جلوه هائي از سلوك فرهنگي و سياسي حجت الاسلام جمي(2)

بررسي زندگي سراسر مبارزه و پر فراز و نشيب حجت الاسلام جمي مستلزم پژوهش هاي دقيقي است كه با استناد به آنها مي توان به گوشه هاي بسيار مهمي از تاريخ معاصر ايران دست پيدا كرد. سيد محمد صدر هاشمي در گفت وگوئي طولاني كه به علت محدوديت هاي نشريه فقط به بخش هائي از آنها پرداخته ايم، با ذهني دقيق به بازكاوي و تبيين اين رويدادها پرداخت و به دليل حضور هوشمندانه در بسياري از صحنه ها و در كنار آقاي جمي، نكات بسيار مهمي را بيان كرد.
چهارشنبه، 22 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جلوه هائي از سلوك فرهنگي و سياسي حجت الاسلام جمي(2)

جلوه هائي از سلوك فرهنگي و سياسي حجت الاسلام جمي(2)
جلوه هائي از سلوك فرهنگي و سياسي حجت الاسلام جمي(2)


 






 

گفتگو با سيد محمد صدر هاشمي
درآمد
 

بررسي زندگي سراسر مبارزه و پر فراز و نشيب حجت الاسلام جمي مستلزم پژوهش هاي دقيقي است كه با استناد به آنها مي توان به گوشه هاي بسيار مهمي از تاريخ معاصر ايران دست پيدا كرد. سيد محمد صدر هاشمي در گفت وگوئي طولاني كه به علت محدوديت هاي نشريه فقط به بخش هائي از آنها پرداخته ايم، با ذهني دقيق به بازكاوي و تبيين اين رويدادها پرداخت و به دليل حضور هوشمندانه در بسياري از صحنه ها و در كنار آقاي جمي، نكات بسيار مهمي را بيان كرد.

ابتدا بفرماييد شما چه نسبتي با آيت الله صدر هاشمي استاد آقاي جمي داريد؟
 

ايشان پدر بنده بودند.

از دوران كودكي خود شمه اي هم از پدر بزرگوارتان بگوييد.
 

من در سال 1330 در خارج از كشور به دنيا آمدم،ولي دوران كودكي را در آبادان سپري كردم. پدرم به درخواست آيت الله العظمي بروجردي به آبادان رفتند و در آنجا مستقر شدند و علاوه بر امامت جماعت، جلسات بحثي هم با روحانيون آنجا، از جمله آقاي جمي داشتند و من يادم هست در آن اواخر كه ايشان امكان حضور در مدرسه علميه را نداشتند، اين جلسات به قوت خود باقي بودند.

پدرتان در چه سالي مرحوم شدند؟
 

در سال 58. در اين ارتباطات بود كه ما از سال هاي كودكي، يعني حدود نه ده سالگي با آقاي جمي آشنا شديم.

در آن سن چه خصلتي در حاج آقاي جمي بود كه روي شما تأثير گذاشت ؟
 

صبر و مهرباني ايشان. يادم هست مثلا پدرم در مورد لباس يا مسائلي از اين قبيل سخت مي گرفتند كه طبيعي هم بود. اوايل آقاي جمي مستقيما وارد قضيه مي شدند و از ما به عنوان يك نوجوان طرفداري مي كردند و مي گفتند كه نوجوان ها تا جايي كه به شئون خانوادگي شان برنخورد، بايد در اين گونه مسائل اختيار داشته باشند. حتي در سال هاي بعد هم وقتي مشكلاتي از اين قبيل پيش مي آمدند، ما دست به دامان آقاي جمي مي شديم. همين روحيه سبب شد در سال هاي بعد هم وقتي مشكلاتي از اين قبيل پيش مي آمدند، ما دست به دامان آقاي جمي مي شديم. همين روحيه سبب شد که در سال هاي منتهي به انقلاب، ايشان نفوذ و تأثير جدي در نسل جوان داشته باشند و كلام ايشان و موضعگيري هايشان از وزانت و نفوذ زيادي برخوردار باشد. نكته جالب اينكه سواي تأثير ايشان در جوان ها، حتي پدر من هم تحت تأثير اخلاق خوب ايشان قرار داشتند.در سال هاي آخر زندگي پدرم كه ما جوان و دانشجو و پرشور بوديم، گاهي مسائلي با پدرم پيش مي آمد. پدر من به رغم فقيه و عالم بودن، گرايش و علاقه جدي به مسائل جديد روز نداشتند و فقط در حد كليات، خود را با اين گونه مسائل درگير مي كردند، ولي آقاي جمي كاملا در جريان مسائل روز بودند. من در اين زمينه گاهي با پدرم دچار مشكل مي شدم. حاج آقا جمي در اين گونه موارد، واسطه مي شدند و مسائل را حل مي كردند و از آنجا كه پدر من به آقاي جمي اعتماد كامل داشتند، با دخالت ايشان، مسائل تقريبا فيصله پيدا مي كردند. عرضم اين است كه آقاي جمي نه تنها روي نسل جوان تأثير داشتند كه افرادي چون پدر من هم كه از شاگردان آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني و مرحوم آقا ضيا عراقي كه از بزرگان فقه و فقاهت صد ساله اخير بودند، به آقاي جمي، به ويژه در مسائل سياسي كه در آن ورود چنداني نداشتند، اعتماد مي كردند. آقاي جمي در خاطراتشان نوشته اند كه در قضيه 15 خرداد 42، آقايان و روحانيون آبادان گاهي به بن بست مي رسيدند كه آيا براي قم يا نجف (الان درست يادم نيست كدام بود)، تلگراف تسليت مخابره كنند يا نه. سرانجام تصميم مي گيرند كه استخاره كنند و ظاهراً اين پيشنهاد را آقاي جمي مطرح مي كنند و جمع مي پذيرند و بعد قرآن را به پدر من مي دهند و ايشان استخاره مي كنند و خوب مي آيد. مي خواهم عرض كنم كه ايشان تأثيراتي از اين قبيل بر ديگران داشتند. به هر حال خود من از دوران كودكي تحت تأثير آقاي جمي بودم و اين اخلاق و نوع خطابشان به افراد، برايم دلنشين و اطمينان بخش بود و مورد پذيرش همه هم قرار مي گرفت و باعث مي شد كه در سال هاي نزديك به پيروزي انقلاب، آقاي جمي بتوانند با نسل جوان كه حضور قاطع در انقلاب داشت، رابطه اي نزديك و صميمي برقرار سازند.

در پيرامون ايشان ظاهرا بيشتر اقشار فرهنگي حضور داشتند. آيا اين به دليل بافت اجتماعي و سياسي آبادان بود و يا به شكلي تصادفي پيش مي آمد و يا ايشان در اين كار، تأكيد بيشتري روي اين قشر داشتند؟
 

اين نظر شما، هم واقعيت دارد و هم در عين حال كامل نيست. در اطراف ايشان همه اقشار جامعه بودند. كارگران شركت نفت، بازاري ها، ولي البته در ميان آنها هم افرادي معمولا جذب آقاي جمي مي شدند كه نگاهشان نوعاً فرهنگي بود. اين نگاه در نوع بازارياني هم كه با حاج آقا ارتباط داشتد، به وضوح به چشم مي خورد و هنوز هم همان ها با آقاي جمي در ارتباط هستند. آنها بازارياني بودند كه خط فكري امام را قبول داشتند و برخي حتي مقلد امام هم بودند. در عين حال نوع نگاهشان نسبت به مسائل هم فرهنگي بود، به خصوص بازارياني كه با حاج آقا در ارتباط بودند، فهم درست و دقيقي از مسائل سياسي و اجتماعي داشتند. اين ديد دقيق از سويي به دليل همنشيني و مجالست با حاج آقا بود و از سوي ديگر، خود آن افراد هم نوعا چنين ديدگاه هايي داشتند كه به حاج آقا نزديك مي شدند. به هر صورت، نظر شما از اين جنبه، صحيح است كه بيشتر كساني كه نگاه فرهنگي به مسائل داشتند، دور حاج آقا جمع مي شدند.

پذيرش افراد نسل جوان و ايجاد محبوبيت در دل آنها، سواي ويژگي هايي چون مهرباني و مدارا، حاصل به روز بودن اطلاعات و توانايي پاسخ دهي به مسائل روز جوان ها هم هست. آقاي جمي اين توانايي ها را چگونه كسب مي كردند؟
 

خاطرات حاج آقا را كه بخوانيد ايشان مكرر اشاره مي كنند كه من تاريخ را مطالعه مي كردم، اين كتاب ها را مطالعه مي كردم. ايشان به هر حال همزمان با تحولات سياسي و اجتماعي، اهل مطالعه هم بودند و هميشه اطلاعات خود را به روز نگاه مي داشتند.
توانايي پاسخ دهي به سئوالات جوان ها فقط از طريق مطالعه ميسر نمي شود. اين توانايي از جمله مهارت هايي است كه در فرآيند رويارويي مستقيم با جوان ها و بحث و پرسش و پاسخ با افراد صاحب نظر و انديشه به دست مي آيد.
بعضي از اين توانايي ها به ويژگي ها شخصيتي و ژنتيك افراد مربوط مي شوند. آقاي جمي صاحب هوش و حافظه سرشاري است. دست كم بخشي از موضوع اين است و ايشان با تيزهوشي و هوشياري قادر به درك و تحليل مسائل روز بودند. نكته مهم ديگر هم مجالست با افراد اهل نظر و فكر چه در حوزه و چه در عرصه هاي ديگر بود. ايشان مثلا با استاد شهيد مطهري مأنوس بودند.

از نوع سخنران هايي هم كه به آبادان دعوت مي شدند، كاملا مشخص است كه ويژگي روحاني دانشگاهي بودن، عمدتا در آنها وجود داشته است، از جمله شهيد مفتح، شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد باهنر، مرحوم دواني و...
 

البته اين افراد را حاج آقا دعوت نمي كردند، ولي به هر حال در حلقه اي كه ايشان بودند، ورود داشتند. براي تبيين اين موضوع، ابتدا بايد شرايط آبادان را در نظر بگيريد. آبادان به دليل داشتن پالايشگاه پايگاهي براي فعاليت هاي سياسي، عمدتا چپ و كمي هم مذهبي بود. بعد هم به دليل وجود پالايشگاه، امكانات و تأسيسات جنبي آن، از جمله فروشگاه ها و حتي فرودگاه بين المللي، شرايط خاصي را براي آبادان ايجاد كرده بود. شايد اين نكته را بدانيد كه شركت نفت، به شكلي مستقل، ايستگاه راديوئي داشت. اين راديو، مروج شيوه هاي فرهنگي مورد نظر خودش بود. من يادم هست كه جديدترين ترانه هاي روز اروپا، شايد به فاصله كمتر از 48 ساعت با هواپيما از لندن به آبادان مي رسيد و پخش مي شد. هر روز از آبادان به لندن پرواز مستقيم وجود داشت. دفتر شركت نفت هم در لندن بود و اينها به راحتي اين چيزها را درخواست مي كردند و در ظرف مدت كوتاهي به دستشان مي رسيد. به دليل وجود پالايشگاه، ايجاد شغل، چه در خود پالايشگاه و چه در تأسيسات جنبي آن بالا بود ؛ سطح دستمزدها در اين بخش ها بالا بود و خيلي از افراد شهرهاي ديگر متقاضي كار در آبادان بودند و لذا شهر غير نفتي آبادان به دليل هجوم مهاجران از شهرهاي ديگر شكل گرفت و داراي بازار و مغازه ها و تأسيسات مختلف شهري شد. تقريبا چهار پنجم مردم آبادان از غير بومي ها بودند.

آيا همين مهاجرنشين بودن آبادان، كار مبارزه را دشوارتر نمي كرد و هدايت حركت هاي مردمي در اين شهر، هوشمندي بيشتري نمي خواست؟
 

