حماسه رئيس علي، افتخاري مذهبي و ملي

دکتر رضا دشتي عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد، رئيس دانشگاه آزاد گِناوه و معاون گروه علوم سياسي دانشگاه آزاد اسلامي بوشهر است. او در رشته تاريخ، گرايش تاريخ معاصر ايران تحصيل کرد و به ويژه درباره تاريخ اقتصادي و اجتماعي استان بوشهر مطالعات خاص داشته است. از وي کتاب، مقالات و سخنراني هاي متعددي در زمينه بوشهر و مقولات
دوشنبه، 23 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حماسه رئيس علي، افتخاري مذهبي و ملي

حماسه رئيس علي، افتخاري مذهبي و ملي
حماسه رئيس علي، افتخاري مذهبي و ملي


 





 
گفتگو با دکتررضا دشتي، رئيس دانشگاه آزاد گناوه و استاد تاريخ معاصر ايران

در آمد
 

دکتر رضا دشتي عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد، رئيس دانشگاه آزاد گِناوه و معاون گروه علوم سياسي دانشگاه آزاد اسلامي بوشهر است. او در رشته تاريخ، گرايش تاريخ معاصر ايران تحصيل کرد و به ويژه درباره تاريخ اقتصادي و اجتماعي استان بوشهر مطالعات خاص داشته است. از وي کتاب، مقالات و سخنراني هاي متعددي در زمينه بوشهر و مقولات تاريخي در دسترس است اما نکته قابل توجه تمرکز او روي موضوعات اجتماعي است که ما را بر آن داشت تا موقعيت حماسه جنوب و شخصيت شهيد رئيس علي دلواري را از بعد اجتماعي آن مورد بحث قرار دهيم، تا وجهي ديگر از اين اسطوره ملي را نمايان کنيم.

چنان که اطلاع داريد ما حماسه جنوب و نقش رئيس علي دلواري را به عنوان بحث ويژه مورد توجه قرار داده ایم تا حماسه ايثار و شهادت طلبي بانيان و همراهان اين نهضت را از زاويه اي تازه مورد بازخواني و ترسيم حقايق قرار دهیم. در اين راستا تحقيقات، گزارش ها و گفت و گوهاي متعددي انجام شده است اما با وجودي که از اين حماسه تاريخ چندان طولاني اي نگذشته، با روايات مختلفي مواجه شده ايم. با توجه به اين که بحث ايثار و شهادت از ريشه دارترين و اصولي ترين بحث هاي صدر اسلام است، دستيابي به حقايق از اهميت ويژه اي برخوردار است. براي اين که اذهان خوانندگان ما در خصوص دليل اين تفاوت ها روشن شود، مختصراً در خصوص روند تاريخ نگاري و دلايل اختلاف در روايات تاريخي اين نهضت بفرماييد!
 

شما هم بحث بسيار مهم ايثار و شهادت را که موضوعي ريشه اي است انتخاب کرده و مهم تاريخ نگاري را به عنوان شروع مطرح مي کنید که هم جاي تقدير و تشکر از اين روشن بيني وجود دارد و هم در حقيقت خود مي تواند در آينده برگي از اسناد تاريخي محسوب شود. به همين دليل، هم قداست بحث ايثار و شهادت و هم اهميت موضوع تاريخي مي طلبد که لختي اساسي تر از مختصري که مورد نظر شما است به اين مقدمه مؤثر بپردازيم. همان طور که مي دانيد ايران کشوري است که به لحاظ قدمت تاريخي و تمدن و فرهنگ، يکي از جوان ترين ملت هاي باستاني محسوب مي شود؛ به اين مفهوم که ايران از جوان ترين کشورهايي بوده است که در دوران باستان موفق به تشکيل حکومت شد. بنابراين ما از دو هزار و پانصد سال تاريخ رسمي و مدوّن برخورداريم.

منظور از تاريخ رسمي و مدون چيست؟ ما حتي در خصوص رئيس علي دلواري که به چيزي حدود 80تا90سال پيش باز مي گردد تاريخ مدون نداريم با مشکل مواجه هستيم.
 

اين بحث زماني مطرح مي شود که تاريخ نگاري وجود داشته باشد؛ چه تاريخ نگاري به شکل خاص و چه به شکل عام. تاريخ نگاري به شکل خاص همان چيزي است که امروز به عنوان منابع تاريخي در دست ما قرار گرفته است، که حالا يا دست اول است يا تحقيقي. تاريخ نگاري عام موضوعات غير مکتوب را در بر مي گيرد؛ مانند ابنيه هاي تاريخي، سکه ها يا هر گونه آثار تمدني که به نوعي گوشه اي از تاريخ را روايت مي کند - مانند تخت جمشيد که از هر تاريخ مکتوبي مستندتر است. البته در دوره هاي مختلف به لحاظ نوع نگرش حکومت ها، تاريخ نگاري دست خوش دگرگوني هايي شده است؛ گاه متناسب با نوع حمايتي که پادشاهان، حکمرانان يا عوامل شان از بحث تاريخ داشته اند، تاريخ نگاري ثبت و ضبط وقايع تاريخي به شکل عمومي درآمده و فراگير شده است. نمونه آن در دوره مغول رخ مي دهد که چون مغول ها علاقه داشتند در تاريخ به عنوان قوي ترين قوم و بزرگ ترين ها جلوه کنند، سعي وافري هم در امر تاريخ نگاري داشتند. پس از دوران صفويه هم مي توان گفت در خصوص تاريخ نگاري شکوفايي داريم، اما اصولاً تاريخ ما در دوران پادشاهان دچار تملق گويي مي شود و مطالبي ثبت مي شود که مورد تأييد و خوشايند ايشان باشد، چرا که اگر چنين نبود يا کلمه اي پس و پيش مي شد چه بسا تاريخ نگار سرش را به باد مي داد. به عنوان مثالي در کتاب دوره نادري که از زمان افشاريه داريم
نويسنده کتاب آقاي استر آبادي چند صفحه اطاله کلام مي کند که بنويسد مثلاً نادرشاه افشار از اسب به زمين افتاد که سرآخر هم به گونه اي مي نويسد که گويي اين زمين بوده که به نادر شاه خورد ه است. چنين تأثيراتي که موجب نزول تاريخ نگاري مي شد در کمال تأسف تا دوره مشروطه ادامه مي يابد. در دوران مشروطه، به دليل پيدايش يک سري جريان هاي روشن فکري که يکي از اضلاع مثلث پيشرو در تاريخ معاصر ايران محسوب مي شود، اين امکان به وجود مي آيد که تاريخ و وقايع تاريخي خارج از حوزه اقتدار پادشاهان نگارش شود. از اين رو، در خارج از کشور روزنامه هاي فارسي زبان مثل ثريا، قانون و از اين دست به دور از دست پادشاهان، حقايق تاريخي و تحولاتي که در ايران اتفاق مي افتاد، ثبت مي کنند. البته در داخل هم روزنامه هايي مانند روزنامه مظفري و اصلاح را داريم، ولي از آن جا که اين روزنامه ها در داخل فعاليت مي کردند ناچار به احتياط بيشتري بودند.

محوريت بحث ما رئيس علي دلواري است؛ شهيد که به واسطه حماسه اي که آفريد به عنوان يک الگو مورد تحقيق و بررسي است. بنابراين لطفاً محوريت بحث را به ايشان اختصاص داده و به ما بگوييد محيط و جريانات سياسي وقت بر شناخت ما از رئيس علي دلواري چه تأثيري دارد؟!
 

