تاريخ از نگاه استاد شهيدي(ره)
نويسنده: دکتر صادق آئينه وند*
چکيده (1)
تاريخ نگاري در سير خود شاهد سبک هاي گوناگون بوده است که از اين بين مي توان به موارد ذيل اشاره کرد: سبک طه حسين، عباس محمودالعقاد، يوسف العش، عبدالله العلائلي، محمد عابد الجابري، محمدعبدالله عنان، عمر فروخ، عمادالدين خليل، که هر يک برمبناي طرح و الگويي به تاريخ نگاري پرداختند.
روش استاد شهيدي در نقل تاريخ بر اين استوار است که منازعات قبيله اي عرب همگام با گسترش اسلام، و چالش عملکرد اقوام مختلف سرزمين هاي مفتوحه با احکام اموي و عباسي، در نابساماني تاريخ نقش داشته و از سويي ديگر تأخير در تدوين اسناد تاريخي، موجب از بين رفتن و تحريف بخش زيادي از تاريخ گرديده است. بدعت هاي امويان نيز بسياري از نسل هاي جديد عرب و نومسلمانان غيرعرب را که از تعاليم اسلام دورمانده و گرايش به دنيا داشتند، خوش مي آمد؛ و اينها همه کار تاريخ نگاري را سخت مي کند. به دلائل مذکور نمي توان بر هر نقلي در متون تاريخي اعتماد کرد؛ بلکه بايد با دقت در سنت و تفحص در متن روايت و شناخت اقتضا و مناسبات زمان، به يقيني بودن روايت رسيد. استاد شهيدي تاريخ را به دليل همگاني بودن آن به شمشيري دولبه تشبيه مي کرد و نقش مورخ را در نقل و تحليل تاريخ بسيار حساس مي پنداشت. بنابراين، تاريخ نگاري جاي ساده انگاري نيست و مورخ رسالتي عظيم بر دوش مي کشد و بايد تمام عوامل و اسباب را به شيوه اي محققانه بررسي کند و در اقتضاي عصر و نسل نيکو بينديشد.
کليد واژه ها:
استاد گران قدر، علامه سيدجعفر شهيدي، از مورخان برجسته ي عصر ما در تاريخ اسلام و تشيع به شمار مي آيند. دانش گسترده ي اسلامي و تسلط بر متون معتبر تاريخي و ادبي، به خصوص پس از چهل سال مسئوليت لغوي در بزرگ ترين مؤسسه ي لغت نويسي و فرهنگ نگاري ايران، مهارت فوق العاده اي در فهم و شناخت متون تاريخي نصيب استاد کرده، و مي توان گفت او را بي بديل گردانده و از اقران بر کشيده بود. عمده تر از اين سلطه ي متني، درک والاي استاد از روابط علّي پديده ها و حوادث تاريخي بود که بر اثر سنجش و ممارست به دست آورده بود. از اين حيث مي توان اذعان داشت که استاد صاحب سبک وشيوه اي در درک بينا متني و فهم فرامتني از تاريخ است که تا حدّ يک صاحب مکتب او را بر مي کشد و در رديف مورخان صاحب سبک و مکتب بالا مي برد. نگارش کتاب جنايات تاريخ در عهد جواني و کتاب پس از پنجاه سال، درباره ي قيام امام حسين(ع) و کتاب متأخرّ و ارزش مند ديگري ايشان با نام علي(ع) از زبان علي(ع)، فاطمه عليهما السلام، زندگاني علي بن الحسين(ع)، زندگاني جعفربن محمد امام صادق(ع) و تاريخ تحليلي اسلام، همه نشان از ابلاغ، اتقان، استحکام و نگاه تازه به تاريخ دارد و صاحب اين آثار را به عنوان مورخي هوش مند، مستقل و حقيقت جو به اهل علم معرفي مي کند.
استاد شهيدي در تحليل تاريخ اسلام بر اين باورند که تاريخ به جهت ارتباطي که با سياست دارد، با منافع ارباب قدرت تصادم پيدا مي کند؛ در نتيجه، کمتر اثر تاريخي را مي توان يافت که خالي از دغدغه هاي سياسي و يا کلامي مورخ به رشته ي تحرير درآمده باشد. او از اين حيث بر اين امر پا مي فشرد که بايد در شناخت اوضاع عصر و مقتضيات و مناسبات آن بغايت هشيار بود. از نگاه ايشان، تاريخ هايي که به دست ما رسيده، حاصل عصر تدوين، يعني نيمه ي دوم قرن دوم هجري است، و درست در عصر حاکميت عباسيان نوشته شده که خود بر خرابه هاي اموي تکيه زده و با آل علي(ع) در افتاده اند. کدام مورّخ را مي توان يافت که بتواند بي ملاحظه ي اينان تاريخ بنويسد و حقايق را آن گونه که مي بيند، ثبت کند. وقتي سيره نويسي چون ابن اسحاق که غالب مورخان در نگارش تاريخ، عيال او به شمار مي آيند، در کشاکش حوادث عمر بر سه قرائت سيره مي نويسد و سرانجام همه ي آن سه قرائت به دست ابن هشام مثله مي گردد(مطلبي 1978: 5 ــ20)، وضع ديگران به خوبي روشن است. زُهري که خود از برجستگان فقه، حديث و تاريخ است، مي گويد:
«إنّ الحديث ليخرج من عندنا شبراً، فيرجع من عندهم[العراقيّون] ذراعاً».
«حديث و روايت از پيش ما به اندازه ي وجب صادر مي گردد و چون به عراق مي رسد، يک ذرع مي شود».
باز از اوست:
«ما هذه الأحاديث الّتي يأتوننا بها، ليست لها خطمٌ و لا أزمةٌ[يعني الاسناد]».
«اين احاديث چيست که بر ما مي خوانيد؟ نه دهنه دارد و نه افسار [يعني اسناد ندارد]».
هر مورخي در حين نگارش تاريخ با سه سؤال مواجه مي شود:
چه اتفاقي افتاده است ؟
چگونه اتفاق افتاده است؟
چرا اتفاق افتاده است؟
سؤال اول و دوم، پيش همه ي مورخان يکسان است؛ ولي سؤال سوم به سبب وجود فرهنگ، عقيده، ايدئولوژي و جهان بيني مورخ تفاوت مي کند(اسمعيل2004: 70). مشکل نگارش تاريخ از اينجا شروع مي شود. چگونه مي توان به تحليل و تعليل تاريخ دست زد و در عين حال به مثابه مورخي امين از آزمايش سربلند بيرون آمد؟
گفته اند: مورخ بايد صاحب ذکاي خارق العاده، استعداد وافر و دانش بسيار باشد تا در تحليل مسأله نلغزد و به بيراهه نخزد.
براي استنباط و استنتاج تاريخ، توان لازم کافي است؛زيرا امر «مقابلات»، «مطابقات»، «مفارقات» و «مقارنات» پيش مي آيد(علي 1983: 9).
گذشته از نقد دروني و بيروني متن و چهره شناسي راويان در بررسي تاريخ، گاهي بايد بر اساس «اواسط أمثل» به گزينش و روايات بپردازيم. منظور از اوسط [قول ميانه] آن است که ترجيح بر اساس مقابله ي روايات و موازنه ي بين آنها باشد. آنگاه به حوادث زمان و عادت و اقتضاي عمل عصر مورد بحث، اتکا و اعتنا مي کنيم. اخبار تاريخي وقتي مساوي باشند، به آنهايي عمل مي کنيم که شبيه به عادت عصر و نسل باشند. به بيان ديگر، ملاک انتخاب را «معقول مألوف»، يعني «اوسط امثل» قرار مي دهيم(العقاد1993: 20ــ21).
اگر در اين گفته ي جورج.ر.سيلي G.R.seely، مورخ معروف بريتانيايي، توجه کنيم، ميزان نگراني ما در انتقال تاريخ صحيح بيشتر مي شود. او مي گويد: «تاريخ، سياست گذشته و سياست، تاريخ حاضر است.»[ذنون طه 2004: 21]
مأموريت مورخ خطير است، ولي از دست يابي به تاريخ صحيح نبايد مأيوس بود. مهم آن است که دريابيم با چه امر حساسي مواجهيم. اگر مورخ همين رسالت حساس را دريابد، نيمي از راه را رفته و بقيه را هم به مدد اصول و موازين مصطلح التاريخ، فقه التاريخ و علم التاريخ مي تواند بپيمايد.
پيش از آن که به بيان سبک و روش استاد شهيدي بپردازيم، به معرفي شيوه ها و گرايش هاي مورخان معاصر که به تاريخ اسلام پرداخته و در جهان اسلام شهره اند، مي پردازيم:
گرايش هاي تفسير تاريخ اسلام در ميان مورخان معاصر:
گرايش عباس محمود العقاد: اين گرايش محور کار خود را به روانشناسي چهره هاي تاريخي و عملکردي که آنها در نقش دهي يا هدايت حوادث داشته اند، قرار داده و در سنجش هر يک از اين چهره هاي اثر گذار تاريخي در بحبوحه ي حوادث، به قضاوت تاريخي پرداخته است(العقاد بي تا؛ العقاد 2004؛ العقاد1992).
گرايش يوسف العُش: اين شيوه در بررسي و تحليل تاريخ اسلام توجّه خود رابه تطوّر و مقتضيات سياسي، اجتماعي و اقتصادي معطوف داشته و تاريخ را از اين زاويه تحليل کرده است(العش 1982).
گرايش عبدالله العلائلي: تاريخ نگاري علائلي بر بنياد پيدايش رخنه هاي رسوم و فرهنگ جاهلي در اسلام و جان گرفتن دوباره ي قبيله بر سبک جاهلي استوار است. او از اين منظر به تفسير توفيق و ناکامي ها پرداخته است. از نگاه او ميزان اثرپذيري اصحاب و تابعان از اين بازگشت ارتجاعي و يا مقاومتشان در برابر اين پديده، جهت نماي سير تاريخ اسلام است (العلائلي1994).
گرايش محمد عابد الجابري: وي شيوه ي تحليل تاريخي خود را بر بنياد تحوّل ايدئولوژي در سير حاکميت ها و شأن مناسباتيشان در مواجهه با دين، ثروت و سياست استوار کرده است. از نگاه او، عقيده ي قبيله و غنيمت به ميزان کارايي شان در هر حاکميت در تاريخ اسلام و نسبت توجهي که به آنها مي شود، تفسيري درست از نگاه حاکميت به دين، زور و قدرت را به دست مي دهد (الجابري2000).
گرايش محمد عبدالله عنّان، عمر فرّوخ و محمد فتحي عثمان: اين گرايش از تاريخ نگاري بر محور انقلاب و تمدن به تفسير مي پردازد و با دو شاخصه ي تمدن و انقلاب، طرفداران هر يک از آن دو پديده را در ترازوي سنجش نهاده و وزن سنجي مي کند. در نهايت، اين گرايش به سبب آنکه مخالف انقلاب است و گرايش اموي دارد، تمدن آفريني را از آن امويان و انقلاب را از آن علويان مي شناسد و معلوم است که از پيش چه نتيجه اي مي گيرد(عثمان 1998؛ فروخ1980).
گرايش عمادالدين خليل: از نگاه اين گرايش براي اجتناب از تنش سياسي و چالش هاي کلامي و فرقه اي، بايد محورهاي عمده و مورد قبول امت اسلام، ستون فقرات تحليل تاريخي قرار گيرد. از اين رو، اين گرايش بر آن است تا بر اساس نظريه اي شامل و جامع، وحدت حرکت تاريخ اسلام و کشف رابطه ي اصلي بين دين اسلام و وقايع تاريخ اسلام، بتواند پديده هاي بزرگ تاريخ اسلام را به طور عمودي تفسير کند. اين وقايع از نگاه اين گرايش، حکومت، گسترش اسلام، مخالفان اسلام، جامعه ي اسلامي و دستاوردهاي تمدني است که در تفسير و تحليل مورد عنايت خواهد بود(الخليل 1990).
گرايش هاي تاريخ نگاري فوق که اختصاراً به آنها اشاره شد، از گرايش هاي شهره ي جهان اسلام هستند.
بي شک گرايش تاريخ نگاري استاد شهيدي مي تواند در شمار اين گرايش ها در پهنه ي جهان اسلام مطرح باشد.
گرايش تاريخ نگاري استاد شهيدي:
«قديم ترين سند کتبي با زمان حادثه در حدود دو قرن فاصله دارد؛ اما چاره اي جز استناد به همين مدارک نيست»(شهيدي1374: 5).
اين تأخير در تدوين، بخش عظيمي از تاريخ را در حافظه ي عرب از ميان برد و يا به طور ناهمگون و با شاخ و برگ، تحويل نسلي از مورخان داد که از نيمه ي دوم قرن دوم هجري دست به تأليف و تصنيف زدند.
بدعت ها وناسازگاري هايي که امويان پس از دست يافتن به قدرت پديد آوردند، گر چه بيشتر مسلمانان معتقد را که با رهبري اميرالمؤمنين علي(ع) انس گرفته بودند، ناخشنود کرد، بر مزاج نسل جديدي از عرب و غيرعرب نو مسلمان که به تدريج از اسلام و هدايت هاي آن دور افتاده و به دنيا خو گرفته بودند، سازگار افتاد. از نگاه استاد:
«معاويه و پدرش ابوسفيان، مرداني جاه دوست وشيفته ي حشمت و جلال بودند...ابوسفيان هنگامي که مسلمان شد، به پايمردي عباس بن عبدالمطلب، عموي پيغمبر، براي خود امتيازي گرفت. از غنيمت هاي جنگ حنين نيز بهره اي يافت. اما ديده ي او در پي حکومت بود»(شهيدي 1383: 179).
از نگاه استاد، نمي توان به هر گفته اي که مورخان در متون تاريخي نقل کرده اند، اعتماد کرد؛ بلکه بايد با دقت در سنت و تفحص در متن روايت و شناخت اقتضا و مناسبات عصر، به يقيني بودن صدور آن پي برد.
به ياد دارم يک روز شعري از شاعري مشهور را خدمتشان قرائت کردم که موضوعي اعتقادي و فرهنگي را بيان مي کرد. استاد فرمودند: پيش از آنکه به فحوا و پيام اين شعر بپردازيم، بايد دو مسأله را پيش تر قطعي کنيم: نخست، اينکه آيا اين شاعر خود به آنچه مي گفته، باور داشته، يا براي بهره گيري و همسويي با جرياني آن را سروده است؛ دوم، اين که آنچه او گفته، همين است که اکنون در دست ماست، يا بر آن شاخ و برگ افزوده اند.
اين همان «دراية التاريخ» است که بايد گفت مورخان ناقد و هوش مند که در درک و فهم آن به استواري رسيده اند، به آن مي پردازند.
جواد علي، مورخ برجسته ي جهان اسلام، نوشته است:
«بر هر مورخ بصير و ناقد است که به موازات بررسي مائل سياسي و نظامي، به مسائل شهرها، تطورات فکري، اقتصادي، زندگي اجتماعي، ديني و فرهنگي و تأثير شخصيت هاي معروف هر عصر نيز بپردازد»(جواد: 91).
استاد شهيدي بر اين باور است که اختلاف هاي ديرپا و دراز دامن قحطانيان و عدنانيان، يا جنوبيان و شماليان، گرچه با ظهور اسلام فروخوابيد، ولي با آمدن امويان و رخنه ي دوباره ي عرب جاهلي، بار ديگر جان گرفت. اين اختلاف ها حتي در صفين و جمل رخ نمود و از زبان کساني که به ظاهر خود را از پيروان اميرالمؤمنين(ع) محسوب مي داشتند و در زير پرچم آن حضرت با سپاه شام مي جنگيدند، بيان شد.
استاد بر اين باور است که درباره ي همدلي همراهان معاويه و يزيد شکي نيست؛ ولي مي توان در صداقت بعضي از کساني که خود را از همراهان اهل بيت ــ عليهم السلام ــ به شمار مي آوردند، ترديد داشت؛ زيرا اينجا کار دين است و آنجا کار دنيا، و امام حسين(ع) اين موضوع را آشکارا در مسير ورود به کربلا فرموه بود:
«النّاس عبيد الدّنيا و الدّين لعق علي السنتهم و إذا محصوا بالبلاء قلّ ديانون»(نجفي 1370: 155)
آنچه باعث شد تا جامعه ي اسلامي به اين سمت رانده شود و مردمانش باهمديگر دل صافي نکنند و به دنيا بيش از آخرت رغبت پيدا کنند، فشار و ستم حاکمان اموي بر مردم و دور کردن صالحان و نيکان روزگار از نصيحت بود. نوشته اند که:
«در دوره ي عبدالملک، خطيبان رخصت گفتن جمله ي «إتَّق الله»[از خدا بپرهيز] را که معمولاً خطيبان در خطبه ي جمعه مي گفتند، نداشتند، و عبدالملک در اين باره تا آنجا پيش رفت که گفت: به خدا سوگند، اگر کسي مرا به تقوي امر کند، گردنش را مي زنم»(شهيدي 1383: 263).
در گرايش تاريخ نگاري استاد، تاريخ به مثابه ي شمشيري دو لبه است که اگر نادانسته و از سر ناخبرگي با آن برخورد شود وساده لوحانه به ناقلان و نويسندگان آن اعتماد کنيم، ابتناء بر خبط کرده و ريشه زده ايم. اينجا جاي ساده انگاري نيست. علم تاريخ سر و کارش با عارف و عامي است و همه ي طبقات جامعه با آن مأنوس اند و بدان مشتهي. مورخ از اين حيث رسالتي عظيم بر دوش دارد و در لبه ي پرتگاه است.
از نگاه استاد، بهتر آن است که مورخ تمام عوامل و اسباب را به شيوه اي محققانه بررسي کند و به اقتضاهاي عصر و خواست هاي نسل و شرايط زمانه نيکو نظر کند، شايد بتواند تاريخي صحيح بنويسد و نسل آينده را از آنچه در گذشته اتفاق افتاده است، آگاه کند.
در حقيقت، آن کس که براي نجات تاريخ از ميان اقوال و مرويات مي کوشد و سره را از ناسره جدا مي کند و بنيان رفيع تاريخ را بر مي آورد، کسي است که از ميان ناقلان و راويان بر مي آيد و بالا مي رود و مورخ مي گردد. مورخ تاريخ را مي نويسد و تاريخ مورخ را مي سازد.
پينوشتها:
1- استاد تاريخ اسلام دانشگاه تربيت مدرس
2- چکيده توسط فصلنامه ي نهج البلاغه تهيه گرديده است.
اسمعيل، محمود. 2004م. إشکالية المنهج في دراسة التراث، القاهرة: رؤية للنشر و التوزيع.
الجابري، محمد عابد. 2000م. نقد العقل العربي، العقل السياسي العربي. بيروت: مرکز دراسات الواحدة العربية.
العقاد، عباس محمود. بي تا. معاوية بن أبي سفيان. دارالرشاد الحديثة.
ـــــ. 4002 م. أبوالشهداء، الحسين بن علي. تحقيق: محمد جاسم الساعدي. طهران: المجمع العالمي للتقريب بين المذاهب الاسلامية.
ـــــ. 1993 م. فاطمة الزهراء والفاطميّون. القاهرة: نهضة مصر للطباعة و النشر و التوزيع.
العش، يوسف. 1994م. الدولة الأموية. دمشق: دارالفکر.
ـــــ. 1982 م. تاريخ عصر الخلافة العباسية. دمشق: دارالفکر.
إطار عام، عماد الدين خليل. 1990 م. تحليل للتاريخ الإسلامي. الدوحة: دارالثقاقة.
ذنون طه، عبد الواحد. 2004 م. أصول البحث التاريخي. بيروت: دارالمدار الإسلامي.
حسين، طه. 1926 م. في الشعر الجاهلي. القاهرة: مطبعة دارالکتب المصرية.
ـــــ. 1980 م. الفتنة الکبري، علي و بنوه. القاهرة: دارالمعارف.
شهيدي، سيد جعفر. 1374 م. پس از پنجاه سال، پژوهشي تازه پيرامون قيام امام حسين(ع). تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
ـــــ. 1383. تاريخ تحليلي اسلام. تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي و مرکز نشر دانشگاهي.
علي، جواد. 1983 م. تاريخ العرب في الإسلام. بيروت: دارالحداثة.
ـــــ. بي تا. دراسة في السيرة.
فتحي عثمان، محمد. 1998 م. المدخل إلي التاريخ الإسلامي. بيروت: دارالنفائس.
فروخ، عمر. 1980 م. تجديد التاريخ في تعليله و تدوينه. بيروت: دارالباحث.
بي نا. 1994 م. مقدّمات لا محيد عن درسها جيداً لفهم التاريخ العربي. بيروت: دارالجديد.
مطلبي، محمد بن اسحاق. 1978 م. السير و المغازي. تحقيق: الدکتور سهيل زکاد. بيروت: دارالفکر.
نجفي، محمد صادق. 1370. سخنان حسين بن علي(ع) از مدينه تا کربلا. قم: دفتر انشارات اسلامي وابسته به جامعه ي مدرسين حوزه ي علميه ي قم.
نشريه النهج شماره 23-24
/ج