شهيد هاشمي در قامت يك همسر
گفتگو با خانم فريده قاضي (هاشمي)، همسر شهید سید مجتبی هاشمی
درآمد
معمولاً خاطره انگيزترين روزهاي زندگي مشترك به روزهاي اول باز مي گردد. در صورت امكان خاطره اي از آن روزها بگوييد.
مردمي بودن شهيد را توصيف كنيد.
از علاقه شهيد به امام بگوييد. آيا شما را به ملاقات امام برده بود؟
رفتار شهيد هاشمي در منزل چگونه بود؟
غائله كردستان كه شد، شهيد هاشمي تعدادي از بچه هاي كميته را گلچين كرد و به فرمان امام به كردستان رفت. با اينكه فرمانده كميته مركزي تهران بود، در شروع جنگ هم همين كار را كرد. فرودگاه مهرآباد كه بمباران شد، سيد يك ساك برداشت و رفت جنوب و 9 ماه از او بي خبر بوديم. بعد از 9 ماه در حالي كه دستش مجروح بود، با ريشهاي بلند و انبوه و ژوليده به خانه برگشت.
بعد از آنكه ستاد جنگهاي نامنظم تعطيل شد باز هم با جبهه ها همكاري مي كرد؟
كمي از خصوصيات ديگر شهيد برايمان بگوييد.
حتي قبل از انقلاب وقت اذان كه مي شد، مهم نبود كجا باشد، در بازار، در كوچه و محل، در سر چهار راه شروع مي كرد به اذان گفتن. نماز اول وقت و نماز جماعتش هرگز ترك نمي شد. اوايل جنگ در يكي از مصاحبه هايش نكاتي گفته بود كه بد نيست به آنها اشاره كنم تا روحيات او مشخص شود. او گفته بود: "آنهايي كه مي گويند روحانيون چرا در جنگ شركت ندارند، بايستي بگويم كه در حال حاضر دو گروهان از فداييان اسلام را طلاب علوم ديني قم تشكيل داده اند كه در جبهه ذوالفقاريه مردانه در برابر مزدوران بعث مي جنگند و كارشان بسيار عالي است. از اول جنگ تا به حال 6 ماه مي گذرد و ما حتي يک بار نماز جماعت را ترك نكرده ايم، چون عقيده داريم كه نماز ما را حفظ مي كند".
خيلي در كارهايش ابتكار داشت. يكي از همرزمانش تعريف مي كرد قرار بود براي آزادي ميدان تير آبادان عملياتي انجام دهند. اين ميدان، مساحت زيادي داشت و عراق از آنجا جاده هاي ارتباطي شهر آبادان را با خمپاره مورد هدف قرار مي داد. چندين ماه بود كه سيد مجتبي براي آزادي اين منطقه نقشه مي كشيد و هر شب به عراقي ها شبيخون مي زدند. يكي از شبها 300 نفر عراقي را كشتند و 400 نفر را اسير كردند و بيش از 10 تانك را منهدم ساختند، اما سيد مجتبي آرام نمي شد و هر روز يك نقشه جديد مي كشيد تا زمينه را براي حمله نهايي آماده كند. به همين علت 10 الي 12 عدد بشكه 220 ليتري نفت تهيه كرد و آنها را به فاصله چند متر از يكديگر چيد و به همرزمانش گفت :«با ميله هاي آهني يا چوب، محكم روي آنها بكوبيد». در تاريكي شب صداي وحشتناكي ايجاد شد و عراقي ها شروع كردند به شليك توپ و خمپاره و به اندازه يك انبار مهمات منطقه را بي هدف آتشباران كردند. سيد خيلي شجاع بود. يادم هست قبل از انقلاب آقا سيد يك گروه از بچه هاي گردن كلفت و به اصطلاح مشتي را جمع كرده بود و شبها علناً در مقابل چشم عوامل رژيم شروع مي کردند به نوشتن شعار روي ديوارها، شعري هم درست كرده بود كه همه با هم مي خواندند به اين مضمون كه "وقت، وقت خواب نيست، وقت انقلاب است ،مردم بيدار شيد، بيدارشيد و امام رو ياري كنيد "و...
وصيتنامه معمولاً انعكاس دهنده بسياري از ويژگيهاي فردي است. به بخشهايي از وصيتنامه شهيد اشاره كنيد.
آقا سيد در يكي ديگر از دست نوشته هايش هم نوشته بود: "آيا مي توان در حالي كه دشمن خاك ميهن اسلاميمان را متجاوزانه مورد هجوم قرار داده و جولانگاه تانكها و نفربرهاي خود كرده و سربازهاي بعثي كافر به پير و جوان ما رحم نكرده و امت به پا خاسته را زير باران آتش گلوله هايش به شهادت رسانيده، دست از ستيز كشيد و به نبرد حق جويانه تا محو كامل آثار جنايات و تجاوز ادامه نداد؟ مگر مي شود به عنوان يك مسلمان متعهد به خود اجازه داد تا اسراييل غاصب همچنان به سرزمينهاي اشغالي فلسطين عزيز بتازد و مردم محروم و آواره فلسطين را هر روز قتل عام كند؟ در حالي كه آنها در خانه هاي خود اجازه نفس كشيدن ندارند و محكوم به مرگند، زيرا مدافع ارزشهاي اسلامي هستند، ما هرگز نمي توانيم ساكت بنشينيم. اي جوانان! مي دانم كه مي دانيد غنچه هاي نشكفته اي را به زير تانكهاي بعثيون فرستاديم تا شما درآرامش به سر بريد. يك لحظه اندوه شما تمام وجودم را مي شكند و اثري از من نمي گذارد. من و تمام پرستوهاي دلم به عشق شما به پرواز در مي آييم و در آسمان با تمام وجود شما را صدا مي زنيم. اي جوانان وارسته وطنم! من فقط به عشق شما و حفظ اسلام، دردها و زخمهايم را تحمل مي كنم و طاقت مي آورم. وقت رها شدن روح از زندان تن به زودي فرا مي رسد. شما را به خدا مي سپارم و به سوي تمام هستي ام پرواز مي كنم....".
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 43