شايد اين نكته را بدانيد كه بعد از تهران، بهترين دبيران و آموزگاران كشور، در آموزش و پرورش آبادان بودند. اينها از خانه هاي شركت نفتي استفاده مي كردند و دستمزدهاي بالاتري نسبت به معلمان ساير شهرها داشتند. حتي پست مديريت آموزش و پروش آبادان، پست ويژه اي بود. به دليل همين شرايط ويژه، ساواك آبادان هم وضعيت خاصي داشت و افراد رده بالا و زبده شان را به آنجا مي فرستادند. بعد از تهران، اولين فرستنده تلويزيوني در آبادان نصب شد. راديو آبادان هم كه به شكل مجزا فعاليت مي كرد.
بسياري از قوميت ها در آبادان داراي تشكل بودند و حداقلش اينكه در آنجا مسجد يا حسينيه اي داشتند. مثلا آقاي جمي امام جماعت مسجد دشتستاني ها بودند. حسينيه اصفهاني ها را يادم مي آيد كه با سخنراني مرحوم فلسفي شروع به كار كرد. يك بار هم شهيد هاشمي نژاد براي سخنراني آمدند. شهيد مطهري مي آمدند و در مجموع همه اين بزرگان به آنجا مي آمدند و سخنراني داشتند. من خودم مرحوم علامه جعفري را دعوت كردم كه چندين شب در آنجا سخنراني كردند. ايشان معمولا در مجالس عمومي، آن هم چند شب پشت سر هم، صحبت نمي كردند و اين كار برايشان دشوار بود. يادم هست كه به مرحوم پدرم فرمودند، «ببينيد آقا زاده شما، ما را به چه كارهائي وادار مي كند!» بعد هم به من فرمودند، «آن زماني كه در نجف بوديم، گاهي كه صداي بحث شما را با ديگران مي شنيدم، به خودم مي گفتم يعني روزي مي رسد كه من بتوانم با اين استحكام و دقت بحث كنم؟»
اهالي انديشه و مبارزه از سوي ديگر روشنفكراني بودند كه به اصطلاح آن روز، دانشگاهي و كت و شلواري هائي چون مرحوم دكتر شريعتي را به دانشكده نفت آبادان دعوت مي كردند. وجود اين دانشكده، به خصوص در سال هاي 47 و 48 كه انجمن اسلامي دانشجويان تأسيس شد، نوعي جريان آگاهي بخش را ايجاد كرد.

البته تصور نمي كنم رژيم اين دانشكده را براي اين تأسيس كرد كه پايگاه مبارزه عليه خودش شود. شايد بيشتر غرض اين بود كه متخصصان تربيت شوند که در خدمت اهداف خودش باشند.
 

من چندان به اين قضيه به اين شكل نگاه نمي كنم. به هر حال پالايشگاه نياز به نيروهاي متخصص داشت و اين دانشكده هم به همين دليل ايجاد شد. فكر مي كنم ساختمان دانشكده هم انگليسي ها و به عنوان يك مركز فني و حرفه اي و به قول خودشان تكنيكال كالج ساخته بودند. به هر حال من از دوران دانش آموزي با انجمن اسلامي آنجا ارتباط داشتم و اولين ارتباط من با جريانات فكري و مبارزاتي دانشگاهي از اين دانشكده شروع شد و در تهران ادامه پيدا كرد. يادم هست كه مرحوم دكتر شريعتي، مرحوم شهيد مطهري،‌مرحوم علامه جعفري و جلال آل احمد به آنجا آمدند كه البته به هنگام سخنراني مرحوم آل احمد، من در آنجا نبودم. مهندس بوشهري، معاون شهيد تندگويان كه مدتي هم در اسارت رژيم بعث عراق بودند، در رأس اين انجمن بودند. جريان دانشجوئي اين دانشكده هم در جريان پيروزي انقلاب بسيار مؤثر بود و من يادم هست كه پاتوق دائمي من در يكي دو ماه آخر قبل از پيروزي انقلاب در آنجا بود.
در هر صورت وجود دبيران زبده آموزش و پرورش در آبادان، مدارس نسبتا خوب، از جمله دبيرستان رازي كه در آبادان مشهور بود و به خصوص فارغ التحصيلان رشته رياضي آن بيشترين امتيازات اجتماعي را داشتند و بسيار برجسته بودند؛‌وجود دانشكده نفت، حضور آقاي جمي و وجود دبيران زبده مذهبي در مدارس، وجود پالايشگاه آبادان و جرياني هر چند ضعيف تر نسبت به مواردي كه ذكر كردم، اما فهميده و آگاه و اهل فكر در پالايشگاه آبادان، در زمينه سازي مبارزات و تسريع آنها بسيار مؤثر بودند. شايد اين نكته كمتر گفته شده باشد كه با وجود دانشجويان آگاه در دانشكده نفت و تهران و ارتباط آنها با بدنه جامعه، تأثير بسيار زيادي در آگاه سازي مردم داشت. متاسفانه در اين زمينه كمتر سخن گفته شده و ميزان تأثيرگذاري جريانات دانشجوئي در تحولات اجتماعي آنگونه كه بايد تبيين نشده است. من خودم در آن دوره، در تهران درس مي خواندم و وقتي به آبادان بر مي گشتم، به دليل حضور در كلاس هاي شهيد مفتح و در حد محدودتري در كلاس هاي مرحوم شريعتي، چون در آن دوره حسينيه ارشاد تعطيل شده بود، داراي آگاهي هاي سياسي نسبتا قابل قبولي بودم و مرحوم علي حجتي كرماني، جناب آقاي امامي كاشاني و مرحوم علامه جعفري را به آبادان دعوت كردم. در ايام محرم و صفر مجموعه اي از روحانيون و وعاظ و انديشمندان ديني به آبادان مي آمدند، از جمله آيت الله مكارم شيرازي، آيت الله خزعلي كه حتي قبل از حضور پدر من در آبادان هم به آنجا مي آمدند، مرحوم علي دواني كه در سال هاي 45،44،38،37 حضور مداوم داشتند، آقاي دكتر احمد بهشتي، آيت الله يزدي كه در مسجد پدر من سخنراني مي كردند. اين آقايان تقريبا هر سال در يكي از دهه هاي محرم يا ماه رمضان در آبادان حضور داشتند. به هر حال من مرتبا از حدود سال هاي 41 تا 48 اين آقايان را در آبادان مي ديدم.

بنابراين پس از تهران، به نظر مي رسد كه بيش از هر شهر ديگري در زمينه روشنگري ديني در آبادان فعاليت مي شد.
 

نمي توانم به اين صراحت بگويم، ولي به هر حال فعاليت هاي ديني بسيار تأثيرگذاري در آبادان وجود داشتند و به خصوص در دوران قبل از پيروزي انقلاب، اين تلاش ها شكل گسترده تر و عميق تري پيدا كردند. در اينجا بايد ذكري هم بكنم از شهيد بهشتي، آقاي هادي غفاري، مرحوم فخرالدين حجازي كه از سال 48 و 49 به خرمشهر مي آمدند و ما در سال 51 ايشان را به آبادان دعوت كرديم و در مسجد پدر من سخنراني كردند كه بسيار هم تأثيرگذار بود. به هرحال براي حضور ايشان در آبادان، موانعي وجود داشت.

آيا توانستيد از راديو آبادان در جهت اشاعه فرهنگ ديني استفاده كنيد؟
 

اين راديو در اختيار ما نبود و براي انجام چنين كاري، اراده اي هم وجود نداشت، ما در يك شرايط ويژه اي جناب آقاي علوي تبار با اين راديو ارتباط برقرار مي كنند كه اين هم خودش داستان مفصلي دارد. راديوها در سراسر ايران به هر حال در ابعاد بسيار محدود، برنامه هائي مذهبي داشتند. در ماه رمضان كه مرتبا سخنراني مذهبي پخش مي كردند كه به هر حال گزينشي بود. در آبادان چون راديو مستقل از راديوي سراسري بود، به هر حال گزينش ها به سختي آنجا نبود، چون دايره انتشار امواج اين راديو هم چندان وسيع نبود. آقاي علوي تبار گمانم عضو انجمن خانه و مدرسه بودند و با مدير راديو حضور پيدا كردند. ايشان به دليل تأثيري كه از آثار شهيد مطهري و مرحوم شريعتي گرفته بودند، در سخنراني هايي كه در راديو ترتيب مي دادند، نكاتي را به مخاطبان راديو منتقل مي كردند.

آيا سخنراني سخنران هايي را كه به آبادان مي آمدند مي شد از راديو پخش كرد؟
 

خير، آقاي علوي تبار مضمون صحبت هاي آنها را نقل مي كردند و نقل قول مستقيم هم نمي شد كرد. آقاي علوي تبار به هر حال خودشان دبير فرهيخته اي بودند و هوشمندانه اين كار را مي كردند. يادم هست كه وقتي در سال 53 با دكتر شريعتي ملاقاتي دست داد و گفتم كه اهل آبادان هستم، از جمله اولين سئوالاتي كه ايشان از من پرسيد اين بود كه، «اين آقاي كياوش كيست كه حرف هاي ما را نقل قول مي كند؟ ساواكي4 است؟» آقاي علوي تبار با نام كياوش در راديو صحبت مي كردند. خيلي براي دكتر شريعتي عجيب بود كه كسي ساواكي نباشد و در راديو آباداني كه وابسته به رژيم باشد كه بتواند اين حرف ها را بزند. مخصوصا پيامد انتشار مقالات دكتر شريعتي در كيهان آن روزها، ايشان را نسبت به انتشار آثار و افكارشان، مشكوك تر هم كرده بود. كسي به دكتر شريعتي با جو فشار و خفقان، اين تصور در ذهن ايشان شكل گرفته بود. من به ايشان گفتم كه آقاي علوي تبار دبير فرهيخته اي است و اين شبهات در مورد ايشان جا ندارد و دكتر شريعتي به شدت علاقمند شد كه ايشان را ملاقات كند. ظاهرا اين ملاقات انجام هم شد.

از نقش آقاي جمي در اين سال ها بگوييد.
 

در چنين محيط و وضعيتي بود كه من دانش آموز دبيرستان فرخي بودم و براي اولين بار مي ديدم كه يك روحاني در دبيرستان، در مقابل دانش آموزان و پشت ميز و صندلي خودمان مي نشيند و با بچه ها حرف مي زند. من نمي خواهم بگويم كه ديگر روحانيون چنين مي كردند يا نمي كردند، ولي به هر حال اين رفتار آقاي جمي، رفتار متفاوتي بود. شايد مثلا امثال شهيد مطهري چنين رفتارهايي داشتند، ولي در ميان روحانيون رفتار عامي نبود. به هر حال شيوه هاي ويژه رفتاري ايشان، گرايش نوجواني چون مرا نسبت به ايشان صد چندان كرد، چون نوجوان و جوان دوست دارد كه آرمان هايش در قالب هاي جديد تجلي پيدا كنند. من سال ها ديده بودم كه طلاب در مدرسه در مقابل پدرم دو زانو مي نشستند و كتاب مكاسب مرحوم شيخ انصاري را با آن شيوه سنتي مي خواندند، اما آقاي جمي مي آمدند و پشت ميكروفون مي ايستادند و صحبت مي كردند.

و اين تضاد برايتان جالب بود؟
 

براي من مسئله تضاد مطرح نبود. از آنجا اين جرقه در ذهن من زده شد كه دين به هر حال پاسخگوي نيازهاي روز ما نيز هست و مي تواند در عين حفظ سنت ها، در قالب هاي نوين زندگي جديد هم جلوه كند. من نمي دانم قضيه 15 خرداد 42 در بقيه شهرها به چه شكلي صورت گرفت، اما از نحوه عمل روحانيت در آبادان، شايد شهرهاي ديگر هم درس گرفته باشند، و آن هم اينكه پس از تبعيد حضرت امام، در آبادان جلسات هفتگي تشكيل مي شدند. اين جلسات چندين سال ادامه پيدا كردند. اطلاعيه هاي كوچكي چاپ و پخش مي شدند و مردم تجمع مي كردند. اين جلسات دو وجه داشتند. يك وجه آن تبليغات ديني بود، ولي در متن خود در واقع، جريان فكري حضرت امام را تبيين و ارائه مي كرد. به اعتقاد من ارائه و اشاعه اين وجه را بيشتر حاج آقا جمي بر عهده داشتند. نمي خواهم بگويم كه برنامه تعريف شده اي وجود داشت، ولي به هر حال اين جلسات منبعث از رويداد 15 خرداد 42 بودند و آقاي جمي هم تحت تأثير انديشه امام بود و نمي توانست اسلامي فارغ از انديشه هاي امام را ارائه كند، به خصوص در وضعيت سياسي آن روز. به هر حال محوريت اين جلسات با آقاي جمي بود و سخنراني در اين جلسات هم با ايشان بود، مگر جلساتي كه مثلا مرحوم مفتح يا ديگران مي آمدند. عموما اگر قرار بود از روحانيون آباداني كسي صحبت كند، سخنران جلسه آقاي جمي بود. طبيعتاً ايشان هم گاه مستقيم و گاه غيرمستقيم به تبيين انديشه و راه امام مي پرداختند.

جلوه هائي از سلوك فرهنگي و سياسي حجت الاسلام جمي(2)

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 23



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.