خصايص تحول در حوزه هاي علميه
نويسنده:حجت الاسلام و المسلمين رضا غلامي*
ضرورت ها و ويژگي هاي رويكرد به مقوله تحول در حوزه هاي علميه
اين نوشتار ابتدا به مفهوم شناسي تحول در حوزه هاي علميه پرداخته است . سپس در بخش بعدي ، ضرورت مديريت تحول در حوزه هاي عمليه مورد توجه قرار گرفته است . پس از آن به صورت بحثي در باب متوليان مديريت تحول در حوزه هاي عمليه ارائه شده است . بخش هاي بعدي نوشتار شامل «برخي برداشت هاي غلط از تحول» ، «تحول با اتكاء به روش هاي خوب سنتي» ، «نسبت تحول با نيازهاي پيش رو» ، «تهذيب نفس ، مهم ترين گام در ايجاد تحول» ، «بصيرت افزايي سياسي و انقلابي بستر ساز تحول» ، «نقش و جايگاه پژوهش در تحول» ، «ضرورت توسعه متوازن همه علوم در حوزه ها» ، و «نقش كليدي فلسفه در نقد مكاتب الحادي ، طراحي نظامات اجتماعي اسلام و تحول در علوم انساني» است.
بنا بر آنچه بيان شد ، ميان حوزه هاي علميه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي با حوزه هاي علميه پس از پيروزي انقلاب اسلامي فاصله عظيمي به وجود آمده است؛ به عبارتي ديگر ، قلمرو و عمق حركت حوزه هاي علميه نسبت به گذشته دور ،دچار تغييرات اساسي شده است . اصولا بايد توجه داشت كه تحقق حداكثري تعاليم اسلام در گروي تأسيس حكومت اسلامي است و تحقيقا در شرايط فقدان حكومت اسلامي ، فرصت لازم براي تحقق ابعاد اجتماعي اسلام وجود ندارد. با اين ملاحظه ،تصور مي شود جايگاه واقعي حوزه هاي علميه در نظام اسلامي هنوزتوسط بسياري از عناصر موثر حوزوي به درستي درك نشده است به اين معنا كه عملكرد و آثار حوزه در جامعه، تناسبي با جايگاه حوزه و انتظارات منطقي مردم از حوزه ها ندارد. در اين شرايط طبيعي است كه صحبت از تحول در حوزه هاي علميه از سوي دلسوزان حوزه به ميان بيايد . تحول در حوزه هاي علميه به بياني ساده ، عبارت است از مجموعه اي از تغييرات هدفمند ، اعم از سلبي و ايجابي ، براي رساندن حوزه به جايگاه واقعي خود.
در بحث مديريت تحول در حوزه هاي علميه ، يك سوال مهم مطرح مي شود و آن اين است كه آيا تحول در حوزه يك پروسه است و يا يك پروژه؟ به نظر مي رسد تحولات مبنايي در هر زمينه اي مستلزم شكل گيري پروسه تحول و پيگيري تحول در قالب پروژه ، صرفا بايد از باب كمك به شكل گيري پروسه و سرعت دادن به آن مد نظر قرار گيرد؛ در غير اين صورت اولا تحول به خواستگاه جدي بدنه حوزه تبديل نشده و در خوش بينانه ترين حالت به خواستگاه حاشيه حوزه [يعني تعدادي از مراكز علمي و تحقيقاتي حوزه] بدل مي شود و ثانيا ، امري است مقطعي كه تا زمان وجود فضاي احساسي ناشي از تلاش هاي رسانه اي دنبال مي شود و پس از آن ، حوادث و شرايط تازه آن را تحت الشعاع قرار داده و تدريجا به فراموشي سپرده مي شود.
البته در كنار توجه به سنت هاي خوب و پرهيز از سنت گريزي به اسم تحول ، خطر گسيل داشتن طلبه هاي با استعاد به دانشگاه ها هم بايد مدنظر قرار گيرد. البته اين دانشگاه ها فقط در بيرون از محيط حوزه نيستند. امروز دانشگاه هايي در محيط حوزه تأُيس شده اند كه علاوه بر ترويج روش هاي غلط دانشگاهي در حوزه و ايجاد انتظارات نا به جا در بين طلاب ، در جذب طلاب به سمت دانشگاه ـ كه بعضا ثمره آن بسيار اندك است ـ فعاليت مي كنند. بايد پرسيد آيا بيشتر طلاب در تحصيلات دانشگاهي به سمت علوم طبيعي ، فني و مهندسي مي روند يا علوم انساني ؟ روشن است كه اكثريت به سمت علوم انساني مي روند . حال بايد سوال ديگري را مطرح كرد كه حاكي از يك پارادوكس است و آن اينكه علوم انساني سكولار چگونه مي خواهد به طلاب يا روحانيان ما كمك كند و آيا اين به منزله حركت خزنده سكولاريسم در محيط هاي حوزوي ما نيست؟
تفكرات و فرهنگ غير الهي در زندگي مسلمانان منجر مي شود كه مي تواند گناهي نابخشودي براي ما محسوب شود. حال ممكن است سوال شود كه چگونه بايد اين نيازها در پروسه تحول مورد توجه قرار گيرد؟ پاسخ اين است كه اولا يكي از اهداف مهم در ايجاد تحول ، قادر ساختن حوزه براي پاسخگويي است . ثانيا تا برداشت دقيق و روزآمدي از نيازهاي موجود و پيش رو وجود نداشته باشد، نمي توان انتظار داشت طراحان تحول در حوزه بتوانند در انجام مأموريت خود ـ يعني قادر ساختن حوزه براي پاسخگويي به نيازهاـ توفيقي داشته باشند.
منظر دوم ، ناظر بر تحول آموزشي در حوزه است . بسيار شنيده ايم كه گفته مي شود آموزش بايد پژوهش محور شود. البته بخش مهمي از پژوهش هاي دوران تحصيل به اصطلاح كارهاي آماتور محسوب مي شوند كه چندان نمي توان
به كارايي آنها در جهت رفع نيازهاي علمي دل بست اما مسأله در پژوهش محور شدن آموزش ، چيز ديگري است. به نظر مي رسد مسأله فراهم شدن زمينه مساعد براي عمق دهي فكري به طلاب و بالا بردن قدرت آنها در فهم و حل مسائل علمي است . اين كار با صرف يادگيري و حفظ مطالب كتاب ها كه امروز به رويه اي رايج در نظام آموزشي كشور مع الاسف تا حدي نظام آموزشي حوزه ها تبديل شده محقق نيم شود. از طرف ديگر نبايد تصور كرد كه در نظر گرفتن پايان نامه يا رساله براي سطوح سه و چهار كفايت مي كند. آنچه مهم است باز شدن چتر پژوهش بر سر آموزش است كه در اين صورت بايد خيلي از روش ها و به تبع آن متون آموزشي فعلي تغيير كند و تفكر جاي حفظ كردن را بگيرد.
در ارتباط با اهميت پژوهش هاي فلسفي كه آثار و فوايد فراواني را مي توان براي آن برشمرد، ذكر اين نكته كفايت مي كند كه امروز تحول در علوم انساني كه به دغدغه هاي اصلي بياري از استادان حوزه و دانشگاه تبديل شده است ، در گروي گسترش فلسفه هاي مضاف است و تا اين اتفاق نيفتد تحول در علوم انساني در حد شعار باقي خواهد ماند. با اين وصف، شك نبايد كرد كه گسترش فلسفه در حوزه هاي ما يك اولويت محسوب مي شود. البته به نظر مي رسد گسترش آموزش و پژوهش فلسفه در حوزه ، نيازمند آماده سازي بسترهاي لازم است . براي مثال در آموزش ، كتاب آموزش فلسفه آيت الله استاد مصباح يزدي گام مهمي براي رونق آموزش فلسفه در دوران زماني خود محسوب مي شود اما آيا امروز مي توان همچنان با اتكا بر اين كتاب به سمت گسترش آموزش فلسفه رفت يا بايد اين كتاب و كتاب هايي از اين قبيل ، تقويت و به روزسازي شود؟
اين نوشتار ابتدا به مفهوم شناسي تحول در حوزه هاي علميه پرداخته است . سپس در بخش بعدي ، ضرورت مديريت تحول در حوزه هاي عمليه مورد توجه قرار گرفته است . پس از آن به صورت بحثي در باب متوليان مديريت تحول در حوزه هاي عمليه ارائه شده است . بخش هاي بعدي نوشتار شامل «برخي برداشت هاي غلط از تحول» ، «تحول با اتكاء به روش هاي خوب سنتي» ، «نسبت تحول با نيازهاي پيش رو» ، «تهذيب نفس ، مهم ترين گام در ايجاد تحول» ، «بصيرت افزايي سياسي و انقلابي بستر ساز تحول» ، «نقش و جايگاه پژوهش در تحول» ، «ضرورت توسعه متوازن همه علوم در حوزه ها» ، و «نقش كليدي فلسفه در نقد مكاتب الحادي ، طراحي نظامات اجتماعي اسلام و تحول در علوم انساني» است.
مفهوم تحول در حوزه هاي علميه
بنا بر آنچه بيان شد ، ميان حوزه هاي علميه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي با حوزه هاي علميه پس از پيروزي انقلاب اسلامي فاصله عظيمي به وجود آمده است؛ به عبارتي ديگر ، قلمرو و عمق حركت حوزه هاي علميه نسبت به گذشته دور ،دچار تغييرات اساسي شده است . اصولا بايد توجه داشت كه تحقق حداكثري تعاليم اسلام در گروي تأسيس حكومت اسلامي است و تحقيقا در شرايط فقدان حكومت اسلامي ، فرصت لازم براي تحقق ابعاد اجتماعي اسلام وجود ندارد. با اين ملاحظه ،تصور مي شود جايگاه واقعي حوزه هاي علميه در نظام اسلامي هنوزتوسط بسياري از عناصر موثر حوزوي به درستي درك نشده است به اين معنا كه عملكرد و آثار حوزه در جامعه، تناسبي با جايگاه حوزه و انتظارات منطقي مردم از حوزه ها ندارد. در اين شرايط طبيعي است كه صحبت از تحول در حوزه هاي علميه از سوي دلسوزان حوزه به ميان بيايد . تحول در حوزه هاي علميه به بياني ساده ، عبارت است از مجموعه اي از تغييرات هدفمند ، اعم از سلبي و ايجابي ، براي رساندن حوزه به جايگاه واقعي خود.
ضرورت مديريت تحول در حوزه هاي علميه
در بحث مديريت تحول در حوزه هاي علميه ، يك سوال مهم مطرح مي شود و آن اين است كه آيا تحول در حوزه يك پروسه است و يا يك پروژه؟ به نظر مي رسد تحولات مبنايي در هر زمينه اي مستلزم شكل گيري پروسه تحول و پيگيري تحول در قالب پروژه ، صرفا بايد از باب كمك به شكل گيري پروسه و سرعت دادن به آن مد نظر قرار گيرد؛ در غير اين صورت اولا تحول به خواستگاه جدي بدنه حوزه تبديل نشده و در خوش بينانه ترين حالت به خواستگاه حاشيه حوزه [يعني تعدادي از مراكز علمي و تحقيقاتي حوزه] بدل مي شود و ثانيا ، امري است مقطعي كه تا زمان وجود فضاي احساسي ناشي از تلاش هاي رسانه اي دنبال مي شود و پس از آن ، حوادث و شرايط تازه آن را تحت الشعاع قرار داده و تدريجا به فراموشي سپرده مي شود.
متوليان تحول در حوزه هاي علميه
بعضي برداشت هاي غلط از تحول
تحول با اتكا به روش هاي خوب سنتي
البته در كنار توجه به سنت هاي خوب و پرهيز از سنت گريزي به اسم تحول ، خطر گسيل داشتن طلبه هاي با استعاد به دانشگاه ها هم بايد مدنظر قرار گيرد. البته اين دانشگاه ها فقط در بيرون از محيط حوزه نيستند. امروز دانشگاه هايي در محيط حوزه تأُيس شده اند كه علاوه بر ترويج روش هاي غلط دانشگاهي در حوزه و ايجاد انتظارات نا به جا در بين طلاب ، در جذب طلاب به سمت دانشگاه ـ كه بعضا ثمره آن بسيار اندك است ـ فعاليت مي كنند. بايد پرسيد آيا بيشتر طلاب در تحصيلات دانشگاهي به سمت علوم طبيعي ، فني و مهندسي مي روند يا علوم انساني ؟ روشن است كه اكثريت به سمت علوم انساني مي روند . حال بايد سوال ديگري را مطرح كرد كه حاكي از يك پارادوكس است و آن اينكه علوم انساني سكولار چگونه مي خواهد به طلاب يا روحانيان ما كمك كند و آيا اين به منزله حركت خزنده سكولاريسم در محيط هاي حوزوي ما نيست؟
نسبت تحول با نيازهاي پيش رو
تفكرات و فرهنگ غير الهي در زندگي مسلمانان منجر مي شود كه مي تواند گناهي نابخشودي براي ما محسوب شود. حال ممكن است سوال شود كه چگونه بايد اين نيازها در پروسه تحول مورد توجه قرار گيرد؟ پاسخ اين است كه اولا يكي از اهداف مهم در ايجاد تحول ، قادر ساختن حوزه براي پاسخگويي است . ثانيا تا برداشت دقيق و روزآمدي از نيازهاي موجود و پيش رو وجود نداشته باشد، نمي توان انتظار داشت طراحان تحول در حوزه بتوانند در انجام مأموريت خود ـ يعني قادر ساختن حوزه براي پاسخگويي به نيازهاـ توفيقي داشته باشند.
تهذيب نفس مهم ترين گام در ايجاد تحول
بصيرت افزايي سياسي و انقلابي بستر سازي تحول
نقش و جايگاه پژوهش در تحول
منظر دوم ، ناظر بر تحول آموزشي در حوزه است . بسيار شنيده ايم كه گفته مي شود آموزش بايد پژوهش محور شود. البته بخش مهمي از پژوهش هاي دوران تحصيل به اصطلاح كارهاي آماتور محسوب مي شوند كه چندان نمي توان
به كارايي آنها در جهت رفع نيازهاي علمي دل بست اما مسأله در پژوهش محور شدن آموزش ، چيز ديگري است. به نظر مي رسد مسأله فراهم شدن زمينه مساعد براي عمق دهي فكري به طلاب و بالا بردن قدرت آنها در فهم و حل مسائل علمي است . اين كار با صرف يادگيري و حفظ مطالب كتاب ها كه امروز به رويه اي رايج در نظام آموزشي كشور مع الاسف تا حدي نظام آموزشي حوزه ها تبديل شده محقق نيم شود. از طرف ديگر نبايد تصور كرد كه در نظر گرفتن پايان نامه يا رساله براي سطوح سه و چهار كفايت مي كند. آنچه مهم است باز شدن چتر پژوهش بر سر آموزش است كه در اين صورت بايد خيلي از روش ها و به تبع آن متون آموزشي فعلي تغيير كند و تفكر جاي حفظ كردن را بگيرد.
ضرورت توسعه متوازن همه علوم در حوزه ها
نقش كليدي فلسفه در نقد مكاتب الحادي ، طراحي نظامات اجتماعي اسلام و تحول در علوم انساني
در ارتباط با اهميت پژوهش هاي فلسفي كه آثار و فوايد فراواني را مي توان براي آن برشمرد، ذكر اين نكته كفايت مي كند كه امروز تحول در علوم انساني كه به دغدغه هاي اصلي بياري از استادان حوزه و دانشگاه تبديل شده است ، در گروي گسترش فلسفه هاي مضاف است و تا اين اتفاق نيفتد تحول در علوم انساني در حد شعار باقي خواهد ماند. با اين وصف، شك نبايد كرد كه گسترش فلسفه در حوزه هاي ما يك اولويت محسوب مي شود. البته به نظر مي رسد گسترش آموزش و پژوهش فلسفه در حوزه ، نيازمند آماده سازي بسترهاي لازم است . براي مثال در آموزش ، كتاب آموزش فلسفه آيت الله استاد مصباح يزدي گام مهمي براي رونق آموزش فلسفه در دوران زماني خود محسوب مي شود اما آيا امروز مي توان همچنان با اتكا بر اين كتاب به سمت گسترش آموزش فلسفه رفت يا بايد اين كتاب و كتاب هايي از اين قبيل ، تقويت و به روزسازي شود؟
پينوشتها:
* رئيس مركز پژوهش هاي فرهنگي و اجتماعي صدرا
منبع:خردنامه همشهري ش 65
/ج