داستان واژه(2)

«واژه» ي ايراني از اصل اوستايي گرفته شده و از طريق فارسي ميانه ي زرتشتي به فارسي دري راه يافته است. در فارسي ميانه ي زرتشتي «wazag»(واژَگ) به معناي «سخن» و «لغت» به كار رفته است. لازم به يادآوري است كه...
شنبه، 11 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
داستان واژه(2)

داستان واژه(2)<
داستان واژه(2)


 

نويسنده:دكتر احمد ابومحبوب*




 
نويسنده: (استاديار دانشگاه آزاد اسلامي- واحد تهران جنوب)
«واژه» ي ايراني از اصل اوستايي گرفته شده و از طريق فارسي ميانه ي زرتشتي به فارسي دري راه يافته است. در فارسي ميانه ي زرتشتي «wazag»(واژَگ) به معناي «سخن» و «لغت» به كار رفته است. لازم به يادآوري است كه «سخن» در فارسي به معناي «خرد» نيز آمده است. دكتر ابوالقاسمي معتقدند كه «wazag فارسي ميانه ي زرتشتي دخيل از پهلوي اشكاني است. پهلوي اشكاني بازمانده ي wca ــ aka ايراني باستان است.»(ابوالقاسمي،1374؛72) در اين صورت، در اين واژه (واچَكَ)، aka پسوند است و wak (واك) صورت اصلي wca (واچ) است كه k به c تبديل شده است.
ريشه ي wak به معناي «سخن گفتن» است. در پهلوي اشكاني wza (واژ) و در فارسي ميانه ي مانوي waz (واز) به معناي «سخن» و «لغت» به كار رفته اند كه گويا هر دو از ايراني باستانa-wca گرفته شده اند كه a پسوند آن است.
البته در فارسي باستان و در كتيبه هاي بازمانده از دوره ي هخامنشي، كلمه ita (ثَتي) به معناي «گفتن» و «بيان كردن» آمده كه با «say» انگليسي هم ريشه است. بي ترديد مي توان ميان «گفتن» و «سخن» تفاوت قايل شد؛ چنان كه هم امروز نيز چند واژه ي گوناگون فارسي هست كه بر يك مفهوم مشترك دلالت مي كنند اما به هر روي، ويژگي هاي معنايي متفاوتي دارند كه آن ها را از هم متمايز مي كند.
در برهان قاطع درباره ي «واژه» آمده است: «به فتح زاي فارسي، به لغت زند و پازند به معني كلمه باشد كه لفظ است و آن از دو حرف يا زيادت مركب مي شود.»(تبريزي،1361، ج4؛2248) دكتر معين نيز آن را از ريشه ي اوستايي vac (وَك)(=گفتن) گرفته است كه با كلمه ي سانسكريت cav يكسان است. گويا كلمه ي «داروَگ» در گويش مازندراني ــ كه در شعر نيما يوشيج آمده ــ مرتبط با همين ريشه است و تركيب شده از dar(دار=درخت) و gav (وَگ =سخن) كه در اين مورد تبديل k به g را مي بينيم و بدين بيان، معناي آن «سخنگو بر درخت» يا «گفتار درخت» خواهد بود.
در هر حال مصدر اوستايي آن avavc(وَوَچ) به معناي گفتن آمده كه از آن فعل مي ساخته اند. در اوستايي ريشه ي vac به معناي «صحبت كردن» و «صدا كردن» آمده كه معادل سانسكريت icav(وَكي) است. ساخت هاي گوناگوني از اين ريشه و فعل در زبان اوستايي موجود است.(ن.ك: قايد شرفي،1366؛112)
بدين ترتيب، «واژه» تركيبي است از wza (واژ) كه ريشه فعل است و به معناي «سخن گفتن» و «ه» كه پسوند نسبت است. گونه هاي ديگري از همين ريشه وجود دارد مانند: واج، واك، واز و ...البته به ابدال ها و هم چنين تفاوت لهجه ها مربوط مي شود.
اورانسكي در مقايسه ي زبان هاي غربي ايراني اختلافاتي را نشان مي دهد كه ميان vza مربوط به شمال غربي (پارتي) و gBo جنوب غربي(پارسي ميانه ي زمان حال فعل «گفتن») وجود دارد. وي اين اختلافات را ناشي از مطابقت آن دو مي داند و فهرستي به صورت زير ارايه مي دهد:
زبان هاي شمال غربي
طالشي vote گفتن
يزدي ev-avji(من) مي گويم
ناييني javi
سويي a-vauj
خونساري id-vazan
سنگسري be-avji
زازار vza پايه ي زمان حال «گفتن»
لاسگردي ba-avz
زبان هاي جنوب غربي
فارسي guy
تاجيكي guy
بختياري ug
هر سه آوانگاري ستون زبان هاي جنوب غربي، پايه ي زمان حال فعل «گفتن» هستند.(اورانسكي، 1358؛334) در گويش لري نيز ــ كه مربوط به جنوب غربي ايران است ــ vatan(واتن) به كار مي رود كه با شكل طالشي كاملا مطابقت دارد. در دوبيتي هاي بابا طاهر به اين موارد برمي خوريم كه مي گويد:

 

ديدم آلاله اي در دامن خار
واتم آلاليا كي چينمت بار

(باباطاهر،1347؛31)

«واتم» شكل ماضي مطلق از همان ريشه و به معناي «گفتم» است. يا در دوبيتي ديگر مي گويد:

همه جا جاي ته موكو رباطن
غلط واتم غلط استغفراله

(همان،31)

كه باز به همان صورت و معناست. در دوبيتي ديگر، مصدر آن نيز آمده است:

به كس درد دل مو واتني نه
كه سنگ از آسمون انداتني نه

(همان،52)

كه ريشه ي آن «وا»(va) و نشانه ي ماضي «ت» و نشانه ي مصدر نيز «ن» است. در شكل مضارع، «واژ» و «واج» به عنوان ريشه به كار مي رود كه در اشعار باباطاهر نمونه هاي متعدد هست؛ از جمله:

به مو واجن كه ترك يار خود كه
كسيس يارم كه تركش واتني نه

(همان،52)

به مو واجن بوره آلاله اي چين
بچينم چون كه بيناييم نمونده

(همان،53)

سيه چالي كَنَن اسمش نَهَن گور
به مو واجن كه اينت خانمان بي

(همان،66)

واجن = مي گويند؛ فعل سوم شخص جمع مضارع؛ برخاسته از واج +نَ(شناسه)

ته كه مشكين دو گيسو در قفايي
به مو واجي كه سرگردون چرايي

(همان،57)

ز دل بيرون كنم جان را به صد شوق
همين واجم كه جايش دلبرآيو

(همان،78)

واجي = مي گويي؛ فعل دوم شخص مفرد مضارع. واجَم = مي گويم؛ اول شخص مفرد مضارع.

بواجي كه چرا ته بيقراري
مگر پرورده ي باد بهاري

(همان،63)

واجي = مي گويي؛ «ب» براي تأكيد در آغاز مضارع آمده است.

به كس حرفي ز جورت وانواجم
كه حرف جور پنهان ريته اولي

(همان،64)

وانواجم = باز نمي گويم؛ «وا» پيشوند فعل، «ن» حرف نفي فعل، «واج» ماده ي مضارع و «م» شناسه است.

چه واجم هرچه واجم وا تِه شان بي
سخن از بيش و از كم وا ته شان بي

(همان،67)

واجم = در اين جا مضارع التزامي است، به معناي «بگويم» شكل اخباري و التزامي در اين گويش يكسان است.
مثال ديگر:

هر كه راز دلش واجه به مردم
يا از ديوانگي بي يا زگيجي

(همان،65)

واجه = بگويد، كه سوم شخص مفرد مضارع التزامي است. البته كاربرد «ژ» به جاي «ج» نيز ديده مي شود:

بتوره ته دلبترم تا با ته واژم
كه بي روي ته آن را گر بدارم

(همان،42)

«واژم» به معناي بگويم آمده است؛ باز مثال ديگر:

اگر درد دلم واژه به كوهان
دگر در كوهساران گل نرويي

(همان،63)

«واژه»(با تكيه ي هجاي اول) هم به معناي «بگويد» و هم به معناي «گفته شود» به كار مي رود. بدين ترتيب «وات» ماده ي ماضي و «واژ» يا «واج» ماده ي مضارع است و اصل ريشه ي آن همان «وا» است. مي توان به اين نكته رسيد كه «واژه» با اين تركيب ساخته شده است: ماده ي مضارع+ ه (پسوند نسبت) و بنابراين به معناي «منسوب و مربوط به سخن و خرد» يا «بيانگر خرد و سخن و انديشه» است؛ و به جز سانسكريت، با vox(وُكس) لاتيني و voix فرانسوي و voice انگليسي هم ريشه است. برخي هم خانواده هاي «واژه» را مي توان چنين برشمرد: باژ، باج، باز، واج، واژ، آوا، آواز، گواژ، گواژه (نكوهش)، آوازه، نوا، نوازش، نواختن، بانگ، هوخت (گفتار نيك) و خشور (پيامبر)؛ كه چند نمونه ي آن را با استفاده از دكتر ابوالقاسمي تحليل مي كنيم:
نوا = به معناي آهنگ، در فارسي ميانه(پهلوي) winag (نيواگ) از ايراني باستان in- wak -a گرفته شده است. a پسوند است و in پيشوند فعلي است. ريشه ي wak هم در اين جا وجود دارد كه مخفف شده و امروزه به صورت wa در اين كلمه باقي مانده است.
نواز = در فارسي ميانه ي مانوي aniwz است و از ايراني باستان in-wca-a گرفته شده است. a پسوندي بوده كه براي ساختن ماده ي مضارع از ريشه به كار مي رفته است. c در شكل ايراني باستان به جاي k آمده است. خود اين كلمه در متون باقي مانده از فارسي ميانه مانوي، جداگانه و مستقل نيامده اما در كلمه ي sniwazin(نيوازيشن) به معناي «با مهرباني گفتگو كردن» به كار رفته است. در پهلوي اشكاني nziwa(نيواژ) از ايراني باستان گرفته شده و به معناي «سرودن» و «نوازش كردن» به كار رفته است.
نواخت = در فارسي ميانه ي مانوي niwaxt(نيواخت) از ايراني باستان w-inaat-x گرفته شده است. in پيشوند فعلي است. at پسوندي بوده كه از ريشه متعدي، صفت مفعولي گذشته مي ساخته است. اين همان «ه» غير ملفوظ امروزي در صفت هاي مفعولي است كه از «t» جدا شده و به تنهايي نقش پسوند را در فارسي امروز بازي مي كند و «t» به همين صورت يا با تبديل به «d» جزو ماده ي ماضي قرار گرفته است. wak(واك) صورت اصلي wax(واخ) است. k پيش از t تبديل به x(خ) شده است. «نواختن» به معناي «سرودن» و «نوازش كردن»، مصدر آن است كه از «نواخت»(ماده ي ماضي) گرفته شده است. «نواز» نيز ماده ي مضارع آن است.
بانگ = فارسي ميانه ي زرتشتي و نيز مانوي و پهلوي است كه به صورت wang(وانگ) از ايراني باستان wakn گرفته شده است. اين كلمه تشكيل شده از wak و n. حرف n نشانه اي بوده كه پيش از آخرين صامت ريشه مي آمده و براي ساختن ماده ي مضارع از ريشه به كار مي رفته است.
آوا = فارسي ميانه ي مانوي awag است كه از ايراني باستان a-wak-a گرفته شده است. a پسوند و a پيشوند است. پسوند اين كلمه و نيز k در شكل فارسي امروز كاهش واجي يافته اند.
آواز = در فارسي ميانه ي زرتشتي و نيز مانوي awaz و awak بوده است. اين كلمه، ماده ي مضارع است به معناي «فراخواندن» و از ايراني باستان aw-caa گرفته شده است. a پسوند و a پيشوند فعل است. در اين مورد نيز k به c تبديل شده و اين يكي نيز در فارسي جديد به z بدل شده است.
آوازه = از فارسي ميانه ي awazag گرفته شده كه اسم مصدر است از awaz و ga.ga پسوندي بوده كه از ماده ي مضارع اسم مي ساخته است و در فارسي دري به «ه» غير ملفوظ تبديل شده است. دكتر معين آن را مركب از «آواز + پسوند نسبت» دانسته اند.(برهان قاطع،65 ، پاورقي). اگر چنين باشد بايد كلمه ي «آوازه» صفت نسبي باشد؛ اما چنين به نظر نمي رسد.
وخشور= به معناي «پيغامبر». فارسي ميانه ي زرتشتي(اوستايي) swaxraw(وَخش وَر) كه مركب است از xaws و raw. پسوند raw در فارسي دري به صورت «وَر» و «وُر» و «بَر» از مصدر «بردن» آمده است كه بازمانده ي baar از ايراني باستان است. arab در ايراني باستان صفت است و از پسوند a و ريشه rab به معني «بردن» ساخته شده است.(ابوالقاسمي، 1374؛72) اگرچه كنت آن را اسم مي شمارد.(ن.ك: كنت، 1379؛650) اما نظر دكتر ابوالقاسمي درست تر به نظر مي رسد. xaws بازمانده ي xawsa ايراني باستان است كه معناي «سخن» دارد و مركب است از wax و sa.sa براي ساختن ماده ي ماضي از ريشه به كار گرفته است. kaw صورت اصلي xaw است. k پيش از s تبديل به x شده است. به ياد داريم كه واژه ي لاتيني xov نيز به همين معنا بوده است. swaxa كه ماده ي ماضي است به عنوان اسم به كار رفته و به معناي پيام است.
هوخت = به معناي «گفتار نيك»، فارسي ميانه ي اوستايي huxt و برگرفته از ايراني باستان hu-ux-tay است. tay پسوندي بوده كه از ريشه، اسم مي ساخته است. uh پيشوندي است به معناي «نيك». ku صورت اصلي xu است. k پيش از t بدل به x شده است. ku صورتي مخفف از ريشه ي kaw است. اين دو واژه ي اخير در فارسي امروز كاربردي ندارند.
برخي از مآخذ:
1.ابوالقاسمي، محسن، 1374، ريشه شناسي، ققنوس، تهران، چاپ اول.
2.افلاطون، 1367، مجموعه آثار، ج2، شركت سهامي انتشارات خوارزمي، تهران، چاپ دوم.
3.اورانسكي.ا.م، 1358، مقدمه ي فقه اللغه ي ايراني، ترجمه كريم كشاورز، پيام، تهران، چاپ اول.
4.بابا طاهر عريان، 1347، ديوان بابا طاهر، تصحيح وحيد دستگردي، ابن سينا، تهران، چاپ چهارم.
5.تبريزي، محمد حسين بن خلف، 1361، برهان قاطع، ج4، تصحيح محمد معين، اميركبير، تهران.
6.راسل، برتراند، 1357، تحليل ذهن، ترجمه ي منوچهر بزرگمهر، شركت سهامي انتشارات خوارزمي، تهران.
7.رستم پور، سالومه، 1382، مهرپرستي در ايران و هند و روم، انتشارات خورشيد آفرين، تهران، چاپ اول.
8.قايد شرفي، هما، 1366، بررسي صرف فعل ايراني باستان، انتشارات ايران ارشاد، تهران، چاپ اول.
9.قرآن كريم.
10.كتاب مقدس، 1987، انجيل يوحنا، انجمن كتاب مقدس ايران، ايران، چاپ دوم.
11.كنت.رولاند.ج، 1379، فارسي باستان، ترجمه ي سعيد عريان، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، تهران.
12.مجموعه رسايل حروفيه، 1909، تصحيح كلمنت هوار، انتشارات بريل، لَيدن.
13.واينسهايمر.جويل، 1381،هرمنوتيك فلسفي، ترجمه ي مسعود علي نيا، ققنوس، تهران، چاپ اول.
14.Bridgwater.william,1968,the new columbia viking desk Encyclopedia,v2,the wiking press,new york.E
Encyclopedia international,1970,American book- stratford press,v11,new York.15.
16.mulford.Lewis,1946,the new American Encyclopedia, Book ING,new york.
*استاديار دانشگاه آزاد اسلامي ــ واحد تهران جنوب
نشريه ثريا شماره 4




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما