گفتگو با دكتر علي مطهري
درآمد
بي ترديد شهيد آيت الله مطهري از پيشگامان و پايه گزاران جريان آشناسازي نسل نو با معارف اسلامي و نقد مكاتب نوظهور در دهه هاي 40 و 50 است. به فاصله اي نه چندان دور از حضور آن عالم فرزانه در تهران، شهيد آيت الله مفتح نيز با توصيه و كمك ايشان به استادي دانشكده الهيات تهران برگزيده و ياريگر اين جريان روشنگر شدند. آن دو در بسياري از عرصه هاي فكري اعم از دانشگاه و محافل تبليغي ديني با چالشهاي مشتركي روبرو بودندو در برابر آنها، راه حلهاي يكساني را بر مي گزيدند. شهيد مطهري حامي فكري و عملي شهيد مفتح بودندو شهيد مفتح نيز پيوسته جايگاه رفيع ايشان را در عرصه انديشه و عمل ديني و اجتماعي ارج مي نهادند.
به نظر شما ارتباط و صميميت نزديك شهيد مطهري و شهيد مفتح ريشه در چه موضوعي داشت؟
مي دانيد كه آنها سالها در دانشكده الهيات همكار بودند و هر دو در گروه فلسفه كار مي كردند و طبعا خيلي به هم نزديك بودند و دقيقا روحيات و خصلتهاي همديگر را مي شناختند. چيزي كه در شهيد مفتح ديده مي شد در حد ارادت نسبت به شهيد مطهري بود و شهيدمطهري هم علاقه خاصي نسبت به ايشان داشتند. تا آنجايي كه خود من يادم هست بسياري از اوقات شهيد مفتح به منزل ما مي آمدند و با هم بودند. اوقات ديگر هم همين طور. مصاحبت طولاني قطعا آثار خودش را داشته. در قم هم همين طور. مصاحبت طولاني قطعا آثار خودش را داشته. در قم هم حتما سوابقي بوده. نمي دانم سابقه آشناييشان در چه زمينه هايي بوده، ولي البته قطعا همدوره كه نبودند، ولي به هر حال اين مصاحبت زياد كه صرفا شامل فعاليتهاي درسي نمي شده، بلكه در مسائل اجتماعي و سياسي هم دائما با هم تعامل و تبادل نظر داشتند، بسيار در اين صميميت و ارتباط تأثير داشته است. مثلا يادم مي آيد كه دائما درباره وضعيت امام در نجف و مسائل جامعه با هم صحبت مي كردند. من فكر مي كنم در اثر اخلاصي كه شهيد مفتح در شهيد مطهري مي ديدند و اين كه احساس مي كردند ايشان صرفا براي خدا كار مي كنند، ارادت عميقي به ايشان پيدا كرده بودند و ديگر رفتارهاي شهيد مطهري و اين كه مثلا ايشان بادشمنان چگونه برخورد مي كردند و موضعگيريهايي كه شهيد مطهري حتي گاهي به ضرر شخص خودشان داشتند. همه اينها را از نزديك مي ديدند و من فكر مي كنم شهيد مفتح، شهيد مطهري را شخصيت برجسته اي مي ديدند كه فقط براي خدا كار مي كردند و اين را غالبا ايشان نقل مي كردند، ارادت بسيار خاصي داشتندو خيلي جاها اساسا مطيع بودند، مثلا در مسجد قبا كه معرفي ايشان به عنوان امام جماعت آنجا توسط شهيد مطهري صورت گرفته بود، هنگامي كه گروه فرقان به آنجا آمدند و شهيد مطهري به ايشان گفتند كه اينها گروه منحرف و خطرناكي هستند و دراين باره، شهيد مفتح را آگاه كردند، ايشان بلافاصله اين افراد را بيرون كردند. اين را مي توانم بگويم كه شهيد مفتح تا حد زيادي فداي شهيد مطهري شدند. شايد گروه فرقان با ايشان دشمني آن چناني نداشت. آنها دشمني فكري با شهيد مطهري داشتند و اين نوع مسائل در مورد شهيد مفتح مطرح نبود، ولي علاقه و مطيع بودن شهيد مفتح نسبت به شهيد مطهري و اين كه در واقع منويات ايشان را اجرا مي كردند، باعت شد كه آنها سراغ شهيد مفتح بروند.
از مشكلاتي كه اين دو در دانشگاه با آن مواجه بودند چه خاطراتي داريد؟
اساتيدي بودند كه اعتقادي به افكار اينها نداشتند و به هر حال دسته بنديهايي عليه اين دو بود، زيرا اين دو با هم بودند، حتي افراد روحاني بودند كه به وظايف خود آن گونه كه بايد عمل نمي كردند، چون يك استاد روحاني بايد از هر گونه مظاهر دنيوي و شائبه انتصاب به رژيم مبرا مي بود و طوري عمل نمي كرد كه شائبه طرفداران رژيم در او ديده شود، ولي بعضيها اين مسئله را رعايت نمي كردندو شهيدمطهري و شهيد مفتح طبعا از اين رفتارها ناراحت مي شدند. ما در متن قضايا نبوديم و فقط نكاتي را احساس مي كرديم. گفتگوهايي كه مي شد و خاطراتي كه بعدها افراد مختلف نقل كردند، نشان مي دادند كه چنين فضايي وجود داشته است.
ظاهرا ايشان و شهيد مطهري و يكي دو تن از اساتيد همفكر جلسات مشترك و در عين حال مخفي براي اداره و ساماندهي نحوه رفتار و استراتژي خود در دانشگاه داشته اند. آيا در اين مورد خاطره اي داريد؟
بله ظاهرا بود، ولي من در اين زمينه اطلاع دقيقي ندارم. مسائلي را كه پيش مي آمدند متوجه مي شدم، از جمله اين اين كه اجبار كرده بودند كه همه بايد در حزب رستاخيز ثبت نام كنند و تصميم گرفته شد كه هيچ يك از اساتيد روحاني دانشكده حق ندارند اين كار را بكنند، حتي اگر منجر به اخراج آنها شود. يا مثلا در كنكور دانشكده الهيات دختر شركت نمي كرد و بعد كه اجازه اين كار داده شد، عده اي از دخترها با همان ظاهر گذشته و بي حجاب مي آمدند و شهيد مطهري تأكيد كردند كه بايد با حفظ حجاب وارد دانشكده الهيات شوند و خودشان به هزينه خودشان چادر و روسري تهيه كردندو به نگهبان دانشكده سپردند و ظاهرا همه دختران شركت كننده هم قبول كرده بودند غير از يك نفر، ولي او هم بعدها رعايت مي كندو با حجاب مي شود. شهيد مفتح در تمام اين امور همراه بوده و همكاري مي كردند.
در قضيه دكتر آريانپور، شهيدمفتح تا چه حد با شهيد مطهري همراه بودند ؟
البته شهيد مفتح در متن اين قضيه نبودند. سابقه داشته كه دكتر آريانپور بارها حرفهايي مي زده و شهيد مطهري او را صدا مي زده و عتاب مي كرده، حالا اين كه در شوراي دانشكده چه موضعگيري هايي بوده، من خيلي اطلاع ندارم. قطعا ايشان طرف شهيد مطهري بوده اند. بهتر است آقايان دكتر اسدي و جلالي صحبت كنند چون دانشجواياني بوده اند كه با دكتر آريانپور درگير شدند. آنها قطعا اطلاعات دقيق تري خواهند داد.
بعد از قضيه دكتر آريانپور، ظاهرا شهيد مطهري و شهيد مفتح را مخير كرده بودند كه يكي از آنها از دانشكده الهيات بروند، به اين ترتيب كه شوراي دانشكده حكم به اخراج آريانپور داد، البته به شرط رفتن يكي از اين دو نفر.
من تا به حال در اين باره چيزي نشنيده ام. شهيد مطهري سابقه بيشتري داشتند و در آستانه بازنشستگي هم بودند و شايد خودشان هم بدشان نمي آمد كه دانشكده را رها كنندو بيشتر به كارهاي علميشان برسند، مخصوصاكه در اين سالهاي آخر، ايشان به توصيه امام به قم رفتند و در آنجا تدريس داشتند. ظاهرا بي ميل هم نبودند كه دانشكده را رها كنند و دانشگاه هم از فرصت استفاده و ايشان را بازنشسته كرد.
از سخنرانيهاي شهيد مطهري در مسجد خاطره اي داريد؟
در مسجد جاويد موقعي كه آقاي مفتح امام جماعت آنجا بودند، از شهيدمطهري دعوت كردند و سخنراني انسان كامل مربوط به آن دوره ات، يعني درست در دوره اي كه مجاهدين خلق فعاليت شديدي داشتندو خيلي هم از اين سخنرانيها استقبال شد. شهيد شديدي داشتند و خيلي هم از اين سخنرانيها استقبال شد. شهيد مطهري در اين سخنراني ها دعوت به حفظ تعادل بين مسائل معنوي و اجتماعي مي كردند و افراد جامعه را از افراط و تفريط بر حذر مي داشتند. در آن جو،گفتن اين حرفها خيلي دشوار بود.
شهيد مطهري در نامه اي به امام نوشته بودند كه در مجلس ترحيم دكتر شريعتي و يا در سخنرانيهائي كه در مسجد قبا ايراد مي شدند، امام جماعت محترم مسجد با درايت و هوشياري توطئه حركت عليه روحانيت را در نطفه خفه كردند. جريان از چه قرار بوده است؟
جريان از اين قرار بود كه بعضي از سخنرانان عليه روحانيت صحبتهائي كردند كه آثار بدي داشت. شهيد مطهري اكيدا به شهيدمتفح توصيه كردندكه شما بايد جبران كنيد و ايشان هم انصافا جبران كردند. اولا خودشان سخنراني بسيار جامعي در دفاع از روحانيت ايراد كردند و ثانيا از مرحوم علامه طباطبايي و خود شهيد مطهري نام بردند.
شما به پيروي شهيد مفتح از خط مشي شهيد مطهري اشاره كرديد. در عين حال تفاوتهايي هم دريكي دو جريان ديده مي شود. به نظر شما فلسفه اين تفاوت چه بوده. آيا اين گونه موارد ربطي به خط مشي آقاي مطهري نداشته يا مصلحت اقوي اين بوده كه شهيد مفتح كوتاه بيايند؟
مشي شهيد مطهري منحصر به خودشان است. ايشان به شدت اصولگرا بودند و بيشتر به مسائل به صورت ايدئولوژيك نگه مي كردند و ملاحظه دوست و رفيق راهم نمي كردند و حتي موقعيت اجتماعي خود را نيز در نظر نمي گرفتند، ولي شايد شهيد متفح بالاخره در آن حد اين روحيه را نداشتند. ايشان چون با جوانها و دانشجويان روبرو مي شدند، شايدآن روحيه جو شكني و شناكردن برخلاف جريان آب به آن شدتي كه در شهيد مطهري وجود داشت، در ايشان نبود. ايشان شايد براي جذب و نگهداشتن جوانها نرمشهايي نشان مي دادند كه در شهيد مطهري وجود نداشت. در اثر اين دو نوع نگرش شايد بعضي جاها تفاوتهايي مشاهده مي شود.
از حضور مشترك اين دو شهيد در شوراي انقلاب و كميته استقبال از امام (ره)، خاطراتي داريد؟
شهيد مفتح در شوراي انقلاب نبودند و از اين جهت كمي هم، دلگير بودند، ولي در كميته استقبال، خيلي فعال بودند، چون مسئوليت آن كميته را شهيدمطهري قبول كرده بودند و از بسياري ازافراد احساس خطر مي كردند. شهيدمفتح خيلي به شهيد مطهري نزديك بودند و طبيعتا همكاري نزديك داشتند. حتي در كميته هاي انقلاب اسلامي هم همين طور. وقتي كه آقاي به پيشنهاد ايشان رئيس كميته ها شدند، درخواست كردند كه شما و همه روحانيون كمك كنيد كه در آنجا آقاي مفتح هم اعلام كرده بودند كه من هم كمك مي كنم، لذا در تأسيس كميته هم شهيد مفتح فعال بودند و ظاهرا در اوايل انقلاب هم در كميته كاخ جوانان بودند،ولي عضو شوراي انقلاب نبودند.
بعد از پيروزي انقلاب ظاهرا عده اي براي رياست دانشكده الهيات به شهيد مطهري مراجعه مي كنند. ايشان اين سمت را نمي پذيرند و شهيد مفتح را پيشنهاد مي كنند. از اين رويداد خاطراتتان را نقل كنيد.
من در متن قضيه نبودم. ظاهرا خود اساتيد دانشكده الهيات مايل بودند كه شهيد مطهري رياست دانشكده را بپذيرند. ايشان به دليل مشغله زيادي كه داشتند و مخصوصا قصد داشتند به قم بروند ودر آنجا مستقر شوند و به بازسازي حوزه علميه بپردازند، طبعا نمي توانستند اين مسئوليت را بپذيرند و طبيعي است كه به دليل نزديكي و شناختي كه از شهيد مفتح داشتند اين مسئوليت را به ايشان ارجاع بدهند. البته بعضي از اساتيد دانشكده الهيات مي گفتند كه شهيد مطهري با امام هم در اين باره مشورت كردند. در مجموع نظرشان اين بود كه خودشان نپذيرند.
آيا شهيد مطهري در مورد شكل و كيفيت جديد اداره دانشكده نكاتي را به شهيد مفتح گفتند؟ آيا در جريان امر هستيد؟
قاعدتا همين جور است. من اطلاع دقيقي از جوانب امر ندارم. ولي قطعا با توجه به سوابق وعملكرد هر دو، چنين رايزنيهايي بوده است. ولي البته فرصتي هم نشد. از شهادت شهيد مطهري تا شهادت ايشان فاصله اي هم نشد، ولي در همين فاصله هم شهيد مفتح در دانشكده الهيات پنج سخنراني ايراد كردند كه در موضوع فلسفه تاريخ است و از سخنرانيهاي شاخص و مهم ايشان در مقطع پس از انقلاب به شمار مي رود، بنابراين ايشان به رغم اينكه در مديريت دانشگاه دخالت مستقيمي نداشتند و امور مربوط به رياست و اداره آن را به شهيد مطهري واگذار كرده بودند، نسبت به فضاي فكري حاكم بر آنجا حساس بودند و حتي آخرين سخنراني خود از مجموعه فلسفه تاريخ را در دانشكده الهيات ايراد كردن. پس از شهادت استاد مطهري اكثر اساتيد و دانشجويان دانشكده الهيات دچار نوعي احساس خلا و بي پشتوانگي شده بودند. اين معنا را مي توان از سخنراني پرشور و سوزناك شهيد مفتح در مراسم بزرگداشت شهيد مطهري در دانشكده الهيات به تمامي دريافت كردند. هم انصافا جبران كرد. اولا خودشان سخنراني بسيار جامعي كردند و از روحانيت دفاع كردند و ظاهرا حضرت امام نام آوردند.
بعداز شهادت شهيد مطهري، از حالات شهيد مفتح چه خاطراتي داريد؟
ايشان در اين رويداد واقعا آتش گرفت. آقاي مفتح خيلي شخصيت رئوفي داشتند و با توجه به علاقه شان به استاد و اميد و پشتوانه اي كه از ناحيه ايشان احساس مي كردن، لطمه عاطفي و روحي زيادي خوردند. ايشان روي پشتيباني فكري وعملي شهيد مطهري در اداره دانشكده الهيات خيلي حساب كرده بودند. بعد از شهادت استاد مطهري، شهيد مفتح عهده دار بخش قابل توجهي از مسئوليتهاي مربوط به تشييع و بزرگداشت ايشان شدند. حتي يادم هست كه لباسهاي خوني پدرم را ايشان تحويل گرفتند و براي ما آوردند و با تمام تاثري كه داشتند، شخصا بخش زيادي از كارها را به عهده گرفتند. در فاصله چندماهي هم كه بعد از شهيد مطهري زنده بودند، زياد با خانواده ما تماس داشتند، احوال مي پرسيدند و در جريان مسائل ما بودند.
شما خودتان چه خاطراتي از شهيد مفتح داريد؟
در زمان تدريس شهيد مطهري و شهيد مفتح در دانشگاه، گاهي اوقات خودم با ماشين آنها را به دانشگاه مي رساندم. گفت وگوهاي آنها در اتومبيل جالب بودند و اعتماد زياد شهيد مطهري به ايشان را نشان مي دادند. آخرين اخباري را كه از نجف در مورد امام مي رسيدند يا مسائل سري دانشگاه و تحركاتي كه احيانا عليه آنها وجود داشت، از مسائلي بود كه در مورد آن صحبت مي كردند. گاهي اوقات هم پسر آقاي مفتح به اتفاق ايشان مي آمدند و پدرم را به دانشگاه مي بردند. به هر حال حجم ارتباط و آمد و رفتهاي كاري و خانوادگي، ما را به شهيد مفتح خيلي نزديك كرده بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 14