شهيد يحيي مهدوي در قامت یک همسر

شهيد يحيي مهدوي از خبرنگاران عرصه رسانه و دنياي تدوينگري بود.از زماني كه در واحد مركزي خبر مشغول به كار شد سخت و غير ممكن ترين كارها را در عرصه تدوين به دوش مي پذيرفت .او اعتقاد را با عمل همراه و زماني كه به مرحله باور رسيد بر سكوي پرتاب قرار گرفت و به ديار ابديت و ديدار مجبوب شتافت .
شنبه، 8 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهيد يحيي مهدوي در قامت یک همسر

شهيد يحيي مهدوي در قامت یک همسر
شهيد يحيي مهدوي در قامت یک همسر


 






 

گفتگو با خانم سعيده سفري (همسر شهيد)
 

درآمد
 

شهيد يحيي مهدوي از خبرنگاران عرصه رسانه و دنياي تدوينگري بود.از زماني كه در واحد مركزي خبر مشغول به كار شد سخت و غير ممكن ترين كارها را در عرصه تدوين به دوش مي پذيرفت .او اعتقاد را با عمل همراه و زماني كه به مرحله باور رسيد بر سكوي پرتاب قرار گرفت و به ديار ابديت و ديدار مجبوب شتافت .

مختصرا شهيد مهدوي را معرفي كنيد.
 

شهيد يحيي مهدوي در سال 53 در تهران متولد شد . ليسانس علوم سياسي داشت و در صداي و سيما تدوينگر واحد مركزي خبر بود. سال 80 ازدواج كرديم كه ثمره آن دخترمان هانيه سادات است . زمان شهادت ايشان يعني سال 84 ، هانيه دو سال و نيم داشت .مدتي بعد از ازدواجمان ايشان وارد واحد مركزي خبر شد.در ابتدا در معاونت برون مرزي بود ، اما بعد از مدتي به دعوت يكي از مسئولين تدوين وارد معاونت سياسي شد و به عنوان تدوينگر واحد مركزي خبر شروع به فعاليت كرد.

درباره ويژگي ها و مشكلات كار تدوين و دغدغه هاي حرفه اي ايشان بگوييد.
 

به طور كلي كار خبر ،كار استرس زايي است .علاوه بر آن فرقي نمي كند چه موقعي است. خبرنگاران بايد ايام تعطيل و اعياد و... سر كار حضور داشته باشد.گاهي در روزهاي تعطيل و عيد بود و ما دوست داشتيم ايشان منزل ما باشند .اما به ناچار بايد سر كار مي رفتند .چون خبر تنها برنامه اي است كه سر ساعت معين با هر مشكلي كه شده بايد روي آنتن برود.خوب قاعدتا كاري است كه با اضطراب ها و دغدغه هاي زيادي همراه است .ساعت كاريشان خيلي زياد بود. گاهي پيش مي آمد 8 صبح به محل كار مي رفتند و 11 شب بر مي گشتند .در واقع ما ايشان را خيلي كم مي ديديم . مهم ترين مشكل ما هم اين بود كه يا اصلا ايشان را نمي ديديم يا اگر مي ديديم خيلي خسته بودند.

ويژگي هاي اخلاقي و رفتاري شهيد مهدوي چه بود؟
 

همه ايشان را به خنده رو بودن مي شناختند. هم چنين اخلاق خوبي داشتند.ويژگي ديگر ايشان ادبي بود كه در مقابل همه به خصوص پدرو همين طور مادر بزرگوارشان داشتند. نكته ديگر اينكه ايشان دوست نداشتند كسي متوجه بعضي از كارهايي كه انجام مي دادند بشود. مثل عبادات ،نمازها و كمك هايي كه اغلب پنهاني ودور از چشم سايرين انجام مي دادند.مثلا دوست نداشتند بقيه از نماز شب هايي كه مي خواندند و كمك هايي كه به بعضي از خانواده هاي نيازمند مي كردند مطلع شوند. حتي مايل نبودند من كه همسرشان بودم متوجه شدم .البته من آن زمان نمي دانستم .بعد از شهادتشان از خانواده هايي كه ايشان به آنها كمك كرده بود فهميدم . روي دخترمان و نحوه تربيتش بسيار حساس بود.هميشه وقتي به خانه مي رسيد از دخترمان مي پرسيد:«نمازت را خوانده اي بابا؟»آن موقع هانيه سادات دوسالش بود، ولي آقا يحيي مي گفتند :«بايد از همين الان متوجه اين مسائل باشد و به نمازش اهميت بدهد.»

نحوه برخوردشان با پدر و مادرشان چگونه بود؟
 

يحيي هميشه با همه رفتار خيلي مؤدبانه اي داشت .در عين حال كه خوش برخورد بود در بحث ها خيلي منطقي بود و خدا را در همه حال در نظر مي گرفت.نحوه برخوردشان با خانواده و پدرشان كه هم از سادات و هم روحاني هستند واقعا مثال زدني بود.در مقابل ايشان كمال ادب را رعايت مي كرد.با مادرشان هم همين طور بود.واصلا روي حرف آنها حرف نمي زد.كلا با اطرافيانشان بسيار خوش برخورد بودند.

دغدغه هايشان در زندگي چه بود؟
 

مسئله اي كه خيلي به آن حساس بود و ذهنشان را مشغول مي كرد،ظلم و ناحقي هايي بود كه به بعضي ها مي شد وايشان كاري از دستشان بر نمي آمد.
گاهي كه در گزارش ها بچه ها و مردم فلسطيني را نشان مي داد،ايشان وقتي اين تصاوير را مي ديد ،بي اختيار اشكشان جاري مي شد و برايشان دلسوزي مي كرد.از دغدغه هاي ديگر ايشان تعجيل در فرج آقا امام زمان (عج) و شهادت بود. هميشه مي گفت : «اي كاش خدا مرا مخلص گرداند و ببرد». دوست دارم مرگم در راه رضاي خودش باشد. به شهادت و شهدا ارادت خاصي داشت .

نحوه آشناييتان چگونه بود؟
 

زماني كه در مقطع راهنمايي تحصيل مي كردم ، خاله ايشان معلمم بودند.مدت زيادي بود كه خانواده ايشان را مي شناختيم .تقريبا پيش دانشگاهي بودم كه براي خواستگاري آمدند. البته جزو شروط من ادامه تحصيل بود كه ايشان هم قبول كردند .همان موقع عقد كرديم.بعد از اينكه پيش دانشگاهي تمام شد ، ازدواج كرديم .البته ما زندگيمان را خيلي ساده شروع كرديم.
در سال 81 در دانشگاه فقه و حقوق قبول شدم و دانشجو بودم كه ايشان شهيد شدند.
يادم هست دقيقا چهل روز بعد از شهادت يحيي امتحان داشتم .از لحاظ روحي ضربه شديدي خورده بودم .تا حدي كه تصميم گرفتم درسم را رها كنم.اما به لطف خدا و كمك اطرافيان بعد از مدتي توانستم تا حدودي با شرايط كنار بيايم. ماه هاي اول خيلي سخت بود.من هم زمان سه مسئوليت داشتم؛مي بايست تحصيل مي كردم . وظايف مادري ام را انجام مي دادم و سر كار هم مي رفتم .اما الحمدلله با كمك خدا توانستم دوام بياورم .درسم تمام شد وامسال هم دخترم كلاس اول است .

در كارها با چه كساني مشورت مي كردند و چگونه تصميم مي گرفتند؟
 

ايشان در زندگي به مشورت اهميت زيادي مي داد.حتي براي برنامه ريزي حقوق ماهانه شان هم مشورت مي كرديم و با هم تصميم مي گرفتيم كه چه كار كنيم .يادم هست يك بار كه مي خواست به جهيزيه يك عروس كمك كند، آمد و نظرم را پرسيد.گفت:«اشكال ندارد ما اين ماه مقداري از حقوقمان را براي اين كار كنار بگذاريم؟» من هم خيلي استقبال كردم و اين كار را انجام داديم.ايشان تا اين حد اهل مشورت بودند.حتي اگر كمك كردن از لحاظ مالي بود ،ترجيح مي دادند كه با مشورت و رضايت من اين كار انجام بشود تا مبادا به زندگيمان لطمه اي بخورد.

اعتقاداتشان نسبت به ائمه و اهل بيت (عليهم السلام) چگونه بود؟
 

در همين حد بگويم كه من ايام محرم دست و سينه ايشان را هميشه قرمز و خون مرده مي ديدم. نسبت به ائمه(ع)ارادت عجيبي داشت . براي ظهور آقا امام زمان خيلي دعا مي كرد. در اين زمينه اشعاري هم مي گفت .در مورد حضرت ابوالفضل (ع) ،ابا عبدالله (ع) و امام زمان (عج)و همين طور چون سيد بود ،دهه محرم هميشه شال سبز سيدي دور گردنشان بود.

شهيد يحيي مهدوي در قامت یک همسر

بر خورد اجتماعي ايشان در محيط كاري و خانوادگي چگونه بود؟
 

ايشان آدم بسيار خنده رو و اهل معاشرتي بود. شخصيتشان طوري بود كه همه دوستش داشتند و البته ايشان همه با هم خوب برخورد مي كرد.بعد از شهادتشان هر كس كه ما را مي ديد مي گفت :«واقعا حيف شد كه يحيي رفت!»اما خب قسمت اين بود و خدا اين طور خواست .ما هم هيچ وقت شكايتي نكرديم.

شهيد در مسائل اعتقادي و ديني چگونه بود؟
 

يكي از مسائلي كه برايشان بسيار مهم بود و روي آن تأكيد داشتند مسئله حجاب بود.روي بيت المال و خمس دادن حساسيت ويژه اي داشتند.دقيقا دو ماه قبل از شهادتشان بود كه خمس را پرداخت كردند.
حتي يادم هست كه گاهي كه اداره شان وام مي داد و مي گفتم كه وام بگيرد، ايشان قبول نمي كرد و مي گفت:«محتاج تر از ما زياد است . ما كه فعلا زياد نيازي نداريم.بگذار اول آنهايي كه نيازمند واقعي هستند بگيرند ، بعد از آنها اگر شد، ما مي گيريم.»اين درصورتي بود كه ما خودمان از لحاظ مالي در سطح پاييني بوديم .حتي در منزل پدري ايشان زندگي مي كرديم.خانه،وسيله نقليه و حتي پس انداز قابل توجهي نداشتيم.با وجود اين ايشان روي اين مسائل حسايت زيادي خرج مي دادند.

شهيد مهدوي در مواقع عصبانيت چطور رفتار مي كرد؟ آيا اصلا عصباني مي شد؟
 

نمي توانم بگويم كه نه ،اصلا عصباني نمي شد ، اما مي توانم بگويم هميشه بعد از عصبانيت حتي اگر هم حق با ايشان بود،باز معذرت خواهي مي كرد و حتما مي بايست از دلم در مي آورد تا خيالشان راحت بشود.

ايشان غير از فعاليت حرفه اي و رسميشان چه كارهاي ديگري انجام مي داد؟
 

اگر بخواهم از فعاليت غير مرتبط با كارشان نام ببرم ،ايشان عضو بسيج بود و در آنجا فعاليت مي كرد.در هفته دو سه شب به پايگاه بسيج مي رفت و به بچه هاي بسيجي كار تدوين اموزش مي داد .البته در خود سازمان و معاونت سياسي هم تدوين را آموزش مي داد.

فعاليت هاي برون مرزيشان به چه صورت بود؟
 

ايشان در خارج از كشور هم براي مدتي كار تدوين انجام دادند.مثلا در شبكه سحر .الان متأسفانه دقيقا اسم برنامه هايشان در خاطرم نيست .

از پس از شهادت شهيد مهدوي براي ما بگوييد.
 

بعد از اينكه خبر شهادتشان را دادند و گفتند كه هواپيمايشان سقوط كرده و همگي سوخته اند. همان لحظه به خدا گفتم :«مگر خودت نگفتي كه آتش جهنم را براي سادات حرام كردي؟مگر نگفتي ،اينها را به جهنم نمي بري؟ پس چطور است كه يحيي الان سوخته؟»اين گذشت تا زمان خاكسپاري ايشان كه من بسيار اصرار كردم كه بايد صورتشان را ببينم.وقتي روي ايشان را كنار زدند به دليل اينكه از ارتفاع زيادي به پايين پرت شده بود آثار جراحت روي صورتشان نمايان بود،اما اصلا اثري از سوختگي نبود. حتي محاسن ايشان هنوز سالم بود. نكته اي كه در زمان حياتشان به من نگفته بودند و من بعدا متوجه شدم اين بود كه دست نوشته كوچكي را ازايشان پيدا كردم كه روي آن نوشته بود:«شب هاي جمعه برايم سوره دخان بخوانيد.»من هم تا الان هر شب جمعه برايشان سوره دخان را خوانده ام .

و سخن آخر
 

روح شهدا عالي است .از خدا مي خواهم كه آن را متعالي كند .هم چنين مي خواهم به من كمك كند تا تنها دخترم را در راه رضاي خودش و همان طور كه پدر شهيدش مي پسنديد بزرگ كنم و تحويل جامعه بدهم.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، ش 58



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط