نقش بانوان تنگستاني در مبارزات ضد استعماري جنوب(1)

در تاريخ تمامي حماسه هاي پرشور مذهبي و ملي در اين مرزو بوم، مي بينيم که همواره در کنار هر رزمنده غيور، شيرزني با تمام توان ايستاده است. قيام جنوب نيز نه تنها از اين امر مستثني نبوده، بلکه نقش زنان در آن، به برجستگي هر چه تمام تر بوده است.
سه‌شنبه، 24 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش بانوان تنگستاني در مبارزات ضد استعماري جنوب(1)

نقش بانوان تنگستاني در مبارزات ضد استعماري جنوب(1)
نقش بانوان تنگستاني در مبارزات ضد استعماري جنوب(1)


 

نويسنده:فاطمه مؤمني




 
درآمد
در تاريخ تمامي حماسه هاي پرشور مذهبي و ملي در اين مرزو بوم، مي بينيم که همواره در کنار هر رزمنده غيور، شيرزني با تمام توان ايستاده است. قيام جنوب نيز نه تنها از اين امر مستثني نبوده، بلکه نقش زنان در آن، به برجستگي هر چه تمام تر بوده است.
مقاله اي که مي خوانيد به اين موضوع بسيار مهم مي پردازد که آن را خانم فاطمه مؤمني به رشته تحرير درآورده و در کتابي به نام «از نبرد دلوار تا حماسه لرده»(انتشارات آيينه جنوب) به چاپ رسانده است.
اوت 1914ميلادي،1293شمسي، نايره جنگ جهاني اول در اروپا شعله ور شد و در حالي که تنها دو هفته از تاجگذاري احمد شاه 18ساله گذشته بود، مجلس شوراي ملي ايام فترت را سپري مي کرد و دولت ايران، به دليل دخالت هاي روز افزون قدرت هاي بزرگ (روسيه و انگليس) بسيار ضعيف شده بود. در اروپا، دو گروه متحدين و متفقين، جلو هم صف آرايي کرده بودند و دولت ايران نيز سياست خود را در ارتباط با جنگ بزرگ،«بي طرفي» اعلام کرد. اين در حالي است که هر دو گروه کوشش مي کردند به دليل موقعيت خاص استراتژيکي ايران، اين کشور، سياست فعالانه تري را در پيش بگيرد. آلمان تلاش مي کرد ايران به عنوان يک حلقه ارتباطي بين عثماني و افغانستان قرار گيرد و از طرفي حضور و فعاليت آلماني ها در ايران نيز براي سياستمداران کشوري متفق (روسيه و انگليس) قابل هضم نبود. بنابراين عملاً سياست ايران در قبال جنگ بزرگ مبني بر «بي طرف بودن» ناديده تلقي شد و دولت ايران نيز فاقد يک نيروي مکفي براي حفاظت از تماميت ارضي کشور بود.
به اين ترتيب، به قول سياستمداران انگليسي، فعاليت آلماني ها(واسموس) در جنوب ايران، ناقض حفظ بي طرفي ايران بود و سرانجام در مارس 1915/اسفند1293ناوهاي جنگي بريتانيا براي رويارويي با هر گونه خطر احتمالي به جانب بوشهر و دلوار اعزام شدند [جيمز مايرلي، عمليات در ايران (جنگ جهاني اول 19-1914)، ترجمه کاوه بيات، تهران رسا،1369،ص90].
شبه جزيره بوشهر داراي موقعيت استراتژيکي براي انگليس بود. پس از رايزني هاي زياد بين ساستمداران انگليسي در هند و لندن قرار شد که تمام تلاش انگليس صرف حفظ شبه جزيره شود و از درگيري هاي درون ايلي عشاير احتزاز جويند [مايرلي، همان منبع،ص103].
حضور فعال انگليس در بوشهر با واکنش سران عشاير چاه کوتاهي و ناتواني حاکم بوشهر در آرام کردن اوضاع، منجر به اشغال بوشهر توسط نيروهاي انگليس شد.
در ژوئن 1915/خرداد1294مسؤوليت دفاع از شهر بوشهر به عهده نيکلسون گذاشته شد، ولي وظيفه او صرفاً حفاظت از بوشهر بود و حق نداشت بدون تأييد دولت انگليسي هند دست به عملياتي خارج از حوزه بوشهر بزند. [مايرلي، همان منبع،ص110] نگراني دولت انگليس از حرکت هاي عشاير باعث شد که به طور رسمي در 8اوت 1915/17مرداد1294بوشهر اشغال شود و اداره شهر به دست انگليس افتاد. انگليسي ها حاکم بوشهر را به هند تبعيد کردند و حتي براي رسميت دادن به اشغال خود روي تمبرهاي ايراني، مهر «بوشهر تحت اشغال انگليس» زدند.[اولريخ گرکه، پيش به سوي شرق (ايران در سياست شرقي آلمان در جنگ جهاني اول) ج اول، ترجمه پرويز صدري، تهران کتاب سيامک،ذ1377،ص252] پس از اشغال بوشهر، تکاپوهاي عشاير براي ضربه زدن به انگليس شدت بيشتري يافت.[مايرلي، همان منبع، ص138] افکار عموم به هيجان در آمد و برهمگان معلوم شد که بي طرفي ايران نقض شده است، به ويژه بعد از آن که انگليسي ها به خانه حاج علي تنگستاني، کدخداي ريشهر رفتند و آن جا را غارت کردند. سپس حاج علي را دستگير کردند و چند تن از بستگانش را به قتل رسانند. در اين حادثه علاوه بر غارت اموال و دارايي اش، انگليسي ها براي بي حرمت کردن وي، لباس هاي اهل حرم و خانواده اش را نيز براي فروش در بازار به دست دلال دادند. خبر اين غارت مثل صاعقه در دل مردم غيور تنگستان و دشتستان اثر کرد و علماي دشتي و دشتستان اعلان جهاد دادند. و مردم را براي دفاع از خويش تحريض کردند.[احمد فرامرزي، شيخ حسين چاه کوتاهي، به کوشش سيد قاسم يا حسيني، شيرازه،1377،صص24-23].
روزنامه هاي موجود در بوشهر در اين زمان مطلبي راجع به افکار زنان در مورد اقدامات انگليسي ها ندارند، ولي احساس عمومي جامعه به ويژه زنان را مي توان از وراي نوشته هاي نشريه «شکوفه» که در همين زمان در پايتخت منتشر مي شد، دانست ايران که در اين زمان شمال و جنوبش مورد تجاوز بيگانگان قرار گرفته، بانوانش نيز نمي توانند سکوت پيشه کنند. خانم مزين السلطنه مي نويسد: «....اي خانم هاي وطن خواه، از خواب غفلت بيدار شويد که ديگر مجال خواب نيست، به خود بياييد تا همه را آب نبرده است. هوشيار شويد تا همه گرفتار نشده ايد. ببينيد خواهران مسلمان شما در خوي، سلماس، اروميه و ساير نقاط ايران به چه حالت ذلت و خواري، گرفتار پنجه هاي اجانب (شده اند)و بچه هاي معصوم آن ها را در پيش چشم شان مي کشند... يک نظري به اطراف عالم بيندازيد، به خصوص اروپا که درياي مواج پر از خون است. زنان آن ها در راه حفظ وطن چه اندازه سعي و کوشش دارند و از هيچ گونه فداکاري فروگذاري نمي کنند و شب و روز مشغول زحمت و همراهي با مردان هستند... يک نگاهي به زنان ايلات بيندازيد که چگونه لباس رزم پوشيده با مردهاي شان مشغول جنگ هستند....»[نشريه شکوفه، شماره 18،ذي القعده 1333،ص1].
حادثه غارت خانه حاج علي تنگستاني معلوم کرد که انگليسي ها به هيچکس رحم نخواهند کرد. بنابراين با فتوايي که علما صادر کردند، عمليات چريکي و شبانه مجاهدان بيشتر شد. افزايش عمليات و شبانه چريکي مجاهدان به سرپرستي رئيس علي دلواري و ناصرخان فرزند شيخ حسين چاه کوتاهي باعث شد که انگليسي ها دشمن را دست کم نشمرند [احمد فرامرزي، همان منبع،ص29] و بخشي از نيروي انگليس در 10اوت 19/1915مرداد1294ش براي اجراي يک رشته اقدامات تنبيهي، بوشهر را به قصد دلوار ترک کردند. در نبرد دلوار چهار ناو جونو، پيراموس، لاورنس، دالهوزي تحت فرماندهي کاپيتان ويک، افسر ارشد نيروي دريايي خليج فارس و نيمي از پياده نظام نود و ششم با دو مسلسل به فرماندهي ميجر وينتل حضور داشتند. ابهام در مورد عمق آب هاي ساحلي و امواج قوي باعث شد که تا13اوت/22مرداد انگليسي ها نتوانند در دلوار نيرو پياده کنند، ولي عدم پياده شدن نيروها در اين مدت مانع از به توپ بستن ساحل نشد[مايرلي، همان منبع، ص138].
روستاي دلوار در جلگه اي با51-50 درجه طول جغرافيايي و عرض46-28درجه و در 36کيلومتري بندر بوشهر و در جهت جنوب شرقي اين شهر قرار دارد. اين روستا در دشت کم عرضي ميان کوه و دريا جاي گرفته و در شمال آن تپه هاي کم ارتفاعي به نام «کلات بوجير»(قلعه گنجشک) قرار دارد. فاصله اين محل تا کوه2/5 کيلومتر و تا دريا 3 کيلومتر است. [سيد قاسم ياحسيني، رئيس علي دلواري (تجاوز نظامي بريتانيا و مقاومت جنوب)، شيرازه،1376،ص48].
دلوار شامل دو بخش کهنه و نو است که در فاصله سيصد متري يکديگر قرار داشته اند. بيشتر خانه ها با برگ خرما و چوب ساخته شده بود و يک قلعه مستحکم نيز در آن قرار داشت. (ياحسيني، همان منبع، ص49] فعاليت اقتصادي مردم دلوار منحصر به کشاورزي، تجارت و صيادي بود. کشاورزي به صورت ديم و اغلب گندم در زمين هاي اطراف دلوار صورت مي گرفت. حصول عمده، گندم و خرما بود که از نخلستان هاي اطراف به
دست مي آمد و پرورش نخل از رونق خوبي برخوردار بود. به جز گندم و خرما، انجير و انار نيز به صورت ديم به عمل مي آمد[ياحسيني، همان، منبع،ص50] عمده ترين منبع درآمد، صيادي بود، اما تجارت هم رونق داشت و اغلب با اميرنشين هاي آن سوي خليج فارس انجام مي شد پارچه هاي خارجي، چاي و قند و شکر، عمده ترين اقلام تجاري بودند. در کنار اين فعاليت هاي اقتصادي، قاچاق، اسلحه نيز از اهميت خاصي برخوردار بود و به رغم نظارت نيروي دريايي انگليس، مردم دلوار سالانه سود سرشاري از اين راه به دست مي آوردند. قاچاق اسلحه بدون پرداخت عوارض گمرکي و تنها با پرداخت رشوه و تهديد کارکنان گمرک انجام مي گرفت و در قبال آن کالاهايي چون غلات، خرما، ماهي و گچ به آن سوي آب هاي خليج فارس صادر مي کردند [ر. وادلا، خليج فارس در عصر استعمار، ترجمه شفيع جوادي، تهران سحاب،1364،ص146] اين فعاليت هاي اقتصادي خاص مردان نبود، بلکه زنان نيز شرکت فعالي داشتند. محمد ابراهيم کازروني متخلص به «نادري» در مورد کار و فعاليت اقتصادي زنان مي نويسد که زنان پا به پاي مردان روي زمين هاي کشاورزي کار مي کردند. از چاه ها آب مي کشيدند. در فصل تابستان هندوانه و خيار توليد مي کردند و براي فروش و امرار معاش به بوشهر مي بردند.[سيد قاسم ياحسيني، تنگستان از نگاه سفرنامه نويسان، مطالعاتي در باب تنگستان، گلگشت، 1387،ص136] براي جلوگيري از جنگ به رئيس علي پيشنهاد رشوه شد، اما وي نپذيرفت، بنابراين نامه تهديد آميزي از سوي انگلستان فرستاده شد که در آن وي را تهديد به ويران کردن خانه ها و قطع نخيلات کرده بود. ولي رئيس علي در پاسخ نوشت که: «خانه ما کوه است و تخريب آن خارج از حيطه قدرت امپراتوري بريتانيا است. در صورت اقدام، تا حد آخرين امکان مقاومت خواهم کرد.» [ياحسيني، همان منبع، ص225] تصميم انگليسي ها مبني بر بمباران و تسخير دلوار، قبل از حرکت کشتي هاي جنگي، توسط افراد وطن پرست بوشهر به رئيس علي دلواري اطلاع داده شد و او چند ساعت پيش از ورد کشتي هاي جنگي دشمن به دهانه بندر دلوار در کنار دريا سنگرهايي هم سطح کناره ايجاد نموده و روستاي دلوار از اهالي تخليه و آماده نبرد شد. [علي مراد فراش بندي، جنوب ايران در مبارزات ضد استعماري، تهران شرکت سهامي انتشار، 1365،ص51] چرا که پس از قطعه قطعه شدن بدن عالي فرزند محمدرضا در اثر اصابت گلوله توپ، در دلوار کسي جرأت نکرد بماند. روزهاي خطرناک و بسيار سختي بود. به فرمان رئيس علي، زنان و کودکان و افراد سالخورده به «کلات بوجير» در سه کيلومتري شرق دلوار فرستاده شدند. سرپرستي اين افراد به عهده زائر محمد، پدر رئيس علي بود. [علي مراد فراش بندي، گوشه اي از تاريخ انقلاب مسلحانه عليه استعمار، چاپ اول، تهران شرکت سهامي انتشار، 1362،ص61] نقش عمده در رهبري و تدارکات افراد، بر عهده زنان بوده است. در اين ميان همسر و خواهر رئيس علي نقش ويژه اي داشتند. همسر اول رئيس علي به نام فاطمه آغا که از سادات بوده و خواهران رئيس علي به نام هاي خيرالنساء و پريخان، شجاعانه از کودکان و ناتوانان حمايت مي کردند.[مصاحبه با خانم گل اندام نوه شهيد رئيس علي دلوار، آذر1387] يکي از زنان شاهد اين حوادث شرح مي دهد که «در آن موقع من نوجواني 12-13ساله بودم. روزي به ما خبر رسيد که انگليسي ها مي خواهند دلوار را با خاک يکسان کنند. همه جا شيون و زاري بود. رئيس علي ما را دلداري داد و آرام کرد، سپس دستور داد که زنان و کودکان براي در امان ماندن، دلوار را تخليه کنند و به کلات بوجير که منطقه امني بود پناه برند. زنان هراسان و وحشت زده دلوار را ترک کردند... در اين ميان دو زن از هراس، سقط جنين کردند و يک زن در حين فرار زايمان کرد. در کلات بوجير وضع ما بسيار ناگوار بود. آب و غذا به مقدار کافي موجود نبود و از حمله حيوانات وحشي هم در امان نبوديم، ولي خواهر و همسر رئيس علي دلواري مثل شير، از ما حمايت مي کردند...»[سيد قاسم ياحسيني، از جنگ لرده تا حماسه سيمين، تهران گلگشت، 1387،ص24] به نقل از خانم خيري يکي همسران رئيس علي که در حوادث جنگ دلوار حضور داشته، زن و بچه هاي دلوار در کوه هاي اطراف به سرپرستي چند نفر تفنگچي از جمله سيد اسماعيل دلواري و گلناز خانم و پريخان خانم(از زنان منصوب رئيس علي] کار حراست و نگهداري آنان را برعهده داشته اند.[عبدالکريم نيستي، «نقش زنان در قيام تنگستان»، مطالعاتي در باب تنگستان،ص417]
رئيس علي نيز پس از اين که خيالش از بابت زنان و کودکان راحت شد، به همراه تفنگچيان، خود را آماده دفاع نمود. در روز 13اوت/22مرداد که هوا مساعدتر شد، نيروهاي انگليس خود را به ساحل رساندند و از اين پس در تيررس مجاهدان قرار گرفتند. کل نيروهايي که به فرماندهي ميجر وينتل در ساحل پياده شدند، عبارت بودند از:50 تفنگدار دريايي با پنج مسلسل،20ملوان براي تخريب و 280 تفنگدار از پياده نظام نود و ششم با دو مسلسل. توپ هاي ناو جونو، دلوار نو را زير آتش گرفتند و نيروي پياده نيز پس از درگيري هاي زياد با مجاهدان خود را به دلوار نو رساندند. هر دو روستاي دلوار نو و کهنه زير آتش توپخانه قرار داشت. نيروهاي انگليسي شکافي را در قلعه دلوار نو ايجاد کردند و قلعه را تصرف و روستا را تخريب کردند.[جيمز مايرلي، همان منبع،صص140-139] محمدحسين رکن زاده آدميت با ظرافت در کتاب خود از گفت و گوي يک صاحب منصب انگليسي با دختري به نام سکينه ياد مي کند.«ژنرال انگليسي از دختر مي پرسد: شما از صداي توپ نمي ترسي؟ سکينه مي گويد: چرا بترسيم، گلوله توپ به ما نمي رسد. ژنرال: هيچ گلوله اي نزديک شما به زمين نيفتاد؟ سکينه: چرا نزديک غروب دو تا آمد، ولي من نترسيدم... ژنرال: چرا از دلوار نمي رويد؟ سکينه براي چه بروم؟ اين جا وطن ماست. خان گفته خارج نشويد. شما چرا گلوله مي اندازيد چرا ما را اذيت مي کنيد؟ ژنرال: خان شما ما را اذيت کرده. دختر مي گويد: خان ما خوب است، بي جهت به کسي صدمه نمي زند. نه توپ و نه طياره و نه توان زياد دارد که بتواند شما را اذيت کند. يک هفته پيش، خان به مادرم گفت فرنگي ها ما را اذيت مي کنند و حالا هم خيال دارند برازجان و دلوار و اهرم را بگيرند، اما من و زائرخضرخان و غضنفرالسلطنه نمي گذاريم... ژنرال: ما تا مجبور نشويم زن و بچه ها را آزار نمي دهيم. سپس با خود مي گويد، چه بچه هوشياري...» [محمدحسين رکن زاده، آدميت، دليران تنگستاني، چاپ ششم، تابش و اقبال، بي تا، صص114-112].
هر چند به واقع، فرمان رئيس علي، دلوار تخليه شد و چنين گفت و گويي حالت خيالي دارد، اما باز هم بازگوکننده رشادت و شجاعت زنان و افکار آنان در مقابل هجوم بيگانه است که در نحوه تربيت اين کودک نمايانگر است. همان قسمتي از تاريخ که مسکوت است و به دليل مردانه بودنش، از وضعيت بانوان و احساسات شان همراه با رشادت هايي که کردند، کمتر سخن به ميان آمده است.
در حالي که رئيس علي و يارانش مشغول نبرد و دفاع از دلوار در مقابل انگليسي ها بودند، چند تن از بانوان رشيد به مجاهدان در صفوف جبهه مدد مي رساندند. بنا به نقل از گل اندام خانم(نوه شهيد رئيس علي) پريخان، خواهر رئيس علي از جمله زناني بود که براي مجاهدان آب و غذا و فشنگ مي برده، زنان اسب سواري را خوب بلند بودند و در گروه هاي دو الي سه نفره، آب و آذوقه را به مردان مي رساندند. سکينه خواهر بزرگ رئيس علي، يکي ديگر از زنان شجاع بوده که در اسب سواري هم ماهر بوده و همراه همسرش غلام رضا نامور که تفنگچي بود، آب بين مجاهدان تقسيم مي کرده است و هر گاه تير کم مي آوردند، سريع به آن ها فشنگ مي رساندند. [مصاحبه با خانم گل اندام] شايان ذکر است که حمله انگليس به دلوار در مردادماه که اوج گرماي تابستان است انجام گرفت و گرماي طاقت فرسا باعث زحمت مجاهدان و حتي انگليسي ها هم شد. اما دفاع در مقابل بيگانه اي که چشم به آب و خاک و ناموس دارد، رشادتي ايجاد مي کند که گرماي طاقت فرسا نيز از آن نمي کاهد.
از ديگر زناني که مأمور آب و آذوقه بودند، مي توان از فاطمه آغا همسر اول رئيس علي و گل اندام از روستاي باغک، گلناز از روستاي شورکي و خيرالنساء از دلوار را نام برد. زنان آب را با مشک به مجاهدان مي رساندند. و آذوقه را که شامل خرما، نان، پياز و حلوا و تخم مرغ آب پز بود، زير دامن محلي و گشاد خويش پنهان نموده و به سنگر مجاهدين پشت کوه هاي گزي، مل گپ و نرگس زار مي بردند. فاطمه آغا يا گلناز خانم از بستگان رئيس علي همراه فامو(فاطمه) که نديمه همسران رئيس بود، کار مداواي زخميان و تهيه فشنگ و پر کردن تفنگ را در طول سنگر بر عهده داشته اند. طبق اظهار فاطمه کشاورزي مشهور به فاامو، وي مقداري مهمات و اسلحه را با خود به قريه انبارک حمل و در يکي از آب انبارهاي قديمي مخفي مي کند تا در موقع لزوم به دلوار يا منطقه ديگر حمل شود. بعدها که خبر مي رسد قشون دولتي(احتمالاً گمرک به دليل قاچاق اسلحه) براي بازرسي روستا مي آيند، فامو پيشنهاد مي کند که زنان با مشک هاي آب در کنار آب اجتماع کنند يا تعدادي کلاه هاي حصيري تهيه و با چوب در نخلستان نصب کنند تا فکر کنند تفنگچيان نزديکند. [عبدالکريمي نيستي، همان منبع، صص19-418] فاطمه آغا، بانويي شجاع با اندامي قوي و صدايي رسا بوده که با خواندن اشعار و حماسه سرايي و سخنان شورانگيز، نقش برجسته اي در تهييج مردان و زنان تنگستاني ايفا کرد. علي مراد فراش بندي در ارتباط با اين بانو مي نويسد: «بانوي نامبرده زني رزمنده و پر دل و جرأت و با شهامت بود. در بحبوحه جنگ دلوار شخصاً آب به سنگر مجاهدان رسانده و در جنگ مل گپ در نزديکي جائينک براي رئيس علي تفنگ را فشنگ گذاري مي کرد.»[سيد قاسم ياحسيني، از جنگ لرده تا حماسه سيمين، ص25. و علي مراد فراش بندي، جنوب ايران در مبارزات ضد استعماري، ص20] اين مطلب را فراش بندي در پاورقي کتابش آورده و شايد خود نشان دهنده اعمال روند تاريخ نگاري مردانه در تاريخ معاصر ايران باشد.
بنا به گفته گل اندام خانم، زنان علاوه رساندن آب و آذوقه به مجاهدان، وظيفه تيمار اسبان را نيز بر عهده داشته اند. از طرفي، مجاهداني که زخمي مي شدند، وقتي به منطقه اي به نام کله بند انتقال مي يافتند، زنان وظيفه پرستاي از مجروحين را داشتند. زينب (جاري پريخان، خواهر رئيس علي) يکي از بانواني است که وظيفه پرستاري و مداواي زخم مجروحين را با گياهان محلي انجام مي داد.[مصاحبه با خانم گل اندام] بنابراين رئيس علي گر چه خود تنها فرزند زائر محمد بود، ولي خواهرانش و ديگر زنان روستاي دلوار در رشادت کمتر از مردان نبودند. بنا به نقل از منابع شفاهي، يکي از تاکتيک هاي نظامي که در جنگ دلوار به وسيله يکي از خواهران رئيس علي پيشنهاد مي شود، به کارگيري کلاه نمدي و حصيري بوده که در يک روز عده اي از زنان دلوار و قراء اطراف، خود 200 کلاه تهيه مي کنند و به جنگجويان رئيس علي مي دهند تا در پشت نخل هاي نخلستان نصب کنند و دشمن به تصور اين که انبوهي نيرو در آن طرف است، مشغول شود و به اين ترتيب از توان نيروي دشمن کاسته شود.[عبدالکريمي نيستي، همان منبع، ص419] استفاده از کلاه در مواقع مختلف براي فريب دادن دشمن صورت مي گرفته. بنا به نقل خانم گل اندام، در جريان جنگ، تک تيرانداز انگليسي ها که پي در پي سنگر مجاهدان را زير رگبار مي گرفت و رئيس علي نمي دانست که تک تيرانداز در کجا مخفي شده است، به فرمان رئيس علي چندين کلاه را سر چوب زدند و تکان دادند تا وي تصور کند که مجاهدان در حال حرکتند و با شليک هاي مسلسل به کلاه ها، رئيس علي مخفيگاه تک تيرانداز را دانست و با شليک گلوله اي او را از پاي در آورد.[مصاحبه با خانم گل اندام]
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 52




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.