ايران معاصر، به لحاظ ساختار ضعيف مديريتي خاندان قاجار- که عمده آن نيز به شرايط جهاني مربوط مي شد - و نيز چون ايران در گذرگاه تاريخ قرار داشت و حلقه اتصال اروپا، آسيا و آفريقا محسوب مي شد همواره جولانگاه خواسته هاي نامشروع دولت هاي استعمارگر 19 و 20 ميلادي بوده است. اين موضوع با توجه به جريان هاي ملوک الطوايفي در ايران باعث شد اقوام مختلف با توجه به نبود دولت هاي استعمارگر در مناطق مختلف، زمينه را براي يک سري شورش ها و جنبش ها فراهم کنند. از اين رو حرکت هاي مختلفي را مي بينيم، مثل ؛ قيام جنگل در شمال ايران، قيام خياباني در شمال غربي و قيام و حرکتي هم از طرف اعراب در خوزستان که همه آن ها به نوعي انگيزه جدايي طلبي داشتند و قصد تشکيل يک نوع حکومت فئودالي در ايران را در سر مي پروراندند. اما در خصوص جنبش جنوب به هيچ وجه يک چنين انگيزه هايي وجود نداشته. به عنوان سند مي توان به جمله اي از دکتر باستاني پاريزي در کتاب «تلاش آزادي» اشاره کرد. او مي نويسد:«قيام مردم جنوب ايران به رهبري رئيس علي دلواري از ساير مجاهدان اين خطه، قيامي متفاوت از همه قيام ها بود. چرا که مردم جنوب ايران، مردمي بودند نجيب که هيچگاه انديشه جدايي طلبي از ايران را در سر نداشتند. برخلاف ساير قيام ها که اصولاً به نوعي به مسأله تجزيه منتهي مي شدند». لذا در اين راستا مي بينيم رئيس علي دلواري به عنوان محور اين قيام ها، عليه استعمار انگليس به پا مي خيزد و در تمام مدارک و اسناد به جا مانده از اين بزرگوار و به خصوص دست نوشته هاي او، هدف از قيام، صرفاً اعتلاي کشور ايران، دين مبين اسلام، حمايت از مسلمانان و مبارزه با استعمار و اجنبي بوده است. هرگز هيچ سندي دال بر انگيزه تجزيه طلبي در قيام جنوب مشاهده نشده است. بنابراين بايد چنين کرد که قيام مردم جنوب به رهبري رئيس علي دلواري در کنار ساير بزرگان، قيامي بوده است صرفاً در راستاي بيگانه ستيزي و اعتلاي دين و احقاق حقوق حقه و مسلم ملت ايران.

از آن جا که قصدمان ترسيم، شفاف تر از شهيد رئيس علي دلواري براي خوانندگان است، از شما مي خواهم به طور واضح و به دور از کلي گويي ها، براساس روايت هاي مستند، نقش رئيس علي دلواري در قيام جنوب را تبيين کنيد و بفرماييد علت چه بوده است که نام او سرآغاز اين قيام و ديگر نام ها قرار گرفته است؟
 

همان طور که اشاره شد، زماني که ايران به لحا ظ سياسي در سرازيري سقوط قرار داشت و قدرت مرکزي هم عملاً قدرتش از محدوده پايتخت فراتر نمي رفت، سران طوايف و جريانات و گروه ها در جاي جاي ايران اعلام خودمختاري مي کردند و بعضاً براي دفاع و مبارزه سر بر مي آورند. در جنوب ايران نيز به روال گذشته و هميشه، از سوي بيگانه يورش و تهاجم تازه اي شکل مي گيرد. در تاريخ معاصر ايران سه بار اين اتفاق به وقوع مي پيوندند که هر سه بار توسط انگليسي ها اتفاق مي افتد. دو حمله اول مربوطه به ماجراي هرات بوده که در زمان محمد شاه و ناصرالدين شاه اتفاق مي افتد و بار سوم در جريان جنگ جهاني اول به وقوع مي پيوندد که رئيس علي به عنوان محور قيام در مقابل آن ايستادگي مي کند. قاعدتاً در جريان يک نهضت با ابعاد و گستردگي حماسه جنوب نمي توان محوريت محض را يک فرد قرار داد. در حقيقت سه جريان در شکل گيري اين نهضت نقش داشتند. اين سه جريان که سه ضلع يک مثلث را تشکيل مي دهند، نهضت هاي تاريخي ما را از دوران مشروطيت تا به امروز شکل داده اند؛ يک ضلع اين مثلث مربوط به حضور روحانيت مبارز آن دوره است که اصولاً هدايت، رهبري و محوريت معنوي را بر عهده داشت. در حقيقت اين حضور، از جنبه هاي مختلف بسيار مهم ارزيابي مي شود چرا که اولاً موجب حضور گسترده مردم مي شود و در ثاني، انحراف مسير جنبش مي کند. ضلع دوم اين مثلث به حضور بازرگانان و تجار اختصاص دارد که موجب تداوم قيام مي شدند. در حقيقت پشتوانه مالي اين افراد مي توانست زمينه پشت گرمي و تداوم قيام را تضمين کند. اما ضلع سوم اصولاً اختصاص به روشن فکران دارد که در قيام جنوب اين جريان بين دو ضلع ديگر قرار گرفته و ضلع سوم به عنوان محوريت نظامي به رئيس علي دلواري اختصاص پيدا مي کند. در حقيقت روشن فکران حاضر در اين قيام همان روحانيون و بازرگاناني بودند که از تحصيلات، آگاهي و دانش بالايي برخوردار بودند يا به خاطر ارتباط ممالک خارجي از شرايط و اوضاع روز جهان به خوبي مطلع بودند. با اين همه، از آن جا که در اين قيام حضور نظامي و مسلحانه اهميت خاص داشت بايد فردي اين مهم را به عهده مي گرفت که هم از سوي روحانيت و هم از سوي بازرگانان و تجار و البته هم از سوي مردم از مقبوليت مناسبي برخوردار مي بود، که نهايتاً به دليل شرايط خاص و شخصيت رئيس علي، ايشان به عنوان محوريت و رهبري اين بخش انتخاب و معرفي مي شوند. البته نبايد از ياد برد که در کنار اين سه جريان، افراد و دلاوران بسيار ديگري هم بودند؛ کساني که هر يک برگي از شناسنامه حماسه جنوب بوده اند. در اين ميان اسامي بسياري ذکر شده است که اگر اجازه بدهيد من مي خواهم به نامي اشاره کنم که خدمات ايشان کمتر بر زبان ها و از قلم ها جاري شده است. نام مورد نظر من زائر محمد خان، پدر رئيس علي دلواري است که خدمات بسياري در تدارک و همراهي اين نهضت داشت. فردي آگاه، مطلع و مبارز که به دليل مهارت مديريتي، تدار ک نظامي، مواد غذايي و ديگر موارد را برعهده مي گيرد تا جايي که حتي از طرف عالم عصر، شيخ محمد حسين برازجاني به لقب معين الاسلام(کسي که به اسلام و پيشبرد اهداف اسلام کمک و ياري مي رساند) نايل مي شود. بنابراين بسياري در اين نهضت و اين حماسه حضور داشتند که در فرصت هايي مناسب بايد به رشادت ها و حماسه شان پرداخت و از ايشان تجليل به عمل آورد.

حوزه اي که رئيس علي دلواري محوريت آن را به عهده مي گيرد پرمخاطره است. البته نه به اين لحاظ که با دشمن مواجه مي شود. بلکه به حسدورزي ها، جلوگيري از تفرقه، ممانعت از نفوذ جاسوسان و خودفروختگان و از اين قبيل اشاره دارم. به روايت تاريخ، رئيس علي دلواري با چنين مسائلي چگونه برخورد مي کرد؟
 

در تاريخ از برخي مسائل گريزي نيست و حتي خود تاريخ ثابت کرده است که امکان خلاص شدن از چنين اتفاقاتي وجود ندارد. از مواردي که گفتيد روايت هاي مختلفي در جاي جاي تاريخ به چشم مي خورد اما در خصوص شخص رئيس علي، در طول مبارزات ايشان - که البته مدت زيادي به طول نمي انجامد- موردي مشخص نشده است مگر شهادت نا به هنگام او که به طور قطع از سوي خودي ها به وقوع مي پيوندد. به هر حال همان طور که اشاره کرديد حسادت ها، طمع ورزي ها، قدرت طلبي ها، سودجويي ها، خودفروشي ها و دلايلي از اين قبيل هميشه تحريک کننده حماقت ها و ساده دلي ها و جاهليت هاي طول تاريخ بوده و چنان که اشاره شد، رئيس علي هم همانند ديگر بزرگان تاريخ توسط فردي با يکي از اين خصوصيات ياد شده به شهادت مي رسد.

در چنين شرايطي که حتي به خودي ها هم نمي توان اعتماد کرد پذيرش يک فرد غير ايراني که هم به لحاظ فرهنگ و مليت و هم به لحاظ موضوع مهم مذهب متفاوت باشد، چندان آسان نيست. با اين همه، مي بينيم که رئيس علي - با وجود برخي مخالفت ها-واسموس آلماني را مي پذيرد و به او اجازه مي دهد با نهضت همگام شود. از نظر شما دليل اين اعتماد و پذيرش چه بوده است؟
 

همان طور که اطلاع داريد شروع دوره قاجاريه دقيقاً با اوج تحولات جهانيِ مصادف بود و پايان آن نيز تقريباً با جنگ جهاني دوم همزمان شد. در آن زمان ايران ميان دو جريان دولت هاي محور و متفقين قرار مي گيرد و در موقعيت بسيار حساس و خارجي و داخلي گير مي کند. از يک سو ايران با دولت روسيه همسايه بود و از سوي ديگر واسطه هندوستان که مستعمره مهم و بسيار ارزشمند انگلستان محسوب مي شد به نوعي در جوار انگليس قرار داشت. نکته بسيار مهم اين بود که اين دو دولت عملاً ايران را تقسيم کرده بودند و آن را خانه خود مي دانستند. اما ديگر همسايه ايران که با اين دو قدرت استعمارگر در جنگ بود دولت پادشاهي و مسلمان عثماني بود. از اين جا اختلاف نظر داخلي در خصوص ايران که خود را بي طرف خوانده بود بين قشرهاي مختلف بالا گرفت، برخي از دولتمردان و مردم بي طرفي را بهترين شرايط مي خواندند و گروهي به دليل ميل به نزديکي به قدرت، روسيه يا انگليس را ترجيح مي دادند. ولي عامه مردم و رهبران مردمي و همچنين به ويژه دموکرات ها که فعالان سياسي آن دوران محسوب مي شدند معتقد بودند ايران بايد از کشور همسايه و برادران مسلمان خود در عثماني دفاع کند. در حين اين اختلافات داخلي، دولت هاي خارجي بيکار ننشستند و مأموران با تجربه خود را براي ايجاد گروه هاي پارتيزاني به ايران فرستادند که از آن جمله شخص مورد نظر شما واسموس آلماني را بايد ذکر کرد. به ياد داشته باشيد که مردم نسبت به دولت هاي روسيه و انگليس بسيار دل پرکينه اي داشتند چون در طول سال ها اين دو کشور موجب بروز فجايع بسياري در ايران شده بودند بنابراين مردم که قاعدتاً دشمن دشمن خود را دوست خود مي دانند نسبت به واسموس هم روي خوش نشان دادند. به همين دليل رئيس علي دلواري هم که تجربيات و آموزه هاي واسموس را مفيد تشخيص داده بود ايشان را که دشمن دشمنش بود به عنوان دوست پذيرفت و با هم همراه شدند.

شما سريال «دليران تنگستان»را ديده ايد؟
 

بله.

به عنوان يک کارشناس تاريخي آن را چگونه ارزيابي مي کنيد و تا چه حد قابل رجوع مي دانيد؟
 

به هر حال يک اثر نمايشي بخش عمده اي را به جذابيت هاي قصه و نمايش اختصاص مي دهد. اين سريال براساس قصه «دليران تنگستاني» آقاي آدميت ساخته شده که به هر حال يکي از کتاب هايي است که غالباً به آن رجوع مي شود و از روي مشاهدات و اسناد روايت شده است. من نکته بسيار زيباي اين سريال را موقعيت و فضاهاي آن مي دانم. به هر حال اين اثر سال ها پيش ساخته شده، يعني زماني که هنوز بافت شهر بوشهر و مناطق محل وقوع قصه، بسيار نزديک به بافت قديم آن بوده است. از اين نظر هنوز هم اين سريال و تصاوير آن براي شخص من جذاب و ديدني است. از پوشش مردم بوشهر تا بلم ها و کوچه پس کوچه ها و خانه ها و لحن و گويش مردم تا فضاي قابل باور و فيلم برداري خوب اثر به لحاظ داستاني هم همان طور که اشاره شد هم کتاب مورد استناد اثر قابل توجهي است و هم بايد درک کرد که در آثار نمايشي برخي نکات بايد نمايشي باشد. بنابراين کليت اثر از نظر من بسيار زيبا و حتي قابل رجوع است.

و اما سؤال ثابت و ويژه ما، گذشته از تمام اصول تاريخي و تاريخ پژوهي تعبير و احساس شما نسبت به رئيس علي دلواري چيست؟
 

صحبت کردن، فارغ از آن چه پس از سال ها مطالعه، رويکرد و نگاه من را تشکيل داده کمي دشوار است، با اين همه اگر بخواهم با احساس و عواطف خود به شما پاسخ بگويم باز نمي توانم منطق را ناديده بگيرم. رئيس علي دلواري يک شخصيت افتخار آفرين ملي است و منطق به من مي گويد افتخار ملي چيزي نيست که هر روز و هر سال پديد بيايد. در حقيقت افتخار ملي بودن معيارها و شرايطي دارد که شهيد رئيس علي دلواري مجموعه آن را در خود داشت، ضمن اين که او به لحاظ تدين و دينداري داراي شخصيت و ويژگي هايي چنان والا بود که حس احترام و ستايش را در من صد چندان مي کند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 52




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط