حکومت و ولايت(6)

گفته شد يكي از وظايف دولت اسلامي، اصلاح، تكميل و گسترش فرهنگ جامعه و عمق بخشيدن به آموزش معنوي و اخلاقي و همه جانبه ي تمام آحاد مردم است. درباره ي نقش دولت در اشاعه ي فرهنگ در جامعه، يك موضوع و مسأله ي اصلي وجود دارد و آن مسأله ي وسايل گسترش تعميق فرهنگ اسلامي است. وقتي دولت را موظف مي كنيم
شنبه، 18 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حکومت و ولايت(6)

حکومت و ولايت(6)
حکومت و ولايت(6)


 






 

وسيله ي گسترش فرهنگ (رسانه هاي گروهي)
 

گفته شد يكي از وظايف دولت اسلامي، اصلاح، تكميل و گسترش فرهنگ جامعه و عمق بخشيدن به آموزش معنوي و اخلاقي و همه جانبه ي تمام آحاد مردم است. درباره ي نقش دولت در اشاعه ي فرهنگ در جامعه، يك موضوع و مسأله ي اصلي وجود دارد و آن مسأله ي وسايل گسترش تعميق فرهنگ اسلامي است. وقتي دولت را موظف مي كنيم كه افراد جامعه را مثل شاگردان يك مدرسه، در هر رتبه اي كه هستند، بايد رشد بدهد، از خود بايد سؤال كنيم كه دولت با چه وسايل و ابزاري كار را مي تواند انجام دهد.
اين جا به مسأله ي رسانه هاي جمعي، يعني وسايل تربيت و آموزش عمومي مي رسيم. بحث رسانه ها مفصل است و تاكنون در باب آن بحث هاي زيادي انجام گرفته است، اما به صورت يك بحث منسجم نبوده تا مردم بدانند كه رسانه ها چه كاره اند و نقش و وظيفه ي آنها چيست و دولت در رابطه باآنها داراي چه نقشي است.
درباره ي اهميت نقش رسانه ها لازم نيست كه سخن بسياري گفته شود، همه اهميت آن را حس مي كنند. راديو و تلويزيون يكي از رسانه هاي جمعي و بسيار مهم است. امروز با گسترش اين صنعت پيچيده تمام آحاد جامعه اين امكان را مي يابند كه از يك منبع، مطلبي را دريافت كنند. راديو و تلويزيون، كه سراسر كشور، بلكه بيرون مرزها را نيز زير پوشش دارد، گوش ها و دل ها و چشم ها بسياري را به خود متوجه ساخته است. اين مركز با اين همه چشم و گوش چه خواهد كرد؟ هرچه در اين انبار و منبع اصلي ريخته شود، از اين كانال مستقيم به تمام دل ها و جان ها خواهد رسيد و اين نشان گر نقش بسيار مهم اين رسانه هاست. در كنار راديو وتلويزيون، ديگر رسانه ها مانند مطبوعات، روزنامه ها، سينماها و غيره هستند كه هر يك نقش فوق العاده مؤثري دارند. لذا همه ي دستگاه هايي كه مي خواهند در يك كشور قدرت را به دست گيرند، اولين نقطه اي كه بدان متوجه مي شوند صدا و سيماست، چون مي دانند كه از اين مركز مي توانند دل ها، روح و ذهن ها و پيرو آن، دست ها و بازوها را در يك جهت به حركت درآورند.
اگر آن دستگاه هايي كه بر اين مركز حساس حكومت مي كنند، سالم و مورد اطمينان، با سياست و با درايت باشند، يكي از گام هاي بزرگ براي بالا بردن فرهنگ جامعه برداشته خواهد شد. اگر يكي از آن چه گفته شد دراين دستگاه كم باشد، در اين امر اختلال به وجود مي آيد، لذا سياست جمهوري اسلامي درباره ي راديو و تلويزيون، كه مهم ترين ابزار و وسايل گسترش فرهنگ و معارف اند، همان مطلبي است كه رهبر بزرگوار و ژرف انديش ما(امام خميني(ره) فرمودند كه راديو و تلويزيون، يك دانشگاه است. حقيقت قضيه نيز همين است.
دانشگاه جايي است كه مردم را تعليم و تربيت مي دهد. اگر مديريت دانشگاه سالم باشد، اين تعليم و تربيت سالم خواهد بود و اگر مديريت، سياستگذاري دانشگاه و معلمان آن ناصالح باشند، همه ي اين دستگاه عظيم در جهت عدم سلامت مردم و فکر آنها تمام خواهد شد. مطبوعات و سينماها در درجه ي بعدي قرار دارند . ملت، دولت و مسؤولان به اهميت و حساسيت اين دستگاه وسيع و گسترده و نافذ درست توجه كنند. اين دستگاهي نيست كه بشود در آن سهل انگاري كرد. دشمنان دين و فرهنگ اصيل و دشمنان ملت ها و استعمارگران اتز ديرزمان به اين نقش حساس، هم در كشورهاي جهان سوم و هم در كشورهاي متمدن توجه پيداكرده اند.

سلطه ي شبكه ي سرطاني خطرناك بررسانه هاي غربي
 

رژيم هاي استكباري، مثل آمريكا، اگر نتوانند مردم خود را در جهت خواست هاي استكباري و اهداف سلطه گرانه ي خود جهت دهي وقانع كنند، نمي توانند دنيا را تصرف كنند. استكبار براي اين كه بتواند در دنيا غارت گري و سلطه گري كند و يا صدها هزار كيلومتر از آن سوي دنيا حركت كند و نيرو پياده نمايد و با انقلابيون بجنگد، بايد براي اين كارهاي نامعقول و ناپسند دليلي به مردم خودش ارائه دهد، وگرنه قادر به انجام اين كارها نخواهد بود.
آن روزي آمريكا در ويتنام شكست خورد كه افكار عمومي مردم آمريكا عليه دخالت نظامي در جنگ ويتنام بسيج شد. البته در اين مورد يقيناً اهداف انساني مطرح نبود. آنهايي كه در جريان جنگ ويتنام آمريكا را تحت فشار و محاصره ي تبليغاتي قرار دادند، كساني نبودند كه براساس هدف هاي انساني كار را انجام دهند؛ هدف هاي سياسي، اغراض سرمايه داري، گروه گرايي هاي داخلي خود آمريكا مطرح بود. اما به هرحال افكار عمومي مردم آمريكا بود كه توانست آن سپاه و نيروهاي 500 هزار نفري را كه در ويتنام مي جنگيدند، به عقب نشني وادار نمايد و در نهايت به شكست فضاحت بار آمريكا منتهي شود. اين، نقش افكار عمومي است.
اين نقش را رژيم مستكبر در هر كشوري مي داند؛ لذا درجه ي اول هدف تبليغات آنها اين است كه مردم خودشان را در جهت هدف هاي خود بسيج نمايند. از اين رو، رسانه هاي گروهي آمريكا و غرب دربست در اختيار سرمايه داران بزرگ، بانك داران و صاحبان كمپاني هاي عظيم غارت گر جهاني است تا افكارمردم آمريكا را به همان شكلي كه خود مي خواهند بسازند.
در درجه ي دوم، مي كوشند افكار عمومي مردم دنيا را در همان جهتي كه مي خواهند بسيج مي كنند. امروز يك شبكه ي سرطاني بسيار خطرناك برمطبوعات و راديو وتلويزيون دنياي غرب و استكبار جهاني حاكم است.

صهيونيست ها صاحبان مطبوعات آمريكا
 

آمار تكان دهنده اي در اين زمينه عرض مي كنم تا معلوم شود كه سرمايه دارها و استثمارگران جهاني در دنيا به مسأله ي روزنامه، مجله، مطبوعات و راديو وتلويزيون چه اندازه اهميت مي دهند. در آمريكا هر روز شصت و دو ميليون روزنامه منتشر مي شود. مقالات بعضي از اين ها، به زبان هاي مختلف در راديوها نيز پخش مي شود. بنابراين ميليون ها نفر در سراسر دنيا و شايد صدها ميليون انسان از مطالبي كه در اين روزنامه ها ريخته مي شود، مطلع مي شوند و در ذهن آنها اثر مي گذارد. حال ببينيد اين رقم بالاي روزنامه در آمريكا متعلق به كيست؟
از اين مقدار، پنجاه درصد مستقيماً در اختيار شبكه ي صهيونيست هاي سرمايه دار، خون خوار و زالو صفت است كه بيشترين مراكز قدرت اقتصادي و سياسي و نظامي كشورهاي استكباري را در دست دارند. آنان در پنجاه درصد ديگر نيز به طور غير مستقيم دخالت دارند.
از حدود يك صد سال پيش يك هسته ي صهيونيستي در اروپا به وجود آمد كه قصدشان در واقع قدرت يافتن و انتقام گرفتن از نوع بشر بود. آنها با يك طبقه ي خاص دشمن نبودند، بلكه با جامعه ي بشري دشمن بودند. علت اين بود كه در طول قرن هاي متمادي يهودي ها دائماً در معرض سركوب و تحقير و تأديب ملت ها و دولت ها قرار داشتند.
يهودي ها حدود20 قرن زيرفشاربودند، جايي بحق و جايي بناحق، لذا عقده اي در آنان به وجود آمده بود.
از اين رو، مسأله ي آنان تنها در تشكيل كشور اسرائيل خلاصه نمي شود. انسان وقتي اصول اساسي و پروتكل هاي بنيان گذاران صهيونيسم را مي بيند، در مي يابد كه اين ها فساد و تباهي و بداخلاقي، جنگ، فتنه و ضعف نسل ها و دوري آنان از فرهنگ انساني را درهمه ي ملت ها تزريق مي كنند و هيچ جايي از خباثت هاي آنها مصون نيست. اين ها از همان اوائلي كه رسانه هاي جمعي نقش اساسي خود را پيدا كردند، در دنيا ظاهر شدند. در آمريكا سرمايه داران اين ها مشغول فعاليت شدند و بيشترين روزنامه ها و دستگاه هاي راديو تلويزيون را تصرف كردند. روزنامه هاي معروف آمريكا، دائماً خط مي دهند و دشمني آنها را انقلاب ما آشكار است. اين ها غالباً از صهيونيست ها هستند. روزنامه ها و محلاتي مانند «نيويورك تايمز»، «واشينگتن پست»، كه چندين مجله و راديو و تلويزيون را با خود دارند، متعلق به صهيونيست ها هستند. روزنامه ي«وال استريت ژورنال» كه روزنامه ي سرمايه دارها و بانك دارهاي آمريكاست، دشمن انقلاب ما و زير نفوذ صهيونيست هاست و نيز فيلم سازها و كارگردان هاي بزرگ دنيا و شهر معروف سينمايي هاليوود، در اختيار آنهاست.

نقش صهيونيست ها در منطقه
 

بدين سان ازاين دستگاه خباثت مجسم و دشمني با بشر چيزهاي گونه گوني بيرون مي آيد كه از جمله ي آنها مخالفت با همه ي انقلاب ها و به خصوص با حركت اسلامي است. ما بايد اين نقش را بدانيم . مردم ما بايد بدانند كه اين راديوها و اين ورق پاره هايي كه در دنيا منتشر مي شود، چقدر پشتوانه ي پولي و سياسي دارد. روي اين ها جنگ به راه مي اندازند. الآن در بسياري از مسائل منطقه همين روزنامه ها هستند كه به بعضي از سردمداران منطقه ي خليج فارس خط سياسي مي دهند، مبني بر اين كه جمهوري اسلامي دشمن دولت هاي خليج فارس و درصدد ريشه كن كردن آنهاست. اين خطي است كه همين روزنامه هاي خبيث صهيونيستي، از اول انقلاب دادند و در گوشه و كنار تأثيرش را نيز بخشيد و هنوز هم در ذهن ها هست. ما بايد اين نقش را بدانيم و در مقابل اين خباثت رسانه هاي دنيا، كه تعدادشان نامعلوم است، هشيار باشيم (همان 16 /6 /1364).

توطئه ي ايجاد پايگاه تبليغاتي توسط استعمار
 

شايد تعجب كنيد كه بدانيد وقتي ناپلئون، در اواخر قرن هجدهم، به مصر رفت، براي اين كه پايگاهي درآن جا بيابد تا فرانسه در مقابل انگليس، كه رقيب استعماري ديگرش بود، به اين كشورهاي خاورميانه دست اندازي كند- با اين كه آن روز ناپلئون به عنوان يك سردار جنگي وارد مصر شده بود و براي ماندن نمي رفت،با اين كه بايد درياها را مي پيمود، كشتي سوار مي شد و در مقابل ناوگان انگليس مقاومت مي كرد- با همه ي مشكلات، از فرانسه به مصر چاپخانه برد و در ورود به مصر، اولين كاري كه كرد تأسيس چند روزنامه و مجله بود.
البته پيداست آن روزنامه اي كه استعمارگر غاصب براي يك مردم و جامعه اي درست كند چه چيزي به خورد مردم خواهد داد. اين اهميت نقش رسانه ها را در نظر غربي ها نشان مي دهد.

