شرحي كوتاه بر احاديث امام زمان (عج) - قسمت اول
نهى از تشكيك
(لا عُذْرَ لاََحَد مِنْ مَوالينا في التَّشْكيكِ فيما يؤَدّيهِ عَنّا ثِقاتُنا)[1]
در تشكيك نسبت به رواياتى كه موثّقان از ما براى شما نقل مى كنند، احدى از شيعيان ما عذرى ندارند.
شرح
فقهاى عظام، در كتاب هاى استدلالى اصول، براى حجّيت خبر ثقه، به اين روايت تمسك كرده اند; زيرا در واقع، حضرت در اين روايت، به متابعت و قبول روايات كسانى امر كرده است كه مورد وثوق اند و سنّت اهل بيت(عليهم السلام) را نقل مى كنند.
مفاد حديث، آن است كه، كسى حقّ ندارد در رواياتى كه اصحاب مورد وثوق از اهل بيت(عليهم السلام) نقل كرده اند، تشكيك كند و به آن ها ترتيب اثر ندهد، مگر در صورتى كه علم به خطاى آن داشته، يا مفاد خبر، مخالف با كتاب و يا سنّت قطعى يا عقل سليم باشد; زيرا اين ثقات از اصحاب اند كه واسطه ى نشر معارف اهل بيت(عليهم السلام) هستند و تشكيك در روايات آنان سبب مى شود كه چيزى از معارف اهل بيت(عليهم السلام) به دست ما نرسد.
شايان ذكر است كه وثاقت درجاتى دارد كه بعضى از مراتب آن، ملازم با عدالت، بلكه فوق عدالت است. تعبيرى كه امام حسين(عليه السلام) براى حضرت مسلم بن عقيل در نامه ى خود به اهل كوفه بيان داشته اند، مرتبه ى فوق عدالت را مى رساند; آن سخن چنين است:
من، به سوى شما، برادر و پسر عمو و مورد وثوق از خاندانم، مسلم بن عقيل را مى فرستم.[2]
رجوع به فقها در عصر غيبت
(أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَهُ فَارْجِعوُا فيها إِلى رُواهِ حَديثِنا، فَإِنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيكُمْ وَأَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَيهِمْ)[3]
امّا در رويدادهاى زمانه، به راويان حديث ما رجوع كنيد. آنان، حجت من بر شمايند و من، حجّت خدا بر آنانم.
شرح
حضرت، شيعيان را براى فهميدن احكام شرعى و ساير مسائل اجتماعى، به راويان احاديث، كه همان فقهاى شيعه هستند، ارجاع مى دهد; زيرا آنان هستند كه احاديث را خوب فهميده اند، و عام و خاص، محكم و متشابه، و صحيح و باطل را مى شناسند.
"روات حديث " از نظر حضرت(عليه السلام) كسانى نيستند كه روايت را فقط نقل مى كنند بدون اين كه آن را درست بفهمند; زيرا چنين افرادى، نمى توانند گره از مشكلات فقهى و ... بگشايند.
رجوع به فقها در عصر غيبت، نه يك امر مستحب، بلكه يك واجب شرعى است; زيرا، آنان منصوب امام براى اين كار هستند و از فرمان حضرت نمى توان تخلّف كرد.
مراعات شيعه
(إِنّا غَيرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ، وَلا ناسينَ لِذَكْرِكُمْ، وَلَوْلا ذلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ الَّلأْواءُ وَاصْطَلَمَكُمُ الاَْعْداءُ)[4]
ما در رسيدگى و سرپرستى شما كوتاهى و اهمال نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم كه اگر جز اين بود، دشوارى ها و مصيبت ها بر شما فرود مى آمد و دشمنان، شما را ريشه كن مى نمودند.
شرح
دفع بلا از شيعه
(أَنَا خاتَمُ الاَْوْصِياءِ، وَبي يدْفَعُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلي وَشيعَتي)[5]
من، خاتم اوصيايم. خداوند، به سبب من، بلا را از اهل و شيعيانم دفع مى كند.
شرح
بعد از آن كه به خدمت آن حضرت رسيدم، فرمود: "آيا مرا مى شناسى؟ " عرض كردم: "بلى. " فرمود: "من كيستم؟ " عرض كردم: "تو آقاى من و فرزند آقاى منى. " حضرت فرمود: "من از تو اين سؤال را نپرسيدم! " عرض كردم: "خدا مرا فداى تو گرداند! حال خود را، براى من شرح كن. " حضرت فرمود: "من، خاتم اوصيا هستم. خداوند، به سبب من، بلا را از اهل و شيعيانم دفع مى كند.
در اين قسمت از حديث، حضرت(عليه السلام) به دو نكته اشاره كرده اند:
1. آن حضرت خاتم اوصياست و وصايت و امامت، به وجود ايشان ختم شده است. ممكن است منظور از وصايت در اين جا، وصايتى باشد كه از فرزند حضرت آدم(عليه السلام)، هابيل يا شيث شروع و به امام زمان(عليه السلام)ختم شده است و نيز ممكن است مراد از "خاتميت در وصايت " در قبال وصايتى باشد كه از على ابن ابى طالب(عليه السلام) شروع شده است. در هر صورت، پس از ايشان، هيچ امامى نخواهد بود و هركس ادعاى امامت كند، باطل، و مدعى آن دروغ گو است.
2. شيعيان حضرت، در طول تاريخ، گرفتار انواع بلاها و مصايب خواهند شد. امام زمان(عليه السلام) در اين حديث شريف مى فرمايد:
تنها به سبب من است كه خداوند اهل بيت و شيعيانم را از گرفتارى و بلاها نجات خواهد داد.
اين كلام دو احتمال دارد:
الف) مراد حضرت، عصر غيبت باشد; در اين صورت، منظور اين است كه شيعيان، در دوران غيبت، تنها با توسّل به حضرت مى توانند گرفتارى ها را از خود دفع كنند.
حضرت(عليه السلام) در توقيع خود به شيخ مفيد(رحمه الله) فرمود:
ما در سرپرستى شما كوتاهى و اهمال نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم كه اگر جز اين بود، دشوارى ها و مصيبت ها بر شما فرود مى آمد و دشمنان، شما را ريشه كن مى نمودند.[6]
ب) مراد حضرت، عصر ظهور باشد; در اين صورت، مقصود اين است كه خداوند متعال با ظهور حضرت و غلبه اش بر تمام ظالمان، بلاها و مصايب را از اهل و شيعيانش دور مى كند.
جمع بين اين دو احتمال نيز ممكن است; به اين معنا كه حضرت(عليه السلام)هم در غيبت و هم هنگام ظهور خويش گرفتارى را از شيعيان دور مى سازد.
آزار دهندگان امام زمان(عليه السلام)
(قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّيعَهِ وَحُمَقاؤُهُمْ، وَمَنْ دينُهُ جِناحُ الْبَعُوضَهِ أَرْجَحُ مِنْهُ)[7]
نادانان و كم خردان شيعه و كسانى كه پر و بال پشه از دين دارى آنان برتر و محكم تر است، ما را آزار مى دهند.
شرح
يكى از وظايف شيعه اين است كه امامان را همان طور كه هستند، بشناسد، نه آنان را در سطح افراد عادى پايين آورد و نه در قدرت و ... شريك خداوند يكتا قرار دهد.
در روايات فراوانى، مقام امامان و وظيفه شان به خوبى بيان شده و لازم است با مراجعه به آن ها، تفكّر خويش را درباره ى امامان اصلاح كنيم.
اعمال و رفتار و اعتقاد غاليان، سبب شد كه مخالفان، شيعه را تكفير كنند و گروهى از آنان نيز به نجاست و واجب القتل بودن شيعه فتوا دهند.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج البلاغه در كلامى مى فرمايد:
دو كس در مورد من هلاك مى گردد: يكى آن كس كه در دوستى با من به راه افراط مى رود، ديگرى آن كه در دشمنى با من، سخت به تفريط مى افتد.[8]
نهى از تكلّف و به زحمت انداختن
(لا تَتَكَلَّفُوا عِلْمَ ما قَدْ كُفيتُمْ)[9]
خود را براى دانستن آن چه از شما نخواسته اند به مشقت نيندازيد.
شرح
از اين حديث شريف چند نكته استفاده مى شود كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم:
1. همه ى افراد، از نظر عقلى و توان درك و فهم، يك سان نيستند. برخى، مطالب فلسفى و عقلى و استدلالى را به راحتى درك مى كنند و برخى چنين نيستند; بنابراين، هر كس بايد اندازه ى فهم خود را بداند و بيش از آن، خود را به زحمت نيندازد; زيرا، به طور نمونه، كسى كه توان فهم مطالب عرفانى را ندارد، اگر وارد اين مباحث شود، يقيناً، با مشكل روبه رو خواهد شد و چه بسا به گمراهى افتد.
2. شارع مقدّس اسلام، برخى مطالب را نخواسته آشكار كند. حضرت در اين روايت مى فرمايد:
به همان اندازه كه براى شما روشن شده است، قناعت كنيد و خود را براى فهميدن آن چه از شما مخفى شده است، به زحمت نيندازيد.
مثلاً برخى به دنبال اين اند كه بدانند حضرت، الآن، در كجا زندگى مى كنند و ...; علم اين مطالب بر ما پوشيده است. آن چه براى ما روشن است، اين است كه حضرت، زنده است. وظيفه ى ما، آماده كردن اوضاع براى ظهور ايشان است. ما نبايد خود را براى اطلاع از نحوه ى زندگى حضرت و ... به زحمت بيندازيم; زيرا، اين امور، نفعى براى ما ندارد; لذا علمش نيز در اختيار ما نيست.
3. هم چنين، به طور مثال، اگر كسى لباسش پاك بوده باشد و شك كند كه نجس شده است يا نه، بايد حكم را بر پاكى لباس بگذارد; ولى بعضى به اين مقدار اكتفا نمى كنند و خودشان را به زحمت مى اندازند و براى يافتن نجاست احتمالى، همه ى لباس را نگاه مى كنند تا علم حاصل كنند! از ما چنين علمى را نخواسته اند.
عاقبت به خيرى
(أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْعَمى بَعْدَ الْجَلاءِ، وَمِنَ الضَّلالَهِ بَعْدَ الْهُدى، وَمِنْ مُوبِقاتِ الاَْعْمالِ وَمُرْدِياتِ الْفِتَنِ)[10]
از نابينايى پس از بينايى، و از گمراهى پس از هدايت، و از رفتار هلاكت بار و فتنه هاى نابود كننده، به خدا پناه مى برم.
شرح
1. حضرت(عليه السلام) از ضلالت بعد از هدايت به خدا پناه مى برد; زيرا اگر كسى هدايت شود و حقّ و حقيقت را درك كند، ولى پس از مدّتى دست از آن بردارد، حجّت بر او تمام شده و قطعاً، خسارتى جبران ناپذير را متحمل مى شود. چنين كسى سعادت پايدار را پس از شناخت و معرفت، ترك كرده و عذاب جاويد را بر جان خود خريده است.
2. هم چنين، حضرت از اعمال سيئه اى كه انسان را به هلاكت و نيستى مى رساند، به خدا پناه مى برد; زيرا انسان هميشه در خطر از دست دادن ايمان خويش است. هوا و هوس ها و وسوسه هاى شيطان، انسان را تا دَم مرگ رها نمى كنند. از اين بخش، اهمّيت و دشوارى ايمان را مى توان فهميد.
3. آن حضرت، به خداوند متعال، از فتنه هاى خطرناك و مهلك كه انسان را از اوج عزّت به ذلّت مى كشانند، به خداوند پناه مى برد. طبق نصّ صريح قرآن، انسان در معرض امتحان هاى دايمى است. خداوند متعال مى فرمايد:
(أَحَسِبَ النّاسُ أَنْ يتْرَكُوا أَنْ يقُولُوا آمَنّا وَهُمْ لايفْتَنُونَ * وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ...)[11]; آيا مردم چنين پنداشتند كه به صِرف اين كه گفتند ما ايمان به خدا آورده ايم رهايشان كنند و بر اين ادعا هيچ امتحانشان نكنند؟ ما امّت هايى را پيش از اينان امتحان نموديم.
اين امتحان ها گوناگون اند و شدّت و ضعف دارند. گاهى مربوط به بدن و مال و گاهى مربوط به دين است و ... در همه ى اين ابتلائات، چه كوچك و چه بزرگ، بايد به خدا توكّل كرد و با سرافرازى بيرون آمدن را از او خواست.
پيروزى حق بر باطل
(أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَلْحَقِّ إِلاّ إِتْماماً، وَلِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقاً)[12]
اراده ى حتمى خداوند بر اين قرار گرفته است كه ـ دير يا زود ـ پايان حق، پيروزى، و پايان باطل، نابودى باشد.
شرح
پينوشتها:
[1]. رجال كشّى، ج2، ص816 ; بحار الأنوار، ج50، ص318و319، ح15 ; وسائل الشيعه، ج1، ص38، ح61 .
[2]. الإرشاد، شيخ مفيد، ج2، ص39 ; إعلام الورى، ج1، ص436 ; بحارالأنوار، ج44، ص334 .
[3]. كمال الدين، ج2، ص484، ح10 ; الغيبه، شيخ طوسى، ص291، ح247 ; احتجاج، ج2، ص284 ; إعلام الورى، ج2، ص271 ; كشف الغمه، ج3، ص338 ; الخرائج و الجرائح، ج3، ص1114 ; بحارالأنوار، ج53، ص181، ح10 ; و وسائل الشيعه، ج27، ص140، ح33424 .
[4]. احتجاج، ج2، ص323 ; الخرائج و الحرائج، ج2، ص903 ; بحارالأنوار، ج53، ص175، ح7.
[5]. كمال الدين، ج2، ص441، ح12 ; الغيبه، طوسى، ص246، ح215 ; بحارالأنوار، ج52، ص30، ح25 .
[6]. احتجاج، ج2، ص323 ; الخرائج و الجرائح، ج2، ص903 ; بحارالأنوار، ج53، ص175، ح7 .
[7]. احتجاج، ج2، ص289 ; بحارالأنوار، ج25، ص267، ح9 .
[8]. نهج البلاغه، حكمت 469 ; بحارالأنوار، ج39، ص295، ح96
[9]. كمال الدين، ج2، ص485، ح10 ; احتجاج، ج2، ص284 ; بحارالأنوار، ج53، ص181، ح10
[10]. كمال الدين، ج2، ص511، ح42 ; الخرائج و الجرائح، ج3، ص1110 ; بحارالأنوار، ج53، ص190و191، ح19 .
[11]. سوره ى عنكبوت، آيه ى 2و3 .
[12]. الغيبه، طوسى، ص287، ح246 ; احتجاج، ج2، ص279 ; بحارالأنوار، ج53، ص193، ح21 .
علي اصغر رضواني - شرح چهل حديث حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
/ج