جهش-ترقي

براي اولين بار، ايشان را در يک برنامه تلويزيوني، در د هه فجر سال پيش ديد م. به صحبت هاي امام (ره) در زمان هاي مختلف تسلط زيادي داشت. اسناد و مدارک زيادي با خود آورد ه بود و خيلي جدي از مواضع تسخير لانه جاسوسي دفاع مي کرد. هنوز تصوير عکس ايشان هنگامي که با اسلحه در لانه جاسوسي نگهباني مي داد، به خوبي در ذ هنم
شنبه، 8 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جهش-ترقي

جهش-ترقي
جهش-ترقي


 

نويسنده: زهرا شاه حسيني




 

اولويت هاي يک زن انقلابي
 

مصاحبه با خانم فروز رجايي فر درباره چند و چون فعاليت هاي انقلابي اش
براي اولين بار، ايشان را در يک برنامه تلويزيوني، در د هه فجر سال پيش ديد م. به صحبت هاي امام (ره) در زمان هاي مختلف تسلط زيادي داشت. اسناد و مدارک زيادي با خود آورد ه بود و خيلي جدي از مواضع تسخير لانه جاسوسي دفاع مي کرد. هنوز تصوير عکس ايشان هنگامي که با اسلحه در لانه جاسوسي نگهباني مي داد، به خوبي در ذ هنم ماند ه است. فروز رجايي فر، کسي است که در پنج سالگي بينوايان را خواند ه، در 13 سالگي سوال هايش را ز قرآن پرسيد ه و در دوران دانشجويي در آمريکا حجاب را انتخاب کرد ه و تنها کسي است که در لانه جاسوسي خطبه عقد ش خواند ه شد. سبک زند گي او نماد کاملي است از سبک زند گي زنان دانشجوي انقلابي آن روزگار. امروز خانواد ه و دغد غه هاي فرهنگي اولويت اول اوست؛ اولويت هاي يک زن انقلابي.

(نکته)
 

اولويت من
 

مسلما اولين نقشي که نه تنها اسلام بلکه طبيعت به زن واگذار کرد ه، نقش مادري است و اين مقام جايگاهي است که هر زني پس از کسب آن به خود مي بالد و اگر جامعه از ارزش هاي کي مادر و يک خانم خانه دار به شايستگي تقد ير کند، آن گاه اين نقش با اعتبار بيشتري ايفا خواهد شد. من هم سعي کرد م بچه ها را به مهد کود ک نسپارم، البته پيش از ورود به د بستان به اندازه چند ماه براي اينکه اجتماعي شوند صلاح بود که پيش دبستان يا مهد بروند اما نه به اين عنوان که چون مادرشان شاغل است آنها هم بايد شش و هفت صبح از خانه بيرون بروند. بعد ها هم که کارهايي را قبول مي کرد م، سعي داشتم قبل از اينکه بچه ها برگردند، در خانه باشم و نبود نم را در خانه حس نکنند. الان هم اگر ميزان کارم زياد شد ه و برخي مواقع سفري دارم، الحمدلله بزرگ هستند و ضرورت آن را درک کرد ه اند و خود شان هم مشغولند و نياز عاطفي نيز به شدت آن دوران ندارند. ولي اولويت هميشه برايم خانه است. تنظيم برنامه ها با خود م و با ترجيح شرايط خانه است و اگر بچه ها منزل باشند، حتي الامکان کار را تعطيل مي کنم و خانه مي مانم. البته گاهي موارد اضطراري پيش آمد ه که هم پدرشان و هم بچه ها درک کرد ه و همکاري و پشتيباني کرد ه اند.
---------
*مي خواهيم اين صحبت را از خانواد ه شروع کنيم و ان شاء الله به خانواد ه هم ختم کنيم. سال هاي کود کي شما چه تاثير در فعاليت هاي بعدي شما داشت؟
من در خانواد ه اي بزرگ شد م که پدر و مادرم هر دو دبير بودند و چندان شکل و شمايل سنتي نداشت؛ هم دانشگاه رفته بودند و هم مناسبات اجتماعيشان به صورتي بود که تيپ هاي مختلف فکري را مي ديد يم و با آنها رفت و آمد داشتيم. اين موقعيت باعث مي شد در بچگي اين اخبار که مثلا فلاني سياسي بود ه يا ديگري به جرم مصد قي بود ن به زندان افتاد ه يا... به گوشمان بخورد. در پرانتز بگويم که خواند ن و نوشتن را خيلي زود ياد گرفتم، شايد بعد از چهارسالگي و شايد هر کتابي را که در شهرستانمان دسترسي داشتم پيش از دبستان خوانده بود م؛ از علمي و ديني تا رمان هاي کلاسيک و عشقي و کارآگاهي و جنايي آن موقع. مهم نبود چه موضوعي، فقط عطش خواند ن داشتم. شايد در خيلي از آن رمان هاي کلاسيک، مفاهيم آزادي و انقلاب ديد ه مي شد، مثل کلبه عمو تام يا بينوايان و کتاب هاي مارک تواين و جک لند ن و مضافا رمان هاي روسي مثل جنايت و مکافات و ديگر رمان هاي بعد از انقلاب اکتبر شوروي. يک کتاب هم داشتم به اسم داستان نيکان و پاکان که گردآورند ه مرحوم جواد فاضل بود و به قلم مرحوم يميني شريف و يک فرد ديگر که براي سال هاي آخر دبستان نوشته شد ه بود و داستان هايي از زند گي معصومين را روايت مي کرد که شايد همين کتاب، الهام بخش شهيد مطهري براي نوشتن کتاب داستان راستان شد ه باشد. مفاهيم عميق انساني و اجتماعي که در اين کتاب ها بود شايد در د هه اول عمر خيلي تفکيک شد ه و تبيين شد ه در ذ هنم نبود اما تقريبا تا 13-12 سالگي خيلي از آنها در ضميرم جاگرفته بود. روح عدالت خواهي، نوع دوستي، مبارزه و آزادي خوا هي و ايثارگري براي ديگران يا خيلي از چيزهايي که در متن اين کتب هست. به هر حال من در حدود 13 سالگي با آثار جلال آل احمد آشنا شد م. آن وقت ها چاپ اين کتاب ها ممنوع بود و خيلي محدود به دستمان مي رسيد، بدون جلد و بدون اسم هم منتشر مي شد. تقريبا تمام آثار جلال را در همان دوران خواند ه بود. بعد ها کتاب ها را موضوعي مي خواند م .مثلا در 16 سالگي يک دوره کامل تاريخ مشروطه را خواند م؛ يعني هر کتابي که در آن زمان توانستم تهيه کنم و ديگر خود قرآن کريم را که در 13 سالگي شروع کرد م به خواند ن با صرف نظر از اينکه يک کتاب مقد س و آسماني است. هنوز قرآن آن موقع را دارم که چقدر در حاشيه آن سوال نوشتم و بعد در تفسيرهاي مختلف سعي کرد م جواب سوال هايم را پيدا کنم.
*چه زماني براي اولين بار با انقلاب و فضاهاي پيش از آن آشنا شد يد؟
با همين پيش زمينه وارد فضاي دانشگاه پلي تکنيک شد م. پلي تکنيک هم يک فضاي صد در صد سياسي داشت که افراد را مجبور مي کرد انتخاب کنند.اين گونه نبود که بتوانند اجتناب کنند و آد م هاي بي تفاوتي باشند. آن موقع هم مثل حالا که تشکل هاي دانشجويي براي جذب سال اولي ها رقابت مي کنند، هم کمونيست ها و هم بچه هاي اسلامي سعي مي کردند تازه وارد ها را جذ ب کنند و برنامه هايي براي آنها داشته باشند. اگر مي ديدند کسي بار فکري و مطالعاتي هم دارد به او خيلي اهميت مي دادند. سال اول دانشکد ه براي خانواد ه ما هم مصيبتي پيش آمد ه بود که من خيلي از نظر فکري معلق بود م و نمي توانستم تصميم بگيرم که بي تفاوت باشم يا به سمت کدام يک از اينها بروم. به خاطر مطالعات اسلامي اي که داشتم، با بچه هاي چپ اصلا راحت نبود م ولي به خاطر اينکه حجاب نداشتم نمي توانستم خود م را به بچه هاي اسلامي خيلي نزد يک کنم. در واقع اين عاملي بود که من را دور مي کرد از آن فضايي که خود م بيشتر به آن اعتقاد داشتم. در نهايت، سال دوم يک مد ت کار صنفي دانشجويي کرد م که هر دو گروه به اين موضوع ورود داشتند و احتياج داشتند. سال سوم دوستيم را با بچه هاي چپ کاملا قطع کرد م و به بچه هاي انجمن اسلامي ملحق شد م و در بيرون دانشگاه هم کلاس قرآني را مي رفتم که مخفي بود و هر هفته جايش را عوض مي کرد و با اين حال معلم ما هر وقت مي خواستند نام امام خميني (ره) را ببرند مي گفتند آن مرجعي که نمي توانم نامشان را ببرم! در آن زمان مقلد امام (ره) نبود م اما در همين محافل بانام و عقايد ايشان آشنا شد م.
در همه اين مدت، پلي تکنيک فضاي درگيري با رژيم شاه را داشت. نيمسال اول به 16 آذر برمي خورد و نيمسال دوم به 15 خرداد و معمولا يکي از اين دو نيمسال امتحان هايش لغو مي شد و ترم را منحل اعلام مي کرد ند. سال 56 بعد از شهادت حاج آقا مصطفي اعلاميه در اول آبان ماه، اعلاميه هاي حضرت امام (ره)در سلف سرويس دانشکده پخش مي شد و درگيري هاي بيشتري پيش مي آمد. به نظرم بد نباشد اشاره کنم که برادرمان آقاي تقي امانپور در پخش اعلاميه هاي امام (ره) نقش اساسي داشتند. ايشان را اخيرا در يکي از برنامه هيا ديروز، امروز، فردا ديد م که بر خلاف بعضي از همکلاسي هاي قد يم خود، به شد ت از مقام ولايت امر د فاع مي کردند و خدا را شکر کرد م که با همان بصيرت اوليه در خط اسلام ناب قرار دارند و بعد هم با ماجراي 19 دي قم و 29 بهمن تبريز، جريان مقابله با رژيم از ابعاد و محدود ه هاي دانشگاهي فراتر رفت و مرد مي شد و دانشجوها هم شدند بخشي از مرد م.
*چه سالي حجاب را انتخاب کرد يد و با حجاب شد يد؟
من سال 57 که از ايران رفتم هنوز محجبه نبود م. البته 13 آبان تهران بود م ولي بعد از آن به آمريکا رفتم. آنجا وقتي با بچه هاي انجمن اسلامي آشنا شد م، چون در بحبوحه انقلاب از ايران رفته بود م و آنها احتياج فراوان به اطلاعات از تحولات داخل ايران داشتند، خيلي مرا درگير کار کرد ند و قبل از برگشتن به ايران با حجاب شد م.
*چه شد به فکر رفتن از ايران افتاد يد؟
مد تي بود که با ديگر دوستان دانشجو در همه تظاهرات و فعاليت هايي شرکت مي کرد يم. ياد م هست 13 آبان 56 وقتي که به دانشگاه ما خبر رسيد که در دانشگاه تهران دانشجوها و دانش آموزان جمع شد ه اند، ما به سمت دانشگاه تهران حرکت کرد يم. محل کار پدر من در همان نزد يکي ها بود. ظاهرا خبر بستن درهاي دانشگاه به ايشان رسيد ه بود و با ماشين آمد ه بودند و من را پيدا کردند. خيلي نگران بودند از اينکه يک دختر اگر د ستگير شود و زندان بيفتد شرايطش کاملا با يک پسر متفاوت است. آن روز مانع شد و اجازه ندادند من به دانشگاه بروم. همان شب فيلم کشتار در دانشگاه براي اولين بار از تلويزيون ملي ايران پخش شد که به شدت، هم باعث آگاهي و هم موجب خشم مرد م شد. من هم مصر بود م که فعاليت داشته باشم. در آن زمان چون هيچ نشانه اي از پيروزي قريب الوقوع انقلاب نبود و نگراني ها هم جدي بود، خانواد ه ترجيح دادند که جايي خارج از ايران فعاليت کنم. شايد من ظرف يک هفته ويزاي آمريکا گرفتم.
*چرا آمريکا؟
به خاطر اينکه خيلي از بستگان نزديک مان آنجا بودند. وقتي هم که رفتم، به عشق اين بود که کاري بتوانم انجام د هم.
*آنجا که رفتيد بلافاصله وارد دانشگاه شديد؟
بله، چون از ايران تافل داشتم و زبانم خوب بود در مهندسي کامپيوتر در دانشگاه ايالتي شمال تگزاس ثبت نام کرد م که آن موقع رشته بسيار جد يد و مهمي بود.
فضاي دانشگاه و جو خود مرد م آمريکا درمورد ايران چطور بود؟
آن چيزي که در مجموع از اطرافيان و در کلاس ها و خوابگاه مي شد فهميد، اين بود که اصلا متوجه مشکلي که ما با شاه داشتيم نبودند و فکر مي کرد ند خوشي بيش از حد مرد م ايران باعث شد ه است که يک سري انتظارات بيجا داشته باشند. آنها بر اساس ظاهر مناسبات بين المللي تصور مي کرد ند ايران به نسبت کشورهاي د يگر منطقه ثروتمند تر است و رابطه خوبي با غرب دارد و اين يعني اينکه مرد م آن مشکل خاصي ندارند. به بعضي از آنها که توضيح مي داد يم در زندان ها چه فجايعي اتفاق مي افتد و ما آزادي هايي را که شما فکر مي کنيد نداريم و رژيم ايران تک حزبي است، خيلي از آنها ابراز بي خبري و تاسف مي کردند. من آن موقع يک درس علوم سياسي داشتم. استاد مان پرسيد که خب، به جاي اين رژيم چه مي خواهيد؟ براي پاسخ به اين سوال جز مراجعه به آراي رهبر انقلاب راهي نبود. کتاب ولايت فقيه امام (ره)را تهيه و با د قت مطالعه کرد م و در همان کلاس راجع به اين موضوع سمينار داد م که در حقيقت چيزي که ما مي خواهيم دنباله حکومت پيامبر اسلام (ص) است که ابتدا از طريق امامان معصوم (ع) و بعد فقهاي زمان ادامه پيدا مي کند. در واقع ولايت فقيه حکومتي است که هد فش اجراي احکام متعالي اسلام است براي تامين سعادت و کرامت انسان و شايد قالب آن هم يک جمهوري باشد. الحمد لله در همان زمان ايد ه ولايت فقيه بخوبي برايم روشن و در فکر سياسي ام مستقر شد چون بسياري از فعالان سياسي تا در مجلس خبرگان قانون اساسي بحث ولايت فقيه پيش نيامد از آن مطلع نبود ند يا برداشت صحيحي نداشتند.
*واکنش ديگران چه بود؟
مي گفتند که دين در معادلات سياسي دنيا ديگر حذ ف شد ه است. شما چطور آن را دوباره وارد عرصه مي کنيد؟ گفتم شما نه ملت ايران را شناخته ايد و نه دين اسلام را. اسلام ديني فردي و تنها محدود به يک سري آداب و آئين فردي نيست. دين اسلام اهداف اجتماعي و سياسي دارد. حتي احکام قضائي و حقوقي دارد که اگر حکومت نداشته باشد، نمي تواند به برنامه ها و اهداف خودش برسد. در واقع براي کسي که مسلمان است هيچ گاه دين از سياست جدا نيست و چون دين از زند گي روزمره هم جدا نيست، پس سياست جزئي از زند گي روزانه ماست که بايد به آن توجه و اهتمام داشته باشيم. هيچ مسلماني نمي تواند بي تفاوت باشد در اين باب که حاکم و فرمانروايش امام حسين (ع) باشد يا يزيد. اعتقاد به عد م جدايي دين از سياست از طريق حکومتي که پيامبر (ص) در شهر مدينه داشتند ميان ما و اهل سنت مشترک است؛ يعني در ايجاد حکومت اسلامي متفق هستيم. امروز هم مي گوييم کسي مي تواند حکومت اسلامي را اداره کند که عالم به مسائل دين باشد. مطمئنا يک پروژه نظامي نياز به فرماند ه اي دارد که آگاه به مسائل نظامي باشد و يک عمل جراحي نياز به پزشک متخصص جراحي در همان زمينه.
در آنجا خيلي از افراد با اين نگاه استکباري دولت هاي غربي فاصله داشتند که ملت هاي ديگر همه بايد در اختيار منافع غربي ها باشند و براي رسيد ن به اين هد ف بايد فرهنگ و سنن خود را فراموش کنند و سر تا پا غربي شوند. منتها مطلع هم نيستند؛ ابزارهاي خوبي هم براي آگاه شد ند ندارند و رسانه ها هم در اختيار صنعت فرهنگ سيستم سرمايه داري است که به فرهنگ عمومي در قالب هاي مطلوب خود شکل مي د هد. ضمن اينکه مقوله سياست خارجي هم کلا با افکار عمومي بيگانه است و جايگاهي براي تاثيرگذاري ملت ها به عنوان يک بازيگر در عرصه بين الملل قائل نيست.
*آنجا انجمن اسلامي هم داشتيد؟
بله انجمن اسلامي فعالي داشت به نام انجمن اسلامي دانشجويان در آمريکا و کانادا که تنها ايراني ها هم عضو آن نبودند و از مصر، ارد ن، سوريه، عراق و د يگر کشورهاي اسلامي نيز با آن مرتبط بودند. روز اولي که رسيد م، شنيد م که يک جلسه انجمن اسلامي امروز تشکيل مي شود. نقشه شهر را گرفتم و تنها، داخل شهري که براي اولين بار وارد آن شد ه بود م به د نبال محل جلسه که در دانشگاه برگزار مي شد، گشتم. ساختمان را پيدا کرد م. براي بچه ها خيلي جذاب بود که من تازه از ايران رسيد ه بود م و اطلاعات به روزي راجع به آنجا داشتم.
*مسؤول انجمن در آنجا چه کسي بود؟
نمي توان به انجمن آن روز مثل يک تشکيلات اداري نگاه کرد. مانند آنچه امروز اتفاق افتاد ه و انتخابات انجام مي شود و رد ه بندي هايي مي شود. بعضي از دانشجويان که بزرگ تر بودند يک سري برنامه ها و کلاس ها راجع به قرآن، نهج البلاغه و تاريخ اسلام مي گذاشتند. خود بچه ها مطالعه مي کردند و درس مي دادند، من هم در بعضي کلاس ها شنوند ه بود م و در بعضي کلاس ها گويند ه؛ بحث ها هم حول تفسير قرآن، تاريخ اسلام، جهان بيني اسلامي و ... بود. جلسات هم بيشتر در خانه بچه ها تشکيل مي شد.

(خارج از متن )
 

مفهوم انقلابي بودن
 

يک موقع آد م بايد انقلابي باشد و شعار بد هد و در خيابان سنگر بگيرد، يک موقع ديگر بسيجي اسلحه به دست و روي مين برو باشد. يک موقعي هم بايد سرباز جبهه علمي باشد و با جنبش نرم افزاري، کشور خود را ياري کند. زماني از 37 کشور دنيا نيرو آمد ه است و بسيجيان جلويشان ايستاد ه اند. امروز که جنگ ما در جبهه هاي خاکي نيست، د ه ها کشور را علم کرد ه اند که با يک راي گيري، راه پيشرفت علمي در ايران اسلامي را سد کنند و امروز فقط با خود کفايي و اقتدار علمي است که مي توان جلوي آنها ايستاد. انقلابي بود ن لزوما به معناي شعار داد ن و شلوغ کرد ن و پر سرو صدا بود ن و خصوصا از زمين و زمان طلبکار بود ن نيست!شايد کسي بي سر و صدا در محيط کسل کنند ه يک آزمايشگاه کار کند و انقلابي باشد، چون در مسير اهداف انقلاب و خدمت به نظام اسلامي حرکت مي کند. البته اين مهم است که خود شخص هد فمند و آگاهانه انتخاب و عمل کرد ه باشد، زيرا ممکن است شخص د يگري همان کار آزمايشگاهي را انجام د هد اما چون نيتش الهي نيست، اجرش زايل و به اصطلاح قرآني عملش حبط شود. اين هدايت پاداشي يا افزايشي نصيب کسي مي شود که علاوه بر هد ف صحيح، مبادي شريعت و مباني اعتقادي را نيز پذ يرفته باشد و به انجام واجبات و ترک محرمات هم مقيد باشد. چنين شخصي مشمول آن عنايتي خواهد شد که خوابش هم عبادت است.
*استاد مدعو از ايران يا ديگر کشورها داشتيد؟
نه؛ اين قدر رسمي نگاه نکنيد. گاهي مثلا در جلساتي که ايالتي بود و در شهرهاي مختلف برگزار مي شد، ممکن بود استاداني شرکت داشته باشند. ياد م هست در جلسه اي که در هيوستن برگزار شد يکي از بزرگان انجمن اسلامي آمريکا که با امام (ره) هم رابطه داشتند آمدند و سخنراني کردند؛ يا در ايالت کاليفرنيا شنيد ه بود م که آقاي محمد هاشمي رفسنجاني نقش پدري داشتند و به نوعي امور انجمن و دانشجويان مبارز مسلمان را در آنجا هدايت مي کردند.
انجمن، کتاب هاي انقلابي را چاپ و توزيع مي کرد، همين طور بيانات و اعلاميه هاي حضرت امام (ره) و کتاب هاي ايشان را. پوسترهايي هم از مبارزان زنداني منتشر مي شد؛ قرآني هم چاپ کرد ه بودند که يک جلد از آن را هنوز دارم با ترجمه بسيار خوب و يک کشف الايات و يک کشف المطالب، در قطع کوچک و جيبي که خود ش يک دايره المعارف قرآني بود.
*واکنش دوستانتان در آمريکا نسبت به با حجاب شد نتان چطور بود؟
لابد خوشحال شدند! البته از جهت پوشش و البسه د قت کافي داشتم ولي چون در کلاس هاي انجمن نکاتي در حوزه مطالعات ديني مي گفتم خيلي عذاب وجدان داشتم. گاهي مباحثاتي با گروه هاي چپ پيش مي آمد، چون مطالعاتي راجع به ديد گاه ها و مباني فکري چپ داشتم از من خواسته مي شد که شرکت کنم. مثلا در سرسراي محل اجتماع دانشجويان در دانشگاه، دانشجويان چپي معرکه مي گرفتند و راجع به فعاليت ها و خد مات گروه هاي چپ در ايران صحبت مي کردند. آن وقت بچه ها مرا خبرمي کرد ند که بيايم و جواب آنها را بد هم! يک نوع مناظره مانند سرپايي. وقتي آنها از خد ماتشان مي گفتند، من هم ريز به ريز خيانت هاي حزب تود ه و چريک هاي فدايي و ... را مي شمرد م. در واقع از بچه هاي اسلامي دفاع مي کرد م، شايد بد هم نبود در آن شمايل نامانوس از اسلام د فاع کرد ن!انشاء الله خداوند قبول کند، به قول آن بند ه خدا که هر انساني، اسماعيلي در وجود خودش دارد که بايد قرباني کند تا به مقام قرب الهي برسد و ما بايد ببينيم اسماعيل درون ما چيست. ظاهرا دغد غه هاي من در مساله حجاب همان اسماعيلي بود که بايد قرباني مي شد. خداي متعال را شکر مي کنم که پس از اين انتخاب دشوار، فرصت هايي براي رشد و تکامل اعطا کرد. شايد اين کلمه «دشوار» براي بعضي جوانان امروز قابل لمس نباشد چون آنها وارث بسياري از نعمات از جمله معارفي الهي هستند که نسل قبلي براي به صحنه آورد ن و حاکم کرد ن آنها مصائب زيادي کشيد.
*چطور شد به ايران برگشتيد؟
در واقع من آنجا مثل تبعيدي ها بود م و دوست داشتم تک تک لحظات انقلاب در ايران باشم. در آن روزهايي که تا 22 بهمن جنگ هاي خياباني درگرفته بود، دائما تلفن مي زد م و اخبار لحظه به لحظه را از خانواد ه ام مي گرفتم. چون خانه ما در خيابان پيروزي بود و بسياري از درگيري هاي روز آخر در آنجا بود. خانواد ه هم سخت درگير فعاليت هاي انقلابي شد ه بودند. خواهرم دانشجوي پرستاري بود و به مجروحان کمک مي کرد. اما من از راه دور کاري از دستم بر نمي آمد و همين شد که مطرح کرد م که برگرد م. بالاخره تا عيد بيشتر طاقت نياورد م و حتي امتحاناتم را نداد م و برگشتم.
*پس 12 فروردين ايران بود يد؟
بله، بعضي از اعضاي انجمن اسلامي در آمريکا که به فرانسه رفتند، با امام (ره) برگشته بودند. من هم آمد م و با همان گروهي که از آمريکا آمد ه بودند مجموعه اي تاسيس شد به نام د فتر هما هنگي فعاليت هاي اسلامي که جايش در خيابان ويلاي آن موقع بود و کارش تبليغ «جمهوري اسلامي» نه يک کلمه کمتر و نه يک کلمه بيشتر که موضع حضرت امام (ره) بود و تبليغ براي شرکت در رفراندوم که به اندازه خود مان تاثيرگذار بود. شروع کرد يم به چاپ تراکت ها و پوسترهاي گرافيکي تبليغاتي که در مساجد پخش مي کرد يم و به در و ديوارهاي شهر مي زديم. تا قبل از رفراندوم ما واقعا شبانه روزي کار مي کرديم. بعد از اين هم که امام (ره) آقاي ابراهيم يزدي را به عنوان نمايند ه خودشان در موسسه کيهان گذاشتند، چون دست به قلمي هم داشتم، در کيهان مشغول به فعاليت شد م.
*در چه بخشي؟
ظاهرا دبير سرويس انگليسي؛ اما نه با حکم و شکل رسمي بلکه در همان قالب فعاليت هاي انقلابي. خبرها صبح زود روي تلکس خبرگزاري هاي مختلف مثل رويتر، آسوشيتد پرس، فرانس پرس و ... مي آمد. من تقريبا هر روز چهار صبح پشت ميزم مي نشستم و تا هفت صبح فرصت داشتم از بين آنها مهم ترين اخبار را انتخاب و ترجمه کنم چون صفحات بايد بسته مي شد. بعد هم نشريات ديگر مثل راه زينب (س) که در موسسه اطلاعات چاپ مي شد و مجله سروش که همان مجله «تماشا» ي راديو و تلويزيون زمان شاه بود و بعد از انقلاب آقاي پرويز خرسند مسؤولش بود.
*تا چه وقت در آنجا بوديد و بعد ش؟
تا زمان اشغال لانه. البته بعد از 4-3 سال دوباره به کيهان برگشتم ولي تحولاتي در حال رخ داد ن بود مخصوصا در کيهان فرهنگي و بخشي که ما در آنجا فعال بود يم، حلقه کيهان داشت شکل مي گرفت و جريان مشکوکي از روشنفکري به ظاهر ديني نضج پيدا مي کرد. در سال 65 که موسسه تحت نظر آقاي خاتمي و جانشينان آقاي محمد اصغري بود، استعفا داد م و به نشانه اعتراض بيرون آمد م. البته از د ه سال پيش هم با نشريات بچه جبهه اي ها و بسيجي ها کار کرد ه ام. در هفته نامه جبهه با آقاي د ه نمکي بود م و بعد از تعطيلي جبهه، مد تي هفته نامه صبح آقاي مهدي نصيري را به اتفاق آقاي د ه نمکي منتشر کرد يم.
بعد از شش ماه آقاي نصيري امتياز صبح را به من منتقل کردند که باز هم با آقاي د ه نمکي همکار بود يم. البته با نام جديد صبح دو کوهه در مي آمد و در زمان خودش بسيار تاثيرگذار بود و جرياني را عليه جريان هاي موسوم به چپ و راست راه انداخت و موج عدالت خواهي را ايجاد کرد.
در همين زمان مشغول به تحصيل در رشته علوم سياسي شد م که در سن و سال من يعني 40 سالگي خيلي آسان نبود. اما بالاخره اين کار را کرد م، چون ضرورت مي ديد م، مخصوصا به خاطر فضايي که بعد از سال 76 ايجاد شد ه بود و ادبيات انقلاب تحت الشعاع ادبيات سياسي غرب قرار گرفته بود. در واقع لازم بود با همان حربه اي که در دست حريف بود با آن جريان مقابله مي کرد يم. بعد هم با چند نفر از فرزندان اهل قلم و فرهنگ جبهه حزب الله، «ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام» را تاسيس کرد يم که ماموريت خود را در حوزه نهضت جهاني اسلام تعريف کرد ه بود و به طور خاص به مسائل فلسطين اهتمام داشت و امروز به عنوان يک مرجع تخصصي در حوزه مقاومت اسلامي در لبنان و فلسطين شناخته مي شود و الحمدلله منشاء آثار خيري در سطح کشور و خارج بود ه و همه اين کارها اگر خداوند متعال بپذ ير با هد ف انجام تکليف ديني بود ه و نه حتي فعاليت سياسي به معني رايج آن در عرصه سياست که با هد ف شرکت در ساختار قدرت انجام مي شود.

(نکته)
 

هويت واقعي زن مسلمان
 

ما يک کژتابي و انحراف از معيارهاي اسلامي در تبيين هويت زن مسلمان در جامعه امروز داريم که اگر نرسيم به اينکه آن را اصلاح کنيم، در آيند ه آسيب ها و ناهنجاري هاي عميقي در سطح خانواد ه و جامعه به وجود خواهد آمد که قابل التيام نيست. مع الاسف بايد گفت دچار نوعي فمينيسم پنهان و خزند ه هستيم که آن هم ريشه در نوعي بد فهمي مفهوم فرد و خانواد ه در اسلام دارد. ظاهرا اين توجه و حساسيت وجود ندارد و کوچک ترين واحد جامعه در اسلام، خانواد ه است نه فرد. اين فرد گرايي مطلق غربي است که به طور پنهاني همه رفتارها و نگرش هاي جامعه ما را تحت تاثير قرار داد ه و مشکلات گسترد ه اي را در سطح خانواد ه و جامعه ايجاد کرد ه است. تا دير نشد ه بايد مفاهيم فرد، خانواد ه و شيوه زند گي اسلامي را بازتعريف و اصلاح کنيم و براي سعادت خود مان به آنها دل بسپاريم و عمل کنيم؛ حتي اگر منطبق بر معروف زمانه نباشد.
منبع:آيه ويژه نامه دين و فرهنگ همشهري جوان




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط