سلوك تربيتي شهيد مفتح

سال 46 يا 47 بود كه در مدرسه حكيم نظامي قم تحصيل مي كردم. سال آخر دبيرستان بودم و ايشان دبير فلسفه ما بود. به دليل مشي خاص ايشان و متانت وبزرگواري و تسلط ايشان بر فلسفه و منطق، مورد توجه بنده و شاگردان ديگر قرار گرفته بودند و زمينه ارادت ما به ايشان در همان سال فراهم آمد.
سه‌شنبه، 31 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سلوك تربيتي شهيد مفتح

سلوك تربيتي شهيد مفتح
سلوك تربيتي شهيد مفتح


 






 

گفتگو با سيد باقر سخائي
درآمد
 

سيد باقر سخائي از زمان تحصيل در دبيرستان حكيم نظامي قم، در كمند جاذبه استاد برازنده خويش قرار گرفت و از آن پس تا واپسين روزهاي حيات، او را همراهي كرد. او مجموعه اي جذاب و عبرت آموز از گفتنيهاي زندگي علمي و عملي شهيد مفتح را در ذهن دارد و به هنگام بيان آنها در خلال اين گفت و شنود، شور و بغض فروخفته اش بارها خودنمائي كرد. سخائي بازگشت مناديان دين و انقلاب به سيره شهيد مفتح را عامل جذب خيل گسترده جوانان به انديشه ديني مي داند و معتقد است همين تعامل پدرانه بودكه در دهه هاي 40 و 50 جوانان را به كارزار انقلاب كشاند.

شما از چه زماني با شهيد مفتح آشنا شديد؟
 

سال 46 يا 47 بود كه در مدرسه حكيم نظامي قم تحصيل مي كردم. سال آخر دبيرستان بودم و ايشان دبير فلسفه ما بود. به دليل مشي خاص ايشان و متانت وبزرگواري و تسلط ايشان بر فلسفه و منطق، مورد توجه بنده و شاگردان ديگر قرار گرفته بودند و زمينه ارادت ما به ايشان در همان سال فراهم آمد.

از شيوه تدريس ودر نگاه كلان تر نحوه برقراري ارتباطشان با شاگردان اگر خاطراتي داريد،نقل كنيد.
 

تسلط ايشان بر فلسفه موجب رشك و حسادت خيليها شده بود. دبير منطقي داشتيم كه چندان تسلطي بر موضوع نداشت و به شدت به ايشان حسادت مي كرد و شاگردان را عليه ايشان بر مي انگيخت. يك روز يكي از دبيران آنجا، شهيد متفح را بهانه قرار داد و شروع كرد عليه روحانيت حرف زدن و فضاي بسيار بدي را عليه ايشان در دبيرستان ايجاد كرد، به طوري كه شاگردان روي تخته عليه ايشان و روحانيت حرفهايي را نوشته بودندو كلاس كلا حالت موضعگيري نسبت به ايشان پيدا كرده بود. رئيس دبيرستان وقتي وضع را اين طور ديد، از شهيد مفتح خواست كه در كلاس حاضر نشوند، چون وضع بدتر مي شود. من ديدم كه قضايا اين طور است و ايشان بي هيچ دليلي مورد تعرض لفظي بچه ها، البته در غيابشان قرار گرفته بودند، مطلب را به ايشان انتقال دادم كه قضيه اين است و شما بايد خيلي مواظب باشيد و توطئه اي در كار است كه مانع از آمدن شما به دبيرستان شود، چون ساواك نسبت به ايشان خيلي حساس شده بود و به خاطر جايگاه و ديدگاهشان خيلي تمايل نداشت كه در دبيرستان تدريس كنندو درنتيجه زمينه طوري فراهم شد كه ايشان دبيرستان را ترك كنند و شايد اين هم خودش مقدمه اي بود براي اين كه ديگر كم كم در قم نتوانند زندگي كنندو به ايشان گفته شد كه چند ماه حق نداريد در قم بمانيد و شهر ديگري را انتخاب كنيد كه ايشان به تهران آمدند و بعد هم داستان ورودشان به دانشگاه و حوادث بعدي از همان جا شكل گرفت. ايشان ديگر تقريبا به قم ممنوع الورود شدند.

شهيد مفتح تا چه حد توانستند با دانش آموزان ارتباط برقرار كنند و از چه شيوه هايي استفاده مي كردند؟
 

ايشان بسيار با دانش آموزان صميمي و گرم بودند و در گوش كردن به سئوالات بچه ها بسيار حوصله به خرج مي دادند و به همين دليل خيلي مورد توجه قرار مي گرفتند و بچه ها بسيار دوستشان داشتند. ايشان حتي پيشنهاد مي كردند كه اگر عده اي از بچه ها درسي را متوجه نشده اند، مي توانند در ساعتي ديگر، بدون چشمداشتي، براي آنها كلاس فوق العاده بگذارند، كما اين كه براي خود من اين كار را كردند و من در منزلشان نزد ايشان فلسفه مي خواندم، يعني علاقمند بودند كه دانش آموز ياد بگيرد و شيوه جذاب ايشان در برخورد با دانش آموزان باعث شده بود كه آن مسئله حسادت كه عرض كردم براي ايشان فراهم شود.

با توجه به اين كه ايشان يكي از شاگردان مبارز حضرت امام و از چهره هاي شاخص انقلابي حوزه بودند، تا چه حد سعي مي كردند با رفتار و سلوكشان، گرايشات سياسي خود را به مخاطب منتقل كنند.
 

از آنجا كه ايشان با دانش آموزان برخورد متواضعانه داشتند و آنها را مثل فرزندان خودشان دوست داشتند، دانش آموزان جذبشان مي شدند و شهيد مفتح در حين بحث و در برخورد با آنها، ديدگاههاي سياسي خود را به بچه ها القا مي كردند، يعني كساني كه به ايشان نزديک مي شدند با ديدگاههايشان هم آشنا مي شدند.ايشان هميشه سعي مي کردند مستقيم و غيرمستقيم در ارتباط با وضعيت مملكت و رژيم، ديدگاههاي خودشان را دركلاس مطرح كنند وبه همين دليل رژيم روي ايشان حساس شده بود، چون دانش آموزان به شدت جذبشان مي شدند و شهيد مفتح خودشان و در واقع افكار حضرت امام را به آنها منتقل مي كردند.

با عنايت به اينكه شهيدمفتح عملا از تدريس در دبيرستانها محروم شدند، شما ارتباطتان را با ايشان چگونه حفظ كرديد و آيا غير از شما دانش آموزان ديگري هم خارج از اين چهارچوب، ارتباط خود را با ايشان حفظ كردند؟
 

بعضي از دانش آموزان بله، ولي من بيشتر از همه، به دليل اين كه من با روحيه اي كه در ايشان ديدم، خودم به ايشان علاقمند شده بودم. مدتي كه ايشان را از قم تبعيد كردند، تقريبا ارتباط ما قطع شد. موقعي كه در تهران بودم و براي دانشگاه آماده مي شدم، نامه اي براي ايشان نوشتم و گفتم كه اگر امكان دارد با شما ارتباط برقرار كنم. خيلي استقبال كردندو آدرس دادند و من در تهران خدمتشان رسيدم و عملا سالهاي زيادي را در خدمتشان بودم، كما اينكه وقتي در مسجد جاويدكارشان را شروع كردند، از جمله كساني بودم كه از ما خواستند دانشجويان مستعد و متدين را جذب مسجد جاويد كنيم تا در آنجا بتوانيم كلاسهاي درسي را با حضور شهيد بهشتي، شهيد مطهري، آقاي رضا اصفهاني و علامه جعفري برگزار كنيم و دانشجويان مستعد آموزش ببينند و براي آينده برنامه ريزي خوبي صورت بگيرد. البته در اين زمينه من در همين جا اضافه كنم كه ايشان روشن بيني عجيبي نسبت به آينده داشتندو انگار مي دانستند كه قرار است انقلاب شود. سال 50 بود كه ازمن خواستند دانشجويان مستعد را شناسايي و جذب مسجد جاويد كنم و گفتند كه مي خواهيم كادر سازي بكنيم، انگار مي دانستند كه در آينده قرار است تحولاتي رخ دهند.تعبيرشان اين بود كه ما مي خواهيم چند تا مهندس بازرگان تربيت كنيم. در آينده اينها مورد نيازمان هستند و بايد تعداد روشنفكر مذهبي تربيت و در آينده از آنها استفاده كنيم.

با عنايت به اين كه شما به منزل ايشان رفت و آمد داشتيد، از لحاظ ساده زيستي و شكل زندگي آيا خاطراتي از ايشان داريد؟
 

ايشان آدم بسيار بي تكلفي بودند. آن موقعي هم كه استاد دانشگاه بودند و من با ايشان رفت و آمد داشتم، زندگي خيلي مرفهي نداشتند، با اين كه امكانات داشتند و مي توانستند بهتر زندگي كنند. من در قلهك منزل ايشان مي رفتم. محل زندگيشان به شهيد مطهري و شهيد بهشتي نزديك بود. شما مي دانيد كه زندگي استادان دانشگاه مي تواند ساده نباشد، ولي ايشان سعي مي كردند ساده زندگي كنند. ايشان موقعي هم كه طلبه بودند، از وجوهات استفاده نمي كردند و سعي مي كردند متكي به خود باشند و زندگيشان را خودشان تأمين كنندو بعد هم به رغم داشتن امكانات، زندگي تشريفاتي نداشتند و معتقد به زندگي ساده بودند و مي گفتند كه بايد شرايط جامعه را درك كرد.

ارتباط شما با شهيد مفتح بعد از هجرت از قم در چه ابعادي ادامه پيدا كرد؟
 

من تقريبا نقش رابط ايشان با دانشجويان را بازي مي كردم. اگر كاري با دانشجويان داشتندو يا قرار بود منتهايي را به آنها برسانند، من مي بردم.

دانشجويان كجا؟
 

دانشجوهاي دانشگاه تهران

شما دانشكده الهيات مي رفتيد؟
 

خير، من در دانشكده حقوق درس مي خواندم. اعتماد بالايي كه به من داشتند. ممنوع المنبر و ممنوع الملاقات بودند و ضبط صوتي براي من گرفته بودند و من سخنرانيهاي آن روزها را ضبط مي كردم، چون مي خواستند ببينند كه سخنرانان معروف، بيشتر روي چه زمينه هايي متمركز مي شوند و جهت گيري مذهبيشان رو به كدام سمت است، به همين دليل مي رفتم و سخنرانيهاي آقاي فلسفي، آقاي حجازي و امثالهم را ضبط مي كردم و براي ايشان مي بردم.

در جو آن روزها كه مكاتب اعتقادي مختلفي مطرح شده بودند، ايشان براي جذب دانشجويان و جوانان از چه شيوه هايي استفاده مي كردند و در اين زمينه تا چه حد موفق شدند؟
 

ايشان در مسجد جاويد، مسجد الجواد و مسجد قبا فعاليت داشتند و اين جاها را كانون فعاليت سياسي دانشجويان كرده و برايشان كلاسهاي زبان عربي و دروس اخلاقي و موضوعات مختلف گذاشته بودند تا جذب مساجد شوند و جالب اين كه حتي صندوق قرض الحسنه هم تأسيس كرده بودند كه بتوانند مشكلات مالي دانشجويان را حل كنند، چون دانشجويان غالبا مشكلات مالي داشتند. در هر حال به هر شكل ممكن دانشجويان را جذب مساجد مي كردند تا در آنجا به نحوي تفكرات مورد نظرشان را براي آنها مطرح كنند.

با دانشجوياني كه جذب «ايسم» هاي مختلف شده و علي الخصوص با كساني كه جذب ماركسيسم شده بودند، چگونه برخورد مي كردند و تا چه حد توانستند اينها را جذب كنند.
 

اوايل انقلاب بود كه بحث چپ خيلي قوي شده بود. آن وقتها افرادي بودند كه مي گفتند حكومت يا بايد اسلامي باشد يا جمهوري و اصلا امكان ندارد كه اسلام با جمهوريت جمع شود. شهيد مفتح ارادت بسيار خاصي به شهيد مطهري داشتند و با ايشان و شهيد بهشتي بحثهايي داشتند و به مساجد مي رفتند و سخنراني مي گذاشتند و بعد هم جلسات بحث برگزار مي كردند و افراد مي آمدند و سئوالاتشان را مطرح مي كردند. خوشبختانه يكي از ويژگيهاي شهيد متفح واقع بيني ايشان بود و ابدا تحريك پذير نبودند. مثلا در مورد دكتر شريعتي معتقد بودند كه ايشان يك سري اشكالاتي دارد، ولي همين كه توانسته جوانان را به حسينيه ارشاد جذب كند، خدمت بزرگي كرده و بايد از او قدرداني كرد و نبايد با او برخوردهاي تند و توهين آميزي كرد و لذا جلساتي مي گذاشتند كه بين گروههاي طرفدار شريعتي و مخالفان او هماهنگي ايجاد كنند و نگذارند گروههاي چپ از اين وضع بهره برداري كنند. براي جلوگيري از پراكندگي و تشتت نيروهاي معتقد به اسلام از شيوه هاي مختلفي استفاده مي كردند.

به نگاه مثبت شهيد مفتح به دكتر شريعتي اشاره كرديد. آيا خاطره اي از ارتباط اين دو داريد؟
 

يك بار منزل ايشان بودم و ديدم كتاب اسلام شناسي دكتر شريعتي را مطالعه كرده اند. با توجه به جوي كه شاه ايجاد كرده بود و مكلاها مؤثرتر و بيشتر از روحانيون مي توانستند حرف بزنند، ايشان معتقد بودند كه دكتر شريعتي با طرح اين گونه مباحث خدمت بزرگي كرده و مي تواند نقش مثبتي ايفا كند و ما بايد حتي المقدور او را در موضعگيري منفي نسبت به خودمان قرار ندهيم، به همين دليل براي تشكيل و تداوم جلساتي كه با شركت دكتر شريعتي و شهيد مطهري تشكيل مي شد، شهيد مفتح بسيار تلاش مي كردند.

در ميان روحانيون و چهره هاي شاخص تهران، شهيد مفتح بيشتر با چه كساني ارتباط داشتند ؟
 

با شهيد مطهري ارتباط بسيار نزديكي داشتند و بسيار ايشان را قبول داشتند و بسيار با احترام از ايشان ياد مي كردند. هنگامي كه شهيد مفتح مي خواستند به دانشگاه بروند. رژيم خيلي مخالفت مي كرد و چندين ماه طول كشيد. رئيس دانشكده الهيات براي آوردن شهيد مفتح خيلي تلاش كرد، ولي نقش كليدي و اصلي را شهيد مطهري داشتند. شهيد مطهري معتقدبودند كه حضور شهيد مفتح در دانشكده الهيات مي تواند در پيشبرد مبارزه، بسيار مؤثر باشد. در مجموع آنچه كه من از رابطه شهيد مفتح با شهيد مطهري به ياد مي آورم، احترام و اعتماد بسيار زياد ايشان نسبت به شهيد مطهري است.

برنامه هاي مسجد جاويد چه محتوايي داشتند و از نظر تنوع و جذابيت تا چه حد براي جوانها جذاب بودند؟
 

مسجد جاويد براي جذب جوانها برنامه هاي متعدد و متنوعي داشت.رژيم جلوي فعاليت شهيد مطهري و ديگران را گرفته بود. مسجد جاويد با تشكيل كلاسها و برنامه هاي سخنراني و تقيد براي برگزاري نماز جماعت، كانون جذب جوانها شده بود و رژيم ناچار شد مسجد را تعطيل كند.

سلوك تربيتي شهيد مفتح

ظاهرا در مسجد قبا شرايط متفاوت بود.
 

شرايط مسجد قبا به دليل نزديكي به روزهاي انقلاب و تغيير وضعيت جامعه، متفاوت بود. يادم هست سالي كه به دانشكده حقوق رفته بودم، مسجد، مراجعه كننده بسيار كمي داشت، ولي سال آخر پر بود و موقعي كه مي خواستم براي نماز بروم جا نبود، يعني سال 52 و 53 تقريبا اوج قدرت اسلامگراها بود، لذا وضعيت مسجد قبا با مسجد جاويد فرق مي كرد.

مبناي دعوت سخنراناني از طيف هاي مختلف، اعم از روحاني و روشنفكر ديني و دعوت از كساني كه بعضا با ايشان موافق هم نبودند، چه بود؟
 

ايشان به خواسته جامعه و به خصوص جوانها توجه مي كردند و صاحب صبر بسيار زيادي بودند و در برخورد با عقيده مخالف سعه صدر عجيبي داشتندو حتي هنگامي كه بعضي از جوانها برخورد تندي مي كردند، ايشان با حوصله و صبر زيادي پاسخ مي دادند.

اگر خاطره اي در اين مورد داريد، بيان كنيد.
 

يادم هست روزي با هم سفر مي رفتيم. آدم تحصيلكرده اي كه مي گفت استاد دانشگاه است، شروع كرد از اسلام و اصولا از دين بدگويي كردن، شهيد مفتح بدون اين كه كوچك ترين واكنش تندي نشان بدهند، حرفهاي او را كاملا گوش دادند و وقتي حرفهايش تمام شد، با تواضع و آرامش و ادب به شبهات او پاسخ دادند، به طوري كه او واقعا تحت تأثير تواضع و صبر ايشان قرار گرفت. ايشان به طرز عجيبي تحمل عقايد مخالف عقيده خود را داشتند. با آن همه توهين و تندي كه او نسبت به دين و روحانيت كرد، شهيد مفتح هيچ حرفي نزدند و فقط گوش كردندو بعد گفتند حالا اگر اجازه مي دهي جواب بدهم. آن آقا بعدها مريد شهيد مفتح شد.

از ديگر سفرهايي كه باهم مي رفتيد چه خاطراتي داريد؟
 

ما زياد سفر مي رفتيم. غالبا با هم به قم مي رفتيم. گاهي راننده ها كه مي ديدند ايشان روحاني است، راديوي ماشين را بلند مي كردند كه ايشان را تحريك و وادار به واكنش كنند، ولي ايشان بدون اينكه حرفي بزنند، ضبط صوتي را كه براي من خريده بودند روشن مي كردندو گوش مي دادند و راننده هم وقتي واكنش آرام ايشان را مي ديد، معمولا خودش صداي راديو را كم مي كرد.

برگزاري نماز عيد فطر يكي از بارزترين جنبه هاي مبارزاتي زندگي شهيد مفتح است. خاطرات خود را از نحوه تدارك اين مراسم، سخنرانيها و رويدادهاي قبل و بعد از آن بيان كنيد.
 

متأسفانه در آن روز من نبودم و همان اندازه اي مي دانم كه ديگران مي دانند. آن روز احتمالا مسافرت بودم و حضور نداشتم. به همين دليل از آن روز چندان خبري ندارم.

از شيوه هاي مبارزاتي و تضييقاتي كه ساواك براي ايشان فراهم مي كرد و علي الخصوص اگر در مورد دستگيريهايشان به شما چيزي گفته اند، خاطرات خود را ذكر كنيد.
 

ايشان درسال 42 در آبادان سخنراني كرده و بسيار مورد توجه قرار گرفته بودند، چون اول نهضت امام هم بودو آنجا تابلويي زده بودند كه درود بر خميني، سلام بر سرباز فداكار، مفتح. در همان جا سخنرانيشان گل كرد و مبارزات و حركتهايشان اوج گرفت. بعد هم كه تهران بودند و مساجدي را به عنوان سنگر انتخاب مي كردند. ايشان نيازي به وجوهاتي كه مساجد براي امام جماعت مي پرداختند نداشتندو فقط مي خواستند از مساجد به عنوان سنگر مبارزه استفاده كنند و هدفشان تنوير افكار جوانان براي درك صحيح مفاهيم اسلامي و شيوه هاي درست مبارزاتي بود. دستگيريهايشان هم يكي بعد از مسجد جاويد و يكي دو بار ديگر بود.

در سالهاي بعد، به هنگام تدريس، چقدر گرايشات انقلابي خود را بيان مي كردند و چه تفاوت خاصي بين تدريس ايشان در آن سالها و سالهايي كه شما در دبيرستان بوديد، وجود داشت؟
 

در سالهاي 45 تا 47 در دبيرستان، بسيار غيرمستقيم صحبت مي كردند. در دانشگاه شرايط آن قدرها مساعد نبود و لذا ايشان براي بيان چنين نظراتي، بيشتر از مساجد استفاده مي كردند. در دانشگاه نحوه سخن گفتنشان بسيار صريح تر و مستقيم تر شده بود، ولي تأكيد ايشان بيشتر روي مساجد بود و مي گفتند حالا كه مسجد جاويد تعطيل شده، به مسجد ديگري مي روم.

شايد اين سئوال ظاهرا چندان ارتباطي به سئوالات صدر و ذيل آن نداشته باشد ولي قطعا به كليت بحث ما كه بررسي منش شهيد مفتح است، ارتباط پيدا مي كند. جوانها و نوجوانها فطرتا دنبال نوجويي هستند و مسئله هنجارها و حتي گاهي ناهنجارهاي اجتماعي كه به سرعت شايع مي شوند، پيوسته وجود داشته است، شهيد مفتح با اين نوع رفتارها كه در تضاد با احكام ديني بودند، به چه شكل برخورد مي كردند؟
 

ايشان سعي مي كردند در عمل به نحوي رفتار كنند كه جوانهايي كه به هر حال شيوه لباس پوشيدن يا رفتارشان چندان پسنديده نبود، خودشان تغيير رفتار بدهند. به ياد ندارم كه هيچ وقت برخورد مستقيمي كرده باشند و اساسا توجه زيادي به اين مسائل نداشتند و فقط سعي در جذب جوانان و تبليغ مسائل اسلامي داشتند تا جوانها، خود به خود در رفتار خود تغييرتغيير ايجاد كنند.

در اواخر دهه 40 و آغاز دهه 50 موجي از برداشتهاي ساختگي از اسلام كه مبناي عمل برخي از گروهها قرار گرفت، برخاستن و صدمه هاي زيادي، هم به نهضت و هم به انديشه ديني در ميان جوانها زد كه نمونه بارز آن، تغيير ايدئولوژيك منافقين بود. از مواجهه شهيد مفتح با اين پديده چه خاطراتي داريد؟
 

ايشان بر اساس همان روش هميشگي يعني تبيين واقعيتهاي اسلام ناب محمدي و اسلامي كه از شائبه هاي پاك باشد، به اصلاح امور مي پرداختند، يعني من به ياد ندارم كه ايشان يك بار هم كه شده به كسي حمله اي كرده باشند و يا كسي را زير بار شماتت گرفته باشند. ايشان اسلام واقعي را مطرح مي كردند كه خود به خود پاسخي بود به آنها رفتارشان. ايشان در هيچ زمينه اي برخورد مستقيم نداشتند و خوب هم نتيجه مي گرفتند. ديدگاهشان افراط و تفريطي نبود و به همين دليل بسيار بر جوانها تأثير مي گذاشتند.

از حضور ايشان در شوراي انقلاب چه خاطراتي داريد؟
 

بعد از انقلاب، هم ايشان در دانشكده الهيات گرفتار مسائل متعدد شده بودند و هم گرفتار كارهاي سنگين اجرايي شده بودم و مثل قبل ارتباط دائمي نداشتيم و در اين زمينه چيزي به ياد ندارم.

فرقانيها از چه زماني با ايشان آشنا شدند و از كي موضوع تهديد گرفتند و به چه دليل ؟
 

بعضي از دانشجويان ايشان بعدا به مخالفان ايشان و همه كساني كه مانند ايشان فكر مي كردند، پيوستند و زمينه آن فجايع فراهم شد. دقيقا نمي دانم از چه زماني، ولي بعضي از دانشجويان بودند كه ايشان و خط فكريشان را قبول داشتند و بعد تغيير فكر دادند. بسياري از زمينه هاي فكري مختلف در سالهاي قبل از انقلاب پيدا شدند و رژيم هم به اين اختلافات دامن مي زد تا بتواند بين گروههاي مختلف و از جمله گروههاي اسلامي تفرقه ايجاد كند.

آيا اينها به مسجد قبا رفت و آمد داشتند؟
 

گروههاي مختلفي از جمله اينها مي آمدند.

آخرين ديدارتان با شهيد مفتح چه موقع بود؟
 

در دانشكده الهيات خدمتشان رسيدم. پرسيدم چطور شد كه مسئوليت اجراي پذيرفتيد؟ گفتند دوستان نظرشان اين بود که سنگر دانشگاه را حفظ كنيم. با اين كه زمينه هاي ديگري هم براي فعاليت ايشان بود، ولي چون مقيد بودند با تيپ دانشجو و جوانها ارتباط داشته باشند، رياست دانشكده الهيات را پذيرفتند تا كاري را كه شروع شده و به نتيجه هم رسيده بود، ادامه بدهند. ايشان معتقد بودند كه بايد سرمايه گذاري جامعه را از دانشگاه شروع كرد. يادم هست كه روزي ايشان را براي افتتاح دارالايتامي در جنوب تهران دعوت كرده بوديم بسيار مركز گسترده اي بود و چند روز از اوايل ما را براي توزيع خواربار بين ايتام اختصاص داده بوديم و مسئولين مي آمدند و در حضور آنها خوار بار تحويل مي شد. وقتي از ايشان خواسته شد كه بيايند و بازديدي بكنندو سخنراني داشته باشند، آمدند و اين كار را هم كردند، ولي به من گفتند، «فلاني !گيريم براي چند روزي تأمين آذوقه كنيم، مشكل جامعه كه حل نمي شود. مشكل جامعه را بايد با تحول افكار حل كرد.»

خبر شهادت ايشان را چگونه دريافت كرديد؟
 

مثل همه مردم، منتهي چون رابطه عميق ده دوازده ساله با ايشان داشتم، بيش از ديگران صدمه و لطمه خوردم.

خود را چقدر مرهون تعاليم ايشان مي دانيد؟
 

بزرگ ترين لطفي كه خدا به من كرده، آشنايي با ايشان بوده است. كلام، رفتار، انديشه و در مجموع مشي ايشان بر من تأثير به سزايي گذاشت و من در زندگي، خود را بسيار مديون ايشان مي دانم. حضور ايشان را در آن روزگار سخت، چه از لحاظ شناخت فساد در جامعه و چه از نظر آگاهي به ماهيت افكار التقاطي كه وارد جامعه شده بود، نعمتي مي دانم كه به واسطه آن توانستم بتوانم خودم را حفظ ووقف مبارزه كنم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 14



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط