ابعاد توسعه در حكومت امام علي(ع)
اشاره:
معناي توسعه سياسي
معناي توسعه اقتصادي
اگر توسعه اقتصادي بدين معنا باشد كه: برنامهريزيها به گونهاي طراحي شود كه تنها عدهاي از خوان گسترده سرمايههاي الهي بهرهمند گرديده و از رهگذر ثروتهاي بادآورده به «آلاف و الوف» برسند و مردم طفيلي آنها نوايي بيابند، اين معنا از توسعه اقتصادي نيز هرگز مورد تأييد نيست.
آن چه در اين آغاز گفته آمد و به طور اجمال معناي صواب و ناصواب واژهها تبيين شد بايد ديد كه در حكومت الهي مولاعلي(ع) اولويت با كدام يك از اينها بود.
در پاسخ بايد گفت:
1ـ در حكومت مولا اولويت با توسعه فرهنگي بود، نه توسعه سياسي و اقتصادي!
2ـ در حكومت حضرت اين دو (توسعه سياسي و اقتصادي) در عرض هم مطرحاند، نه در طول يكديگر!
توسعه فرهنگي
«و لقد بعثنا في كلّ امةٍ رسولاً ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت...؛1 و همانا به ميان هر ملّتي پيامبري را مبعوث كرديم كه خداي را پرستش كنيد و از طاغوت اجتناب نماييد...»
معناي اين پيام آن است كه اساس دعوت انبيا را «توسعه فرهنگي» تشكيل ميداده است، مگر توسعه فرهنگيِ مطلوب، چيزي جز دعوت انسانها به «صلاح» است؟
مگر توسعه فرهنگي همان رشد فكري انسانها نيست؟! اين توسعه جز در سايه اعتقاد كامل به توحيد و نفي طاغوتها امكانپذير نيست.
به سورههاي نازل شده در آغاز بعثت بنگريد (كه در جزء آخر قرآن است) و همه سخن از مبدأ و معاد و مسائل مربوط به اين دو است. پيام اين روش اين است كه انقلاب همه جانبه، جز از رهگذر «انقلاب فرهنگي» ممكن نيست، و انقلاب فرهنگي واقعي فقط در سايه «اعتقاد واقعي» به مبدأ و معاد ميسّر است. و نيز راه توسعه سياسي و اقتصادي از اين مسير ميگذرد. بزرگترين مشكل در مسير تحقق توسعه اقتصادي كساني هستند كه فقط به خود و سود شخصي ميانديشند، كساني كه فقط به نوا رسيدن خود را مهم ميشمارند، نه جامعه! قرآن كريم جهت اصلاح اينان ابتدا از معاد و پرواي از خداوند سخن ميگويد كه البته اين آغاز راه است، زيرا كه در كنار «اخلاق»، «قانون» نيز وجود دارد كه سودجويان زالوصفت را كه با پشت پا زدن به قانون، خدا و ارزشهاي الهي را ناديده ميگيرند، سر جاي خود بنشاند ولي آغاز راه تصحيح باورها است كه اساس توسعه فرهنگي است:
«ويلٌ للمطففين الّذين اذا اكتالوا علي النّاس يستوفون و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون الا يظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم يوم يقوم الناس لرب العالمين؛2 واي بر كمفروشان آنان كه چون كيل از مردم ميستانند آن را پر ميكنند و چون براي مردم وزن كنند از آن ميكاهند، آيا اينان نميدانند در آن روز بزرگ زنده ميشوند، روزي كه مردم به پيشگاه پروردگار جهانيان ميايستند.
بنابراين، اگر ياد قيامت به عنوان يك باور در دل و جان كمفروشان نفوذ داشته باشد، دست از اين گناه برميدارند. اين شيوه اعقتادي و توسعه فرهنگي در مكتب انبيا و روش حكومتي امام علي(ع) نيز شواهد فراوان دارد. نگاهي به رهنمودهاي امام علي(ع) در طول دوران حكومت ميتواند زندهترين شاهد در اين زمينه باشد. در كمتر كلامي از مولا است كه از ياد
پيامبر بزرگ در اين حكومت الهي به همان ميزان كه تأكيد بر عمل به قانون خداوند داشت به همان ميزان كه تأكيد بر تساوي همه در برابر قانون داشت كه معنا و مفهوم توسعه سياسي است به همان مقدار بر اصلاح معيشت و سامان دادن زندگي مسلمانان، در حدّ توان تلاش ميكرد.
قيامت، اعراض از دنيا، تقوا و... سخني نرفته باشد.
نهج البلاغه با اين كه بخشي از كلمات مولا را در خود جاي داده است شاهد زندهاي بر مدّعاي فوق است؛ به عنوان نمونه:
امام علي(ع) در روزهاي آغازين خلافت الهي خويش و پيش از اعلان برنامههاي انقلابي چنين خطبه ميخواند:
«... ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوي عن تقحم الشبهات...؛3 ... آن كس كه از اعمال و كردار گذشتگان و عواقب سوء آن عبرت گيرد، تقوا وي را از آلوده شدن به كارهاي شبههناك باز ميدارد...»
آن گاه به بيان انقلاب همه جانبه در حكومت الهي خود ميپردازد. (بخشي از كلمات مولا در اين زمينه در مقاله قبل ذكر شد.)
آن گاه سخن از اخلاق است و ارزشهاي الهي:
«شغل من الجنّة والنّار امامه ساع سريع نجا و طالب بطيءٌ رجا و مقصّرٌ في النار هوي...؛4 همواره دل مشغول دارد آن كه بهشت و دوزخ را در برابر خود بيند (مردم در اين راستا سه گروهاند) گروهي كوشنده و سخت كوشنده به سوي حقاند، اينان رهايي يافته اهل نجاتند و گروهي طالب حقاند، ولي به كندي گام برميدارند، اينان را نيز اميد رهايي هست و گروه سوّم آناناند كه در كارها «وظايف خويش» قصور ميورزند و تقصير ميكنند اينان در آتش دوزخ سرنگون گردند... .»
اين بخشي از خطبهاي است كه امام علي(ع) در هفتمين روز حكومت خويش ايراد كرده است.
مولا علي(ع) در صدر برنامههايي كه براي كارگزاران خويش قرار ميدهد، رنگي از فرهنگ دارد كه در حقيقت اساس و مبناي تحوّل است:
حضرت در نامهاي به «قثم بن عباس» استاندار مكّه مينويسد:
«اما بعد فاقم للناس الحج و ذكّرهم بايام الله واجلس لهم العصرين فافت المستفتي و علّم الجاهل و ذاكر العالم...؛5 اما بعد حج را براي مردم برپاي دار و ايام الله را به يادشان آور و هر بامداد و شامگاه برايشان به مجلس بنشين و كسي را كه در امري فتوا خواهد، فتوا ده نادان را علم بياموز و با عالم مذاكره كن...»
در اين نامه ابتدا سخن از تعليم و آموزش مردم است كه اساس و مبنا در كار فرهنگي است و سپس سخن از برخورد خودماني و متواضعانه با مردم و...
در اين باره از سيره حكومتي مولا سخن و مثال فراوان است و اگر بخواهيم رهنمودهاي مولا را در اين زمينه بياوريم، بايد اكثر نهجالبلاغه را به عنوان شاهد ذكر كنيم بنابراين، به همين مقدار بسنده ميكنيم. در پايان اين قسمت از بحث، تذكر اين نكته گفتني است كه هرگز مقصود ما از «توسعه فرهنگي» گسترش بيرويه افكار و آرا و نظريات كه در قالب روزنامهها، هفتهنامهها، ماهنامهها، فصل نامهها و... نيست چرا كه گسترش بيرويه در اين عرصه و آزادي بيحدّ و مرز پاياني جز بمباران تمامي باورهاي اعتقادي سالم و ارزشهاي الهي ندارد! به فضل خداوند خواهيم گفت كه در سيره مولا آزادي «رشدآور» بود، اما مولا هرگز اجازه نشر ابتذال را به كسي نميداد.
توسعه سياسي و اقتصادي
پيامبر گرامي اسلام با هجرت به مدينه در حقيقت شالوده حكومت بزرگ الهي را پيريزي كرد؛ حكومتي كه در عين بِساطت، اركان اصلي يك حكومت را در خود داشت و مقرّ آن «مسجد» بود. و به تعبير امام راحل رحمة الله عليه:
«مسجد مسلمين در زمان رسول خدا(ص) و در زمان خلفايي كه بودند، مسجد مركز سياست اسلام بوده است، در روز جمعه با خطبه جمعه مطالب سياسي، مطالب مربوط به جنگها، مطالب مربوط به سياست مدن. اينها همه در مسجد درست ميشده است شالودهاش در مسجد ريخته ميشده است، در زمان رسول خدا و در زمان ديگران و در زمان حضرت امير سلام الله عليه.»6
پيامبر بزرگ در اين حكومت الهي به همان ميزان كه تأكيد بر عمل به قانون خداوند داشت به همان ميزان كه تأكيد بر تساوي همه در برابر قانون داشت كه معنا و مفهوم توسعه سياسي است به همان مقدار
امام علي(ع): ميان تو و مردم پيام رساني جز زبانت و حاجبي جز رويت نباشد، هيچ نيازمندي را از ديدار باز مدار، زيرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود و سپس نياز او برآوري كس تو را نستايد... .
بر اصلاح معيشت و سامان دادن زندگي مسلمانان، در حدّ توان تلاش ميكرد. پيامبر(ص) خود اولين مؤمن به تمامي مكتب بود «امن الرّسول بما أنزل اليه...؛7 پيامبر به آن چه بر او نازل شده ايمان دارد...»
و ديگران را به همين دعوت ميكرد كه به راستي با تمام وجود قانون خدا را پذيرا باشيد كه قانون ناپذيري (نپذيرفتن قانون خدا) كفر است، شرك است، ظلم است، چرا كه قانون او بهترين قانون است: «أفحكم الجاهليّة يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون»8 آيا حكم جاهليت را ميجويند، براي آن مردمي كه اهل يقين هستند چه حكمي از حكم خدا بهتر است.» قرآن كريم نشانه ايمان و اعتقاد راستين به خداوند را تسليم بودن در برابر قانون او ميداند:
«و ما كان لمؤمن و لامؤمنة اذا قضي الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم و من يعصي الله و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبينا؛9 هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد كه چون خدا و پيامبرش در كاري حكم كردند آنها را در كارشان اختياري باشد، هر كه از خدا و پيامبرش نافرماني كند سخت در گمراهي افتاده است.
و در آيهاي ديگر ميخوانيم:
«فلا و ربّك لايؤمنون حتي يحكموك فيـما شجر بينهم ثم لايجدوا في انفسهم حرجا مما قضيت و يسلّموا تسليما؛10 نه سوگند به پروردگارت كه ايمان نياورند، مگر آن كه در نزاعي كه ميان آنها است تو را داور قرار دهند و از حكمي كه تو ميدهي هيچ ناخشنود نشوند و سراسر تسليم آن گردند.»
از اين دو آيه به خوبي ميتوان دريافت
كه پذيرش قانون خداوند، ستون فقرات ايمان است و از روايتي استفاده ميشود كه اين پذيرش حتي در عمق جان نيز بايد تحقق يابد:
امام صادق(ع) فرمود: «لو ان قوما عبدوا الله وحده لاشريك له و اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة و حجّوا البيت و صاموا شهر رمضان ثم قالوا لشيء صنعه الله أو صنعه النبي الا صنع خلاف الّذي صنع أو وجدوا ذلك في قلوبهم لكانوا بذلك مشركين ثم تلاهذه الآية... ثم قال ابوعبدالله فعليكم بالتسليم؛11 چنان چه مردمي خداي يگانه و بيشريك را بپرستند و نماز را برپا دارند و زكات بدهند و حج خانه خدا را به جا آورند و ماه رمضان را روزه دارند، سپس به چيزي كه خدا خلق كرده يا پيغمبر ساخته اعتراض كنند و بگويند، چرا بر خلاف آن رفتار نشده يا در دل خود چنين اعتراضي كنند، گرچه به زبان نياورند به همين اعتراض مشرك ميشوند. سپس آيه «فلاو ربك...» را تلاوت فرمود. سپس حضرت امام صادق(ع) فرمود بر شما است كه تسليم باشيد.»
براين اساس، حضرت به اجراي قانون خدا سخت مقيّد بود. وقتي زني از قبيله «بنيمخزوم» سرقت كرد و نزد پيامبر جرمش ثابت شد، حضرت به قطع دست وي تصميم گرفت. آنان به هر دري زدند تا جلو اجراي حكم را بگيرند، سرانجام دست به دامن «اسامة بن زيد» چهره محبوب و مورد علاقه پيامبر زدند تا او واسطه شود!! اسامة نيز به درخواست آنان تن داد و توقف حكم را در مورد آن مجرم تقاضا كرد. پيامبر اكرم در حالي كه آثار غضب از چهرهاش هويدا بود فرمود:
ـ اسامة! تو براي تعطيلي حدي از حدود خدا وساطت ميكني؟!
ـ اسامة عذرخواهي كرد و گفت: استغفرلي يا رسول الله؛ از پيشگاه خداوند براي من استغفار كنيد.
آن گاه پيامبر در سخنراني شب آن روز چنين فرمودند:
«اما بعد فانّما اهلك الّذين من قبلكم انّهم كانوا اذا سرق فيهم شريف تركوه و اذا سرق فيهم الضعيف اقاموا عليه الحدّ و انّي والّذي نفسي بيده لو انّ فاطمة بنت محمد سرقت لقطعت يدها؛12 مردمي كه پيش از شما زندگي ميكردند، به اين جهت نابود شدند كه هرگاه شخص صاحب نفوذي در ميانشان مرتكب دزدي و خلاف ميشد، قانون در حق او اجرا نميگرديد، اما اگر فردي ضعيف دست به سرقت ميزد، قانون در مورد او اجرا ميشد به خدا قسم اگر دختر من فاطمه نيز چنين كند، دستش را قطع خواهم كرد.»
سپس به امر پيامبر(ص) دست زن سارق قطع شد.
پيامبري كه اين چنين بر قانونگرايي تأكيد ميكند، هم زمان به فكر معيشت مسلمانان به ويژه مهاجران است و با ايجاد سنّت برادري بين مهاجران و انصار بهبود نسبي در وضع زندگي آنان پديد ميآورد.
«هشت ماه بعد از هجرت رسول خدا، ميان مهاجر و انصار برادري قرار داد كه در راه حق يكديگر را ياري دهند و پس از مرگ از يكديگر ارث ببرند اينان نود نفر يا صد نفر بودند، نيمي از مهاجران و نيمي از انصار كه رسول خدا به آنان گفت: «تأخوا في الله اخوين اخوين» در راه خدا دو نفر دو نفر با هم برادري كنيد سپس دست علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ را گرفت و گفت: هذا اخي؛ اين برادر من است، حكم توارث، با نزول آيه اولي الارحام بعضهم اولي ببعض في كتاب الله[احزاب:6] بعد از جنگ بدر منسوخ شد.»13
اين تنها دو نمونه از مصاديق توسعه سياسي و اقتصادي در سيره پيامبر(ص) بود كه از اين قبيل فراوان است و بيان همه آنها در اين مقال نميگنجد.
توسعه سياسي و اقتصادي در سيره امام علي(ع)
«... و لا تروعن مسلما و لاتجتازن عليه كارها و لاتأخذن منه أكثر من حق الله في ماله... فهل لله في أموالكم من حق فتؤدوه الي وليّه فان قال لا فلاتراجعه و ان انعم لك منعم فانطلق معه من غير ان تخيفه او توعده او تعسفه او ترهقه فخذ ما اعطاك من ذهب أو فضة...؛14... مبادا مسلماني را بترساني و اگر خود نخواهد به سرزمينش نروي و بيش از آن چه حق خداوند است از او مستاني... به آنها بگو آيا خدا را در اموالتان سهمي است كه آن را به وليّ خدا بپردازيد؟
امام علي(ع): پس خدا را خدا را در نظر گير در مورد طبقه پايين آنها كه راه چاره ندارند؛ يعني مستمندان و نيازمندان و تهيدستان و از كار افتادگان در اين طبقه هم كساني هستند كه دست سؤال دارند و هم افرادي كه بايد بدون پرسش بخشش شود... .
اگر كسي گفت: نه حرفش را پذيرفته به سراغش مرو و اگر كسي گفت آري بي آن كه او را بترساني يا تهديدش كني يا بر او سخت گيري يا به دشوارياش افكني به همراهش برو و آن چه از زر و سيم دهد، بستان و... .»
نيز در نامه ديگر به همين مسؤولان ميفرمايند:
«... و أمره الاّ يجبههم و لا يعضههم و لايرغب عنهم تفضلاً بالامارة عليهم فانّهم الاخوان في الدّين والاعوان علي استخراج الحقوق...؛15 و او را فرمان ميدهد كه با مردم با چهره عبوس رو به رو نشود و آنان را دروغگو نخواند و به اين دستاويز كه بر آنان امارت دارد، روي از ايشان برمتابد، زيرا آنها برادران ديني او و در گرفتن حقوق خداوند ياران او هستند... .»
