مختلف ايراني، داريم والديني را که مي پندارند وظيفه الهي شان فقط توليد فرزند بوده وبا تکيه نادرست به شعار «هر آن کس که دندان دهد، نان دهد!» توکل را به بي خيالي تفسير مي کنند واز وضع مدرسه کودک خود(مثل تمام امور ديگرش!) کاملاً بي اطلاع هستند. اما غالب والدين ايراني به شدت پيگيرامور تحصيلي فرزندان خود هستند؛ براي شان معلم خصوصي مي گيرند. مدارس غيرانتفاعي گران قيمت را يکي يکي محک مي زنند وحتي در الگوهاي غلط، ديکته ومشق شب آنها را هم به دست خود انجام مي دهند!
با وجود اين همه تفاوت وتناقض، سوال اينجاست که از زوايه ديد علمي و روان شناسانه، والدين تا چه حد بايد خودشان را در امور آموزشي فرزندان خود داخل کنند؟ آيا دراين ارتباط، الگوي ثابت و پايدارعلمي وجود دارد و آيا مي توان براي همه کودکان از فرمولي ثابت استفاده کرد؟
دکتر نبي زاده دراين ارتباط چنين مي گويد: «درخيلي از موارد بچه ها تبديل به انسان هايي مي شوند که انگار وظيفه دارند آرزو وخيال از دست رفته والدين را تبديل به واقعيت کنند. آنها کار را با حرف هاي منطقي ومحکمه پسندي چون: ما به فکر خودش هستيم و نگران آينده اش هستيم، آغاز مي کنند اما واقعيت اين نيست.آنها عقده هاي فرو خورده خود را در فرزندشان جستجو مي کنند ومعمولاً دراين ميان کودک وآينده درخشان اوست که قرباني مي شود.»
پدر وماري که عاشق پزشکي بوده اند اما به دلايل مختلف نتوانسته اند بالاتر از يک ديپلم ساده را اخذ کنند يا پدر ومادرپزشکي که احساس مي کنند فرزندشان هرچه جز پزشک بشود، کلاس خانواده را پايين آورده، تمام هم وغم خود را مي گذارند تا فرزندشان پزشک شود. آنها اگرلازم باشد، حتي از شکم خود هم مي زنند وبراي بچه معلم خصوصي مي گيرند، او را به مدرسه گران قيمت مي فرستند و... تمام اينها در حالي است که روحيات کودک اصلاً با روحيات يک پزشک سازگاري ندارد وحتي اگر در نهايت به زور والدين راهي دانشکده پزشکي شود هم هرگز نخواهد توانست پزشک خوبي شود. اين قبيل والدين در واقع دو اشتباه مرتکب مي شوند: هم يک پزشک بد را به جامعه اضافه مي کنند وهم جلوي افزوده شدن يک مهندس، قاضي، هنرمند و...(بسته به علاقه و استعداد حقيقي بچه) خوب به جامعه را مي گيرند.
گاهي اوقات والدين براي بهبود وضع درسي کودک شان از کلاس هاي متعدد فوق برنامه بهره مي گيرند. تعدد و فشار اين گونه کلاس ها هم مورد تأييد کارشناسان امر نيست. دکتر نبي زاده معتقد است: «کودکاني که بعد از ساعات مدرسه، نهار خورده ونخورده بايد خودشان را به کلاس رياضي برسانند وبعد از آن تازه نوبت کلاس زبان، وکلاس علوم و.. است، درواقع زماني براي بچگي نخواهند داشت وهمه ما مي دانيم که کودکي کردن يکي از فاکتورهاي لازم ومهم در راه بلوغ رواني کودکان است! البته کلاس هاي فوق برنامه اي که مهارت جديدي به کودک مي آموزند وتا حدي هم جنبه سرگرمي دارند، مثل کلاس موسيقي، نقاشي، تئاتر و..مي توانند استعداد نهفته کودک را بيدا کنند.»
پرداختن بيش از حد به مقوله درس ومدرسه کودک به همان اندازه که بي اعتنايي کامل مي تواند زيان بخش باشد، خطرناک است. والدين دراين زمينه هم بايد تعادل لازم را حفظ کنند واجازه بروزافراط وتفريط ها را به خود ندهند. تنها دراين صورت است که فرزندان مان از لحاظ رواني کم مشکل و کم عقده وارد جامعه خواهند شد.
به عقيده خانم دکتر، درابتداي مدرسه و سنين آغازين دبستان، ازآنجا که کودک با مفاهيم تازه اي چون خواندن، نوشتن ومحاسبه کردن مواجه مي شود، شايسته است که توسط والدين ياري شود، اما اين کمک در طول زمان بايد اندک اندک رنگ باخته و مرحله به مرحله کمرنگ تر شده تا روزي که به کلي قطع شود. البته دراين رابطه هرگز ودرهيچ مرجعي سن خاصي عنوان نشده است. برخي از کودکان بعد ازکلاس دوم و سوم به کلي از همراهي والدين خود بي نياز شده و برخي حتي تا سال هاي آغازين دبيرستان هم به کمک پدر ومادرشان نيازمندند. اين يکي ديگر از وظايف مهم والدين است که با توجه به شواهد موجود دررفتار کودک خود، به اين نکته برسند که بايد کمک هاي شان را قطع کنند يا به آن ادامه دهند.
نکته مهم ديگري که دراين ارتباط بايدمد نظر والدين قرار بگيرد، نحوه قطع کمک هاست. آنها به هيچ وجه نبايد به يکباره کودک شان را از اين لطف بزرگ محروم کنند ومثلاً به او بگويند: «ازفردا همه کارهايت را بايد خودت انجام دهي!» اين بار سنگين مسؤوليت بايد به تدريج واندک اندک از روي دوش مشترک والدين وکودک به دوش نحيف و لرزان بچه منتقل شود وگرنه هيچ بعيد نيست که ستون، تحمل بار وارده را نياورده وبنا به يکباره فرود بريزد!
منبع:نشريه راه موفقيت، شماره 24
تغييرالگوي رفتار والدين با کودکان هم علامت ديگري از اين واقعيت است. والدين قديمي معمولاً آن قدرها که امروزه رسم شده، درس ومدرسه فرزندان خود را پيگيري نمي کردند. خيلي از پدرومادرها حتي نمي دانستند فرزندشان کلاس چندم است واگر مي دانستند هم آن قدر بنيه علمي نداشتند که بتوانند آنها را در امورآموزشي ياري کنند. اما حکايت کودکان امروزي حکايتي به راستي متفاوت است.
بالا رفتن سطح کلي سواد در ميان ايرانيان و البته رشد والدين امروز درمحيط مدرک سالار ديروز(که البته هنوز هم کاملاً از بين نرفته است!) باعث شد که رويکرد والدين در برابر کودکان به راستي تغيير کند. البته هنوز هم درجوامع مختلف ايراني، داريم والديني را که مي پندارند وظيفه الهي شان فقط توليد فرزند بوده وبا تکيه نادرست به شعار «هر آن کس که دندان دهد، نان دهد!» توکل را به بي خيالي تفسير مي کنند واز وضع مدرسه کودک خود(مثل تمام امور ديگرش!) کاملاً بي اطلاع هستند. اما غالب والدين ايراني به شدت پيگيرامور تحصيلي فرزندان خود هستند؛ براي شان معلم خصوصي مي گيرند. مدارس غيرانتفاعي گران قيمت را يکي يکي محک مي زنند وحتي در الگوهاي غلط، ديکته ومشق شب آنها را هم به دست خود انجام مي دهند!
با وجود اين همه تفاوت وتناقض، سوال اينجاست که از زوايه ديد علمي و روان شناسانه، والدين تا چه حد بايد خودشان را در امور آموزشي فرزندان خود داخل کنند؟ آيا دراين ارتباط، الگوي ثابت و پايدارعلمي وجود دارد و آيا مي توان براي همه کودکان از فرمولي ثابت استفاده کرد؟
کودک؛ عقده فرو خورده والدين
دکتر نبي زاده دراين ارتباط چنين مي گويد: «درخيلي از موارد بچه ها تبديل به انسان هايي مي شوند که انگار وظيفه دارند آرزو وخيال از دست رفته والدين را تبديل به واقعيت کنند. آنها کار را با حرف هاي منطقي ومحکمه پسندي چون: ما به فکر خودش هستيم و نگران آينده اش هستيم، آغاز مي کنند اما واقعيت اين نيست.آنها عقده هاي فرو خورده خود را در فرزندشان جستجو مي کنند ومعمولاً دراين ميان کودک وآينده درخشان اوست که قرباني مي شود.»
پدر وماري که عاشق پزشکي بوده اند اما به دلايل مختلف نتوانسته اند بالاتر از يک ديپلم ساده را اخذ کنند يا پدر ومادرپزشکي که احساس مي کنند فرزندشان هرچه جز پزشک بشود، کلاس خانواده را پايين آورده، تمام هم وغم خود را مي گذارند تا فرزندشان پزشک شود. آنها اگرلازم باشد، حتي از شکم خود هم مي زنند وبراي بچه معلم خصوصي مي گيرند، او را به مدرسه گران قيمت مي فرستند و... تمام اينها در حالي است که روحيات کودک اصلاً با روحيات يک پزشک سازگاري ندارد وحتي اگر در نهايت به زور والدين راهي دانشکده پزشکي شود هم هرگز نخواهد توانست پزشک خوبي شود. اين قبيل والدين در واقع دو اشتباه مرتکب مي شوند: هم يک پزشک بد را به جامعه اضافه مي کنند وهم جلوي افزوده شدن يک مهندس، قاضي، هنرمند و...(بسته به علاقه و استعداد حقيقي بچه) خوب به جامعه را مي گيرند.
تاثير معکوس کلاس هاي متعدد
گاهي اوقات والدين براي بهبود وضع درسي کودک شان از کلاس هاي متعدد فوق برنامه بهره مي گيرند. تعدد و فشار اين گونه کلاس ها هم مورد تأييد کارشناسان امر نيست. دکتر نبي زاده معتقد است: «کودکاني که بعد از ساعات مدرسه، نهار خورده ونخورده بايد خودشان را به کلاس رياضي برسانند وبعد از آن تازه نوبت کلاس زبان، وکلاس علوم و.. است، درواقع زماني براي بچگي نخواهند داشت وهمه ما مي دانيم که کودکي کردن يکي از فاکتورهاي لازم ومهم در راه بلوغ رواني کودکان است! البته کلاس هاي فوق برنامه اي که مهارت جديدي به کودک مي آموزند وتا حدي هم جنبه سرگرمي دارند، مثل کلاس موسيقي، نقاشي، تئاتر و..مي توانند استعداد نهفته کودک را بيدا کنند.»
کينه ازخواهر و برادر درسخوان!
پرداختن بيش از حد به مقوله درس ومدرسه کودک به همان اندازه که بي اعتنايي کامل مي تواند زيان بخش باشد، خطرناک است. والدين دراين زمينه هم بايد تعادل لازم را حفظ کنند واجازه بروزافراط وتفريط ها را به خود ندهند. تنها دراين صورت است که فرزندان مان از لحاظ رواني کم مشکل و کم عقده وارد جامعه خواهند شد.
ملاک اصلي: توانمندي کودک
به عقيده خانم دکتر، درابتداي مدرسه و سنين آغازين دبستان، ازآنجا که کودک با مفاهيم تازه اي چون خواندن، نوشتن ومحاسبه کردن مواجه مي شود، شايسته است که توسط والدين ياري شود، اما اين کمک در طول زمان بايد اندک اندک رنگ باخته و مرحله به مرحله کمرنگ تر شده تا روزي که به کلي قطع شود. البته دراين رابطه هرگز ودرهيچ مرجعي سن خاصي عنوان نشده است. برخي از کودکان بعد ازکلاس دوم و سوم به کلي از همراهي والدين خود بي نياز شده و برخي حتي تا سال هاي آغازين دبيرستان هم به کمک پدر ومادرشان نيازمندند. اين يکي ديگر از وظايف مهم والدين است که با توجه به شواهد موجود دررفتار کودک خود، به اين نکته برسند که بايد کمک هاي شان را قطع کنند يا به آن ادامه دهند.
نکته مهم ديگري که دراين ارتباط بايدمد نظر والدين قرار بگيرد، نحوه قطع کمک هاست. آنها به هيچ وجه نبايد به يکباره کودک شان را از اين لطف بزرگ محروم کنند ومثلاً به او بگويند: «ازفردا همه کارهايت را بايد خودت انجام دهي!» اين بار سنگين مسؤوليت بايد به تدريج واندک اندک از روي دوش مشترک والدين وکودک به دوش نحيف و لرزان بچه منتقل شود وگرنه هيچ بعيد نيست که ستون، تحمل بار وارده را نياورده وبنا به يکباره فرود بريزد!
منبع:نشريه راه موفقيت، شماره 24