ردپايي در بهشت اهلبيت(نگاهي به حديث «سلمان منا اهل البيت»)
نويسنده: بهزادحبيبي
منبع : اختصاصي راسخون
منبع : اختصاصي راسخون
چكيده
افتخار «منا اهل البيت» از افتخاراتي است، كه هر شيعه دلسوختهاي آرزوي رسيدن به اين درجه را دارد. از افرادي كه مشهور است به داشتن اين افتخار سلمان محمدي و يا همان سلمان فارسي(ره) ميباشد. اما در اينجا اين سؤال مطرح ميشود، كه يا اين راه همچنان باز است و آيا ما هم ميتوانيم اين امتياز را شامل حال خود كنيم؟ و آيا غير از جناب سلمان(ره)كسان ديگري بودهاند كه مورد اين اكرام قرار گرفته باشند؟ اگر راه باز است و ديگراني هم به اين درجه رسيدهاند سر آن چه بوده و چه صفاتي آنها را به اين مقام رسانده؟ در اين مقاله ما به بررسي پاسخ اين سؤالات پرداختهايم.
كليد واژه : منا اهل البيت ، سلمان محمدي ، ولايت پذيري ، عزت نفس ، زبير بن عوام.
مقدمه
در طول تاريخ بشريت خانداني به شرافت و پاكي، و عظمت و بزرگواري خاندان عصمت و طهارت، يعني اهل بيت پيامبر اسلام(ع)، به خود نديده و نخواهد ديد. در احاديث وارده از معصومين(ع) نيز، جايگاه ويژه اين خاندان در نظام اسلامي به خوبي هويداست. و اگر كسي مروري اجمالي بر آيات قرآن داشته باشد، به وضوح نوع نگاه خداوند به اين بزرگواران را خواهد ديد و خواهد دانست كه حق تعالي چه نگاه ويژهاي به اين مقوله دارد.در آيه 23 شوري چنين ميخوانيم:«ذلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ »اين (بهشت ابد) همان است كه خدا به بندگانى كه ايمان آورده و نيكوكار شدند بشارت آن را داده است. بگو: من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه مودّت و محبّت مرا در حقّ خويشاوندان منظور داريد (و دوستدار آل محمّد باشيد، كه اين اجر هم به نفع امت و براى هدايت يافتن آنهاست)، و هر كه كارى نيكو انجام دهد ما نيز در آن مورد بر نيكوييش بيفزاييم كه خدا بسيار آمرزنده گناهان و پذيرنده شكر بندگان است.در اين آيه بالخصوص محبت اين خاندان مورد نظر بوده، كه خود نمادي از عظمت اصل اعتقاد به ولايت اين بزرگوران (ع) ميباشد. و بايد دانست« مسئله مودت و محبت غير از مسئله وصايت و خلافت و امامت است، مودت و محبت از ضروريات دين اسلام است و مخالف آن مثل نواصب و خوارج از اسلام خارج هستند و احكام كفر بر آنها بار ميشود از نجاست بدن و وجوب قتل و عدم غسل و كفن و دفن و صلوة بر آنها و اما وصايت و امامت از ضروريات مذهب است و مخالف آن از ايمان خارج است و لو احكام اسلام بر آن بار است و از اين بيان تكليف طلحه و زبير و اصحاب جمل و معاويه و اصحاب صفّين و يزيد و لشكر كربلا و بنى اميه و بنى عباس و اشباه آنها معلوم ميشود.( أطيب البيان في تفسير القرآن، ج11، ص481)«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة»امام باقر(ع)فرمود: اسلام روى پنج پايه نهاده شده: نماز و زكاة و روزه و حج و ولايت و چنان كه براى ولايت (در روز غدير خم يا در عالم ميثاق) فرياد زده شد، براى هيچ چيزى ديگر فرياد زده نشد(اصول كافى-ترجمه مصطفوى، ج3، 29)با توجه به مطالبي كه ذكر شد، دانسته ميشود كه انتساب به آن بزرگواران(ع) چه افتخار بزرگيست كه قطعاً شامل حال هر كسي نخواهد شد. اما با مروري در تاريخ و روايات افرادي را مي-بينيم كه به اين خاندان منسوب شده و تاج افتخار «منا اهل البيت» را برسر گذاشته و مدال افتخارش را بر سينه زدهاند.ما در اين نوشتار با اشارهاي به اين بزرگواران-كه به قدر وسع تطور خويش آنها را به دست آوردهايم- هم يادي از آنان كرده هم به دنبال اين هستيم كه علل كسب اين مدال افتخار را پيدا كنيم تا ان شاء الله با عمل به آنها در زمره اين عزيزان وارد شويم.بار الهي، ردپاي نا قابل ما را در بهشت اهل بيت(ع) باز بگردان. آمين، آمين...
طاقت فرسا اما روح افزا
در ابتدا بايد بدانيم كه مراد از «اهل بيت» پيامبر خدا (ص) در روايات غير از ائمه معصومين (ع) و حضرت زهرا(س) كس ديگري نميباشد. در قرآن هم اين لفظ شريف يكبار آمده است كه روايات فراواني در ذيل اين آيه اين ادعاي ما را ثابت ميكنند.«وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» (احزاب آيه 33)و در خانههاى خود بنشينيد، و چون زنان جاهليت نخست خود نمايى نكنيد، و نماز بپا داريد، و زكات دهيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد، خدا جز اين منظور ندارد كه پليدى را از شما اهل بيت ببرد، و آن طور كه خود مىداند پاكتان كند.و اما تعبير«اهل البيت» به اتفاق همه علماى اسلام و مفسران، اشاره به اهل بيت پيامبر(ص)است، و اين چيزى است كه از ظاهر خود آيه نيز فهميده مىشود، چرا كه« بيت» گرچه به صورت مطلق در اينجا ذكر شد، اما به قرينه آيات قبل و بعد، منظور از آن، بيت و خانه پيامبر (ص) است. روايتى «ثعلبى» در تفسير خود از«ام سلمه»نقل كرده كه پيامبر(ص) در خانه خود بود كه فاطمه (س) پارچه حريرى نزد آن حضرت آورد، پيامبر(ص) فرمود: همسر و دو فرزندانت حسن و حسين را صدا كن، آنها را آورد، سپس غذا خوردند بعد پيامبر(ص)عبايى بر آنها افكند و گفت:«اللهم هؤلاء أهل بيتي و عترتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً»«خداوندا اينها خاندان منند، پليدى را از آنها دور كن، و از هر آلودگى پاكشان گردان»و در اينجا آيه« إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ» نازل شد ... من گفتم آيا من هم با شما هستم اى رسول خدا!، فرمود:« انك الى خير»«تو بر خير و نيكى هستى»(اما در زمره اين گروه نيستى) ( تفسير نمونه، ج17، ص299)البته در اين زمينه«روايات بسيار زياد، و بيش از هفتاد حديث است، كه بيشتر آنها از طرق اهل سنت است، و اهل سنت آنها را از طرق بسيارى، از ام سلمه، عايشه، ابى سعيد خدرى، سعد، وائلة بن الاسقع، ابى الحمراء، ابن عباس، ثوبان غلام آزاد شده رسول خدا (ص)عبد اللَّه بن جعفر، على، و حسن بن على(ع)كه تقريباً از چهل طريق نقل كردهاند.و شيعه آن را از حضرت على، امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام رضا(ع)، و از ام سلمه، ابى ذر، ابى ليلى، ابى الاسود دؤلى، عمرو بن ميمون اودى، و سعد بن ابى وقاص، بيش از سى طريق نقل كردهاند.( ترجمه الميزان، ج16، ص465)حال بايد دانست اين كه كسي در پي اين باشد تا در زمره اهل بيت اين خاندان وارد شود، نيت خوبيست كه طبع عالي ميطلبد؛ اما بايد دانست هركه طاوس خواهد بايد جور هندوستان كشد، زيرا نابرده رنج گنج ميسر نميشود. سختي كار هم در شبيه شدن به صفات اين بزرگان(ع) ميباشد، زيرا طبق اصل «السنخيه دليل الانضمام» بايد ابتدا در صفات آنها به آنان نزديك شويم تا كبوتر با كبوتر باشد و باز با باز، و همه ما ميدانيم كه اين خاندان چه صفات عاليهاي داشتند كه دسترسي به آنها كار هر كسي نميتواند باشد و قطعاً شير نر ميخواهد و مرد كهن. به عنوان نمونه به روايت زير توجه فرماييد تا ميزان نيروي لازم براي طي اين طزيق دانسته شود:سَأَلْتُهُ عَنْ أَفْضَلِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ أَحَقِّهِمْ بِالْأَمْرِ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) وَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ سِبْطَا رَسُولِ اللَّهِ وَ ابْنَا خِيَرَةِ النِّسْوَانِ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ الْأَئِمَّةُ الْهُدَاةُ الْمَهْدِيُّونَ (ع) فَإِنَّ فِيهِمُ الْوَرَعُ وَ الْعِفَّةُ وَ الصِّدْقُ وَ الصَّلَاحُ وَ الِاجْتِهَادُ وَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ طُولُ السُّجُودِ وَ قِيَامُ اللَّيْلِ وَ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ بِالصَّبْرِ وَ حُسْنُ الصُّحْبَةِ وَ حُسْنُ الْجِوَار. اعمش روايت كند كه از حضرت صادق(ع)پرسيدم برترين خلق بعد از رسول خدا و سزاوارترين آنان بخلافت كيست؟ فرمود على بن ابى طالب(ع)بعد از او حسن بعد او حسين دو سبط رسول خدا و دو فرزند بهترين زنان بعد على بن الحسين، بعد محمّد بن على، جعفر ابن محمّد پس از او امامان هدايتكننده و هدايت شده (ع)زيرا كه در ايشان است ورع و عفت و راستى، صلاح و اجتهاد، پرداختن امانت بسوى نيك و بد، طول سجود، شبزندهدارى، دورى از حرام، انتظار فرج، خوشرفتارى، همسايهدارى (ارشاد القلوب-ترجمه رضايى، ج2، ص401 )آري اين است نمونهاي از صفات ائمه معصومين(ع) كه هريك مرد ميدان خويش را ميطلبد. اما بايد دانست كه اولاً جوينده يابنده است و با توكل به خداوند متعال، توسل به اهل بيت پيامبر(ص) و همت بالا هر مقصود الهي قابل دسترسيست، و ثانياً رسيدن به قله «منا اهل البيت» آنچنان ارزشي دارد كه دانستن و توجه به آن تمام سختيها را در نظر انسان آسان ميگرداند.«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنَّ حُبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَيَحُطُّ الذُّنُوبَ عَنِ الْعِبَادِ كَمَا يَحُطُّ الرِّيحُ الشَّدِيدَةُ الْوَرَقَ عَنِ الشَّجَر». از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود: دوستى ما خاندان گناهان را از بندگان خدا فرو مىريزد، چنان كه باد سخت برگها را از درختان فرو مىريزد. (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال 188) و نيز روايت است از «ابن عباس» در ذيل آيه شريفه وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى؛ كه از جمله خشنودى رسول خدا(ص)يكى اين بود كه خداى تعالى هيچيك از اهل بيتش را به دوزخ نبرد.(فضائل پنج تن(ع)در صحاح ششگانه اهل سنت، ج2، 276) خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
هيهات لا قَرَّبت قربى و لا رحمٌ
يوماً إذا أقصت الاخلاق و الشِّيَمُ
كانت مودّة سلمان لهم رَحِماً
و لم يكن بين نوحٍ و ابنه رَحِم
ولّاه عمر بن الخطاب المدائن، فأقام بها إلى أن توفّي( موسوعةطبقاتالفقهاء، ج1، ص: 117)» اين خلاصهاي بود از زندگي اين مرد بزرگ، كه امام باقر(ع)به خصوص امر كردند كه ايشان را «سلمان محمدي» بناميم. ذُكِرَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مَهْ لَا تَقُولُوا سَلْمَانَ الْفَارِسِيَّ وَ لَكِنْ قُولُوا سَلْمَانَ الْمُحَمَّدِيَّ ذَاكَ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع جَلَسَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص يَنْتَسِبُونَ وَ فِيهِمْ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ وَ إِنَّ عُمَرَ سَأَلَهُ عَنْ نَسَبِهِ وَ أَصْلِهِ فَقَالَ أَنَا سَلْمَانُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ كُنْتُ ضَالًّا فَهَدَانِي اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ وَ كُنْتُ مَمْلُوكاً فَأَعْتَقَنِي اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ فَهَذَا حَسَبِي وَ نَسَبِي (روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج2، ص 283)امام باقر(ع)فرموده است: هرگز مگوييد سلمان فارسى و بگوييد سلمان محمدى كه او مردى است از ما خاندان (از اهل بيت است). همان حضرت فرمودهاند: گروهى از ياران رسول خدا نشستند و در باره نسب خويش گفتگو مىكردند. سلمان هم ميان ايشان بود. عمر از اصل و نسب سلمان پرسيد. گفت: من سلمان پسر عبد اللَّه هستم. گمراه بودم، خدايم به محمد(ص) هدايت فرمود. مستمند بودم، خدايم به محمد(ص)بىنياز ساخت. برده بودم، خداوند به بركت محمد(ص) آزادم فرمود. اين حسب و نسب من است.اين مرد بزرگ تا آنجا رفعت مقام يافته است كه در بين شيعه و سني از بزرگان دين به شمار ميآيد. « سلمان نه تنها در ميان شيعيان احترام زياد دارد بلكه در ميان اهل تسنن نيز در رديف صحابه درجه اول به شمار مىرود. كسانى كه به مدينه مشرّف شدهاند مىدانند كه دورتا دور مسجد النبى اسماء صحابه بزرگ و ائمه مذاهب اسلامى نوشته شده است؛ يكى از كبار صحابه كه نامش در آنجا به عنوان يك صحابه كبير نقش شده سلمان فارسى است.(مجموعه آثاراستاد شهيد مطهرى، ج14، ص 78 ) البته متاسفانه گاه حس ناسوناليستي برخي اعراب مانع از پذيرش اين همه فضائل از يك عجم ميشد و با به رخ كشيدن عجميت او اسباب آزار او را فراهم ميكردند. به گونهايكه زماني «سلمان فارسى دختر عمر را خواستگارى كرد. عمر با آنكه از بعضى تعصبات خالى نبود، به حكم اينكه اسلام آن چيزها را الغا كرده پذيرفت. عبد اللَّه پسر عمر روى همان تعصب عربى ناراحت شد، اما در مقابل اراده پدر چارهاى نداشت. دست به دامن عمرو بن العاص شد. عمرو گفت: چاره اين كار با من. يك روز عمروعاص با سلمان روبرو شد و گفت: تبريك عرض مىكنم، شنيدهام مىخواهى به دامادى خليفه مفتخر بشوى. سلمان گفت: اگر بناست اين كار براى من افتخار شمرده شود، پس من نمىكنم و انصراف خود را اعلام كرد».(رمجموعهآثاراستادشهيدمطهرى ج14؛ص 126)اما اينكه سلمان فارسي چگونه سلمان محمدي شد، رازي دارد كه در روايت زير به آن اشاره شده است:خَيْثَمَةَ الْجُعْفِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ(ع)فَقَالَ لِي يَا خَيْثَمَةُ- أَبْلِغْ مَوَالِيَنَا مِنَّا السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّهُمْ لَمْ يَنَالُوا مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّمَا عَنَى بِمَعْرِفَتِنَا وَ إِقْرَارِهِ بِوَلَايَتِنَا وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ وَ «عَسَى» مِنَ اللَّهِ وَاجِبٌ وَ إِنَّمَا نَزَلَتْ فِي شِيعَتِنَا الْمُذْنِبِينَ .( بحار الأنوار؛ ج65؛ ص 55)خيثمه جعفى گويد: خدمت حضرت باقر(ع)رسيدم فرمود: اى خيثمه دوستان ما را از ما سلام برسانيد و بگوئيد به مقام قرب خداوند نخواهيد رسيد مگر با عمل، رسول خدا(ص)فرمود: سلمان از ما اهل بيت مىباشد مقصودش اين بود كه او ما را مىشناخت و به ولايت ما معتقد بود.خداوند متعال در اين باره مىفرمايد خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ، «عسى» يعنى خداوند حتماً اين كار را خواهد كرد، و اين آيه در باره شيعيان ما نازل شده است كه خداوند گناهكاران آنها را مىآمرزد .
نتيجه :
در لابلاي روايات، غير از سلمان فارسي (ره) به بزرگاني بر ميخوريم كه آنها را نيز از جمله اهالي بهشت اهل بيت دانستهاند. وقتي به صفات آنها مراجعه ميكنيم، ولايت پذيري واطاعت از اهل بيت(ع) و نيز مبارزه با نفس و عدم ذلت در برابر خواهش-هاي نفساني را از صفات بارز اين بزرگان ميبينيم. در اين مسير نيز بايد مراقب دلبستگيها شد، كه هر دلبستگي خود مانعي بزرگ در مسير انساني ميباشد.
منابع و ماخذ :
1.قرآن كريم
2.نهج البلاغه
3.مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، چاپ اول، بیروت، نشر الامیره، 1429هجری.
4.مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، چاپ چهاردهم، تهران، انتشارات صدرا، 1388شمسی.
5.مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه،چاپ اول، تهران، انتشارات دار الكتب الإسلامية، 1374شمسی.
6.موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، 1374 شمسی.
7.شيخ صدوق، الخصال، چاپ اول، قم، انتشارات جامعه مدرسين،1362 شمسی.
8.ديلمي، ارشاد القلوب- ترجمه رضايى، چاپ سوم،تهران، انتشارات اسلاميه،1377 شمسي.
9.كليني، اصول كافى- ترجمه مصطفوى، چاپ اول، تهران،انتشارات كتاب فروشى علميه اسلاميه، نامعلوم.
10.ساعدي محمد باقر،فضائل پنج تن (ع)در صحاح ششگانه اهل سنت، چاپ اول، قم، انتشارات فيروزآبادى، 1374 شمسي.
11. شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا (ع)، چاپ اول، تهران،انتشارات جهان، 1378 شمسي.
12.فتال نيشابورى، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين،چاپ اول، قم، انتشارات رضى، نامعلوم
13.شيخ مفيد، أمالي المفيد، چاپ اول، انتشارات كنگره شيخ مفيد،1413 قمري.
14. سليم بن قيس الهلالي،كتاب سليم، چاپ اول، قم، انتشارات هادى، 1405 قمري.
15. انصارى زنجانى خوئينى اسماعيل، اسرار آل محمد(ع) ،چاپ اول، قم، انتشارات الهادي، 1416قمري.
16.طيب سيد عبد الحسين اطيب البيان في تفسير القرآن، چاپ دوم، تهران، انتشارات اسلام، 1378شمسي.
17. سبحاني جعفر،موسوعة طبقات الفقهاء،چاپ اول، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق(ع)،1418قمري.
18. امين سيد محسن، أعيان الشيعة، چاپ اول، بيروت، انتشارات دار التعارف للمطبوعات،1406قمري.
19. محمد بن عمر كشى، رجال الكشي، ، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348شمسي.
20. مؤيدي علي، فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، چاپ هفتم، قم، انتشارات معروف، 1387شمسي.
/ع
افتخار «منا اهل البيت» از افتخاراتي است، كه هر شيعه دلسوختهاي آرزوي رسيدن به اين درجه را دارد. از افرادي كه مشهور است به داشتن اين افتخار سلمان محمدي و يا همان سلمان فارسي(ره) ميباشد. اما در اينجا اين سؤال مطرح ميشود، كه يا اين راه همچنان باز است و آيا ما هم ميتوانيم اين امتياز را شامل حال خود كنيم؟ و آيا غير از جناب سلمان(ره)كسان ديگري بودهاند كه مورد اين اكرام قرار گرفته باشند؟ اگر راه باز است و ديگراني هم به اين درجه رسيدهاند سر آن چه بوده و چه صفاتي آنها را به اين مقام رسانده؟ در اين مقاله ما به بررسي پاسخ اين سؤالات پرداختهايم.
كليد واژه : منا اهل البيت ، سلمان محمدي ، ولايت پذيري ، عزت نفس ، زبير بن عوام.
مقدمه
در طول تاريخ بشريت خانداني به شرافت و پاكي، و عظمت و بزرگواري خاندان عصمت و طهارت، يعني اهل بيت پيامبر اسلام(ع)، به خود نديده و نخواهد ديد. در احاديث وارده از معصومين(ع) نيز، جايگاه ويژه اين خاندان در نظام اسلامي به خوبي هويداست. و اگر كسي مروري اجمالي بر آيات قرآن داشته باشد، به وضوح نوع نگاه خداوند به اين بزرگواران را خواهد ديد و خواهد دانست كه حق تعالي چه نگاه ويژهاي به اين مقوله دارد.در آيه 23 شوري چنين ميخوانيم:«ذلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ »اين (بهشت ابد) همان است كه خدا به بندگانى كه ايمان آورده و نيكوكار شدند بشارت آن را داده است. بگو: من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه مودّت و محبّت مرا در حقّ خويشاوندان منظور داريد (و دوستدار آل محمّد باشيد، كه اين اجر هم به نفع امت و براى هدايت يافتن آنهاست)، و هر كه كارى نيكو انجام دهد ما نيز در آن مورد بر نيكوييش بيفزاييم كه خدا بسيار آمرزنده گناهان و پذيرنده شكر بندگان است.در اين آيه بالخصوص محبت اين خاندان مورد نظر بوده، كه خود نمادي از عظمت اصل اعتقاد به ولايت اين بزرگوران (ع) ميباشد. و بايد دانست« مسئله مودت و محبت غير از مسئله وصايت و خلافت و امامت است، مودت و محبت از ضروريات دين اسلام است و مخالف آن مثل نواصب و خوارج از اسلام خارج هستند و احكام كفر بر آنها بار ميشود از نجاست بدن و وجوب قتل و عدم غسل و كفن و دفن و صلوة بر آنها و اما وصايت و امامت از ضروريات مذهب است و مخالف آن از ايمان خارج است و لو احكام اسلام بر آن بار است و از اين بيان تكليف طلحه و زبير و اصحاب جمل و معاويه و اصحاب صفّين و يزيد و لشكر كربلا و بنى اميه و بنى عباس و اشباه آنها معلوم ميشود.( أطيب البيان في تفسير القرآن، ج11، ص481)«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة»امام باقر(ع)فرمود: اسلام روى پنج پايه نهاده شده: نماز و زكاة و روزه و حج و ولايت و چنان كه براى ولايت (در روز غدير خم يا در عالم ميثاق) فرياد زده شد، براى هيچ چيزى ديگر فرياد زده نشد(اصول كافى-ترجمه مصطفوى، ج3، 29)با توجه به مطالبي كه ذكر شد، دانسته ميشود كه انتساب به آن بزرگواران(ع) چه افتخار بزرگيست كه قطعاً شامل حال هر كسي نخواهد شد. اما با مروري در تاريخ و روايات افرادي را مي-بينيم كه به اين خاندان منسوب شده و تاج افتخار «منا اهل البيت» را برسر گذاشته و مدال افتخارش را بر سينه زدهاند.ما در اين نوشتار با اشارهاي به اين بزرگواران-كه به قدر وسع تطور خويش آنها را به دست آوردهايم- هم يادي از آنان كرده هم به دنبال اين هستيم كه علل كسب اين مدال افتخار را پيدا كنيم تا ان شاء الله با عمل به آنها در زمره اين عزيزان وارد شويم.بار الهي، ردپاي نا قابل ما را در بهشت اهل بيت(ع) باز بگردان. آمين، آمين...
طاقت فرسا اما روح افزا
در ابتدا بايد بدانيم كه مراد از «اهل بيت» پيامبر خدا (ص) در روايات غير از ائمه معصومين (ع) و حضرت زهرا(س) كس ديگري نميباشد. در قرآن هم اين لفظ شريف يكبار آمده است كه روايات فراواني در ذيل اين آيه اين ادعاي ما را ثابت ميكنند.«وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» (احزاب آيه 33)و در خانههاى خود بنشينيد، و چون زنان جاهليت نخست خود نمايى نكنيد، و نماز بپا داريد، و زكات دهيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد، خدا جز اين منظور ندارد كه پليدى را از شما اهل بيت ببرد، و آن طور كه خود مىداند پاكتان كند.و اما تعبير«اهل البيت» به اتفاق همه علماى اسلام و مفسران، اشاره به اهل بيت پيامبر(ص)است، و اين چيزى است كه از ظاهر خود آيه نيز فهميده مىشود، چرا كه« بيت» گرچه به صورت مطلق در اينجا ذكر شد، اما به قرينه آيات قبل و بعد، منظور از آن، بيت و خانه پيامبر (ص) است. روايتى «ثعلبى» در تفسير خود از«ام سلمه»نقل كرده كه پيامبر(ص) در خانه خود بود كه فاطمه (س) پارچه حريرى نزد آن حضرت آورد، پيامبر(ص) فرمود: همسر و دو فرزندانت حسن و حسين را صدا كن، آنها را آورد، سپس غذا خوردند بعد پيامبر(ص)عبايى بر آنها افكند و گفت:«اللهم هؤلاء أهل بيتي و عترتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيراً»«خداوندا اينها خاندان منند، پليدى را از آنها دور كن، و از هر آلودگى پاكشان گردان»و در اينجا آيه« إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ» نازل شد ... من گفتم آيا من هم با شما هستم اى رسول خدا!، فرمود:« انك الى خير»«تو بر خير و نيكى هستى»(اما در زمره اين گروه نيستى) ( تفسير نمونه، ج17، ص299)البته در اين زمينه«روايات بسيار زياد، و بيش از هفتاد حديث است، كه بيشتر آنها از طرق اهل سنت است، و اهل سنت آنها را از طرق بسيارى، از ام سلمه، عايشه، ابى سعيد خدرى، سعد، وائلة بن الاسقع، ابى الحمراء، ابن عباس، ثوبان غلام آزاد شده رسول خدا (ص)عبد اللَّه بن جعفر، على، و حسن بن على(ع)كه تقريباً از چهل طريق نقل كردهاند.و شيعه آن را از حضرت على، امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام رضا(ع)، و از ام سلمه، ابى ذر، ابى ليلى، ابى الاسود دؤلى، عمرو بن ميمون اودى، و سعد بن ابى وقاص، بيش از سى طريق نقل كردهاند.( ترجمه الميزان، ج16، ص465)حال بايد دانست اين كه كسي در پي اين باشد تا در زمره اهل بيت اين خاندان وارد شود، نيت خوبيست كه طبع عالي ميطلبد؛ اما بايد دانست هركه طاوس خواهد بايد جور هندوستان كشد، زيرا نابرده رنج گنج ميسر نميشود. سختي كار هم در شبيه شدن به صفات اين بزرگان(ع) ميباشد، زيرا طبق اصل «السنخيه دليل الانضمام» بايد ابتدا در صفات آنها به آنان نزديك شويم تا كبوتر با كبوتر باشد و باز با باز، و همه ما ميدانيم كه اين خاندان چه صفات عاليهاي داشتند كه دسترسي به آنها كار هر كسي نميتواند باشد و قطعاً شير نر ميخواهد و مرد كهن. به عنوان نمونه به روايت زير توجه فرماييد تا ميزان نيروي لازم براي طي اين طزيق دانسته شود:سَأَلْتُهُ عَنْ أَفْضَلِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ أَحَقِّهِمْ بِالْأَمْرِ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (ع) وَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ سِبْطَا رَسُولِ اللَّهِ وَ ابْنَا خِيَرَةِ النِّسْوَانِ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ الْأَئِمَّةُ الْهُدَاةُ الْمَهْدِيُّونَ (ع) فَإِنَّ فِيهِمُ الْوَرَعُ وَ الْعِفَّةُ وَ الصِّدْقُ وَ الصَّلَاحُ وَ الِاجْتِهَادُ وَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ طُولُ السُّجُودِ وَ قِيَامُ اللَّيْلِ وَ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ بِالصَّبْرِ وَ حُسْنُ الصُّحْبَةِ وَ حُسْنُ الْجِوَار. اعمش روايت كند كه از حضرت صادق(ع)پرسيدم برترين خلق بعد از رسول خدا و سزاوارترين آنان بخلافت كيست؟ فرمود على بن ابى طالب(ع)بعد از او حسن بعد او حسين دو سبط رسول خدا و دو فرزند بهترين زنان بعد على بن الحسين، بعد محمّد بن على، جعفر ابن محمّد پس از او امامان هدايتكننده و هدايت شده (ع)زيرا كه در ايشان است ورع و عفت و راستى، صلاح و اجتهاد، پرداختن امانت بسوى نيك و بد، طول سجود، شبزندهدارى، دورى از حرام، انتظار فرج، خوشرفتارى، همسايهدارى (ارشاد القلوب-ترجمه رضايى، ج2، ص401 )آري اين است نمونهاي از صفات ائمه معصومين(ع) كه هريك مرد ميدان خويش را ميطلبد. اما بايد دانست كه اولاً جوينده يابنده است و با توكل به خداوند متعال، توسل به اهل بيت پيامبر(ص) و همت بالا هر مقصود الهي قابل دسترسيست، و ثانياً رسيدن به قله «منا اهل البيت» آنچنان ارزشي دارد كه دانستن و توجه به آن تمام سختيها را در نظر انسان آسان ميگرداند.«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنَّ حُبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَيَحُطُّ الذُّنُوبَ عَنِ الْعِبَادِ كَمَا يَحُطُّ الرِّيحُ الشَّدِيدَةُ الْوَرَقَ عَنِ الشَّجَر». از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود: دوستى ما خاندان گناهان را از بندگان خدا فرو مىريزد، چنان كه باد سخت برگها را از درختان فرو مىريزد. (ثواب الأعمال و عقاب الأعمال 188) و نيز روايت است از «ابن عباس» در ذيل آيه شريفه وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى؛ كه از جمله خشنودى رسول خدا(ص)يكى اين بود كه خداى تعالى هيچيك از اهل بيتش را به دوزخ نبرد.(فضائل پنج تن(ع)در صحاح ششگانه اهل سنت، ج2، 276) خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
اعطاي ولايت
شرط تقوي
سلمان فارسي يا سلمان محمدي
هيهات لا قَرَّبت قربى و لا رحمٌ
يوماً إذا أقصت الاخلاق و الشِّيَمُ
كانت مودّة سلمان لهم رَحِماً
و لم يكن بين نوحٍ و ابنه رَحِم
ولّاه عمر بن الخطاب المدائن، فأقام بها إلى أن توفّي( موسوعةطبقاتالفقهاء، ج1، ص: 117)» اين خلاصهاي بود از زندگي اين مرد بزرگ، كه امام باقر(ع)به خصوص امر كردند كه ايشان را «سلمان محمدي» بناميم. ذُكِرَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مَهْ لَا تَقُولُوا سَلْمَانَ الْفَارِسِيَّ وَ لَكِنْ قُولُوا سَلْمَانَ الْمُحَمَّدِيَّ ذَاكَ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع جَلَسَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص يَنْتَسِبُونَ وَ فِيهِمْ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ وَ إِنَّ عُمَرَ سَأَلَهُ عَنْ نَسَبِهِ وَ أَصْلِهِ فَقَالَ أَنَا سَلْمَانُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ كُنْتُ ضَالًّا فَهَدَانِي اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ وَ كُنْتُ مَمْلُوكاً فَأَعْتَقَنِي اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ فَهَذَا حَسَبِي وَ نَسَبِي (روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ج2، ص 283)امام باقر(ع)فرموده است: هرگز مگوييد سلمان فارسى و بگوييد سلمان محمدى كه او مردى است از ما خاندان (از اهل بيت است). همان حضرت فرمودهاند: گروهى از ياران رسول خدا نشستند و در باره نسب خويش گفتگو مىكردند. سلمان هم ميان ايشان بود. عمر از اصل و نسب سلمان پرسيد. گفت: من سلمان پسر عبد اللَّه هستم. گمراه بودم، خدايم به محمد(ص) هدايت فرمود. مستمند بودم، خدايم به محمد(ص)بىنياز ساخت. برده بودم، خداوند به بركت محمد(ص) آزادم فرمود. اين حسب و نسب من است.اين مرد بزرگ تا آنجا رفعت مقام يافته است كه در بين شيعه و سني از بزرگان دين به شمار ميآيد. « سلمان نه تنها در ميان شيعيان احترام زياد دارد بلكه در ميان اهل تسنن نيز در رديف صحابه درجه اول به شمار مىرود. كسانى كه به مدينه مشرّف شدهاند مىدانند كه دورتا دور مسجد النبى اسماء صحابه بزرگ و ائمه مذاهب اسلامى نوشته شده است؛ يكى از كبار صحابه كه نامش در آنجا به عنوان يك صحابه كبير نقش شده سلمان فارسى است.(مجموعه آثاراستاد شهيد مطهرى، ج14، ص 78 ) البته متاسفانه گاه حس ناسوناليستي برخي اعراب مانع از پذيرش اين همه فضائل از يك عجم ميشد و با به رخ كشيدن عجميت او اسباب آزار او را فراهم ميكردند. به گونهايكه زماني «سلمان فارسى دختر عمر را خواستگارى كرد. عمر با آنكه از بعضى تعصبات خالى نبود، به حكم اينكه اسلام آن چيزها را الغا كرده پذيرفت. عبد اللَّه پسر عمر روى همان تعصب عربى ناراحت شد، اما در مقابل اراده پدر چارهاى نداشت. دست به دامن عمرو بن العاص شد. عمرو گفت: چاره اين كار با من. يك روز عمروعاص با سلمان روبرو شد و گفت: تبريك عرض مىكنم، شنيدهام مىخواهى به دامادى خليفه مفتخر بشوى. سلمان گفت: اگر بناست اين كار براى من افتخار شمرده شود، پس من نمىكنم و انصراف خود را اعلام كرد».(رمجموعهآثاراستادشهيدمطهرى ج14؛ص 126)اما اينكه سلمان فارسي چگونه سلمان محمدي شد، رازي دارد كه در روايت زير به آن اشاره شده است:خَيْثَمَةَ الْجُعْفِيِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ(ع)فَقَالَ لِي يَا خَيْثَمَةُ- أَبْلِغْ مَوَالِيَنَا مِنَّا السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُمْ أَنَّهُمْ لَمْ يَنَالُوا مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّمَا عَنَى بِمَعْرِفَتِنَا وَ إِقْرَارِهِ بِوَلَايَتِنَا وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ وَ «عَسَى» مِنَ اللَّهِ وَاجِبٌ وَ إِنَّمَا نَزَلَتْ فِي شِيعَتِنَا الْمُذْنِبِينَ .( بحار الأنوار؛ ج65؛ ص 55)خيثمه جعفى گويد: خدمت حضرت باقر(ع)رسيدم فرمود: اى خيثمه دوستان ما را از ما سلام برسانيد و بگوئيد به مقام قرب خداوند نخواهيد رسيد مگر با عمل، رسول خدا(ص)فرمود: سلمان از ما اهل بيت مىباشد مقصودش اين بود كه او ما را مىشناخت و به ولايت ما معتقد بود.خداوند متعال در اين باره مىفرمايد خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ، «عسى» يعنى خداوند حتماً اين كار را خواهد كرد، و اين آيه در باره شيعيان ما نازل شده است كه خداوند گناهكاران آنها را مىآمرزد .
نفي مليت
نفی قومیت :
ابوذر غفاري
دو تن ديگر- فضيل بن يسار
ابوعبيده الحذاء
هبوط از بهشت
نتيجه :
در لابلاي روايات، غير از سلمان فارسي (ره) به بزرگاني بر ميخوريم كه آنها را نيز از جمله اهالي بهشت اهل بيت دانستهاند. وقتي به صفات آنها مراجعه ميكنيم، ولايت پذيري واطاعت از اهل بيت(ع) و نيز مبارزه با نفس و عدم ذلت در برابر خواهش-هاي نفساني را از صفات بارز اين بزرگان ميبينيم. در اين مسير نيز بايد مراقب دلبستگيها شد، كه هر دلبستگي خود مانعي بزرگ در مسير انساني ميباشد.
منابع و ماخذ :
1.قرآن كريم
2.نهج البلاغه
3.مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، چاپ اول، بیروت، نشر الامیره، 1429هجری.
4.مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، چاپ چهاردهم، تهران، انتشارات صدرا، 1388شمسی.
5.مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه،چاپ اول، تهران، انتشارات دار الكتب الإسلامية، 1374شمسی.
6.موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، 1374 شمسی.
7.شيخ صدوق، الخصال، چاپ اول، قم، انتشارات جامعه مدرسين،1362 شمسی.
8.ديلمي، ارشاد القلوب- ترجمه رضايى، چاپ سوم،تهران، انتشارات اسلاميه،1377 شمسي.
9.كليني، اصول كافى- ترجمه مصطفوى، چاپ اول، تهران،انتشارات كتاب فروشى علميه اسلاميه، نامعلوم.
10.ساعدي محمد باقر،فضائل پنج تن (ع)در صحاح ششگانه اهل سنت، چاپ اول، قم، انتشارات فيروزآبادى، 1374 شمسي.
11. شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا (ع)، چاپ اول، تهران،انتشارات جهان، 1378 شمسي.
12.فتال نيشابورى، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين،چاپ اول، قم، انتشارات رضى، نامعلوم
13.شيخ مفيد، أمالي المفيد، چاپ اول، انتشارات كنگره شيخ مفيد،1413 قمري.
14. سليم بن قيس الهلالي،كتاب سليم، چاپ اول، قم، انتشارات هادى، 1405 قمري.
15. انصارى زنجانى خوئينى اسماعيل، اسرار آل محمد(ع) ،چاپ اول، قم، انتشارات الهادي، 1416قمري.
16.طيب سيد عبد الحسين اطيب البيان في تفسير القرآن، چاپ دوم، تهران، انتشارات اسلام، 1378شمسي.
17. سبحاني جعفر،موسوعة طبقات الفقهاء،چاپ اول، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق(ع)،1418قمري.
18. امين سيد محسن، أعيان الشيعة، چاپ اول، بيروت، انتشارات دار التعارف للمطبوعات،1406قمري.
19. محمد بن عمر كشى، رجال الكشي، ، انتشارات دانشگاه مشهد، 1348شمسي.
20. مؤيدي علي، فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، چاپ هفتم، قم، انتشارات معروف، 1387شمسي.
/ع