تاملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (15)

در کتاب خاطرات منسوب به آقاي منتظري نيز مي بينيم که سخنان امام با تحريف و دروغ آمده است. از زبان امام مطالبي مطرح شده که هيچگاه آن را به زبان نياورده است. بنابر روايت کتاب خاطرات، آقاي منتظري ادعا کرده است:
سه‌شنبه، 7 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (15)

تاملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (15)
تاملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (15)


 

نويسنده:دکتر سيد حميد روحاني *




 
تحريف و جابه جايي گفتار ديگران
در کتاب خاطرات منسوب به آقاي منتظري نيز مي بينيم که سخنان امام با تحريف و دروغ آمده است. از زبان امام مطالبي مطرح شده که هيچگاه آن را به زبان نياورده است. بنابر روايت کتاب خاطرات، آقاي منتظري ادعا کرده است:
... آقاي خميني مي گفتند: من در آنجا بازجويي پس نمي دادم، به آنها مي گفتم من شمارا قبول ندارم، تشکيلات شمارا تشکيلات حق و قانون نمي دانم شما هر کار مي خواهيد بکنيد، فوقش مي خواهيد اعدامم کنيد اعدام کنيد من يک کلمه هم جواب نمي دهم. مي گفتند نخير بايد جواب بدهيد، گفتم خير من جواب نمي دهم، براي اينکه قانون و عدالتي در کار نيست، گفتند چرا قانون در کار نيست، گفتم آيا وزارت دادگستري اين وظيفه را نداشت که در حادثه فيضيه لااقل بيايد يک پرونده درست بکند... تا جواب مرا ندهيد من به شما جواب نمي دهم.. (1)
جمله هايي که در اين فراز از خاطرات آقاي منتظري روي آن تکيه شده، سخن امام نيست و دروغ هايي است که به امام نسبت داده شده است. چنان که در کتاب نهضت امام آمده است، امام در برابر پرسش بازجويي که به حضور او آمده بود، خاموشي گزيد و پرسش او را بي پاسخ گذاشت و آنگاه که آن بازجو براي دومين بار پرسش خود را مطرح کرد، امام با پرخاش به او گفت:
شما مأمور چشم و گوش بسته حق بازجويي نداري، قلم و کاغذت را بردار و برو بيرون، من نمي خواهم اينجا بنشيني. (2)
آن بازجو نيز به اصطلاح معروف دست از پا درازتر جلسه را ترک کرد و رفت. بار دوم هيئتي از درجه داران به عنوان فرستادگان دادگاه نظامي به حضور امام رسيدند و گفتند جهت تکميل پرونده براي تشکيل دادگاه آمده ايم که امام سخناني را مطرح کرد و اظهار داشت:
... دستگاه قضايي کشور ما، متأسفانه استقلال خود را از دست داده وبه صورت آلتي در دست هيئت حاکمه ايران قرار گرفته است، لذا صلاحيت ندارد که مرا محاکمه کند
البته اگر روزي محکمه صلاحيت داري که خارج از نفوذ دستگاه حاکمه باشد تشکيل شود، من حرف هاي خودم را خواهم زد... (3)
مأموران نظامي آنگاه که عدم آمادگي امام را براي بازجويي ديدند، از او خواستند دست کم به صورت کتبي علت عدم آمادگي خود را براي باز جويي اعلام کنند، امام نيز چنين نگاشت:
چون استقلال قضايي در ايران نيست و قضات محترم در تحت فشار هستند، نمي توانم به باز پرسي جواب دهم.
روح الله موسوي
در گزارش فرستادگان دادگاه نظامي آمده است:
.... در ساعت 10 روز شنبه 42/3/25 جهت بازجويي از آقاي روح الله الموسوي خميني فرزند مصطفي، دارنده شناسنامه 2741 صادره از خمين، متولد1279شمسي در پادگان بي سيم حضور به هم رسانيده و پس از معرفي درمورد سوال از ايشان اقدام لازم معمول، وليکن مشاراليه از دادن جواب خود داري فرمودند. علي هذا امضا کنندگان زير مراتب فوق الذکر را گواهي و تأييد مي نماييم..
در خاطرات منسوب به آقاي منتظري که در بالا آمد، دو ادعا شده که هر دو خلاف واقع و دروغ است:
1.اينکه امام به آنها گفتند" شما هرکاري مي خواهيد بکنيد، فوقش مي خواهيد اعدامم کنيد، اعدام کنيد."
بايد دانست در شرايطي که دستگيري امام موجب قيام عمومي و کشته ومجروح شدن هزاران نفر شده بود و رژيم شاه از بيم واکنش ملت ايران، موضوع اعدام امام را جرأت نمي کرد در ميان ملت ايران بر زبان آورد چگونه امکان داشت امام با گفتن چنين جمله اي توان روحي آنان را بالا ببرد و آنان را گستاخ سازد ؟امام روان شناسي تيزبين، ژرف نگر و هوشيار بود و مي دانست چنين سخني: " فوقش مي خواهيد اعدامم کنيد، اعدام کنيد " دشمن را جسور و گستاخ مي کند وتوان روحي اورا بالا مي برد. امام در برخورد با مقامات دولتي هميشه به گونه اي سخن مي گفت که روحيه آنها را به هم مي ريخت و آنان را دچار اضطراب مي کرد. امام در ديداري که يکي از مقامات ساواک در دوران حصر در قيطريه با او داشت (بنابر گزارش ساواک) چنين اظهار داشت:
... من به مملکتم علاقه مندم و آنچه تا به حال گفته ام خارج از وظيفه اي که داشته ام نبوده و حاليه هم در همان عقيده خود باقي هستم، من چه خارج باشم و چه در زندان تکاليف مذهبي خود را انجام مي دهم منتهي روزي خواهد رسيد که چرايي به ميان آيد. در اين صورت لازم است که از هم اکنون مسئولين امر در فکر جواب آن سوال باشند... (4)
آن بزرگ مردي که در دوران اسارت به دشمن التيماتوم مي دهد که " روزي خواهد رسيد که چرايي به وجود آيد. در اين صورت لازم است که از هم اکنون مسئولين امروز فکر جواب آن سئوال باشند... " آيا مي توان پنداشت اين گونه مسلوب الاختيار با آنان سخن بگويد که " شما هر کاري مي خواهيد بکنيد، فوقش مي خواهيد اعدامم کنيد، اعدام کنيد. " !؟ اين گونه سخن ها از زبان افراد ضيف النفس تراوش مي کند، نه رهبر انديشمند وبا شهامتي ک در دوراني که پادگان نظامي دشمن برسر بازجوي ساواک فرياد مي زند که" شما مأمور چشم وگوش بسته حق باز جويي نداري، قلم و کاغذت را بردار و برو... " وبدين گونه او را از خود مي راند. نگارنده براين باور است که اگر از جانب مقامات رژيم شاه وساواک چنين سخني با امام مطرح مي شد که موضوع اعدام شما در ميان است، پاسخ امام اين بود که شما نمي توانيد يک مرجع تقليد را اعدام کنيد، مردم ايران به شما اين رخصت را نمي دهند.
2. ادعاي ديگر در خاطرات نامبرده که در بالا آمده اين است که بازجويان با امام چون وچرا مي کردند:
... من يک کلمه جواب نمي دهم !
- نخير بايد جواب دهيد !
- خير من جواب نمي دهم !
- چرا جواب نمي دهيد ؟!
- براي اينکه قانون وعدالتي درکارنيست !
- چرا قانون درکار نيست ؟!
تا جواب مرا ندهيد من به شما جواب نمي دهم !
اين داستان سرايي آقاي منتظري، از زبان امام – بنابر آنچه در کتاب خاطرات منسوب به او آمده است هيچگاه با شخصيت امام سازگار نبوده و نيست. آنهايي که محضر امام را درک کردند مي دانند.
امام از هيبت، عظمت و صولتي برخوردار بود که مقامات دولتي، صاحب منصبان نظامي و سردمداران ساواک نه تنها جرأت چون و چرا با او را نداشتند، بلکه پيوسته با او با بيم و هراس سخن مي گفتند و در برابر او تواضع و فروتني مي کردند. درشب 15خرداد 42 که امام را دستگير کردند، شهيد حاج سيدمصطفي خميني که از بالاي بام ناظر صحنه بود، روايت مي کرد وقتي امام از منزل بيرون آمد وبه صاحب منصبان ارتش وساواک که درمقابل منزل گرد آمده وبرخي از خدمتگزاران بيت رامورد ضرب و شتم قرار داده بودند تا امام را بيابند، پرخاش کرد چرا اينها را مي زنيد؟ روح الله خميني منم، مقامات نظامي به گونه اي خود را باختند که با صداي لرزان و لکنت زبان پاسخ مي دادند:"همه ارادت داريم! همه مومنيم !کسي را نمي زنيم !"(5) يا آن روز که امام برسر بازجوي ساواک در پادگان بي سيم فرياد زد که " قلم و کاغذت را بردار و برو بيرون " او ديگر به خود جرأت نداد که نزد امام بماند و روي مأموريت خود پافشاري کند، بي درنگ آنجا را ترک کرد.
در مرز کويت و عراق آنگاه که امام را از ورود به کويت باز داشتند وامام ناگزير شد به مرز عراق بازگردد، مقامات به اصطلاح امنيتي عراق پافشاري داشتند که امام را با ماشين " استخبارات" (6)وارد عراق کنند ليکن وقتي با واکنش تند و پرخاشگرانه امام مواجه شدند، از اصرار خود دست کشيدند و عقب نشيني کردند. امام هيچ گاه به مقامات نظامي و ساواکي و ديگر مقامات دولتي رخصت نمي داد که در برابر او عرض اندام و چون وچرا کنند. اين تنها مقامات دولتي نبودند که مقهور عظمت و شخصيت امام بودند، ديگر کساني که با امام روبه رو مي شدند نيز در برابر هيبت و عظمت او تاب مقاومت نداشتد وحتي به خود رخصت نمي دادند که چشم در چشم او بدوزند، به محض اينکه امام به چهره آنها چشم مي دوخت، آنان بي اختيار سر به زير مي افکندند.
برخي از کمونيست هايي که در برنامه فارسي راديو بغداد فعاليت داشتند وعليه شاه سخن پراکني مي کردند مانند حسن ماسالي، حسين رياحي و حميد پارسا بارها به اين نکته اشاره مي کردند که در ديدار با امام به تعبير خودشان " کم مي آورند " وحتي نمي توانستند به چشم او نگاه کنند. " لوسين ژرژ" خبرنگار لوموند فرانسه که در 4 ارديبهشت ماه 57 به نجف آمد و با امام به مصاحبه نشست با اينکه نه ايراني بود و نه مسلمان و نه از هيبت و شخصيت امام چيزي تا آن روز دريافته بود، در مقدمه اي که بر اين مصاحبه نوشته و در روزنامه لوموند به چاپ رسانيده، آورده است:
... آيت الله خميني با چهره لاغر که محاسن سفيد آن راکشيده تر مي کرد، با بياني متهورانه ولحني آرام، به مدت دوساعت با ما سخن گفت، حتي وقتي به اين مطلب وتکرار آن مي پرداخت که ايران بايد خود را از سر شاه خلاص کند ونيز هنگامي که به مرگ پسرش اشاره مي کرد نه آثار هيجان در صدايش ديده مي شد ونه در خطوط چهره اش حرکتي ملاحظه مي گرديد. وضع رفتار و قدرت تسلط و کف نفس او خردمندانه بود. آيت الله به جاي اينکه با فشار به روي کلمات ايمان و اعتقاد خود را به مخاطبش ابلاغ کند، با نگاه خود چنين مي کرد ؛نگاهي که همواره نافذ بود، اما هنگامي که مطلب به جاي حساس وعمده اي مي رسيد، نگاه او تيز و غير قابل تحمل مي شد..... (7)
برخي ديگر از خبرنگاران و مقامات خارجي نيز به هيبت روحاني و عظمت روحي و شخصيت ويژه امام اذعان کرده اند که بازگو کردن آن از مجال اين نوشتار بيرون است، باشد در فرصتي ديگر به آن پرداخته شود.
تحريف سخنان امام از زبان آقاي منتظري – بنا بر نوشته کتاب خاطرات - تنها در همين حد که در بالا آمد پايان نمي پذيرد، بلکه در مواردي تکرار مي شود که اکنون نمونه ديگري از آن در پي مي آيد:
.... باز ايشان پس از آمدن به قم مي گفتند... درمنزل آقاي روغني يک روز پاکروان آمد پيش من وگفت آقا شما يک آقايي، يک مرجع تقليدي، يک بزرگواري يک روحاني هستي، سياست واينها را بگذاريد مال ماها. سياست يعني پدرسوختگي، دروغ و تزوير و... شأن شما نيست که خودتان را به سياست آلوده کنيد. من به او گفتم که اگر سياست به اين معناست که تو مي گويي البته ما اهل آن نيستيم، آن مال خودتان باشد، اما اگر سياست معنايش اداره امور اجتماعي و رسيدگي به کارهاي مردم است، اين اصلا جزو برنامه اسلام است و جزو قانون مشروطه است. مواظب باش اين حرف را جايي نگويي، اگر به کسي بگويي که در سياست دخالت نکند، اين جرم است، زيرا بر خلاف حکومت مشروطه است، الان يک دستگاه عادلانه مي تواند تو را محکوم کند، براي اينکه معناي مشروطه اين است که تمام مردم در سياست کشور دخالت کنند، نماينده معلوم کنند، که برود مسائل سياسي، اجتماعي مردم را بررسي کند، اينکه تو مي گويي خلاف مشروطه است وکسي را که خلاف مشروطه قدم بردارد بايد محاکمه شود. ايشان مي گفتند اين حرف ها را به پاکروان گفتم... (8)
اولا ديدار پاکروان با مام در زندان بود، نه در خانه آقاي روغني. امام در اين باره چنين مي گويد:
.... آن مردک (يکي از مقامات دولتي ايران) وقتي که آمد در زندان پيش من، من بودم و آقاي قمي سلمه الله – که اکنون هم گرفتارند – گفت سياست عبارت از بد ذاتي، دروغ گويي وخلاصه پدر سوختگي است واين را بگذاريد براي ما... بعد رفت در روزنامه اعلام کرد تفاهم شده که روحانيون در سياست دخالت نکنند، ماهم بعد از آزادي رفتيم سر منبر تکذيب کرديم. (9)
ثاينا امام در اين ديدار هيچ گاه با پاکروان وارد بحث نشد و به او پاسخ منطقي و مستدل نداد، تنها به اين جمله بسنده کرد که " ما در سياستي که شما معني مي کنيد از اول دخالت نداشته ايم. "
رژيم شاه از اين جمله امام سوء استفاده کرد و در روزنامه اطلاعات در تاريخ12مرداد ماه1342 اعلام کرد:
طبق اطلاع رسمي که از سازمان اطلاعات و امنيت کشور واصل گرديده است، چون بين مقامات انتظامي و حضرات آقايان خميني، قمي و محلاتي تفاهم حاصل شده که در امور سياسي مداخله نخواهند کرد و از اين تفاهم اطمينان کامل حاصل گرديده است که آقايان بر خلاف مصالح و انتظامات کشور عملي انجام نخواهند داد، علي هذا آقايان به منازل خصوصي منتقل شدند.
امام در نخستين سخنراني خود پس از آزادي در 21 فروردين 43- بر خلاف ادعاي آقاي منتظري – صريحا اعلام مي کند که به اظهارات پاکروان پاسخ نداده و مقتضي ندانسته است که با او در اين زمينه بحث کند:
در روزنامه اطلاعات مورخ 1342/5/12 که مرا از زندان به قيطريه آوردند نوشتند که مفهومش اين بود که روحانيت در سياست مداخله نخواهد کرد، من الان حقيقت موضوع را براي شما بيان مي کنم: آمد يک نفر از اشخاصي که ميل ندارم اسمش را بياورم، گفت آقا سياست عبارت از دروغ گفتن، خدعه، فريب، نيرنگ خلاصه پدرسوختگي است و آن را شما براي ما بگذاريد، چون موقع مقتضي نبود نخواستم با او بحث بکنم، گفتم ما از اول وارد اين سياست که شما مي گوييد نبوده ايم امروز چون موقع مقتضي است مي گويم: اسلام تمامش سياست است... سياست مدن از اسلام سرچشمه مي گيرد.... (10)
امام در اين ديدار نه تنها به سخنان او پاسخ نداد، بلکه حتي آقاي قمي را که درآن ساعت نزد اما م آورده بودند، با اشاره از پاسخ گفتن بازداشت. امام در نجف اشرف براي اين نگارنده چنين روايت کرد:
ساعتي پيش از آزادي از زندان آقاي پاکروان رئيس ساواک به ملاقات من آمد، آقاي قمي نيز درکنارم نشسته بود، پاکروان خبر آزادي مارا ابلاغ کرده وآنگاه به اصطلاح زبان به نصيحت همراه باتهديد گشود واز ما خواست که درسياست دخالت نکنيم و.....!آقاي قمي خواست در مقام جواب برآيد که من به او اشاره کردم که از هرگونه سخن گفتن خودداري ورزد، آنگاه که پاکروان رفت به آقاي قمي گفتم بگذار از اينجا [بيرون ]برويم پاسخ هايمان را بالاي منبر خواهيم داد، اينجا که جاي سخن گفتن نيست... (11)
اصولا امام براين نظر و عقيده بود که يک انسان هوشمند –بويژه وقتي در چنگال دشمن اسير است – نبايد به گونه اي موضع گيري کند و سخن بگويد که دشمن به ديدگاهها، انديشه ها و برنامه هاي او پي ببرد ودر راه خنثي کردن آن به توطئه بنشيند و به اصطلاح " علاج واقعه قبل از وقوع " بکند. از اين رو، مي بينيم اما پيوسته به گونه اي حرکت مي کرد و در مبارزه، تاکتيک هايي به کار مي گرفت که رژيم شاه غافلگير مي شد وخود را در مقابل عمل انجام شده مي ديد.

پي‌نوشت‌ها:
 

* مورخ انقلاب اسلامي
1. کتاب خاطرات منسوب به آقاي منتظري، ص 243. تکيه روي فرازها از اين نگارنده است.
2. نهضت امام خميني از اين نگارنده چاپ 15، دفتر نخست، ص677.
3. همان، ص 678.
4. همان، ص 723.
5. شرح دستگيري امام در شب 15 خرداد در کتاب نهضت امام خميني، از اين نگارنده، چاپ پانزدهم دفتر نخست، 509-511آمده است.
6. نام سرويس امنيتي رژيم عراق در آن روز.
7. صحيفه امام، ج، ص 366.
8. کتاب خاطرات، ص 243.
9. حکومت اسلامي يا ولايت فقيه، درس يازدهم، ص 29.
10. نهضت امام خميني، همان، ص 878، تکيه روي جملات اين نگارنده است.
11. نهضت امام خميني، چاپ پنجم، تاريخ پنجم، تاريخ چاپ 1381؛چاپ عروج، دفتر دوم، ص 86.
 

منبع:نشريه 15 خرداد شماره 7
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.