در نامهاي كه حضرت به «محمد بن ابي بكر» به هنگامي كه او را به استانداري مصر منصوب كرده آمده است:
«فاخفض لهم جناحك والن لهم جانبك وابسط لهم وجهك واس بينهم في اللّحظة والنظرة حتي لايطمع العظماء في حيفك لهم و لاييأس الضعفاء من عدلك عليهم...؛16 بالهاي محبتت را بر آنها بگستر و نرمخوي و گشاده روي باش و تساوي بين آنها را حتي در نگاههايت مراعات كن، تا بزرگان از تو نخواهند كه بر ناتوانان ستم كني و ناتوانان از عدالت تو نوميد نشوند...»
و در نامهاي كه حضرت به استاندار مكه «قثم بن عباس» مينويسد، آمده است: «... ولايكن لك الي الناس سفير الاّ لسانك و لا حاجبٌ الاّ وجهك و لاتحجبن ذا حاجة عن لقائك بها فانّها ان ذيدت عن أبوابك في أوّل وردها لمتحمد فيـما بعد علي قضائها...؛17 ميان تو و مردم پيام رساني جز زبانت و حاجبي جز رويت نباشد، هيچ نيازمندي را از ديدار باز مدار، زيرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود و سپس نياز او برآوري كس تو را نستايد... .»
اينها تنها نمونهاي اندك از جلوههاي مردمي حكومت مولي علي(ع) است در اين ديدگاه كارگزاران نظام اسلامي، خدمتگزاران مردماند و بايد شايستهترين برخورد را با رعيت داشته باشند. بايد حريم و حقوق آنها كاملاً رعايت گردد.
در بُعد قانون مندي نيز مولا علي(ع) از پايبندترين انسانها به قانون خدا است، نه خود و نه به بستگان خود اجازه هتك حريم قانون را نميدهد، در برابر زياده طلبيها، تمامت خواهيها، از هر كس كه باشد ميايستد، سه بار عقيل، برادر حضرت، به محضر مولي شرفياب شد و خواهان امتياز بيشتر از بيتالمال بود، پيوسته جواب ردّ شنيد، فرزندش «ام كلثوم» درخواست استفاده از گردنبند قيمتي بيتالمال كرد، مولا اجازه نداد. خواهر رضاعياش «ام هاني» خواهان امتياز بيشتر بود، پاسخ رد شنيد. عبدالله بن جعفر داماد حضرت، درخواست كمك از بيتالمال داشت. مولا جواب مثبت به او نداد و... و اگر از كارگزاري، گزارشي منفي ميآمد، مولا به صرف اتهام او را از كار بركنار نميكرد؛ تحقيق ميكرد، اگر گزارش نادرست بود، كارگزار خويش را تبرئه ميكرد. و اگر درست بود، بيمحابا و با قاطعيت در برابر تخلف او ميايستاد در اين باره به ياري خداوند در مقالهاي جداگانه پيرامون كارگزاران مولي و رفتار حضرت با آنان سخن خواهيم گفت ان شاءالله.
با اين همه اين گونه نبود كه حضرت از توسعه اقتصادي و اصلاح وضع معيشتي مردم نيز غافل باشد. در عهدنامه مالكاشتر كه جامعترين آيين نامه حكومتي است، مولا بر اين امر تأكيد ويژه دارد.
در صدر دستور العمل مولا به مالك چنين آمده است:
«... جباية خراجها و جهاد عدوّها و استصلاح اهلها و عمارة بلادها...؛18 ... مالك مأمور است ماليات سرزمين مصر را جمعآوري كند و با دشمنان آن كشور پيكار كرده و كار مردمش را به صلاح آورد و شهرهايش را آباد سازد...»
در جاي جاي اين عهدنامه سخن از مردم (رعيت) و برخورد انساني با تمامي اقشار جامعه است تا جايي كه مولا قضاوت خوب مردم را ملاك صلاح افراد ميداند.
«... و انما يستدل علي الصالحين بما يجري الله لهم علي السن عباده...؛19... و نيكوكاران را از آن چه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جاري ساخته توان شناخت... .»
آن گاه در همين عهد سخن از اقتصاد، سرمايههاي كشور و اصلاح معيشت مردم به ميان ميآورد:
«... و تفقد امر الخراج بما يصلح اهله فان في صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم و لاصلاح لمن سواهم الاّ بهم...؛20 ... خراج و ماليات را دقيقا زير نظر بگير به گونهاي كه صلاح ماليات دهندگان باشد، زيرا اصلاح كار خراج و خراجگذاران صلاح كار ديگران است و در بهبودي حال ماليات دهندگان بهبودي حال ديگران نيز نهفته است... .»
در اين سخن مولي بر برخورد انساني با ماليات دهندگان تأكيد دارد، چرا كه در حكومت مردمي بايد به گونهاي رفتار كرد كه مردم حكومت را از خود دانسته و با علاقه و اشتياق همكاري كنند، آن گاه فرمود: «... فان شكوا ثقلاً أو علّة أو انقطاع شرب أو بالّةٍ أو احالة أرض اغتمرها غرق أو أجحف بها عطش خففت عنهم بما ترجوا ان يصلح به امرهم...؛ ... هرگاه از سنگيني خراج يا افت محصول يا بريدن آب يا نيامدن باران يا دگرگون شدن زمين چون در آب فرو رفتن يا بيآبي شكايت نزد تو آوردند، از هزينه و رنجشان بكاه آن قدر كه اميدي داري كه كارشان را سامان دهد....»
آن گاه در مورد تجّار و صاحبان صنايع و رفتار درست با آنان را توصيه ميكند، سپس مولا سخن از محرومان به ميان آورده تأكيد ويژه بر اصلاح وضع معيشتي آنان دارد.
«... ثمّ الله الله في الطبقة السفلي من الّذين لاحيلة لهم من المساكين والمحتاجين و اهل البؤسي والزمني فان في هذه الطبقة قانعا و معترّا...؛21 ... پس خدا را خدا را در نظر گير در مورد طبقه پايين آنها كه راه چاره ندارند؛ يعني مستمندان و نيازمندان و تهيدستان و از كار افتادگان در اين طبقه هم كساني هستند كه دست سؤال دارند و هم افرادي كه بايد بدون پرسش بخشش شود... .»
«... فلايشغلنّك عنهم بطرٌ فانك لاتعذر بتضييعك التافة لاحكامك الكثير المهم فلا تشخص همّك عنهم و لاتصعّر خدّك لهم و تفقد امور من لايصل اليك منهم ممن تقتحمه العيون و تحقره الرجال...؛22 ... هرگز نبايد سرمستي زمامداري تو را به خود مشغول سازد و به آنها رسيدگي نكني، زيرا اين بهانه كه كارهاي خُرد را به سبب پرداختن به كارهاي مهم و بزرگ رها كردن، هرگز پذيرفته نخواهد شد. پس همّت خود را از پرداختن به نيازهايشان دريغ مدار و متكبرانه با آنها برخورد مكن و كارهاي كساني كه به تو دست نتوانند يافت، خود تفقد و بررسي نما. اينان مردمي هستند كه در نظر ديگران بيمقدارند و مورد تحقير رجال حكومت... .»
در كلمات مولا از اين نمونه فراوان ميتوان يافت كه آوردن آنها از حدود مقاله خارج است.
بنابر آن چه گفته شد، نتيجه ميگيريم كه:
1ـ در حكومت پيامبر و مولا اصل و اساس بر توسعه فرهنگي، اخلاقي است نه ديگر توسعهها؛ 2 ـ توسعه سياسي و اقتصادي بايد در عرض يكديگر باشد تا كشور اسلامي سامان يابد.
به ياري خداوند در مقاله آينده، ديگر ابعاد حكومت مولا علي(ع) را پي خواهيم گرفت.
پي نوشت ها :
1 ) نحل (16) آيه36.
2 ) مطففين (83) آيه1 تا 6.
3 ) نهج البلاغه، خطبه 16.
4 ) همان.
5 ) نهج البلاغه، نامه 67.
6 ) سيماي معصومين در انديشه امام خميني، ص128. دفتر دوازدهم تبيان.
7 ) بقره (3) آيه285.
8 ) مائده (5) آيه50.
9 ) احزاب (33) آيه36.
10 ) نساء (4) آيه65.
11 ) اصول كافي، ج2، باب شرك، حديث4.
12 ) صحيح مسلم، ج3، ص1315، كتاب الحدود، باب2.
13 ) سيرةالنبي، ج2، ص123 ـ 126؛ امتاع الاسماع، ص49 و 50؛ جوامع السيرة، ص96 و 97؛ الطبقات الكبري، ج1، ص238 و تاريخ پيامبر اسلام مرحوم آيتي، ص216.
14 ) نهج البلاغه، نامه 25.
15 ) همان، نامه 26.
16 ) همان، نامه 27.
17 ) همان، نامه 67.
18 ) همان، نامه 53
19 ) همان.
20 ) همان.
21 ) همان.
22 ) همان.
ارسال توسط كاربر محترم:samsam