15خرداد؛ پايه هاي استوار انقلاب اسلامي و نقطه عطف زوال سلطانيسم و سکولاريسم در ايران (4)
بازخواني آرمانهاي انقلاب اسلامي با تکيه بر معيارهاي 15خرداد
امام خميني بعنوان حکيمي که پيوسته در جوار ماست و با ما زندگي مي کند نحوه ارجاع به اين منبع را به ما نشان داده است. ملت ايران براي اينکه خودش را از آسيب هاي زمانه حفظ نمايد بايد بطور مستمر و روشمند جنبش15خرداد را بازخواني کند. اين بازخواني اگر قرار است کارآمد شود بايد به همان روشي باشد که امام در ابتداي انقلاب اسلامي متذکر شد:
- پانزده خرداد چرا بوجود آمد و مبدأ وجود او چه بود و دنباله آن در سابق چه بود و الان چيست و بعدها چه خواهد بود؟
ما در آغاز دهه چهارم انقلاب اسلامي هستيم. براي اينکه اين دهه براي انقلاب ما چشم انداز راهگشايي داشته باشد بايد با معيارهاي15خرداد سه دهه گذشته را بازخواني کنيم. در سه دهه گذشته با همه دستاوردهاي گرانقدري که انقلاب اسلامي به همر اه آورده است گرفتار آفت هايي نيز شديم. مهم ترين آفتي که مي تواند آرمانهاي جنبش15خرداد و انقلاب اسلامي را از مسير انديشه هاي امام خميني منحرف کند و آن را به سمت سلطانيسم و سکولاريسم سوق دهد، پيدايش يک طبقه ممتاز و ويژه خوار در جمهوري اسلامي است. امام بزرگوار هميشه ما را از پيدايش چنين جرياني برحذر داشت.
شکل گيري طبقات ويژه، ممتاز، عاليجنابان و خواص؛ در هر جنبش مردمي و عدالتخواهانه، در هر نظام ديني و در هر جامعه اي هميشه بزرگترين آفت و خطرناکترين عامل در آسيب شناسي جنبش هاي اجتماعي و نظام هاي مردم سالار و آرمانهاي انقلابي مي باشند.
عاليجنابان يا خواص کساني هستند که تلاش مي کنند با حفظ پايگاه قدرت و ثروت در ساخت سياسي جامعه، اثرگذاري خود را حفظ کنند و در توزيع منزلت هاي اجتماعي خود را تعيين کننده نشان دهند.
واژه هاي: «ملاء، مترف و بطر» سه واژه قرآني در توصيف خصلتهاي اين طبقه ويژه خوار مي باشد که در ادبيات اسلامي بسيار زياد مورد استفاده قرار گرفته است. قرآن، ترف، تکبر و طلب رفاه و امتيازات ويژه را مهم ترين زمينه هاي فساد انسان و انحطاط جوامع انساني مي داند.(1)
قرآن با استفاده از واژه«ملاء» يعني چشم پرکنان، خصلتهاي اين افراد را بسيار دقيق توصيف مي کند. راغب اصفهاني در کتاب مفردات در معناي اين واژه مي نويسد:«ملاء کساني هستند که چشمان بينندگان را با جلال و جبروت خود و شکل و شمايلشان، قد و قيافه و لباسهايشان پر مي کنند» سخن راغب بسيار دقيق است زيرا ملاء معناي جمعي دارد و بر طبقه و گروهي اطلاق مي شود که اطراف حاکمان جامعه را مي گيرند و به اصطلاح لايه بالاي جامعه هستند.(2)
«چشم پرکنان» کساني هستند که وقتي مردم با آنان روبرو مي شوند به لکنت مي افتند.
هرگاه به عللي در جمع مردم حضور پيدا مي کنند، مردم براي اينکه خوب آنان را بنگرند حتي کمتر پلک هاي چشم خود را باز و بسته مي کنند تا چشمانشان آنان را سير ببيند و پرشود و اين بدان علت است که يا در ميان مردم نيستند يا مردم گمان مي کنند اينان غير مردم هم طراز خود مي باشند.(3)
واژه هاي: بزرگان نظام، سران نظام، بزرگان تاثيرگذار، دلسوزان نظام و امثال اينها در ادبيات انقلاب اسلامي شايد واژه هاي مناسبي براي تبيين موقعيت کنوني آنها باشد.
سران فکري، سران حکومتي، سران اقتصادي، سران نظام و...اگرتقوا نداشته باشند، چون قدرت فکري، سياسي و نظامي جامعه را در اختيار دارند انحرافشان از حق و استفاده از اموال عمومي بيشتر و باطل گرايي آنان به مراتب بيشتر از عامه مردم است.(4) مقام معظم رهبري در توصيف نحوه پيدايش جريان خواص، در صدر اسلام و دوران بعد مي فرمايد:
دوران لغزيدن خواص طرفدار حق،(5) حدود شش هفت سال، هفت هشت سال بعد از رحلت پيغمبر شروع شد. اصلا به مسئله خلافت کار ندارم. مسئله خلافت جداست کار به اين جريان دارم. اين جريان جريان خطرناکي است...اولش هم از اينجا شروع شد که گفتند: نمي شود که سابقه دارهاي اسلام(کساني که جنگهاي زمان پيغمبر را کردند، صحابه و ياران پيغمبر) با مردم ديگر يکسان باشند و اينها بايد يک امتيازاتي داشته باشند! به اينها امتيازات داده شد(امتيازات مالي از بيت المال) اين خشت اول بود. حرکتهاي انحرافي اينطوري است. از نقطه کمي آغاز ميشود بعدا همين طور هر قدمي، قدم بعدي را سرعت بيشتر مي بخشد.(6)
اکنون انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي در معرض پيدايش يک چرخه خواص قرار گرفته است. يافتن سرچشمه هاي پيدايش اين طبقه ويژه خوار و چشم پرکن و منهدم کردن آن انقلاب کبير اسلامي را از آسيبهاي احتمالي برحذر خواهد داشت و نخواهد گذاشت در لحظه هاي تاريخ ساز، دين به دنيافروشان هسته و مغز دين را تهي و پوسته ظاهري از آن را عنوان دين به مردم معرفي نمايند. همانطور که مقام معظم رهبري فرمودند:
اگر امروز من و شما جلوي اين قضيه را نگيريم ممکن است پنجاه سال ديگر، ممکن است پنج سال ديگر، ممکن است ده سال ديگر، يک وقت ديديد جامعه اسلامي ماهم کارش به آنجا رسيد. تعجب نکنيد، مگر چشمان تيزي تا اعماق را ببيند، نگهبان اميني راه را نشان بدهد، مردم صاحب فکري کار را هدايت کنند و اراده هاي محکمي پشتوانه اين حرکت باشد. البته آن وقت خاکريز محکمي خواهد بود؛ دژ محکمي خواهد بود؛ کسي نخواهد توانست نفوذ بکند والا اگر رها کرديم، باز همان وضعيت پيش مي آيد! آنوقت همه اين خونها هدر خواهد رفت.(7)
وجود پديده بورکراتيک و ديوانسالاري در ايران امري قديمي است. امام خميني بارها به اهميت و خطر اين پديده در دوران حيات پربار خود اشاره داشت و بطور واضح اين مسئله را گوشزد کرد. ولي متاسفانه دولتمردان جمهوري اسلامي از همان ابتدا، وسعت ماهيت، نوع و عمق تاثير گذاري ديوانسالاري دولتي را دست کم گرفته و به ماهيت توليد طبقه هاي جديد آن توجه نکردند. تا پايان جنگ تحميلي به هر دليلي عليرغم تمايل شديد دولت به دولتي کردن امور؛ امکان شکل گيري ديوانسالاري جديد و پيدايش طبقه خواص در درون نظام مردمي جمهوري اسلامي فراهم نشد. بي ترديد نقش نهادهاي انقلاب و در راس آن جهاد سازندگي که برآمده از انديشه هاي ناب امام بود، را در ساختار اجرايي کشور نمي توان به عنوان مانع بزرگي براي رشد ديوانسالاري در ساختار جمهوري اسلامي ناديده گرفت.
پس از پذيرش قطعنامه و پايان جنگ، از سال1369با سياستهاي دولت دوران، خيزش اوليه در شکل گيري طبقه خواص و تجديد حيات ديوانسالاري نظام مشروطه سلطنتي با زمزمه هاي انحلال يا ادغام نهادهاي انقلاب و در راس آن جهاد سازندگي که يکي از موانع اصلي شکل گيري خواص بود، برداشته شد. سياستهاي دولت و تساهل و تسامح در برخورد با دولتمردان و کارگزاران سازندگي، استعداد لازم براي رشد عنکبوتي طبقه خواص را به اندازه کافي دارا بود.
کم کم ديوانسالاري درحال رشد در دولت اين جسارت را پيدا کرد پاره اي از حرفها و باورهاي ناگفته دولتمردان را برمال نمايد که: «گذشته اگر چه دگرگون شده ولي از بين نرفته است». اين حرف براي تکنوکراتهاي متمايل به غرب در دولت اگرچه حرف غلطي نبود ولي بر خلاف احساسي که سالهاي متمادي غربگرايان نسبت به دولت مدرن و دولت اسلامي داشتند، يک حرف حسابي هم نبود.
آفت وقتي به سراغ نظام هاي مردم سالار ديني مي آيد و به آرمانها و اهداف اين نظام آسيب مي رساند که متفکران جامعه از تحليل آسيب شناسي نظام هاي اجتماعي خود خودداري ورزند. نبايد تصور کرد که اين تحليل هاي آسيب شناسانه از بابت دلايل سياسي فرصت طلبانه يا موقع شناسي عوام فريبانه است. بلکه اتفاقات انتخابات دهم رياست جمهوري، ما را متقاعد مي کند که به امکانات پيدايي و رشد طبقه ممتاز در درون جمهوري اسلامي جدي تري بينديشيم. نبايد غفلت کرد که از دهه هفتاد به بعد در ايران يک گروه اجتماعي خاص رهبري و بازيگري دولت را در دست داشتند و اين رهبري را امتياز ويژه خود مي دانند. بي اخلاقي هاي انتخابات هم رياست جمهوري اين حقيقت را به ما آموخت که سيستم زاد و ولد اجتماعي، سياسي و فرهنگي اين طبقه ممتاز تاثير بسيار فعال در شکل گيري وراثتي دولت داشته است، بگونه اي که افراد خاصي به نوبه خود در درون همه دولتها بايد جابجا شوند و اگر چنين اتقافي نيفتد آن دولت متهم به انواع اتهامات، بي کفايتي ها و دروغ گويي شود.
نبايد اجازه دهيم که اين تصور در ميان ملت ما رشد کند که اگر در غرب، سرمايه داري و بورژوازي بزرگ ثروت را در دست دارد و از اين جهت حکومت مي کند، در ايران نيز خواص حکومت مي کند و در نتيجه صاحب ثروت ميشود.
تجربه هاي تاريخي نهضت15خرداد، رژيم پهلوي و نظام کمونيستي شوروي و پاره اي از انقلابهاي بزرگ به ما مي آموزد که سهم بدست آمده توسط طبقه ممتاز هيچ گاه در درون کشور تبديل به سرمايه نمي گردد بلکه تنها به مصرف مي رسد و اين مسئله براي هر نظام و دولتي از نظر سياسي، اقتصادي و فرهنگي نارسايي است نه امتياز. وجود چنين طبقه اي در درون هر نظامي مانع و رادعي در راه توسعه ملي و پيشرفت نيروهاي توليد کننده و بسط عدالت اجتماعي و اقتصادي است. اين همان کمين گاهي بود که امام از آن مشروعيت نظام سلطاني را مورد ترديد قرار داد. ايران در دو قرن اخير به اندازه کافي اين طبقه ممتاز را تجربه کرد. اکنون در دل نظام مردم سالار جمهوري اسلامي ايران طبقه خواص به دنبال امتيازات وسيعي از هر نوع و در هر زمينه است. اين امتيازات هم مادي است و هم فرهنگي و سياسي و پرداختن به آن و انديشه کردن پيرامون آن بيش از هر چيزي اهميت دارد.
اگر چه قبل از هر چيز مطالبات خواص، قدرتمندانه است ولي بايد توجه کنيم که کسب قدرت امکانات بسياري را در اختيار آنها خواهد گذاشت که ثروت مادي بخشي از آن است. اين طبقه حتي ثروتهاي فرهنگي را نيز در انحصار خود خواهند گرفت. مردم سالاري، آزادي، استقلال، اصالت و هويت ملي، اصلاحات، تغيير و بسياري از مفاهيم زيبا و انساني را نيز در يد تفسيرهاي دلبخواهانه خود خواهد گرفت.
ملت، با هوشياري بايد قدرت طبقه خواص را به محاکمه بکشد، نظام جمهوري اسلامي ايران و رهبري آن هيچ رابطه اي با اين طبقه ندارد. همانگونه که مذهب اسلام رابطه اي با اشرافيت و خواص سالاري نداشته و ندارد. البته بايد متوجه باشيم و بدانيم که فکر نکنيم طبقه خواص در ايران يک طبقه پيش پا افتاده است. اين طبقه از قدرتي بي سابقه در تاريخ معاصر ايران برخوردار است چون که در همه ادوار گذشته، خودش دولت بوده است و راه رسم همسازي با محيط و کسب، حفظ و نشر قدرت ثروت را بلد مي باشد.
امام خميني در جنبش15خرداد اولين ضربه را بر اين طبقه وارد کرد و در انقلاب اسلامي اين طبقه را از هم گسست. اما اکنون با اشکال جديد آمده است که در درون جمهوري اسلامي مجددا به قدرت برسد. اين طبقه دو دهه است که تلاش کرد با خودکامگي دولت در عرصه هاي مختلف هماهنگ شود. اين خودکامگي دولتي باعث شد که خواص کاملا در پناه دولت همه محيطهاي فعاليت انساني را در زير نفوذ خود بگيرد.
انقلابهاي رنگي و مخملي، محلي براي به قدرت رسيدن اين طبقه امتيازطلب است. اين طبقه براي رسيدن به قدرت از نمادهاي مقدس و غيرمقدس با تمام وجود استفاده مي کند. ملت ما بايد با هوشياري و بيداري کامل، ردپاي اين طبقه را در ساختارهاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي ايران رديابي کند.
مهمترين کوششهاي اين طبقه در دو دهه گذشته، برقراري ديوانسالاري و اشرافيت بود، امام عظيم الشان ما اثبات کرد که ما همه شخصيت هاي انقلاب را براي اسلام و نظام جمهوري اسلامي مي خواهيم نه اينکه اسلام و نظام فداي شخصيت ها شوند. از آنجايي که ما شيوه هاي ظهور چنين طبقاتي را در دل انقلاب اسلامي هرگز مورد مطالعه قرار نداده ايم اين امکان وجود دارد که از همين ناحيه آسيبهاي جدي بر انقلاب اسلامي وارد شود، مقايسه هاي تاريخي در زمينه هاي انقلاب مشروطه در ايران و پاره اي از انقلابهاي شکست خورده در جهان، مثل انقلاب فرانسه و انقلاب روسيه، اگرچه بطور مطلق قانع کننده نيست اما سبب مي شود که ابتکارهاي پيچيده اين جريان در جنبشهاي مردمي و شيوه هاي کسب قدرت و ثروت از چشم تيزبين مردم پنهان نماند. لازم است در باب بسط اين طبقات از بابت تکرار يا شباهت شرايطي که در آن رشد مي کنند، پژوهشهاي عملي و علمي کنيم.
تا وقتي که نقش دولت در جامعه اساسي است و سهم قاطعي از فعاليتهاي اقتصادي، فرهنگي واجتماعي را به خود منحصر کرده است، تا وقتي که مردم سالاري، آزادي تحت سيطره گفتمان هاي رسمي فلسفه سياسي در غرب است. شکل گيري و تکوين اين طبقه اجتناب ناپذير است و تاريخ ايران به روشني نشان مي دهد که هرجا اين شرايط فراهم بوده است سيستم خواص ظاهر مي گردد و برقرار مي شود.
حتي امام متقين حضرت علي(ع) نيز در نامه به مالک اشتر او را متوجه خطرهاي اين طبقه در حکومتهاي اسلامي نموده است. امام در بخشي از نامه به مالک اشتر مي فرمايد:
وليکن اجب الامور اليک اوسطها في الحق واعمها في العدلو اجمعهالرضي الرعيه، فان سخط العامه يجحف برضي الخاصه وان سخط الخاصه يغتفرمع رضي العامه ليس احدمن الرعيه اثقل علي الوالي مونه في الرخا و اقل معونه له في البلا و اکره للانصاف واسال بالاحاف واقل شکرا عند الاعطا وابطا عذرا عندالمنع و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصه وانما عمودالدين و جماع المسلمين والعده للاعداءالعامه من الامه، فليکن صغوک لهم و ميلک معهم.
دوست داشتني ترين چيزها در نزد تو، در حق ميانه ترين و در عدل فراگيرترين و در جلب خشنودي مردم گسترده ترين باشد که همانا خشم مردم خشنودي خواص را از بين مي برد، اما خشم خواص را خشنودي همگان بي اثر مي کند. خواص جامعه همواره بار سنگيني را بر حکومت تحميل مي کنند زيرا در روزگار سختي ياريشان کمتر و در اجراي عدالت از همه ناراضي تر و در خواسته هايشان پافشارتر و در عطا و بخششها کم سپاس تر و به هنگام منع خواسته ها دير عذر پذيرتر و در برابر مشکلات کم استقامت تر مي باشند. در صورتي که ستونهاي استوار دين و اجتماعات مسلمين و نيروهاي ذخيره دفاعي، مردم مي باشند، پس به آنها گرايش داشته و اشتياق تو با آنان باشد.
شرايطي که طبقه خواص در کشور ايجاد مي کند به سختي مي توان فهميد که از چه قرار است. فقط مي دانيم که مردم با وجودي که اغلب امکانات را در دست دارند ولي از آنچه وجود دارد راضي نيستند و تعادلي که به ظاهر در جامعه حکمفرماست، شکننده و تهديدزا است.
اين طبقه در همه شرايط از خود شرم دارد و نمي خواهد که مردم آنها را بشناسند. آنها در تاريکي زندگي مي کنند و از روشنايي مي ترسند. همانطوري که مولاي متقيان فرموده است در دوران رفاه از همه پرخرج ترند و هنگام سختي کمتر از همه ياري مي دهند. بيش از همه از انصاف بيزارند و در خواسته هاي خود اصرار مي ورزند. امتيازات خود را مخفي مي کند و با افکاري که به شهروندان کشورش القاء مي کند در تضاد کامل است. بين آرمانهاي اين طبقه و واقعيتها فاصله زيادي است. آنچه مي گويند به آن اعتقادي ندارند. خواص در هر جايي که شکل بگيرد از جهش اقتصادي و فرهنگي کشور مي کاهد و شکست هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي خود را در جهت اصلاحات و تغييرات بر دوش ديگران مي اندازد.
تنها هنري که دارند اين است که هميشه آرامش اجتماعي را بهم بريزند و با ايجاد بحرانهاي مصنوعي و جنبش هاي کاذب اجتماعي شرايط را براي به قدرت رسيدن خود فراهم سازند.
خواص در ايران ريزه خوار دو نهاد اجتماعي است: 1- دولت 2- احزاب.
در دو دهه گذشته خواص تلاش کرده اند که با تغيير شکل نظام اجتماعي يعني دولتي شدن، تمرکز و انحصار حزبي جلودار نظام جمهوري اسلامي را که در اثر سالهاي طولاني جنگ و کار سخت و طاقت فرساي نيروهاي انقلابي در حفظ و نگهداري کشور تا حدودي خسته شده بود در مقابل موج فرصت طلبانه خود قرار دهند. ديوانسالاري تازه نفسي که دسته جمعي بسوي درهاي قدرت و ثروت هجوم آوردند و مجذوب مقامهاي مسئوليت دار شدند.
در سوز و گداز مدير شدن؛ نظام در شرايطي بود که نتوانست اين جاه طلبان جديد را براند و متوقف کند، خصوصيت تغييرات اجتماعي در دوران بعد از دفاع مقدس، رشد سريع احزاب ساخته دست قدرت، وسعت تحولات اجتماعي و مشغول شدن نيروهاي انقلابي به تحصيل و کسب تخصص، اشغال در تمام مقامهاي مهم و به دست گرفتن مجموعه مديريت را براي اين طبقه ديوانسالاري حرفه اي جديد ممکن ساخت.
جمهوري اسلامي متاسفانه چنين گسترشي را پيش بيني نکرده بود. وقتي جنبش هاي کاذب اجتماعي در درون يک انتخابات عمومي در خرداد1376شکل گرفت و احزاب ساخته دست قدرت از دل ديوانسالاري به قدرت رسيده يکي پس از ديگري مثل قارچ رشد کرد.
جمهوري اسلامي خود را در مقابل وضعي غيره منتظره ديد. ما در آن دوران نمي دانستيم چگونه بايد اين مشکل را حل کرد. گاهي اين مشکل را به گردن ارثيه جريانات شبه روشنفکري غربزده انداختيم ولي مسئله بسيار عميق تر از آن است که تصور مي شد. هجوم اصحاب قدرت و ثروت به ساختارهاي دولتي و دست اندازي آدم هاي پست و ضدانقلاب به آرمانهاي انقلاب، ضرورت داشتن مرداني شرافتمند را در ساختار دولتي فوريت داد. ديگر بورکراسي و ديوانسالاري رژيم پهلوي نبود که به سوي دولت هجوم آورده بود. دشمن داخلي و تکنوکرات ها بودند که در درون ساختار نظام جمهوري اسلامي مقام هاي مسئوليت داري را اشغال کرده بودند.
ديوانسالاري دولت و احزاب در زير چشمان ما به يک نظام خودکامه و زورگو در حال تغيير شکل بود. فرصت طلبان تمام مقامهاي مهم دولتي را هدف قرار دادند و قدرتي را درست کردند که تا جايي که بتوانند در سياست جمهوري اسلامي نفوذ کنند.
خط سير اين گروه تشنه قدرت و ثروت بازتاب خوبي براي جمهوري اسلامي به بار نياورد و عليرغم زحماتي که در انقلاب کشيده شده ساختارهاي کج تابي شکل گرفت. حلقه قدرت بسته شد و چرخش نخبگان محدود به چهره هاي خاصي گرديد. از دل ساختار دولتي اپوزسيون ساماندهي شد. اينها مهمترين آفت هايي بود که بايد در سپهر آرمانهاي جنبش15خرداد در جمهوري اسلامي ايران بازخواني شود.
پي نوشت ها :
1- براي مطالعه بيشتر رجوع کنيد به آثار زير: احمدعلي قانع عزآبادي، علل انحطاط تمدنها از ديدگاه قرآن(تهران: انتشارات سازمان تبليغات اسلامي1371) نصرت جمالي،عوامل سقوط حکومتها در قرآن و نهج البلاغه(قم: انتشارات نهاوندي1378)محمدجعفر نجفي علمي، جامعه و سنن اجتماعي در قرآن(تهران: انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامي1371) احمد حامد مقدم، سنتهاي اجتماعي در قرآن کريم(مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي،چ2 ،1369) سيد محمد باقر صدر، سنتهاي اجتماعي و فلسفه تاريخ در مکتب قرآن، ترجمه حسين منوچهري(تهران:مرکز نشر فرهنگي رجا1369)
2- نک: نصرت جمالي،همان،ص171،172
3- همان
4- همان
5- قابل ذکر است که مقام معظم رهبري معتقدند که خواص بر دو دسته هستند: خواص طرفدار باطل و خواص طرفدار حق. ما در اين مقاله با خواص طرفدار باطل کاري نداريم بلکه مراد ما خواصي است که در جبهه حق هستند و خود را طرفدار حق مي دانند.
6- خواص و لحظه هاي تاريخ ساز،3-1(تهران: موسسه فرهنگي قدر ولايت،چ3،1386)ص36
7- همان،ص27