زنان سلطه

در دوره رضاشاه پهلوي، به قصد ورود تجد د به ايران، اقداماتي صورت گرفت که از جمله آن ها کشف حجاب بود. رضاشاه از همسر و فرزندان خود شروع کرد. آزادي هاي زنان دربار به اسم تجد د تا جايي ادامه پيدا کرد که به عرصه هاي مختلف سياسي و اقتصادي هم وارد شدند. نتيجه اين تجد د، فساد علني درباريان و هزينه هاي سنگين تفريح و
شنبه، 8 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زنان سلطه

زنان سلطه
زنان سلطه


 

نويسند ه: احمدرضا اعلايي




 

نگاهي به زند گي چند زن تاثيرگذار در دربار پهلوي
 

در دوره رضاشاه پهلوي، به قصد ورود تجد د به ايران، اقداماتي صورت گرفت که از جمله آن ها کشف حجاب بود. رضاشاه از همسر و فرزندان خود شروع کرد. آزادي هاي زنان دربار به اسم تجد د تا جايي ادامه پيدا کرد که به عرصه هاي مختلف سياسي و اقتصادي هم وارد شدند. نتيجه اين تجد د، فساد علني درباريان و هزينه هاي سنگين تفريح و تفرج هاي آنان شد. اين مطلب در بخش سبک زند گي بيشتر از آن رو مورد توجه بود که فاصله بين سبک زند گي زنان انقلابي به عنوان کساني که خواستار تحول اساسي در جامعه بودند با سبک زند گي زنان دربار براي مخاطبين ملموس تر شود. با نگاهي گذرا به خاطرات آن ها مي توان اين مسئله را به خوبي دريافت.

مادرزن در گردش
 

فريده ديبا تعريف مي کند: روزهاي من بيشتر به اين صورت مي گذ شت که پس از صبحانه به بعضي از دوستانم تلفن مي زد م و تصميم مي گرفتيم آن روز چه کار کنيم. گاهي تصميم مي گرفتيم ناشناس و با روسري و عينک به بازار تهران برويم. بعضي اوقات به سرمان مي زد برويم مسافرت شهرستان. بدون مقد مه راه مي افتاد يم مي رفتيم شيراز، اصفهان يا يزد. يک روز سر از اهواز در مي آورد يم يک روز سر از رامسر، البته در همه شهرها وسايل پذ يرايي و اقامت به نحو کامل آماد ه بود.
محمدرضا در بيشتر شهرها کاخ اختصاصي داشت و البته در اين کاخ ها به روي من هم که مادر ملکه بود م، باز بود.
وقتي دوستان اعلام آماد گي مي کردند، فقط لازم بود پيشکار مخصوصم يک تلفن بزند براي تدارک طياره و يک تلفن هم به استاندار و يا فرماندار شهرستاني که مي خواستيم براي گردش به آنجا برويم. من اين مسافرت ها را خيلي دوست داشتم. آن قدر لحظات با خوشي و سرور مي گذشت که گذ شت زمان را احساس نمي کرد م. ياد م مي آيد يک شب که در شيراز بود يم، تصميم گرفتم براي تفريح شبانه به حومه شهر بروم.
وقتي به جاد ه فرود گاه که تازه ساخته شد ه بود، رسيديم متوجه رستوراني نوساز شد م که نامي بسيار زيبا به نام «گل سرخ» داشت. توقف کرد يم تا در اين رستوران چيزي بخوريم و بياشاميم. موقع خروج از غذاخوري، متوجه يک ويولن زن دوره گرد که پسرکي با نواختن دنبک او را همراهي مي کرد و يک دخترک رقاص شد م که لباس محلي به تن داشت.
اين گروه سه نفره با ديد ن ما متوجه شدند که مشتريان پولدار هستيم، بي درنگ به طرمان آمدند و شروع به نواختن کردند. زمينه موسيقي آنها محلي و فوق العاد ه گرم و با احساس بود. در حالي که خوشگذران هاي نيمه شب متوجه ما شد ه بودند، به رقص و پايکوبي پرداختيم. اين حاد ثه فکر آغازين برگزاري جشن هنر شيراز را در مخيله من انداخت و من آن را به دخترم فرح منتقل کرد م.

آخرين
 

از فرانسه چند نفر به عنوان طراح مجلس عروسي و مشاور جشن به ايران آمد ه بودند که يکي از آنها، کلود بلموند بود که شهرت جهاني داشت. خياط خانه معروف کريستين ديور هم که اندازه هاي فرح را در پاريس گرفته، الگوهاي اوليه لباس را تهيه کرد ه بود. دو نفر از زبد ه ترين خياط هاي خود را به ايران فرستاد ه بود تا لباس عروسي فرح را در تهران آزمايش کنند و روي بد ن او بدوزند تا به راستي بدون عيب و نقص باشد.آرايشگرها هم از کارتيه پاريس آمد ه بودند که دو آرايشگر مخصوص آرايش فرح و دو آرايشگر د يگر کار آرايش نزد يکان عروس و خواهران شاه را نظارت مي کردند. بعضي از جواهرات نيز از خزانه بانک مرکزي بيرون آورد ه شد تا در مراسم عروسي استفاد ه شود.
هر روز فرح همچون عروسکي زير دست خياط ها و آرايشگرها بود. دو کارگردان هم که متخصص برگزاري جشن هاي سلطنتي اروپا بودند، به فرح دستور مي دادند چه کار بکند و چه کار نکند.
کاخ گلستان، يک مجموعه منحصر به فرد معماري در دوره قاجار، براي مراسم انتخاب شد. هواپيماي اختصاصي پياپي ميان پاريس و تهران در حال رفت و آمد بود. گاهي اوقات خياط فرانسوي که فراموش کرد ه بود يک نوار يا چيزي را از پاريس بياورد هواپيما را به فرانسه برمي گرداند تا براي او يک قطعه نوار بياورد. در حالي که مثل همان نوار در اينجا هم بود.
حتي فرح هم از اين همه ريخت و پاش صدايش درآمد ه بود که محمد رضا در جواب گفته بود: عروسي بايد در حد پادشاه يک مملکت باستاني باشد. همه دنيا به اين عروسي توجه دارند. من که نمي توانم مانند يک رعيت ازدواج کنم و فرح به همين راحتي قانع شد.

مادر عياش
 

تاج الملوک، مادر محمدرضا شاه پس از فرار شاه و انقلاب ايران، در مصاحبه اي مي گويد: «بند ه معتقد هستم دو روز عمر انسان بايد در خوشي بگذرد. در دنيا آن قدر وسايل کا مجويي و لذت برد ن هست که عمر انسان کفاف استفاد ه از همه اينها را نمي د هد. آن وقت در يک عمر کوتاه دنيا يک نفر بيايد و به عنوان شاه اوقاتش را صرف امور مملکت کند و مرتبا هم در معرض انواع خطرها باشد. اين جور زند گي ارزش ندارد. حالا آد م اگر در انگلستان شاه باشد، يک چيزي اما شاه بود ن در مملکت ايران و يا افغانستان دو قران نمي ارزد. مرد م ايران آد م هاي حسود و بي چشم و رويي هستند که نمي توانند بهتر از خودشا ن را ببينند و حتي به شاه مملکت هم حسودي مي کنند. اينها چطور انتظار دارند شاه مملکت که پدرش هم شاه بود، اموالش را در ايران بگذارد و لخت و عور بيايد آمريکا. همين چند شب پيش که رضا جان نوه بهتر از عمرم به ديد نم آمد ه بود، به او گفتم رضاجان گور پدر سلطنت و مملکت و اين قبيل حرف ها، شکر خدا پول داري زيادي هم داري. برو د نبال تجارت و سعي کن به جاي اينکه سلطان ايران شوي، سلطان شرکت هاي نفتي طراز اول دنيا شوي. چه فايد دارد آد م شاه مملکت باشد و روزي هزار بار تنش بلرزد و از نگهبان جلوي قصرش خودش هم واهمه داشته باشد. سلطان خوب است در يک کشوري مثل سوئد.
در مملکت ما خود من آرزو داشتم مثل يک آد م عادي به خيابان بروم. مسلم بود که مرد م چشم ما را در مي آورند و به ما آسيب مي زدند.سلطان خوب است مثل سلطان ژاپن که مرد م او را مثل بت مي پرستيدند. بيچاره محمد رضا به اتفاق هويدا رفته بود بالاي سر تظاهر کنند گان ميدان شهياد و آنجا آن قدر صدا زياد بود ه که از داخل هليکوپتر شنيد ه بود مرد م مي گويند مرگ بر شاه.
اين مملکت ايران است که اين جور اسائه ادب مي کند. رضا شوهر مرحومم خيلي زحمت کشيد ولي نتوانست مثل آتاتورک، در به تمد ن رساند ن ايراني ها موفق باشد. من و اشرف و شمس با سرباز و بدون چادر چاقچور در جشن کشف حجاب شرکت کرد يم اما مرد م به جاي اينکه از ما تبعيت کنند، نسبت هاي ناجور به ما دادند و اشعار جلف در هجو ما سرودند. خوش به حال اين اروپايي ها و آمريکايي ها، زن هايشان بدون چادر و روسري در معابر رفت و آمد مي کنند. لخت و عور کنار دريا و استخر تفريح مي کنند و از مشروبات هرچه بخواهند، مي خورند. آن وقت در اين روزنامه که از ايران مي آيد، مي نويسند ملکه مادر هر روز يک گيلاس کنياک مي خورد ه است. آيا خورد ن يک گيلاس کنياک جرم است.»
هنوز مصاحبه با مادر محمدرضا تمام نشد ه که او در بيمارستان مرکزي نيويورک فوت مي کند. جنازه او هفته ها مي ماند و هيچ يک از بازماند گان خانواد ه پهلوي حاضر نشد ند براي مراسم کف و د فن او هزينه کنند؛ حتي نوه عزيزشان رضا که وارث ثروت هنگفتي از پدر خود است. در نهايت فرح که در پاريس زند گي مي کرد پنج هزار د لار براي غلامرضا فرستاد تا تاج الملوک را د فن کند. غلامرضا، پسر معتاد تاج الملوک، پول را خرج خود مي کند و در نهايت همسر رضاشاه به عنوان بي خانمان در کنار معتادان در يک گور د سته جمعي د فن مي شود.

همزاد بد ذات
 

اشرف در دوران سلطنت محمدرضا (برادر دو قلويش) چه در سياست داخلي و چه در سياست خارجي نقش بسيار مهم و اساسي داشت. قدرت او در حدي بود که محمد رضا در مقابلش نمي توانت عرض اندام کند؛ چون محمد رضا جبون بود. او يک شاخه سياسي براي خود ش ايجاد کرد ه بود و با سفارت انگليس رابطه بسيار نزد يکي داشت. اشرف بر خلاف شمس و محمد رضا، کود ک مورد علاقه رضاشاه نبود و اين مساله اثر رواني عجيبي بر شخصيت او گذاشته بود. با اينکه زن زيبايي نبود، به شدت مي خواست زيبا ترين زن جلوه کند و اين روحيه در او عقد ه خاصي ايجاد کرد. اشرف در د نيا به مرد و پول بيشتر از همه چيز اهميت مي داد. با رفتن رضاشاه از ايران، اشرف و شمس هر دو از شوهرانشان جدا شد ند.
اشرف بعد از طلاق چندباري ازدواج کرد ولي بد بختي شوهران اشرف اين بود که بعد از ازدواج، اشرف از قيافه شان بيزار مي شد و تحمل ديد ن شان را نداشت. او مد تي زن احمد شفيق شد و بعد با مهدي بوشهري ازدواج کرد. ولي در تمام دوراني که در ايران بود تا قبل از انقلاب، اگر افرادي را که اشرف با آنها بود ه ليست کنيم، فهرست طويلي خواهد شد. آد م هايي که اشرف به آنها علاقه مند مي شد، مجبور بودند به او پاسخ مثبت د هند وگرنه او به طور ديوانه کنند ه اي اصرار مي کرد اگر قبول مي کردند به همه جا مي رسيد ند وگرنه عواقب خطرناکي سر راهشان قرار مي گرفت.
يکي از اين جريانات، برمي گردد به فردي به نام پالانچيان. او هيچ علاقه اي به اشرف نشان نداد و به التماس هاي او هم جواب نداد ه بود. به دستور اشرف او يک ماه زنداني ساواک شد تا شايد سرعقل بيايد و به دستور اشرف هم آزاد شد. باز هم هيچ توجهي به اشرف نکرد بنابراين اشرف يک مهماني در نوشهر ترتيب مي د هد و به يکي از دوستان پالانچيان مي گويد بدون اينکه او را در جريان قرار د هد به نوشهر بياورد. در اين مهماني هم اشرف مورد بي مهري او قرار مي گيرد و خيلي عصباني مي شود و به پالانچيان مي گويد ديگر کاري با تو ندارم. به چند مامور ساواک دستور مي د هد هواپيماي شخصي پالانچيان را دستکاري کنند. وقتي او به همراه دوستش سوار هواپيما مي شود که براي هواخوري روي دريا بروند، هواپيما به سعرت سقوط مي کند و پالانچيان و دوستش غرق مي شوند.
اشرف زني است که در هر زمينه در حد اعلاي افراط و گستاخي است و مي توان او را «فاسد ترين زن جهان» ناميد. در تاريخ مثل او نادر است: معتا د، قاچاقچي مواد مخدر، عضو مافياي آمريکا و بيمار جنسي.
منبع:آيه ويژه نامه دين و فرهنگ همشهري جوان




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط