گفتگو با سردار محمد كوثري
درآمد
تعامل سپاه و ارتش با فداييان اسلام پيوسته از موضوعات بحث برانگيزي بوده كه متاسفانه پاسخ دقيقي هم به شبهات مطرح شده داده نشده است. در اين گفتگو به بسياري از اين شبهات پاسخهاي روشن و دقيقي داده شده است.
از شرايط روزهاي اول جنگ برايمان بگوييد.
در روزهاي اول جنگ از سويي استكبار جهاني عراق را تقويت و از ارتش بعث حمايت سياسي و نظامي مي كرد و از طرف ديگر فرماندهي كل قوا به عهده بني صدر بود. ارتش و نيروهاي مسلح آمادگي دفاع ازكشور را نداشتند. اطلاعات كشور بايد در زمان صلح به صورت مستمر كاركند و اطلاعاتش به روز باشد اين طبيعت كار است و همه كشورها اين كار را انجام مي دهند. به ياد دارم چند روز قبل از تجاوز ارتش بعث عراق به بني صدر نامه نوشتيم و گفتيم كه به احتمال زياد عراق مي خواهد حمله كند. ولي او گفت: «سپاهي ها چيزي از جنگ نمي دانند جنگ يكسري محاسبات و فرمولهايي دارد مگر به اين راحتي جنگ مي شود؟»
نيروهاي مسلح آماده جنگ نبودند و به دنبال تجاوز رژيم بعثي حضرت امام از جوانان خواستند هر كسي كه توان دارد به جبهه ها برود و جلوي پيشروي دشمن را بگيرد.
نقش گروه فداييان اسلام را در روزهاي آغازين جنگ توصيف كنيد.
يكي از گروهايي كه به صورت مردمي حركت كرد، فداييان اسلام بود و ستاد جنگهاي نامنظم كه رهبري آن با شهيد چمران بود. با اينكه امام از 10 ماه قبل دستور تشكيل بسيج 20 ميليوني را صادر كرده بودند. ولي بني صدر هنوز به عنوان فرمانده كل قوا اقدامي انجام نداده بود. سپاه هم درگيرمسائل داخل بود و نيروي منسجمي هم براي مقابله نداشت. بني صدر در اوايل سال موافقت كرده بود كه نظامي ها به شهرهاي خودشان بروند و سازمان موجود ارتش تا حد زيادي از هم پاشيده بود. دشمن چنين اطلاعاتي را از نيروهاي ما به دست آورده بود و در اينجا بود كه نقش گروههاي خودجوشي مانند فداييان اسلام بسيارموثر بود. ارتش بعث عراق در محاسباتش اصلا اينها را به حساب نياورده بود. آنها تصور كرده بودند كه 3 روزه خوزستان را تصرف مي كنند و در عرض يك هفته به تهران مي آيند. در چنين شرايطي تاثير اين گروهها بسيار تعيين كننده بود.
فداييان اسلام تنها در آبادان نبودند. مثلاً خود ما وقتي در سر پل ذهاب بوديم چند نفر از فداييان در آنجا هم بودند. البته كم بودند ولي حضور نداشتند. اينها آمدند و ايستادگي كردند تا اينکه بالاخره سپاه و ارتش آمادگي مقابله با دشمن را پيدا كردند. فداييان اسلام حالت مستقلي براي خود داشت. در آن زمان ما در جبهه هاي غرب بوديم و ليكن مي شنيديم كه ستاد جنگهاي نامنظم به مسئوليت خود حضرت آقا و شهيد چمران تشكيل شده است. فعاليت فداييان اسلام در آبادان و احساس مسئوليتي كه داشتند، باعث شد آبادان بطور كامل سقوط نكند. فعاليت اين گروه در آبادان چشمگيرتر از ساير نقاط بود.
از شهيد هاشمي چه تصويري در ذهن شما هست؟
در اخلاق و شكل ظاهري شهيد هاشمي ويژگي بارزي به چشم مي خورد و آن هم اقتدارش بود .مسائل را بسيار صريح و رُك بيان مي كرد و ارتباطش چه با ارتش و چه با سپاه خوب بود. بطور كلي سيد مجتبي زبانزد جبهه هاي ديگر هم بود.
چه وضعيتي در اوايل جنگ حاكم بود، كه باعث مي شد اين افراد در جبهه ها حضور داشته باشند؟
اين افراد بر اساس تكليف ديني خودشان انقلابي و براساس فرماني كه حضرت امام صادر كرده بودند و در واقع برخاسته از متن دين مبين اسلام و آن روحيه انقلابي حضرت امام بود به جبهه آمدند. در مورد دفاع مقدس هم فقط بر اساس خواسته امام و ارتباط قلبي ايشان با اكثر جوانان و اعتقادات ديني و ميهني به دفاع از كشور مي پرداختند اينها كساني بودند كه خيلي سريع صحبتهاي امام را درك كردند و در كوتاهترين زمان و با كمترين امكانات خود را به جبهه هاي مختلف رساندند. آنها اصلاً به فكر آينده شان نبودند و اين برخاسته از تعهدي بود كه نسبت به اسلام داشتند و آمدند و در مقابل دشمن ايستادند.
از تعامل بين نيروهاي نظامي نكاتي را ذكر كنيد.
تقريباً بين سپاه و فداييان و بچه هاي حزب اللهي ارتش هماهنگي خاصي برقرار بود البته نه با همه ارتش چون بني صدر نه تنها نمي گذاشت هماهنگي بين آنها به وجود بيايد، بلكه تفرقه نيز ايجاد مي كرد. او به ارتش ابلاغ كرده بود كه، شما حق نداريد به سپاه حتي يك فشنگ بدهيد و بالطبع از طريق رده هاي بالا نمي شد كاري كرد و فقط مي شد در سطح محلي كاركرد و اين البته بستگي به فرمانده گروهان و گردان و تيپ داشت. ولي بطور كلي تا زماني كه بني صدر بود، اين هماهنگي به وجود نيامده بود كه اگر به وجود آمده بود، جنگ 8 سال طول نمي كشيد. عراقي ها در آن چند ماهي كه بني صدر بود ،آمدند و جاي پاي خودشان را محكم كردند. بعد هم طمعشان بيشتر شد و با حمايت مالي و سياسي استكبار و آمريكا و اسراييل و اروپا و حمايت عربستان و كويت به كشور حمله كردند.
انقلاب اسلامي كه با يك فرهنگ تازه و اسلام ناب محمدي و رهبري سازش ناپذير به وجود آمده بود ،اينها را به وحشت انداخته بود. انقلاب ايران با كسي جنگ نداشت. ولي اينها ادامه چپاول كشور را داشتند. حضرت امام آمده بود كه جلوي اين غارتها را بگيرد و اينها هم بسيج شده بودند تا نگذارند اين نظام شكل بگيرد. از داخل هم توسط عواملي چون بني صدر به انقلاب صدمه مي زدند.
در ارتش كساني بودند كه بني صدر آنها را به كار گماشته بود و مانع از هماهنگي نيروها مي شدند. فرمانده غرب كشور سپهبد صياد شيرازي بود. بني صدر وي را كنار گذاشت و دو درجه اش را هم گرفت و سرهنگ عطاريان را به جاي او گماشت كه ،از عوامل جاسوس شوروي بود و بعدها اعدام شد. يا فرمانده لشگر 81 را به كار گماشت كه جزو كودتاچي هاي نوژه بود.
اينها همه از بني صدر حرف شنوي داشتند و حرف او برايشان ملاك بود. بعد از عزل بني صدر كم كم هماهنگي به وجود آمد و پيروزي هاي زيادي نصيب رزمندگان شد.
تاثير گروههاي مردمي با توجه به فضاي جنگ چگونه بود؟
تاثيرش اين بود كه به رغم ميل بني صدر به وجود آمدند و در مقابل دشمن ايستادند. چاره اي نبود و ما بايد هماهنگ مي شديم تا جلوي دشمن را بگيريم. ولي باز هم آن وحدت يكپارچه وجود نداشت. آن موقع هم كه لشگر و تيپي وجود نداشت ،نهايتاً چند تاگردان از بچه هاي پادگان وليعصر بودند. بخشي از همان نيروهاي اندك سپاه و ارتش هم در كردستان و برخي مردمي از اصفهان و آذربايجان و جاهاي ديگر به جنوب مي آمدند و چون سازمان واحدي وجود نداشت كه اينها را هماهنگ كند، آنها درمنطقه با يكديگر هماهنگ مي شدند. مثلاًً خود ما در سومار بوديم و با چند تا از بچه هاي فداييان اسلام اين هماهنگي را به وجود آورديم. اينها چون حالت مردمي داشتند ،كه با ما و جهاد سازندگي و يا ارتش هماهنگي مي كردند و همكاريشان چند جانبه بود ولي منسجم و همه جانبه بود.
بعد از رفتن بني صدر باز هم اين گروهها تاثير مهمي در جبهه داشتند؟ گفته اند كه اينها در عمليات ثامن الائمه و حصر آبادان نقش مهمي داشتند. پس چرا از اين گروه به خصوص در حصر آبادان و ديگر عملياتها اسمي برده نمي شود؟
وقتي ارتش و سپاه به شكل فعال وارد ميدان شد، بايد كارهاي بزرگي انجام مي شد و ديگر به صورت چريكي نمي شد جنگيد. بلكه بايد طوري مي جنگيديم كه هم كلاسيك باشد، هم نامنظم .به اين صورت كه روزها به صورت كلاسيك و منظم مي جنگيديم و شبها درخط شكستن و در نفوذ در بين خطوط دفاعي دشمن از بچه هاي فداييان اسلام و سپاه استفاده مي كرديم. آن روزها هم از فداييان اسلام به سپاه مي رفتند وهم افرادي كه درجنگهاي نامنظم فعاليت مي كردند به سپاه آمدند. سپاه بعد از 2 الي 3 ماه كه از جنگ گذشت شروع به سازماندهي نيروها وتشكيل بسيج كرد و ستاد جنگهاي منظم و فداييان اسلام به صورت خودجوش تمايل پيدا كردند كه با سپاه ادغام شوند و اينطور هم شد و برخي از آنها در حال حاضر جزو فرماندهان سپاه هستند. برخي نيز به عنوان بسيجي تا پايان جنگ بودند، اين گروهها حضور داشتند ولي نه به صورت مستقل.
شما در جبهه غرب بوديد و شهيد هاشمي در جبهه جنوب فعال بودند. منتهي وصف ايشان به شما و ديگر رزمنده ها مي رسيد. چه خاطراتي از ايشان براي شما نقل شده است؟ اولين بار كي اسم ايشان را شنيديد؟
روزها و ماههاي اول جنگ و تقريباً پايان سال 59 بود و بسياري از نيروها به دنبال اين بودند كه در جبهه هاي ديگر چه مي گذرد. خرمشهر بالاخره بعد از 34 روز با خيانت بني صدر سقوط كرد و آبادان در محاصره بود و همه دلهره آبادان را داشتند. مخصوصاً اينكه درآبادان پالايشگاه بود و كساني كه در آبادان بودند بيشتر در كانون توجه بچه هاي جبهه هاي ديگر بودند.
از جمله اين گروهها فداييان اسلام با هدايت چهره شاخصي چون شهيد هاشمي بود. گاهي اوقات ايشان را در تلويزيون نشان مي دادند، ولي فرصتي به دست نيامد كه از نزديك با ايشان ملاقات كنم. چهره سيد مجتبي با همان نگاه اول در ذهن انسان مي ماند. ايشان در ديداري كه حضرت آقا با بچه هاي فداييان اسلام در جنوب داشتند ،با آن صراحت لهجه در ذهن من باقي ماند ولي اين امكان براي من به وجود نيامد كه از نزديك با ايشان ديدار كنم. بعدها هم كه به شهادت رسيدند و اين توفيق دست نداد.
از شيوه فرماندهي بني صدر چه خاطراتي داريد؟
بني صدر در محاسبه هايش بحث تخصص را خيلي مطرح مي كرد و اين بود كه اكثر بچه هايي كه مي خواستند در مقابل بني صدر موضع گيري كنند، بيشتر روي كلمه تعهد تكيه مي كردند و خطابشان هم بني صدر بود .چون او غالباً جوسازي مي كرد و در رفتن به جبهه ها بيشتر به دنبال اين بود كه فيلمي از او گرفته شود و بگويد كه من هم درجبهه ها حضور دارم واقعيت اين است
كه بني صدر زياد بين بچه ها نمي رفت و از طرف ديگر بچه ها هم از روش فرماندهي او زياد راضي نبودند، ولي در مورد مقام معظم رهبري اينطور نبود. ايشان به عنوان نماينده امام به جبهه ها مي رفتند. بچه ها هم چون مي دانستند هرمطلبي را به ايشان بگويند، ايشان به حضرت امام منتقل مي كنند واطاعت پذيري حضرت آقا از امام هم زبانزد خاص و عام بود. لذا راحت تر حرفهاي خودشان را به ايشان بيان مي کردند.
در ابتداي جنگ چندين گروه بودند كه نيرو اعزام مي کردند. از جمله ارتش و سپاه و ستاد جنگهاي نامنظم فداييان اسلام، جهاد سازندگي و ديگر نيروهاي مردمي. بچه هاي فداييان اسلام مي گويند رفتيم جنوب ،ولي ارتش و سپاه ما را پذيرش نكردند. چه ساز و كاري وجود داشت كه اين دو نهاد نيرو قبول نمي کردند. ولي فداييان اسلام قبول مي كرد؟
ارتش سازمان مشخص خودش را داشت و به همان كيفيت هم عمل مي كرد و نيروي مردمي پذيرش نمي کرد. در سپاه افراد بايد شناسايي مي شدند. سپاه از همان ابتدا كه وارد جنگ شد بر اساس يك كار نو و ابداعي بود و لذا بايد افراد خاصي را به كار مي گرفت. بچه هاي سپاه بايد كارهاي چريكي انجام مي دادند. افرادي كه مي آمدند اگر شناخته شده بودند، حتماً جذب مي شدند، ولي اگر شناخته شده نبودند و مشخص نبود از كجا اعزام شده اند، جذب نمي شدند. اين نيروها براساس صحبتهاي امام كه خواسته بودند جوانها به جبهه ها برويد و دفاع كنيد، اگر اعزامشان مشخص بود كه از كجا آمده اند، سپاه به راحتي گزينش و پذيرش مي كرد.
اين شيوه مربوط به آبان سال 59 بود، اما اگر افراد به صورت پراكنده مي آمدند نمي توانستيم آنها را به كار بگيريم، چون معلوم نبود كه چه كاره هستند و ما در والفجر مقدماتي يك نفر را داشتيم كه منافق بود و نقشه هاي عملياتي را برداشت و برد سمت عراق. او به عنوان كارمند صدا و سيما آمده بود.
فداييان اسلام جبهه هاي محدودي را در اختيار داشت و نيروهاي مسلح هم قبول داشتند كه حتما باشند. امثال سيد مجتبي هم كه شناخته شده بودند و بالاخره اينها را به شكلي به كار مي گرفتند ،ولي در جايي كه سازمان بزرگتر بود و بايد كارهاي بزرگتري انجام مي شد ،بايد با تامل و درايت بيشتري اينها را به كار مي گرفتند.
با توجه به تاثير گروه فداييان اسلام چرا بعد از مدتي برخوردهاي مناسبي با اين گروهها نمي شود؟ سيد مجتبي ممنوع الجبهه و مجبور مي شود در تهران بماند. يكي دو بار هم داوطلبانه به جبهه مي آيد، فرمانده اي كه از شاگردان خود سيد بوده ،وقتي مي فهمد سيد مجتبي است، او را به تهران بر مي گرداند چرا چنين برخوردي با او مي شود؟
اين مطلب مصداق فردي داشته و عام و فراگير نبوده و يا نبايد تصور شود كه از بالا ابلاغ شده باشد، چون بچه هايي بودند كه رويآنها كار مي شد و از نخستين كساني بودند كه به فداييان اسلام مي پيوستند. اينها خالصانه وارد مي شدند، ولي برخي نيز مي خواستند طبق ميل خودشان رفتار كنند و نمي خواستند تابع يك سازمان باشند، و الا اينطور نبود كه خداي ناكرده نسبت به شهيد بزرگوار شبهه اي باشد. شايد حساسيت بيشتر از اين جهت بود كه ايشان بسيار رك بودند وخيلي بي پروا مطالب را بيان مي کردند. براي افرادي از قبيل سيد مجتبي خيلي سخت بود كه در يك چهارچوب سازماني فعاليت كنند و حالا ديگر ارتش و سپاه و بسيج شكل سازماني منسجمي پيدا كرده بود.
چه شرايطي پيش آمد كه اينها در بدنه سپاه و بسيج حل و بعدها ساماندهي شدند؟
به خاطر عملياتهاي بزرگ ما به دنبال وحدت بوديم كه ضرورت داشت. فرماندهي را هم كه خود امام بر عهده گرفته بودند و برا ين مسئله تأکيد داشتند. اين وحدت كه به وجود آمد باعث شد همه مجموعه هايي كه خودجوش بودند به سمت اين دو مجموعه گرايش پيدا كنند. ارتش با همان سبك و سياق خودش كارها را ادامه مي داد، درصورتي كه سپاه، هم فداييان اسلام هم ستاد جنگهاي نامنظم و هم نيروهاي پراكنده اي را كه مي آمدند، مي پذيرفت ،ولي چون بايد عملياتهاي بزرگ انجام مي شد ديگر نمي شد جبهه ها را به صورت تكه تكه تقسيم و فرماندهي كرد، بلكه بايد با يك انسجام و نظم همه جانبه كارها دنبال مي شدند و لازم بود ضربات بزرگي به دشمن مي زديم. مثل عمليات بيت المقدس و فتح المبين و فرماندهي كل قوا را جمع مي كرديم به اندازه بيت المقدس نمي شد. عمليات بيت المقدس در حدود5500 كيلومتر مربع وسعت داشت و شامل چندين تيپ و لشگر و گردان و ارتش و سپاه و قرارگاه بود. همه اينها احتياج به سازماندهي و هماهنگي داشت والا هيچ مورد خاصي نبود. بايد زودتر دشمن را سركوب مي كرديم.
و سخن آخر
سخن آخر اينكه خدا روح شهدا را شاد كند و مخصوصاً سيد مجتبي و شهداي فداييان اسلام را كه به تأسي از نواب صفوي زحمات بسيار زيادي را براي برقراري احكام دين خدا و برقراري امنيت و استقلال متحمل شدند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 43