1. مقدمه
2. اوصاف رهبر شایسته
1. شناخت کافی هدف. رهبر باید هدف و مقصد اصلی و نهایی ای را که قصد دارد گروهی را به سوی آن سوق دهد، به خوبی بشناسد.42
ِ2. ایمان کامل به هدف. رهبر باید به راستی باور داشته باشد که او و دیگران باید به سوی مقصد شناخته شده حرکت کنند، و به هر قیمتی که هست، بدان دست یابند.43
3. عدالت، تقوا و ورع. رهبر نیز، مانند هر کس دیگری، منافع و خواسته های مادی و دنیوی ای دارد که ممکن است با هدف نهایی ای که مراد و مقصود اوست، تنافی و تضاد داشته باشد. از این رو، اگر تهذیب نفس و تطهیر اخلاق نکرده باشد و خود را چنان نساخته باشد که در موارد تزاحم خواسته های دنیوی با مقصد اصلی، جانب این یکی را بگیرد و آن ها را فرو گذارد، به پیشرفت قیام و نهضت و وصول به هدف و مقصد، امید چندانی نخواهد بود.
4. شناخت و تعیین اصول و موازینی که حرکت اجتماعی باید در چهارچوب آنها صورت پذیرد و عدول و تخلّف از آن ها، به هیچ وجه جایز نیست. واضح است که حرکت اجتماعی در مدت زمانی کوتاه و پس از طی یک مرحله به نتیجه نمی رسد؛ بلکه باید در زمانی کمابیش بلند و طولانی مراحلی چند را یکی پس از دیگری، بگذراند تا به سرمنزل مقصود برسد. در مقاطع زمانی و مراحل گوناگون حرکت اجتماعی، پیچ و خم ها و فراز و نشیب های بسیار پدید می آید که در هرک از آنها باید تصمیم ها گرفت، گزینش ها کرد، و کارها انجام داد. برای اینکه در همه این تصمیم ها، گزینش ها و کارها هدف نهایی ملحوظ باشد و فراموش نشود، اهمّ، فدای مهمّ، و فرع فدای اصل نگردد، و نیز انحرافاتی پیش نیاید، باید اصول و موازینی که در حکم حد و مرزهای قیام و نهضت اند و تجاوز به آنها به معنای خروج از دایره حرکت اجتماعی و ممنوع است، به طور دقیق شناخته و معین شوند. از این رو، شناخت و تعیین اموری که در جریان نهضت نباید هرگز آسیب ببینند و سیر و خط مشی نهضت را مشخص می سازند و غفلت از آن ها نهضت را از نیل به هدف بازمی دارد و نیز ارزیابی و سنجش امور و تعیین اصل و فرع ها، اهم و مهم ها، و اولویت و تقدم ها از مهم ترین وظایف رهبر است.
5. شناخت نقاط ضعف موجود و تعیین اهمّ و مهمّ آنها. عدم شناخت دقیق نقاط ضعفی که در جامعه وجود دارد و باید از میان برود رهبر را به تصمیم ها، موضع گیری ها، و فعالیت های نادرست و نابه جا می کشاند.
6. شناخت موانعی که بر سر راه حرکت اجتماعی پدیدار خواهد شد و تعیین شیوه های مقابله با آنها. رهبر باید کسانی را که ممکن است از داخل یا از خارج، کارشکنی کنند و مزاحم حرکت اجتماعی مطلوب شوند به خوبی بشناسد. همچنین باید طرق مختلف مبارزه با آنان را تعیین کند. ممکن است اوضاع و احوال اقتضا کند که بعضی از دشمنان و مخالفان را زودتر کنار بزنند و به پاره ای دیگر مدتی مهلت دهند، برخی را تهدید کنند و برخی دیگر را تطمیع، و ...
7. دوراندیشی و برنامه ریزی. رهبر نباید چشم به راه حوادث و وقایع بنشیند؛ بلکه باید دوراندیش باشد و با توجه تام به هدف نهایی، اصول و موازین ثابت و لایتغیّر، نقاط ضعف موجود در جامعه، و موانع نهضت، برنامه ای واقع بینانه، عالمانه و خردمندانه طرح کند تا چند و چون شروع و ادامه نهضت به طور دقیق و معیّن و معلوم باشد.
8. توجّه مؤکّد به تدریجی بودن حرکت اجتماعی. رهبر باید همواره توجه داشته باشد که آرا و عقاید و نیز اخلاق و خصایل روحی مردم به سرعت و سهولت تغییر نمی پذیرد، و بنابراین تحوّل اجتماعی بنیادی، تدریجی و کند خواهد بود.
9. جلب نیروهای بالفعل و تربیت و تعلیم نیروهای بالقوّه. رهبر باید نیروهای بالفعلی را که در جامعه موجودند جذب کند و به درستی دریابد که از هریک از آنان کی، کجا، و چگونه می توان کمال استفاده را کرد. ولی از آنجا که حرکت اجتماعی، تا وصول به هدف نهایی، زمانی طولانی و مراحلی متعدد در پیش دارد و در هر زمان و مرحله ممکن است موانعی بیشتر و حتی پیش بینی نشده پدیدار شود، نیروهای بالفعل، هرچند برای شروع قیام و نهضت کافی به نظر آید، برای ادامه آن، به احتمال قریب به یقین، کفایت نخواهد کرد.
از این رو، رهبر نیز، موظف است که نیروهای بالقوه را تحت تربیت و تعلیم درآورد تا به فعلیّت رسند و ادامه نهضت را ممکن و میسّر سازند؛ واین نیروسازی باید همواره استمرار و دوام داشته باشد. تعلیم و تربیت بیشتر و بهتر نیروهای بالفعل نیز از وظایف بسیار مهم و خطیر رهبر است. رهبر باید نیروها را هم از لحاظ علم و دانش و هم از لحاظ اخلاق و عمل و گرایش تقویت کند تا در پی تن پروری و راحت طلبی نباشد.
10. جلوگیری از اختلاف و افتراق نیروها. ناگفته پیداست که همه نیروها از لحاظ علم و دانش، عقل و تدبیر و ژرف اندیشی و آخربینی، و اخلاق و گرایش درک حد و رتبه نیستند و آرا، عقاید و ذوق و سلیقه ها ی یکسان ندارند؛ و این همه موجب خواهد شد که در مقام عمل اصطکاک ها، تضادها و تزاحم ها و تصادم هایی روی دهد.
یکی از وظایف بسیار عمده و حیاتی رهبری این است که بعد از تعیین محور حق،یعنی هدف نهایی و اصول و موازین غیر قابل تغییر، همه نیروها را در حول آن محور گرد آورد، و به هیچ وجه نگذارد که اختلافشان شدت یابد و گروه را به پراکندگی و ازهم پاشیدگی دچار کند.
با توجه به اینکه بزرگترین آرزوی دشمنان هر نهضت اجتماعی و مؤثرترین مخالفتی که با آن می توانند کنند، همانا ایجاد ناهماهنگی و اختلاف در میان اعضا و نیروهای آن نهضت است، رهبر باید نهایت سعی خود را به کار بندد تا دست کم، اختلافات موجود در بین نیروها تقلیل و تخفیف یابد و مانع نیل به هدف نهایی نگردد.44
11. صراحت در قول درباره هدف نهایی و اصول موازین غیرقابل تغییر. رهبر باید، چه در مواجهه با طرفداران و فرمانبرانش و چه در رویارویی با مخالفان و دشمنانش، راجع به هدف نهایی و اصول تغییر ناپذیرش به طور صریح و بی هیچ گونه پرده پوشی سخن بگوید.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در آغاز بعثت و رسالتش مأموریت یافت که خویشان، بستگان و نزدیکان خود را دعوت کند، 45سپس مأمور شد که دعوتش را علنی سازد. 46 از آن پس، آ ن حضرت آشکارا و به صراحت سخن می گفت و به دوست و دشمن تفهیم می فرمود که هدف نهایی اش چیزی جز توحید و تبعیت بی چون و چرا و بدون قید و شرط از خداوند متعال نیست. خداوند، حضرت ابراهیم علیه السلام و مؤمنان معاصر او را به صراحت الگو می داند و از مؤمنان می خواهد که به آن اقتدا و تأسی کنند.47 سوره کافرون بهترین نمونه و الگو را پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله معرفی می کند.
12. رازداری. در اموری غیر از هدف نهایی و اصول تغییرناپذیر، گاهی مصلت اقتضا می کند که رهبر امری را از دیگران و حتی از نزدیک تریناران و دوستانش پنهان کند وا آشکارا از آن دم نزند. اینکی از عیوب رهبر است که در همه حالات و مواردصریح القول باشد یا رازدار نباشد و نتواند امری را که پنهان کردنش ضرورت دارد پوشیده نگهدارد،48 چرا که نخست، همه مردم ظرفیت دانستن همه چیز را ندارند. دوم، ممکن است براثر فاش شدن بعضی از امور، آسیب و زیانی متوجه نهضت گردد.
13.عدم مسامحه در رعایت هدف نهایی و اصول تغییرناپذیر. در واقع هدف نهایی و اصول تغییرناپذیر نهضت، فلسفه وجودی آنرا می سازند؛ یعنی اگر قصد تحقق این هدف و اصول در میان نبود، نهضت هیچ مطلوبیتی نداشت. بنابراین، این هدف و اصول هرگز و در هیچ اوضاع و احوالی نباید مورد غفلت، بی توجهی و چشم پوشی واقع گردند. رهبر باید، اگرچه به قیمت ازدست دادن همها اکثریتاً بعضی از هواداران و تابعان خود و کم شدن سرعت و شتاب حرکت اجتماعی اش و حتی شکست خوردن و ناکام ماندن نهضت، درباره هدف و اصول نهضت، قاطع و سازش ناپذیر بماند و رعایت کامل و دقیق آن ها را، در مقام عمل، واجب و ضروری بداند و در آن شک و شبهه روا ندارد.
حاصل آنکه اگر در موردی، هدف یا اصول نهضت با سرعت و شتاب یا حتی کام یابی و پیروزی آن، تعارض یابد، باید هدف را مقدم داشت و به کندی یا حتی شکست ظاهری نهضت تن داد. کتاب، سنت و تاریخ به خوبی شاهد قاطعیت و نرمش ناپذیری پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در حفظ و هدف و اصول نهضت اسلامی اند. به عنوان نمونه، اهل طائف به آن حضرت پیشنهاد کردند که اگر آنان را از سجده و به خاک افتادن در برابر خدای متعال معاف بدارد، در سایر امور و شؤون، تابع وی می شوند و دینش را گردن می گذارند و حتی در جنگ با کفار و مشرکین به کمکش می شتابند. آن حضرت، از آن جا که نماز از مهم ترین ارکان دین مقدس اسلام است، پیشنهاد مذکور را که به ظاهر برای پیشرفت نهضت اسلامی سودمند بود، رد کرد.49 مواردی از این قبیل ردّ آیات دیگر قرآن کریم وجود دارد.50
14. تسامح وسعه ی صدر در امور فرعی و کم اهمیّت. رهبر باید در اموری که از قبیل هدف و اصول نهضت نیست تسامح و مدارا روا دارد. هم چنین، باید نسبت به لغزش ها، خطاها و اشتباه های یاران و پیروان خود سعه ی صدر داشته باشد، چرا که همه آنان و حتی والامقام ترینشان در حد اعلای علم، اخلاق و عمل نیست و به طور طبیعی نقاط ضعفی دارند و اگر هریک از آنان به علت نقطه ضعفی که دارد طرد شود، پیشرفت حرکت اجتماعی متوقف خواهد شد.
15. ارزش قایل شدن برای شخصیت دیگران. رهبر باید، علاوه بر این که زیردستان خود را طرد نمی کند، برای شخصیت هایشان ارزش قایل شود. اگر روش و رفتار رهبر به گونه ای باشد که زیردستان تحقیر شوند و به چیزی گرفته نشوند، نخست، محبتشان به او و علاقه شان به ادامه همکاری با او و فرمان برداری از او کم و ضعیف می شود و پیداست که کاهش محبوبیت رهبر جز به زیان نهضت نیست، و دوم، به فرض این که نهضت به شکست و ناکامی گرفتار نیاید، از زیردستان که همواره تحقیر دیده اند و خوار و زبون بوده اند، کار مبتکرانه صحیح و مهمی برنخواهد آمد.
یکی از علامت ها و مظاهر ارزش قایل شدن برای دیگران این است که با آنان مشورت کنند و از آنان رأی جویی و نظرخواهی کنند. از این گذشته، اگر به رأی و نظر افراد التفات و اعتنا شود و آنان احساس کنند که در برنامه ریزی ها و تصمیم گیری ها مداخله و مشارکت دارند، برنامه ها و تصمیم ها را به چشم اموری اجباری و تحمیل شده نمی نگرند، و در نتیجه، در مقام اجرا و عمل، موافقت بیشتری نشان می دهند و گرم تر در کار می آیند. از این رو، خدای متعال پیامبرش را، با این که علم لدنی داشت، و به هیچ وجه، نیازمند به استفاده از علوم و معارف و آرا و نظرات مردم نبود، به مشورت با مردم فرمان می دهد.51
16. انتقادپذیری. رهبر حتی باید نسبت به انتقادات و عیب جویی های گوناگون زیردستانش گوش شنوا داشته باشد، زیرا هرکسی، به جز انسانهای معصوم، در معرض جهل، قصور فهم و ادراک، و لغزش ها و خطاهای اخلاقی و عملی است و داشتن روحیه انتقادپذیری مقدمه رفع این عیوب و نقایص خواهد بود.
17.تواضع.فروتنی نسبت به زیر دستان و کسانی که همراه ،همکار و فرمانبردارند نیز یکی از اوصاف رهبر شایسته است .
18. خیرخواهی و دلسوزی برای دیگران. طبیعی است که هر انسانی نفع و خیر خود را می جوید؛ و تنها در صورتی تابع و مطیع دیگری می شود که باور کرده باشد که آن دیگری برای او دل می سوزاند و خیر او را می خواهد. به همین جهت، رهبر باید خیرخواه و دلسوز دیگران باشد و این امر را به آنان نشان دهد و اثبات کند تا هرچه بیشتر و بهتر به او بگرایند و بگروند.53
19. احسان و نیکی به دیگران.کی از راه های اثبات خیرخواهی و دلسوزی، احسان و نیکی و جواب بدی را با خوبی دادن است. خدای متعال نیز پیامبرانش را فرمان می دهد که بدی را، نه با بدی؛ بلکه با خوبی پاسخ گویند.54 همچنین، از آن حضرت می خواهد که از کفار و مشرکانی که دشمنی و لجاجت دارند و دعوتش را نمی پذیرند در گذرد و از جواب گفتن به گفتار و کردار سبک سرانه و نابخردانهشان صرف نظر کند و مسالمت جویی و خیرخواهی خود را به آنان نشان دهد.55
20. ایثار و ازخود گذشتگی. یکی دیگر از راه های اثبات خیرخواهی و حسن نیت، ایثار و ازخود گذشتگی است. اگر رهبر برای تأمین مصالح اجتماعی از منافع شخصی خود قطع نظر کند و خیرات دنیوی دیگران را بر خیرات دنیوی خود مقدّم بدارد، مردم باور می کنند که خیرخواه آنان است، حسن نیت دارد، و خودش را برای آنان می خواهد، نه آنان را برای خودش، بنابراین وی در دل مردم جای می گیرد. به همین جهت، قرآن کریم در مواضعی خاطرنشان می کند که انبیای الهی، به هیچ وجه، از مردم «اجر» و مزدی نمی خواستند و با این ایثار و ازخود گذشتگی، حسن نیت خود را اثبات می کردند.56
21. انضباط و فرمانبرداری خواستن. سعه صدر نسبت به نقاط ضعف و لغزش های زیردستان، طرد نکردن آنان، نرمخویی با آنان، در گذشتن از خطاها و اشتباهات آنان، ارزش قایل شدن برای شخصیتشان، مشورت با آنان، انتقادپذیری، تواضع، احسان و نیکی، ایثار و ازخود گذشتگی همه به جای خود صحیح و ضروری است؛ ولی منافات ندارد با اینکه رهبر از زیردستان انضباط و فرمان برداری بخواهد.
22. جلوگیری از انحراف و فساد زیردستان. همچنان که پیش تر نیز اشاره شد، سعه صدر داشتن و تحمل کردن نقاط ضعف و لغزش های دیگران هرگز به معنای فراموشی عیوب و نقایص نیست. رهبر موظف است که در عین حال، نسبت به انحراف و فسادافراد حساس باشد و برای جلوگیری از این گونه امور چاره اندیشی های عالمانه و حکیمانه داشته باشد.
23. اشراف بر همه امور و شؤون. اگر چنان شود که رهبر از پاره ای از امور و شؤون، ناآگاه و بی خبر بماند، رهبری او دچار نقص و عیب خواهد شد، به ویژه با درنظرگرفتن این واقعیت که ممکن است کسانی از آن ناآگاهی و بی خبری سوءاستفاده کنند و با کتمان و وارونه کردن حقایق و جعل و نشر اکاذیب، موجبات اغفال و فریب او را فراهم سازند. از این رو، رهبر باید دارایک شبکه اطلاعاتی قوی و امین باشد تا گرفتار فقدان و اطلاعات صحیح از چند و چون نهضت نشود.
24.شجاعت. هیچ نهضتی بدون دشمن و خطر نیست. بنابراین، نهضتی که رهبرش ترسو و بزدل باشد و جرأت مواجهه با دشمنان و دست و پنجه نرم کردن با آنان را نداشته باشد و به محض احساس خطر عقب نشینی کند، محکوم به شکست خواهد بود.
25. پایداری و استقامت. این شرط یکی از سخت ترین شرطهاست، چرا که توانایی و تأمین هیچ کس در مقابله با مسایل و مشکلات، نامحدود و بی نهایت نیست، و پیروزی و کام یابی یک نهضت، مستلزم این است که رهبر توانایی و نیروی عظیمی از این دست داشته باشد؛ یعنی ظرفیت روحی بسیار فراوانی برای تحمّل سختی ها و دشواری ها را داشته باشد.
رهبر، همان گونه که خودش باید صبور و مقاوم باشد، موظف است که زیردستان خود را به شکیبایی و پایداری، دعوت، توصیه و امر کند و همواره به آنان خاطرنشان سازد که شرط غلبه برمشکلات فراوان و بزرگی که بر سر راه نهضت پدیدار می شود، صبر و استقامت است، تا از این طریق خلق و خصلت در آنان نیز راسخ و ثابت گردد. از این رو، قرآن کریم در موارد بسیاری مؤمنان را نیز فرمان به شکیبایی و پایداری می دهد.57
26. بررسی و ارزیابی آنچه انجام گرفته است. رهبر باید در جریان نهضت هرچند وقت یک بار آنچه را در آن مدّت صورت پذیرفته است مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد و صحّت و سقم آن را معلوم دارد تا اگر لغزش هایی پیش آمده است، تکرار نگردد، و در صورت امکان، جبران شود.
موارد ذکر شده به اجمال مهم ترین اوصاف رهبر شایسته است. ملاحظه شد که بعضی از این صفات مذکور، با هم در تضاد بودند. یکی از علل این که، رهبری هنر و فنی است بسیار دقیق، ظریف و مشکل همین است که رهبر باید اموری به ظاهر متضاد را در خود جمع کند و از رعایت هریک از آن ها در جای خود غفلت نورزد.
با توجه به شرایطی که برای رهبر ذکر گردید، شما چه راه حلی را برای شناسایی انتخاب رهبر ترجیح می دهید؟ آیا از طریق انتخابات رایج در نظام های دموکراسی می توان به چنین انتخابی دست زداینکه این امر را باید بر عهده ی عدّه ای خبره گذاشت که توان تشخیص وجود این ویژگی ها را در فردا افراد خاصی دارند؟ نظر دوستان خود را نیز در این زمینه جویا شوید.
3. ویژگی های ممتاز رهبری انقلاب اسلامی
1. آگاهی و هوشیاری نسبت به مسایل پیرامون
امام خمینی رحمه الله افزون بر آگاهی و اشراف حقایق، اصول و فروع و آرمان های اسلام، و آشنایی با تاریخ گذشته مسلمین و درک مصالح و مفاسد جامعه اسلامی، به مدد فراست خدادادی اش از تحولات و اوضاع روز جهان و ایران باخبر بود، و با شناسایی دشمنان و نقشه هایشان و شناساندن آنان به امّت مسلمان، توطئه های ایشان را برملا و بی اثر می ساخت.
حرکت امام خمینی رحمه الله نیز از همان ابتدا بر اساس این آگاهی و فراست شکل گرفت. در آن زمان، شرایط اجتماعی ایجاب می کرد که حرکتی بر ضد کفر و الحاد و استکبار صورت گیرد. در آغاز، توجه امام به کفری بود که جامعه خودش را تهدید می کرد و عوامل کفر درصدد اسلام زدایی از این کشور بودند. او به همین انگیزه که باید بندگی خدا را در این کشور رواج داد، قیام کرد؛ نه به انگیزه سیاسی و اقتصادی وا اجتماعی. فریاد او آن گاه بلند می شد که می دید حکمی از احکام الهی در معرض تعطیل یا در معرض انکار است. ملاحظه ی پیام ها و سخنرانی های امام از آغاز نهضت، نشان می دهد که هیچ واژه ای در کلام امام به اندازه اسلام، قرآن، خدا و کلماتی نظیر آن ها تکرار نشده است. او تلاش کرد تا جامعه خویش را الهی و معنوی بار بیاورد و در این راه، طرح ها و برنامه ها را با فراست خدادادی به اجرا گذاشت و در حالی که تقریبا همه مردم، حتی خوش باورترین افراد ناامید شده بودند، خدا او و پیروانش را به پیروزی رساند.
امام یک ملی گرا نبود که فقط در مورد ملت و کشور خود بیندیشد؛ اینک دایره کوچکی بود که اطراف امام را احاطه کرده بود و طبعاً این مسؤولیت قبل از سایر مسؤولیت ها باید به آن پاسخ داده شود؛ ولی محدود به آن نمی شد و امام در همین حال که به سرنوشت ملت و کشور ایران می اندیشید و سعی می کرد که این کشور را که تنها کشورمنتسب به امام زمان است از چنگال کفار و ایادی آنان درآورد، در فکر سایر شیعیان هم بود. پیام های امام، از طریق دوستان او که به کشورهای اسلامی، به خصوص مناطق شیعه نشین، سفر می کردند، به آنان منتقل گردید و از این طریق، نسبت به پیرامون تشیع از اشتباه ها و خرافات تلاش هایی صورت می کرفت تا ایمان شیعیان خالص گردد و هم بستگی میان آنان بر اساس معارف صحیح اهل بیت تقویت شود.
بنابراین، دایره ی اول فعالیت های امام، کشور خودش، ایران بود و دایره ی دوم نیز شیعیان جهان بودند. دایره ی وسیع تر بعدی، دایره مسلمان بود و امام در همین ابتدای حفظ وحدت اسلامی و توسیع روابط بین شیعیان و سایر مسلمین، وظیفه خود را نسبت به مسلمانان دیگر برعهده گرفت. ولی امام به این هم اکتفا نکرد و دایره ی فعالیت خود را افزایش داد و باعث هویت بخشی به طرف داران سایر ادیان گردید.
امام خمینی رحمه الله حتی دامنه ی فعالیت خود را شامل گروه های دیگری نیز نمود. به عنوان نمونه، وی در سال های آخر عمر خویش، همت خود را متوجه کشورهای مارکسیست کرد و برای رئیس جمهور ابرقدرتی مثل شوروی که هفتاد سال دین زدایی کرده بود و با تمام مذاهب دینی اعم از اسلام و مسیحیت مبارزه کرده بود، نامه هشدار دهنده ای نوشت و آن ها را شوکه کرد. آیا از آن نامه و پیش بینی هایی که در آن صورت گرفته بود، اطلاعی دارید؟ آیا این پیش بینی ها به وقوع پیوست؟ چگونه؟ این بحث را با دوستان خود نیز مطرح سازید.
2. برخورداری از فضایل علمی در حوزه های مختلف
امام خمینی رحمه الله از معدود کسانی است که جامع فضایل علمی فراوان بوده است. وی درزمینه فقه و اصول و علوم مرتبط با آن ها، از بزرگ ترین مراجع تقلید زمانه به شمار می آید، و در حوزه ی علوم عقلی و فلسفی نیز عالی ترین تحقیقات زمانه اش را صورت داده، و در عرصه عرفان نظری و عملی تأملات و مجاهدت های بسیار داشته و به مقاماتی رفیع نایل آمده است.
3. برخورداری از فضایل معنوی در تمام ابعاد زندگی
این بعد از شخصیّت امام برای بسیاری پوشیده مانده است و حال آنکه این بعد الهی ایشان است که بر سایر ابعادش سایه افکنده است. شخصیت امام از آغاز نوجوانی بر اساس «بندگی خدا» شکل گرفت و در نهایت از مصادیق بارز این آیه شریفه گردید که:
رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ؛58 مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را ازاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات به خود مشغول نمی دارد.
بسیاری از انسان های برجسته بودند که به این راز پی برده اند که کمال حقیقی انسان در تقرب به خداست؛ ولی این را به صورت یک حرکت فردی و رابطه شخصی خودشان با خدا تلقی کرده بودند. اما امام عرفان را هم در این بعد تنگ نمی دید، بلکه معرفت خدا را در این می دید که انسان تمام وجودش مظهر بندگی خدا شود و نه تنها در دلش ارتباط با خدا داشته باشد، رفتار و کردار و گفتار فردی و اجتماعی و خانوادگی و حتی رفتار بین المللی او باید تجسم عبودیت باشد.
امام سعی کرد این مطلب را اولا هم با عقل و هم با دلایل نقلی ثابت کند و ثانیا ما حرکت عرفانی، کاملا بیاید و ایمان خودش را در این جهت تقویت کند. دوران نوجوانی واوایل جوانی او به تبیین این ایمان و ابعاد مختلف فلسفی و عرفانی و استفاده از کتاب و سنت گذشت.
4. شجاعت همراه با تدبیر
هوشیاری امام خمینی رحمه الله در دفاع از ارزش های اسلام یکی از عوامل مهم پیروزی انقلاب به شمار می رود. توضیح آنکه، اقدامات رژیم پهلوی در حوزه فرهنگ، خود زمینه را برای نابودی حکومت فراهم ساخت، زیرا این گونه حرکات واکنش شدید امام خمینی رحمه الله و در نتیجه، مردم را در پی داشت. تغییر تاریخ هجری شمسی به شاهنشاهی، برگزاری جشنواره ها و سمینارهای به اصطلاح فرهنگی و هنری و نیز ترویج فساد و فحشا از مواردی است که با هدف تضعیف مبانی دینی مردم صورت گرفت. لیکن واکنش امام خمینی رحمه الله در برابر این تقدس زدایی ها و نیز در برابر طرح اصلاحات ارضی، لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید شاه سبب شد تا پایه های مشروعیت رژیم پهلوی آشکار شود. برخورد شجاعانه و زیرکانه ی امام خمینی رحمه الله در قضیه فاجعه ی فیضیه، اصل مشروعیت حکومت خاندان پهلوی را با خطر مواجه می ساخت، از این رو آنان چاره را در تبعید امام دیدند. اما همین امر زمینه را برای گسترش اعتراضات علیه رژیم و تزلزل حکومت بیشتر فراهم ساخت.
4. خلاصه و نتیجه گیری
2. در هر نهضتی، رهبر باید دارای ویژگی های خاصی باشد که در صورت فقدان آن ها، نهضت به سرمنزل مقصود نخواهد رسید.
3. این اوصاف و ویژگی ها، به طور کامل، در مورد بنیان گذار انقلاب اسلامی صادق بوده و ایشان، علاوه بر برخورداری از فضایل علمی در حوزه های مختلف و نیز برخورداری از فضایل معنوی در تمام ابعاد زندگی، نسبت به مسایل پیرامون خود کاملا آگاه و هوشیار بود و با شجاعت کم نظیر و تدبیر همیشگی خویش، این انقلاب را به سرانجام رساند.
4. عامل رهبری بدون در نظر گرفتن عواملی هم چون مکتب متعالی اسلام و مردم قادر به پیش بردن انقلاب نبوده است. از این رو، پرداختن به دو عامل دیگر نیز ضرورت دارد؛ رهبری قدرت خود را مدیون مکتب متعالی اسلام بوده است و نیز این قدرت برتر، بدون حضور مردم در صحنه نمی تواند کارآیی اجتماعی خود را به خوبی نشان دهد. بنابراین در درس آتی، نقش مکتب و مردم در این نهضت مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
منابعی برای مطالعه ی بیشتر:
1. جوادی آملی، عبدالله، بنیان مرصوص امام خمینی رحمه الله در بیان و بنان آیت الله جوادی آملی، گردآوری و تنظیم: محمدامین شاهجویی، قم: مرکز نشر اسراء، چ 6، 1384.
2. حاجتی، میراحمد رضا، عصر امام خمینی، قم: بوستان کتاب قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چ6، 1382.
3. حسینی، حسین، رهبری و انقلاب: نقش امام خمینی رحمه الله در انقلاب اسلامی ایران، تهران: پژوهشکده امام خمینی رحمه الله و انقلاب اسلامی، چ1،1381.
4. حسینیان، روح الله، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران(1356-1343)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ1، 1383.
5. روحانی، سید حمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی رحمه الله، ج1، تهران، راه امام، چ6، 1359.
6. قلی پور، جعفر، مواضع امام خمینی رحمه الله در برابر نظام سیاسی پهلوی و نهاد های آن، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ1، 1382.
7. محمدی، منوچهر، انقلاب اسلامی؛ زمینه ها و پیامدها، تدوین: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، قم: دفتر نشر و پخش معارف، چ1، 1380.
8. مصباح یزدی، محمد تقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، [بی جا]: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ2، 1372.
پی نوشت ها :
42.یوسف (12)، 108.
43.بقره (2)، 285.
44.آل عمران (3)، 103 و 105، انعام (6)، 65، و توبه (9)، 107 تا 110.
45.شعراء (26)، 214.
46.حجر (15)، 94.
47.ممتحنه (60)، 4.
48.نساء (4)، 83.
49.اسرائ (17)، 73 – 75.
50.احزاب (33)، 1 و 2 و قلم (68)، 8 و 9.
51.آل عمران (3)، 159.
52.اسراء (17)، 37، حجر (15)، 88 و شعراء (26)، 215.
53.توبه (9)، 128.
54.مؤمنون (23)، 95 و فصلت (41)، 34.
55.زخرف (43)، 89.
56.انعام (6)، 90، یونس (10)، 72، هود (11)، 29 و 51، یوسف (12)، 104، فرقان (25)، 57، شعراء (26)، 180، 164، 145، 127 و 109، سبأ (34)، 47، یس (36)، 21، ص (38)، 86، طور (52)، 40 و قلم (68)، 46.
57.بقره (2)، 153، 155، 214.
58.نور (24)، 37.