نفوذ پايگاه تبليغاتي غرب در ايران در 50 سال پيش
 

وقتي روزنامه و پس از مدتي راديو و سپس تلويزيون درايران به وجود آمد، يك تكنيك، ايده و حركت غربي بود كه در اختيار ملت و كشور ما قرار گرفت، اما لزوماً برنامه ريزي ها آن نبايد غربي مي بود. ما ابزار را از غرب گرفته بوديم، چرا برنامه ها را از غرب بگيريم؟ ما وسيله را از غرب آورده بوديم، چرا پيام را از آنها مي گرفتيم؟ ما بايد از ابتدا كه اين ابزار و تكنيك ها، يعني روزنامه، چاپخانه، راديو و تلويزيون در كشور ما به وجود آمد، سعي مي كرديم پيام و رسالت خودمان را به ملت و مردممان تعليم دهيم و آنها را هدايت كنيم و اگر اين كار مي شد ما امروز 50 سال جلوتر بوديم، اما اين كار نشد؛ يعني آن چيزي كه در اختيارما قرار گرفت، تكنيك و ابزار فقط نبود، روش ها، برنامه ها، اخلاق و فرهنگ نيز آمد. ما پيش از پنجاه سال مصرف كننده ي بر  نامه ها، روش ها و تكنيك هاي غربي در زمينه ي رسانه هاي عمومي بوديم.
امروز انقلاب اسلامي و اسلام عزيز در كشور ما زنده شده است. ما امروز بزرگ ترين دژ مستحكم در مقابل تهاجم فرهنگي و سياسي و اقتصادي غرب را به وجود آورديم و بايد رسانه ها تحت تأثير اين حركت عظيم قرارگيرند.
راديو، تلويزيون، مطبوعات و سينماي ما بايد به صورت حقيقي پيام بر اسلام باشند و پيام اسلام را به دل ها، مغزها و روح ها، كه بسيار نيز به آن نياز دارند، برساند. انقلاب فرهنگي در اعماق روح و دل مردم لازم است. اين چيزي است كه جامعه ي امروز به آن نياز دارد. اگر نتوانيم انقلاب فرهنگي را در اعماق روح و دل مردم به وجود آوريم، هيچ تحول بنيادي ديگري در جامعه به وجود نخواهد آمد، نه تحول بنيادي اقتصادي، نه تحول ماندگار سياسي و نه يك شكل و نظم صحيح اجتماعي. پايه و اساس همه ي اين ها، آن است كه ما يك تحول بنياني فرهنگي به وجود آوريم و اين ميسر نمي شود، مگر اين كه تريبون هاي فرهنگي، يعني در درجه ي نخست رسانه هاي گروهي، از جمله راديو، تلويزيون، مطبوعات، سينما و همه ي چيزهايي كه اين نقش را دارند، درست درجهت اسلامي قرار گيرند، وظايفشان را بشناسند و دقيق به اين وظايف عمل كنند (هما، 4 /8 /1364)

وظيفه ي رسانه هاي گروهي داخلي
 

دستگاه هاي رسانه هاي جمعي متعلق به نظام جمهوري اسلامي ايران بايد هم در جهت گسترش، عمق بخشيدن و اصلاح فرهنگ حاكم برجامعه كاركنند و اسلام را به معناي حقيقي كلمه به مردم بياموزند واقعاً جامعه
را يك دانشگاه بكنند، و هم در مقابل اين هجوم جهاني مقاومت كنند.به فضل الهي تا به حال هم توانسته ايم اين كار را بكنيم؛ لذا يكي از موارد اساسي كه بايد مراقب باشيم، مسأله ي رسانه هاست و به خصوص صدا و سيما و مطبوعات. اين جا، جاي اغماض و سهل انگاري و آسان گيري نيست. اين به سرنوشت انقلاب و كشور ارتباط پيدا مي كند و بايد در اين مورد برنامه ريزي دقيق شود(همان، 16 /6 /1364).
نقش و وظيفه ي رسانه ها در جامعه ي ما همين است كه اسلام را برسانند، افكار مردم را رشد بدهند و براي مردم آگاهي به وجود آورند. جامعه ي اسلامي نمي پذيرد كه از جريان هاي جهاني، توطئه ها، بروز جنبش هاي حقيقي و صحيح بي اطلاع بماند و نمي تواند مردم خود را غافل و بي خبر از چشم اندازهاي آينده نگه دارد و نيز نمي تواند به يك اعتقاد سطحي در مردم قانع شود. بايد اعتقاد اسلامي دراعماق مردم نفوذ و رسوخ پيدا كند؛ اين وظيفه ي رسانه هاست.
يك معلم، هنرمند، نويسنده ياگوينده اي كه يك محتواي زيبا، عميق و قوي را در قالب مطلوب و پسنديده مي ريزد، كار با ارزشي انجام مي دهد، ولي اين يك كار كوچك و محدود است. آن چه مي تواند اين كار را رشد و گسترش دهد و اين غذاي خوب را به مغزها برساند، رسانه هاي جمعي است، لذا وظيفه ي رسانه ها بسيار مهم است.
در رژيم گذشته رسانه ها دو وظيفه داشتند؛ اول گسترش فرهنگ غربي و تمام شيوه ها از جمله گسترش فرهنگ مصرف، فرهنگ فساد و فحشا، فرهنگ گرايش به غرب و به خصوص در اين اواخر فرهنگ گرايش به آمريكا، فرهنگ غرق شدن در هواها و شهوات نفساني.
دوم، وظيفه ي ديگرشان جنجال برانگيزي در سطح جامعه بود، تا اذهان مردم را از واقعياتي كه در جامعه مي گذرد دور نگه دارند. يك مطلب كم اهميت را با تيتر درشت و تعبيرات جنجال و عكس هاي مهيج پخش مي كردند، تا مردم از حقايق جامعه بي خبر بمانند و نفهمند برسر اين مردم ستم ديده و ستم كش چه مي آيد. گاهي مجله يا روزنامه اي مقاله اي نيز مي نوشت، اما اين استثنا بود، وگرنه مطلقاً رسانه ها، قدمي در هدايت افكار عمومي و راه تعليم آنها برنمي داشتند.

رسالت مطبوعات
 

امروز بايد نقطه ي مقابل رسانه هاي گذشته حركت كنيم. البته اين گونه تفاهم شده كه روزنامه به مسائل سياسي بپردازد و مسائل فكري و عقيدتي را براي گويندگان، نويسندگان و كتاب ها و امثال اين ها بگذارند. اين تقسيم بندي خيلي قطعي نيست. روزنامه ها نيز مي توانند مسائل اعتقادي و فكري را به صورت عميق بيان كنند. بنابراين، مهم ترين كار روزنامه ها اين است كه افكار را هدايت كنند و رشد، ملت را از مسائل جهاني آگاه نمايند، اعتقاد اسلامي آنان را عمق بخشند، شعارها را از صورت كلمات و تعبيرهاي بي محتوا خارج كنند و در دل مردم اعتقاد به اين شعار را به وجود آورند، سياست هايي را كه نظام جمهوري اسلامي در مقابله به استكبار جهاني پيش مي گيرد، توجيه و تحليل كرده، بپرورانند و در اختيار مردم قرار دهند، تا سراسر جامعه ي اسلامي ما مانند پيكري باشد كه همه ي اجزاء آن مثل نبض مي زند مثل مغز هدايت مي كند و مثل قلبي، نيرو و حيات را به همه جا مي پراكند. چنين نباشد كه مردم به عده اي متكي باشند و فقط همان ها بتوانند مسائل را تحليل كنند. خود مردم بايد مسائل را تحليل كنند و آن را بفهمند؛ اين وظيفه ي عمده ي رسانه هاست.
البته توصيه اي به روزنامه ها و راديو وتلويزيون دارم و آن اين است كه در شرايط كنوني سعي کنند از مسائل اختلاف برانگيزاجتناب كنند.
دشمن، اسلام را بزرگ ترين خطرها مي داند و مي خواهد در داخل خودمان وحدت و يكپارچگي را از دست دهيم. بهانه براي قهر كردن دو جناح و دو قشر، و از هم جدا شدن دو گروه، هميشه در جامعه و زندگي مردم هست و هنر بزرگ استعمار اين بوده كه بر روي اين بهانه ها انگشت بگذارد و گروه هايي را به جان هم بيندازد. به هر حال رسانه ها نبايد مسائل اختلافي را مطرح كنند يا به آنها دامن بزنند.
در غرب مالكيت رسانه ها متعلق به سرمايه دارهاست. حتي رسانه هايي كه ظاهراً در اختيار دولت هستند، در واقع به وسيله ي سرمايه دارهاي بزرگ هدايت و خط داده مي شوند و امروز عمدتاً در اختيار صهيونيست هاست؛ يعني حكومت سرمايه برهمه ي شؤون مردم مسلط است و سرمايه داران، دولت را بر سركار مي آورند يا سرنگون مي كنند، و احزاب را تقويت يا تضعيف مي كنند. در بلوك شرق [سابق]، با تفكر سوسياليستي و ماركسيستي)، رسانه ها عموماً در اختيار دولت بودند و هيچ يك نمي توانست مستقلاً نظرش را ابراز كند.
در جمهوري اسلامي و نظام اسلامي هيچ كدام ازاين ها نيست. اين طور است كه اجازه دهيم يك عده سرمايه دار، كه تنها به منافع خود ما مي انديشند يا افرادي كه با مقاصد پليد خود با افكارعمومي بازي مي كنند، افكار عمومي را در دست گرفته و هرچه دلشان خواست بنويسند و بگويند. آزادي بي قيد و شرط و آزادي مطلق، كه در حقيقت آزادي ملت نيست؛ آزادي يك دسته از مردم است كه درصدد اسير كردن گروه هاي عمومي مردم هستند. همچنين معتقد نيستيم كه رسانه ها دربست بايد در اختيار دولت باشد كه هيچ كس نتواند جز از اين طريق حرف خودش را بزند. اين دو روش از نظر ما غير قابل قبول است. آزادي مطبوعات را با نظارت و هدايت و به خصوص با احساس مسؤوليت دولت جمهوري اسلامي قبول داريم؛ يعني رسانه ها مي توانند بگويند و خط بدهند، اما مسؤولانه، وگرنه دولت اسلامي نمي گذارد مردم را منحرف كنند. اين مربوط به روزنامه هاست و طبق قانون اساسي ما، راديو و تلويزيون، متعلق به دولت است و زير نظارت سه قوه و با مديريت آنها اداره مي شود. اما اين باز به معناي آن نيست كه حرف و خواست مردم در آنها منعكس نشود، بلكه به معناي آن است كه آن چه براي مردم لازم است، از جمله انعكاس خواست ها و دردهاي مردم، تا آن جاكه براي مردم موجب رشد يافتن و پيدا كردن قدرت تحليل هست، اين ضروري است(همان، 4 /8/ 1364).

درتأمين آزادي براي افراد جامعه
 

بحث آزادي از نظر اسلام و قرآن يكي از بحث هاي مهم اسلامي و اجتماعي است و به وظايف حكومت اسلامي مربوط مي شود.
حكومت اسلامي در قبال جامعه دو وظيفه دارد؛ يك نوع وظايف مربوط به امور معنوي و ديگر، وظايف مربوط به رفاه مادي است... . وظيفه ي دولت در رابطه با امور معنوي، تأمين آزادي براي افراد جامعه و فراهم ساختن زمينه هاي رهايي انسان از قيود مخرب، مفسد و متوقف كننده و همه ي موانع حركت و رشد و جهش انسان ها و مبارزه با آنهاست كه همان مبارزه براي آزادي افراد جامعه محسوب مي گردد. (1)

آزادي سياسي و انتخاب حاکم در نظام اسلامي
 

آزادي سياسي (2)، به طور خلاصه، يعني اين كه افراد جامعه ي اسلامي در تكوين وهدايت نظام سياسي جامعه داراي نقش و اثر باشند، نه اين كه تنها يك قشر يا جمع يا وابستگان به يك نژاد در جامعه حق و توانايي تصرف در اداره ي امور كشور را داشته باشند. آزادي سياسي يعني اين كه همه ي مردم با قطع نظر از وابستگي هاي قومي، زباني و نژادي و ديني در يك جامعه بتوانند آن نظام را به سوي مطلوب خودشان هدايت كنند. طبيعي است وقتي ‌درجامعه اي اختلاف رأي و نظر پيداشد، عقيده اي كه طرفداران بيشتري دارد (البته در چارچوب اصول و ارزش هاي پذيرفته شده ي آن نظام) رأي و حرفش متبع خواهد بود و ديگران بايد از آن تمكين كنند.
امروز نيز در دنيا نظام ها و كشورهايي هستند كه در آن تنها يك دسته از مردم حق دارند در زمينه ي مسائل اداره ي جامعه صاحب نظر باشند، رأي بدهند و انتخاب كنند و ديگران بايد تسليم جرياني باشند كه آن عده ي اول به وجود مي آورند؛ رژيم هاي فاشيستي دنيا، رژيم هاي نژاد پرست، مثل رژيم صهيونيستي و رژيم هاي ارتجاعي و بسياري از نظام هاي پادشاهي و يا تك حزبي، مثل نظام هاي كمونيستي.
دراين نظام ها، همه ي افراد جامعه حق اظهار نظركردن، رأي دادن و انتخاب كردن در مورد مديران جامعه را ندارند. در نظام هاي غربي، انتخاب هست، البته در همان نظام ها نيز سلطه ي تبليغات مانع از آن است كه همه ي افراد جامعه واقعاً بتوانند انتخاب كنند.
در اسلام به نظر مردم اعتبار داده شده است رأي مردم در انتخاب حاكم و در كاري كه او انجام مي دهد مورد پذيرش قرار گرفته است. علي (ع) با اين كه خود را از لحاظ واقع، منصوب پيامبر(ص) و صاحب حق
واقعي براي زمامداري مي داند، آن وقتي كه كار به رأي و انتخاب مردم مي كشد، برنظر و رأي مردم تكيه مي كند، يعني آن را معتبر مي شمارد. بيعت در نظام اسلامي يك شرط براي حقانيت زمامداري زمامدار است. اگر زمامداري بود كه مردم با او بيعت نكردند، يعني اورا قبول نكردند، آن زمامدار خانه نشين خواهد شد.
فعليت زمامداري و حكومت به بيعت مردم وابسته است. وقتي كه پس از قتل عثمان، مردم اطراف خانه ي اميرالمؤمنين (ع) را گرفتند، ايشان خطاب به مردم نفرمودند شما چه كاره ايد و رأي شما چه اثري دارد. حضرت (ع) وقتي مي خواست از قبول خلافت و زمامداري استنكاف كند، به مردم گفت مرا رها كنيد و به سراغ ديگري برويد؛ يعني اراده، خواست و انتخاب شماست كه تعيين كننده است. بنابراين از من منصرف شويد و به سراغ ديگري برويد.
در مورد مكاتباتي كه اميرالمؤمنين(ع) با معاويه پيش از جنگ صفين داشتند و هر كدام دليل و استدلالي در نامه ي خود مي آوردند، يكي از جملاتي كه اميرالمؤمنين (ع) به كار برده احتمال مي دهم بيش از يك بار هم حضرت (ع) آن را به كار برده، اين است كه مي فرمايند: تو چرا در مقابل من مي ايستي و تسليم نمي شوي، در حالي كه همان مردمي كه با ابوبكر و عمر بيعت كردند و تو به خاطر آن خلافت آنها را قبول داري، همان مردم با من نيز بيعت كرده اند.
اين جمله ي المؤمنين(ع) به معناي مشروعيت دادن به رأي و بيعت و يك اصل اسلامي است بنابراين، بيعت از چيزهاي اصلي بود. اگر كسي به عنوان خليفه انتخاب مي شد، ولي مردم با او بيعت نمي كردند، هيچ الزامي نبود كه ديگران او را خليفه بدانند. حتي زماني كه خليفه جنبه ي صوري نيز به خود گرفته بود
(يعني دوران بني اميه و بني عباس)، آن روز نيز بيعت گرفتن از مردم را لازم مي دانستند. البته اگر حكومت جباري بخواهد بر مردم حكومت كند، بيعت گرفتن را اجبار هم مي كند و يا در بيعت هم تقلب مي كند، مثل انتخابات تشريفاتي دوران گذشته و زمان شاه.
اصل بيعت يك اصل پذيرفته شده است. البته وقتي همه با اكثريت مردم با كسي بيعت مي كردند و او را به عنوان زمامدار مي پذيرفتند، ديگران بايد تسليم او شوند. شايد بيعت دراين صورت نيز اجباري نباشد. آن چه مسلم است وقتي اكثريت يك نفر را به امامت و خلافت انتخاب مي كردند، همگان ملزم بودند كه از او اطاعت كنند، اما بيعت لازم بود يا نه، معلوم نيست. لذا وقتي اميرالمؤمنين(ع) به خلافت انتخاب شدند و مردم گروه گروه با آن حضرت (ع) بيعت كردند، يك عده بيعت نكردند. اميرالمؤمنين (ع) فرمود تا رؤساي آن عده و شخصيت هاي سرشناس را آوردند، پرسيد: چرا شما بيعت نمي كنيد؟ هر كدام جوابي دادند. در تاريخ نداريم كه اميرالمؤمنين (ع) آنها را اجبار كرده باشد كه بايد بيعت كنيد. حضرت (ع) حرف آنها را شنيد و استدلالشان را باطل كرد و رهايشان ساخت.
عبدالله بن عمر را در مسجد به خدمت اميرالمؤمنين (ع) آوردند، فرمود: چرا بيعت نمي كني؟
گفت: من منتظرم تا همه بيعت كنند، بعد من بيعت كنم.
حضرت (ع) فرمودند: همه بيعت كردند و هيچ كس نيست كه بيعت نكرده باشد، مگر تعداد معدودي. گفت: نه، بايد برايم ثابت و روشن شود و عذر و بهانه آورد.
مالك اشتر در خدمت اميرالمؤمنين(ع) بود، فرمود: اي اميرالمؤمنين اين كساني كه با تو بيعت نكرده اند، شمشير يا تازيانه ي تو را تجربه نكرده اند. فكر مي كنم تو با تعارف با اين رفتار خواهي كرد، اجازه بده گردن اين ها را بزنم. وقتي او را به خاطر امتناع از بيعت گردن زدم ديگران حساب كار خودشان را مي كنند.
حضرت(ع) خنديد و فرمود: نه، عبدالله بن عمر از بچگي اش نيز آدم خوش اخلاقي نبود، او را رها كنيد برود. عبدالله تا پايان نيز بيعت نكرد. افراد بسياري بودند كه با علي(ع) بيعت نكردند، اما زير فشار هم قرار نگرفتند. اكثريت مردم بيعت كردند. البته اگر آن كس كه بيعت نكرده، عَلَم طغيان را بلند كند و به مبارزه و مخالفت بپردازد، چنان كه در جنگ جمل يا در صفين و نهروان پيش آمد، حاكم اسلامي موظف است با آنها برخورد نمايد.
بنابراين، آزادي در انتخاب رهبر و امام و خليفه در نظام اسلامي، چيز روشن و واضحي بود، همه آن را مي فهميدند و قبول مي كردند. همچنين مطلب در قانون اساسي جمهوري اسلامي منعكس است. لذا در مورد رهبر، بعد از آن كه شرايط او را ذكر مي كند، دو راه براي انتخاب رهبر مشخص مي كند يكي اين كه اكثريت قاطع مردم، نه نصف به اضافه ي يك، او را برگزينند. اكثريت قاطع، يعني آن مقداري كه اقليت در مقابل آن ناچيز مي باشد. آن كه با اكثريت قاطع انتخاب مي شود، رهبر است و در قانون اساسي، به رهبر بزرگوار و عزيز و عظيم و تاريخي اين ملت [امام خميني ره] تشبيه شده است كه اكثريت قاطع مردم اورا انتخاب كرده و امامت او را پذيرفته اند كه رهبر پيشواي جامعه باشد.

انتصاب رهبر ومسؤولان در نظام اسلامي
 

اين يكي از امتيازات بزرگ اسلام است. در قانون اساسي بعد از مقام رهبري، مقام هاي ديگر كه تعيين شده چنين اند. رئيس جمهور را، كه در رأس نظام سياسي و رئيس قوه ي مجريه است، مردم با آراء مستقيم خود انتخاب مي كنند. نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و بقيه كارگزاران نيز با رأي مردم برگزيده مي شوند، اما به صورت غير مستقيم، مثل مسؤولان دستگاه هاي قضايي كه از طرف امام انتخاب مي شوند و خود امام منتخب مردم هستند. در حقيقت تمام دستگاه هاي اجرايي اصلي كشور با رأي و ميل مردم انتخاب مي شوند و اين بسيار شگفت آور و عظيم است كه در اسلام و جمهوري اسلامي هست. البته وضع ارتباطات امروز، امكان تماس و فاصله ي امروز با دوران هاي گذشته، چيزهايي است كه در كيفيت و چگونگي كارها تفاوت را به وجود مي آورد و محل بحث ما نيست. مهم اين است كه در حق رأي دادن و انتخاب كردن، يعني آزادي سياسي در بزرگ ترين و مؤثر ترين شكل آن، هيچ محدوديتي نيست. زن ها و جوانان رأي مي دهند وصاحب سهمي در اين آزادي عمومي هستند.
جالب است كه بگوييم اروپا و دنياي غرب، كه اين همه زبان درازي نسبت به اسلام كرده اند، به اين امور و اصول بسيار دير رسيدند. در اروپا تا اوايل قرن بيستم حق رأي براي زن وجود نداشت. البته حق رأي كلاً براي جوامع اروپايي نبود، حتي بعد از رنسانس و نهضت صنعتي و علمي در اروپا. بعد از انقلاب فرانسه در اواخر قرن هجدهم تدريجاً به كارگران و زحمتكشان و كلاً به توده ي مردم حق رأي داده شد.بعد به تدريج در بعضي جاهاي اروپا اين حق داده شد.
در كشورهاي اروپايي و آمريكا پس از جنگ اول جهاني به زن ها حق رأي داده شد؛ يعني تا سال 1918در اروپا و آمريكايي كه دم از آزادي و دفاع از حقوق زن و ديگر مسائل مي زنند، حق رأي به زن ها داده نمي شد. پس از سال 1917به زن هاي بالاتر از 30 سال حق رأي داده شد. در فاصله ي بين دو جنگ جهاني در بسياري از كشورهاي  اروپايي از جمله فرانسه، ايتاليا و نيز ژاپن، زن ها حق رأي نداشتند. تاپيش از سال 1940در آمريكا ي لاتين در هيچ كشوري، زن ها حق رأي نداشتند. آن جا هم كه حق رأي به زن ها داده شد، به زن هاي 30 ساله حق رأي دادند و بعد از مدتي براي زن هاي 21 سال به بالا اين حق را قائل شدند و در دهه ي اخير در بعضي از كشورهاي دنيا حق رأي را به 18 سالگي رساندند.
در ايران اسلامي بلوغ در اين خصوص ملاك قرار گرفته است؛ يعني در 16 سالگي حق رأي براي همه وجود دارد. يك طرز فكر پيشرفته و بسيار مدرن و قابل دفاع در نظام اسلام براي حق رأي مردم وفعاليت هاي سياسي وجود دارد. البته فعاليت هاي سياسي تنها حق رأي نيست، ولي بزرگ ترين و مهم ترين آن بود.
به طور خلاصه، در انواع آزادي هايي كه در چند خطبه صحبت كرديم، حق رأي، يك قلم عمده است. آزادي هاي سياسي، حق رأي، انتخاب و فعاليت هاي سياسي، از قديم در جوامع اسلامي معمول بوده و اسلام آن را آورده است . البته متأسفانه تسلط دستگاه هاي مرتجع مانع شده بود كه احكام اسلامي در كشورهاي مسلمان عمل شود. در بعضي از كشورهاي اسلامي نيز كه اين مسائل هست، به تقليد از سبك اروپايي است.و سبك اسلامي نيست.سبك اسلامي بسياربهتر از سبك اروپايي و آمريكايي است در جمهوري اسلامي به اين سبك اسلامي برگشتيم و ديديم روشن تر، مترقي تر،قابل دفاع تر و قوي تر از چيزهايي است كه امروزه در دنيا وجود دارد. البته باز هم بايد كار بيشتري انجام گيرد(همان، 23 /3 /1366).

تفاوت آزادي سياسي در نظام اسلامي و غيراسلامي
 

وقتي گفته مي شود در جامعه ي اسلامي مردم آزادي سياسي دارند، بدين معني است كه هم حق انتخاب دارند و هم حق فعاليت سياسي، انتشار مطبوعات، روزنامه، ايجاد تشكل ها، سازمان ها، احزاب، اجتماعات سياسي و بيان افكار و نظرات سياسي،‌كه هر يك نياز به توضيح دارد.
درباره ي آزادي حق انتخاب در جوامع غيراسلامي مقداري توضيح داديم. نوعي آزادي و انتخاب افراد در اسلام با آن چه امروز در غرب جريان دارد متفاوت است. اما اگر حقيقتاً با معياري دقيق بسنجيم، آزادي كه در اسلام هست، در دنياي دموكراسي غرب نيست. درست است كه كشورهاي اسلامي به رأي و نظر اسلام عمل نمي كنند و آن جاهايي نيز كه آزادي هست، از نوع آزادي غربي است، نه از نوع اسلامي آن، اما جمهوري اسلامي مباهات مي كند به اين كه در قانون اساسي آزادي ها را در اختيار مردم قرار داده است و روش ما تا آن جا كه براي ما مقدور است، بر اين اساس است كه آحاد مردم در مسائل، واقعاً، حق رأي و انتخاب داشته باشند و از اول انقلاب تاكنون اين را نشان داده ايم و اگر با معيار و ميزان بسنجيد، انصافاً نيز خوب انجام گرفته است.

ديدگاه شيعه نسبت به انتخاب حاكم
 

در اسلام راه تعيين حاكم و ولي امر فقط انتخاب نيست، بلكه در زمينه ي تعيين حاكم و ولي امر دو راه داريم. اين، ديدگاه شيعه نسبت به انتخاب حاكم است و ديدگاه برادران اهل سنت مختصر تفاوتي با ما دارد. آنها يكي از راه هايي را كه ما مي گوييم قبول ندارند و چند راه ديگر قبول دارند كه مورد توافق علماي شيعه نيست.
برطبق نظر شيعه، دو راه براي تعيين حاكم هست، يكي نصب الهي است. البته نصب در اسلام و تشيع، نصب اشخاص نيست. هيچ حاكمي، حتي آن كه خود او منصوب از قِبَل خداست، حق ندارد كسي را نصب كند. نصب پيامبر(ص) يا امام از اين جهت كه از نصب خدا حكايت مي كند، داراي اعتبار است. اين يكي از راه هاي تعيين حاكم است كه به اعتقاد ما پيامبراكرم (ص) امام بعد از خود را نصب كرد و اميرالمؤمنين (ع) نيز امام بعد از خود را نصب كرد و در دوره ي امامت معصوم، كه در آن دوازده امام شيعه(ع) است، تعيين ولي امر به وسيله نصب انجام گرفت. حال، هنگامي كه نصب انجام مي گيرد، بيعت چقدر تأثير دارد، بحث دقيق ديگري است كه شايد بخشي از آن در ادامه روشن شود.
راه ديگر، راه انتخاب است. انتخاب در يكي از دو جاست؛ يا در آن جايي است كه نصب وجود ندارد، مثل دوران غيبت. در دوران غيبت كسي منصوب خدا نيست. براي اين دوره معيارهايي معين شده است. نصب فقها به معناي معيار است كه ائمه(ع) در متون روايات و احكام، ملاك ها و معيارهايي را براي حاكم اسلامي مشخص كرده اند كه در چارچوب آن، مردم امام را انتخاب وگزينش مي كنند. ديگر در آن جايي است كه اگر نصب هم هست، به نصب عمل نشده است، مثل دوران خلافت اميرالمؤمنين(ع)، كه بنابر اعتقاد خود و ياران و پيروانش، پيامبر(ص) او را به حكم خدا نصب كرده بود، لكن واقعيت تاريخي اين نصب مورد قبول قرار نگرفت و كار به آن جا رسيد كه مردم در برهه اي از زمان به اميرالمؤمنين(ع) مراجعه كرده و از آن حضرت(ع) تقاضا كردند كه خلافت را بپذيرد و تقريباً به اجماع امت، اميرالمؤمنين(ع) به خلافت و ولايت امر انتخاب شد.

هرانتخابي حجت نيست؛ انتخاب در چارچوب شرايط اسلامي حجت است
 

انتخاب به طور مطلق حجت نيست، يعني اگر مردم جمع شوند و كسي را كه در چارچوب معيارها و ملاك هاي خدايي قرار نمي گيرد انتخاب كنند، اين انتخاب حجت نيست. اين، به اختلاف ميان بينش اسلامي در باب حكومت با بينش غير اسلامي و غربي باز مي گردد. دموكراسي هاي غربي كه براي مردم حق رأي قائل اند، معتقدند كه مصلحتي براي خواست و اراده ي مردم وجود ندارد. اسلام براي مردم حق حاکميت را به خودي خود قائل نيست؛ حق حاکميت متعلق به خداست. آن كه مي تواند براي مردم قانون وضع كند و ملاك هاي اجراي قانون را معين كند، خداست. مالك امور مردم، جز خدا كسي ديگر نيست. بنابراين يك سلسله اصول و ضوابط و معيارهايي در اسلام هست كه در چارچوب آنها حقّ رأي مردم اعتبار مي يابد و اگر مردم به دور از اين ملاك ها و معيارها، حاكم را انتخاب كنند، اين انتخاب حجيتي ندارد.
اگر فرض كنيم مردم سراغ يك رئيس فاسد، فاسق، كافر و دور از معيارهاي اسلامي بروند، اگر اتفاق نظر هم برآن حاكم قرار گيرد، از نظر اسلام حجت نيست و اسلام آن را يك حاكميت اسلامي به حساب نمي آورد، هر چند آن مردم مسلمان باشند.
نكته ي ديگر اين است كه در روايات و آثار اسلامي گاهي به جمله ي اهل حل و عقد بر مي خوريم و آن انتخاب اهل حل و عقد، يا در بعضي از روايات مهاجر و انصار است. در دنياي آن روز، انتخاب عمومي مردم عملي نبود؛ يعني اگر قرار بود خليفه در مدينه و يا در كوفه مي نشست و دست روي دست مي گذاشت و همه ي كارها معوق مي ماند تا در اقضي نقاط عالم اسلام انتخابات را شمارش كنند و نتيجه را به كوفه يا مدينه
بياورند، ممكن بود يك سال يا سالياني طول بكشد و امور مسلمانان اين اجازه را نمي داد. ولي امروز با امكاناتي كه وجود دارد، همه ي اين كارها طي چند روز انجام مي گيرد.
بنابراين، مي توانيم بگوييم كه امروز انتخاب خود مردم، بدون وساطت هيچ عامل و عنصر ديگري معتبراست.
اما شكل ديگري كه وجود دارد، انتخاب منتخبان مردم است كه در قانون اساسي ما، مجلس خبرگان است. طبق قانون اساسي، مردم منتخبان قانون اساسي خود را، كه اعضاي مجلس خبرگان هستند، انتخاب مي كنند و آنها به عنوان يك نهاد جمهوري اسلامي، نه براي يك روز و يك مقطع، بلكه به طور مستمر، به بررسي ها، مطالعات و جستجويشان در زمينه ي افراد و مصداق ها و تحقيقشان درباره ي احكام و شناخت ها و مانند اين ها ادامه مي دهند تا به نتيجه اي مي رسند و همواره منتخبان مردم، كه همان خبرگان باشند، آماده هستند كه نظر خودشان را درباره ي رهبري مسلمين و ولي امر اعلام كنند. اين هم يك انتخاب عمومي است كه امروز بحمدالله اين نهاد اسلامي شكل گرفته و مشغول كار مي باشد.
پس مسأله ي انتخاب عموم مردم، ولو با يك واسطه، يعني واسطه ي منتخبان خودشان، كه مجلس خبرگان باشند، امروز عملي است و در گذشته چنين نبود. پس اگر ما اهل حل و عقد را به همين معناي مجلس خبرگان بگيريم، امروز نيز عملي است، اما اگر بگوييم مراد از اهل حل و عقد اين است كه عده اي در گوشه اي بنشينند و به جاي مردم تصميم بگيرند، دليلي بر آن نداريم كه امروز نيز به اين معني وجود داشته باشد.

چند روايت
 

دو سه روايتي كه در اين مورد هست، مي خوانيم تا معلوم شود كه در نظر
اسلام حق رأي و انتخاب چقدر مهم است و اگر كسي در مورد اسلام غير از اين نظر بدهد، يقيناً نسبت به اسلام جفا شده است.
در كتاب سليم بن قيس، روايتي از علي(ع) اين گونه است كه وقتي رئيس يك جامعه و حاكم كشور و امت اسلامي از دنيا برود يا كشته شود، به حكم خدا بر مردم واجب است كه پيش از انجام هر كاري، امامي را معين و اختياركنند. اين جا «اختيار» دارد؛ يعني گزينش حاكم و رئيس كشور و امت اسلامي به عنوان يك واجب براي مردم معرفي شده است؛ آن هم واجبي با اهميت كه بايد همه ي مردم آن را بر همه ي كارها مقدم دارند و به آن اقدام كنند. سپس آن حضرت(ع) شرايط رئيس نظام اسلامي را در ادامه مطرح فرموده است.
روايت ديگري از حضرت علي(ع) نقل شده كه روزي كه مردم با آن حضرت بيعت كردند، حضرت (ع) به مسجد آمدند. جمعيت بسيار زيادي در مسجد مدينه جمع شده بودند و اميرالمؤمنين (ع) با صداي بلند به مردم فرمودند:
اي مردم اين قضيه متعلق به شماست و هيچ كس حقي در خلافت و حكومت ندارد، مگر آن كس كه شما او را حاكميت دهيد.
در اين روايت، حضرت(ع) نه در مقام احتجاج با دشمن و نه در مقام مجادله و مباحثه، بلكه با مردم خودش و با همان كساني كه او را قبول دارند و بيعت كردند و از او تقاضا كردند كه همه چيز را مي تواند به طور صريح در ميان بگذارد، به آنها مي فرمايد كه كسي حق ندارد، مگر آن كه شما او را حاكميت داده ايد.
البته اين مورد آن جايي بود كه به نصب عمل نشده بود، يعني درباره ي علي(ع)، كه منصوب خدا و به دست پيامبراكرم(ص) مي باشد، به اين نصب عمل نشده است و حالا جز انتخاب مردم هيچ راه ديگري براي انتخاب كسي وجود ندارد.
روايت ديگري از علي(ع) نقل شده كه آن حضرت(ع) در نامه اي به دوستان خود مي فرمايند:
پيامبراكرم(ص) دستوري داد كه در آن دستور آمده: علي جان! اگر امت بر تو اتفاق نظر پيدا كردند و دور تو را گرفتند و از تو خواستند و مشكلي به وجود نيامد، بدون اين كه اختلاف كلمه اي به وجود آيد و جنگ داخلي رخ دهد، آن وقت به كار مردم قيام كن و زمام امورآنها را به دست گير.
از اين روايت و روايات فراوان ديگر كاملاً فهميده مي شود كه نظر اسلام اين است كه در جايي كه نصب الهي نيست و يا عمل به آن نشده، آن جا يك راه بيشتر وجود ندارد و آن انتخاب مردم است. دراين صورت، فرقي بين زن و مرد نيست. زن ها همان قدر حق رأي دارند كه مردها. جوان ها همان مقدار حق دارند كه مردان مسن و كار كشته و با سابقه. حد آن، تنها بلوغ است.
مجدداً تأكيد مي كنيم كه اين حق انتخاب، با نظر قطعي و مورد اتفاق شيعه كه خليفه و امام معصوم را جز با نصب الهي، كه به وسيله ي پيامبر(ص) و يا امام معصوم قبل انجام مي گيرد، حجت نمي دانند، منافات ندارد و اين همان است و ادامه ي اوست.
وقتي خدا كسي را منصوب مي كند و قابل ومورد اعتماد باشد، در آن جا انتخاب جايي ندارد؛ اما وقتي كه نصب مورد عمل قرار نگرفته مانند صدر اسلام، يا در زمان غيبت مثل دوران ما، كه نصبي وجود ندارد، انتخاب حجيت پيدا مي كند (همان، 13 /4 /1366).

نتيجه
 

چند نتيجه ي كلي را از اين بحث به دست مي آوريم.
1) ولايت اصل اساسي و بنيادين جامعه ي ديني است؛
2)يكپارچگي و وحدت امت، در راستاي ولايت و بر حول محور ولي رخ مي نمايد؛
3) ولايت در انديشه ي اسلامي، ولايت انساني الهي، وارسته و زبده است؛
4) مستضعفان در نظام ولايت توحيدي حاكميت مي يابند؛
5)حكومت الهي، حكومت مردم گراي حق مدار، عدالت منحور و قانون مدار است؛
6)حكومت ولي الهي در نظام طولي الهي، همان ولايت خداست؛
7) ولايت فقيه در دوره ي غيبت، يك اصل بنيادي و مقوله اي الحاقي به كلي بحث ولايت است؛
8) اختيارات ولي فقيه، در موارد كلي آن چه كه مربوط به حاكميت است قرار دارد و بنابراين داراي اختيارات در قضا، سياست، اقتصاد، حكومت و اجتماع است.

پي نوشت ها :
 

1) وظيفه ي دولت اسلامي نسبت به تأمين آزادي در چندين خطبه ي نماز جمعه مطرح شده است (15 آذر، 6 دي ماه، 4 و 18 بهمن ماه، و 12 اسفند 1365 و 5 و19 ارديبهشت 1366) كه در شماره ي 14 مجله ي انديشه ي حوزه، ويژه نامه ي جامعه ي مدني، با عنوان «آزادي از نظر اسلام و غرب» به چاپ رسيد. از اين رو، در اين جا از تكرار آن خودداري مي كنيم. علاقه مندان براي اطلاع از آن بحث مي توانند به
شماره ي يادشده از مجله ي انديشه ي حوزه مراجعه نمايند.
2)اين بحث چون مربوط به مبحث حكومت اسلامي و ولايت فقيه است، در اين جا ياد مي گردد.
 

منابع و مآخذ
1) قرآن كريم.
2) صبحي صالح (بي تا)، نهج البلاغه، ترجمه ي فيض الاسلام، بي جا.
3) روزنامه ي جمهوري اسلامي، 26 /1 /1362 ، 30 /2 /1362 ،
27 /3/ 1362 ، 11 /6/ 1362 ، 15 /7/ 1362 ، 27/ 8/ 1362،
24 /6 /1363 ، 28 /2 /1364 ، 3/3 /1364 ، 15 /4 /1364،
16 /6 /1364 ، 4 /8 /1364 ، 23 /3 /1366 ، 13 /4 /1366،
3 /11 /1366 ، 17 /11 /1366 ، 8 /12 /1366.
منبع:نشريه انديشه حوزه ، شماره 83



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط