مفهوم تاريخ و فايده مندي آن از منظر شهيد مطهري (ره) (3)
نويسنده: محمدجواد اردلان*
تاريخ و قوانين کلي
اگر تاريخ فقط وفقط وقايع جزئي باشد ونشود از تاريخ، اصول کلي استخراج کرد اصلا نمي شود درسي از تاريخ آموخت. اما اگر تاريخ قابل تعميم بود و اصول کلي داشته باشد مي توان از آن درس آموخت وبه تعبير قرآن تاريخ مي تواند عبرت ودرس آموز باشد. (1)
بيان فوق نشان مي دهد که قرآن کريم، تاريخي را به رسميت مي شناسد که در آن عبرت و آموزشي قرار داشته باشد و به نيکي روشن مي کند که در تحقيقات تاريخي، مورخ و محقق بايستي به دنبال نکات عبرت آموز باشند، در قرآن آيات بسياري است که به مطالعه اقوام گذشته دعوت مي کند و آن را مانند يک منبع براي کسب علم معرفي مي کند. از نصر قرآن، تاريخ بشر و تحولات آن بر طبق يک سلسله سنت ها و نواميس صورت مي گيرد. عزت ها و ذلت ها و موفقيت ها و شکست ها وخوشبختي ها وبدبختي هاي تاريخي حساب هايي دقيق ومنظم دارند و با شناخت آن حساب ها وقانون ها مي توان تاريخ حاضر را تحت فرمان در آورد وبه سود سعادت خود مردم حاضر از آن بهره گيري کرد. (2)
مورخ بايستي در بيان پديده ها توجه داشت باشد که طبق چه ضابطه اي وبه چه علت در يک جامعه رخدادهاي تلخي حادث مي شود ؟ وچرا در يک جامعه پيشرفت صورت مي گيرد ؟ مورخ با تعمق در حادثه وبررسي علل، عوامل ومقتضيات يک حادثه و تطبيق آن با حوادث ديگر مي توان اين ضوابط را شناسايي و به جامعه عرضه کند تا مورد استفاده ملت و حکمرانان آن جامعه قرار بگيرد.
تفکر در تاريخ
لازم است مورخ در حين بررسي و تحليل يک حادثه، به بعد فلسفي آن حادثه (فلسفه تاريخ) و مسير کلي تحولات آن جامعه نيز توجه داشته باشد، به نظر مي رسد يکي از اشتباهات بزرگ در تحليل تاريخ معاصر ايران، ناديده گرفتن سنت فلسفي تاريخ ايران است. بديهي است تحليل تحولات تاريخ معاصر ايران بدون توجه به اين امر راه به جايي نخواهد برد. بنابراين مورخ قبل از عرضه هرگونه تحليل از يک حادثه بايد سير فلسفي آن را نيز مد نظر قرار دهد. به علاوه عامل زمان نيز در تحولات تاريخي اثر گذار است و نمي توان مقتضي يک حادثه را بي اعتنا به زمان اين مقتضي تحليل نمود.
قرآن و تاريخ
از انحاء تفکراتي که در خود قرآن مجيد به آنها توجه شده است، تفکر در تاريخ است. تفکر در سرنوشت اقوام وملل گذشته که در قرآن به آن توجه شده است. قرآن، قصص و حکايات و چيزهايي که ما اسمش را تاريخ مي گذاريم به طور اشاره ذکر مي کند ولي قسمت هايي را که مايه هاي آموزش در آن زياد است، بيشتر يادآوري مي کند و مخصوصا اين مطلب را توجه مي دهد كه ما قصه و حکايت را ذکر نمي کنيم فقط براي اينکه وقتي گذرانده باشيد:
فاقصص القصص لعلهم يتفکرون.
اين هم نوعي تفکر است که بازهم از نظر اسلام عبادت است. (3)
اينکه قرآن تاريخ را منبع معرفت و موضوع تفکر و مايه تذكر و آيينه عبرت مي داند شکي در آن نيست. (4) قرآن به زندگي اقوام و جامعه ها توجه مي کند و براي جامعه شخصيت قائل مي شود. قرآن مي گويد:
تلک امه قد خلت لها ما کسبت ولکم ما کسبتم
همچنين:
ولکل امه اجل فاذا اجلهم لا يستاخرون ساعه ولا يستقدمون. اين آيات نشان مي دهد که قرآن شخصيت جامعه را به رسميت مي شناسد و براي بروز حوادث در آن جوامع ضوابطي قائل است. قرآن رخداد تحولات را در زندگي بشري، بدون ضابطه و قاعده اي مشخص، نفي مي کند و تاکيد بر وجود يک ضابطه و يک قانون مشخص در تحولات جوامع دارد. ولن تجد لسنه الله تبديلا ولن تجد لسنه الله تحويلا. (5)
قرآن مي گويد ديدتان را وسيع کنيد، در شناخت جامعه اين قدر به ظاهر حکم نکنيد. اگر تاريخ صد سال پيش را خواستيد بررسي کنيد نرويد سراغ ناصرالدين شاه با آن عشق بازي ها و عياشي ها و ظلم ها بگوييد يک قرن قبل اوضاع آن چطور بوده است. اين را شما سمبل شناخت همه مردم نگيريد. ناصرالدين شاه را شما آيينه تمام نماي مردم ندانيد. اگر اين طور باشد، فتواي ميرزاي شيرازي در تحريم تنباکو و آثار عظيم آن را چگونه توجيه مي کنيد.؟(6)
قرآن به طور صريح و قاطع تاريخ را براي مطالعه عرضه مي دارد. پس تاريخ خودش يک منبع براي شناخت است. در اين زمينه ما در قرآن آياتي داريم مانند: قل سيروا في الارض...و افلم يسيروا في الارض... يعني برويد آثار تاريخي را مطالعه کنيد و بعد ببينيد که زندگي و جامعه بشر چه تحولاتي پيدا کرده است. باز علي (ع) در وصيتي که در نهج البلاغه به امام حسن مي کند، جمله بزرگي دارد که به انسان ايمان بيشتري مي دهد: پسرم احوال امم و ملل و تواريخ را به دقت مطالعه کن و از آنها درس بياموز اگر چه من عمري محدود دارم وبا امت هاي گذشته نبوده ام که از نزديک وضع وحال آنها را مطالعه کرده باشم اما در آثارشان سيرکردم و در اخبارشان فکر کردم تا آنجا که مانند يکي از آنها شدم. آن چنان شده ام که گويي باهمه آن جوامع از نزديک زندگي کرده ام و بعد مي گويد نه بالاتر از اين، چون اگر کسي در جامعه با مردمي زندگي کند فقط از احوال همان مردم آگاه مي شود. ولي من مثل آدمي هستم که از اول دنيا تا آخر دنيا با همه جامعه ها بوده وباهمه آنها زندگي کرده است. پس تاريخ را مطالعه کن، در اخبار ملت ها ودر تحولاتي که براي جامعه ها پيش آمده فکر کن مانند چشمي باش که از اول دنيا تا آخر دنيا را مطالعه و مشاهده کرده است. اين است كه از نظر قرآن و روايات، خود تاريخ منبعي براي شناخت است. (7)
قرآن کتاب تاريخ نيست. ولي موضوعاتي را ذکر کرده است به مناسبت اينکه عبرتي و درسي را مي خواسته بيان کند. (8)
توجه خاص قرآن به تاريخ و دفاع از تاريخ، اهميت پرداختن به اين موضوع را روشن مي کند. اما بايد توجه داشت که اولا تاريخ مورد نظر قرآن، تاريخي است که معطوف به شناخت است و طبعا هرگونه اشتباه در تدوين چنين تاريخي موجب بروز شناختي غير علمي و غلط خواهد شد. بهترين مثال در اين باره، پادشاهاني هستند که به جهت کثرت خشونت و قتل عام و.... به قهرمان هاي تاريخي تبديل شده اند وحال آنکه ارتکاب به اين جنايات هرگز باعث قهرماني نيست. از نظر قرآن اين گونه شخصيت ها که در تاريخ نمود دارند، کف هاي روي آب هستند آنها را معيار قضاوت قرار ندهيد. اگر همه مردم شرارت نادر شاه را داشتند اصلا آن جامعه متلاشي مي شد. قرآن مي گويد اگر همه مردم اين قدر شرير و ظالم و فاسد و دروغگو بودند، آن جامعه را هلاک مي کرديم. چنين جامعه اي محال است وجود داشته باشد. اصلا قابل دوام نيست و فوراً هلاک مي شود. قرآن مي گويد قبل از شما اقوامي بودند که وقتي اکثريت مردم آن قوم بد شدند، ريشه هاي آنها را کنديم. پس اگر جامعه دوام دارد، بدانيد که اکثريت مردم فاسد نيستند بلکه اقليتي فاسدند که آنها هم کف روي آب هستند. باطل به صورت موقت، به صورت يک جولان وبه يک صورت يک نمود است وزود هم از بين مي رود. للحق دوله وللباطل جوله، للباطل جوله ثم يضحمل. (9)
از اينجا روشن مي شود که يکي از رسالت هاي مورخ، روشن کردن عدم دوام باطل در تحولات بشري ودر جوامع است. چنانچه تحقيقات تاريخي دقيقي انجام شود وچگونگي نابودي باطل در اوضاعي که هرگز کسي فکر آن را نمي کرد يا چگونگي بروز حق، در اوضاع مشابه تبيين شود مي تواند در انتخاب راه صحيح براي جوامع راهگشا باشد و بيش از پيش روشن شود که پيروزي نهايي در تاريخ همواره با حق بوده است.
از نظر قرآن صلاح در تاريخ نقش دارد. تقوي و اخلاص در تاريخ نقش دارد، بلکه نقش نهايي و پيروزي نهايي هميشه از آن حق است و اين تصريح قرآن مجيد است:
کتب الله لاغلبن انا ورسلي.
يعني پيروزي نهايي از آن من يعني قانون من – خدا که نمي آيد وارد ميدان شود –وپيامبران من است. وانّ جندنا لهم الغالبون باز معنايش همين است. (10)
پينوشتها:
* کارشناس ارشدرشته تاريخ
1. همان.
2. مرتضي مطهري، انسان و ايمان، تهران صدرا، ص73.
3. مرتضي مطهري، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، صدرا، ص 380.
4. قيام و انقلاب مهدي، همان، ص 11.
5. همان، ص11و12.
6. مرتضي مطهري، حق و باطل، تهران، صدرا، ج 1، ص 61.
7. مساله شناخت، همان، ص 181.
8. مرتضي مطهري، خاتميت، تهران، صدرا، ص 181.
9. حق و باطل، همان، ج 1، ص 62.
10. مساله شناخت، هما ن، ص 80.
ادامه دارد...
/ج