مهدى موعود(عج) ، يارانى اين گونه دارد
انـديشه پيروزى حق بر باطل و غلبه صالحان بر طالحان و عادلان بر ظالمان كه برگرفته از متـن قرآن كريـم است, بارقه اى از نور اميد در دل ها تابانيده و همه را چشـم به انتظار شخصى گذاشته كه منادى حق است و سفير نـور, كشتيبان هدايت است و قافله سالار رهايى; مجدد حيات بشريت است و احياگر اخلاق خدايـى, ايـن شخصيت بزرگ را در روايات اسلامـى ((مهدى)) ـ عليه السلام ـ مـى نامنـد.
چنيـن انتظارى افضل عبادات شمـرده شـده است. زيـرا ايـن انتظار با اميـد, تعهد, تحرك با مسـووليت و سازندگـى و رفع نااميدى از جامعه همراه مى باشد.
منتظران واقعى, خـود را در حال مهياى جامعه اى مـى بينند كه انتظار مـوعودى را مـى كشد, بنابرايـن براى حضـور حضرتـش شرايطـى لازم است كه هـم زمينه ساز قـدومـش باشـد و هـم پذيراى حكـومت عدل او, زيرا تحمل عدالت خـود نياز به سازندگى دارد. و الا, پذيرايى حق بر افراد بسى مشكل خواهد بود. بنابرايـن, ما بـراى خـودسازى به يكـى از بهتريـن راه ها كه طريق پـرورش يافتگان مكتب انسان ساز اسلام; يعنى ياوران خاص ولى عصر(عج) است متمسك مى شـويـم, ويژگى هاى آن ها را بشناسيم و به كار بنديم تا زمينه ساز حضور حضرتش باشيـم. زمينه ساز حكـومت حضرت, خيزش ايمان است نه ازدياد فساد. ما در ايـن نـوشتار به برخى از خصـال يـاوران بـاوفـاى حضـرت اشـارتـى خـواهيـم داشت.
قـدرت جسمانـى از ديگـر لـوازمات اعمال شجاعت است كه از اوصاف اصحاب صاحب الامر(عج) شمرده شـده و در روايات قـدرت آن ها را برابـر با چهل مـرد قـرار داده است: ((فان الرجل منهم يعطى قـوه اربعيـن رجل)) قدرت جسمانى برگرفته شده از ايمان راسخ به خـدا و يقيـن به امامت و حقانيت هدف او است; ياوران مهدى(ع) با ايـن قدرت جسمانى و روحيه عالى بـوده كه مى تـوانند خط بطلان بر جميع مفـاسـد كشيـده و ظلـم و جـور را از صحنه گيتـى بـرانـدازند.
خدا را با معرفت شناخته و ايمان به خـدا در اعماق جانشان نفـوذ كرده است. لذا در راه ايمان و اجراى فراميـن الهى از هيچ مانعى هراس ندارند و از سرزنش هيچ سرزنش كننده اى بيم به دل راه نمى دهند. چنان كه صادق آل محمد(ص) از قرآن كريـم اوصاف آن ها را بيان داشته و به ايمان آن ها و راهشـان سفـارش مـى كننـد: سليمان بـن هارون مى گويد: به آن جناب عرضه داشتـم بعضى از ايـن عجليان گويند كه شمشير رسول خدا(ص) نزد عبدالله بـن حسـن است! فرمود: به خدا سـوگند, نه او و نه پدرش با هيچ يك از دو چشمانـش آن را نديده, مگر آن كه پدرش آن را نزد حسيـن(ع) ديده باشد, و البته براى صاحب ايـن امر محفـوظ است, پـس, مبادا به راست و چپ روى آورى, كه به خدا سوگند امر روشـن است.
به خدا سوگند اگر اهل آسمان و زمين هم دست شوند كه ايـن امر را از جايگاهى كه خداوند آن را در وى قرار داده بـرطرف سازند نخـواهند تـوانست, و چنان چه همه مردمان كفر ورزنـد تا جايى كه هيچ كـس باقى نماند; همانا خداوند براى ايـن امر كسانى را خـواهد آورد كه او شايستگان آن باشنـد. سپـس فـرمـود: آيا نمـى شنـوى كه خـداونـد مـى فرمايد: ((اى كسانـى كه ايمان آورده ايد هر كدام از شماها از ديـن خـود مرتد شـويد پـس به زودى خداوند قومى را كه دوست مى دارد و آن ها نيز خدا را دوست مى دارند و نسبت به مـومنان فروتـن و بر كافران سرافراز و مقتدرند به نصـرت اسلام بـر مـى انگيزد...)) تا آخـر آيه را تلاوت فرمـود و در آيه ديگر فرمود: ((پـس اگر ايـن قوم به آن كفر ورزند, همانا قـومى را كه هرگز به آن كافر نشوند بر آن برگماريم)).
سپـس حضرت فرمود: همانا (اهل) ايـن آيه همان اهل آن آيه مى باشند.)) آيه اى كه امام صادق ـ عليه السلام - آن را تلاوت فـرمـوده انـد اوصاف مـومنانـى كه بـايـد ايـن رسـالت بزرگ را انجـام دهنـد چنيـن بيـان مـى دارد:
1ـ آن ها به خـدا عشق مى ورزند و جز به خشنـودى او نمـى انديشنـد: ((يحبهم و يحبونه
2ـ در برابر برادران دينيشان خاضع و فروتـن هستند: ((اذله على المـومنيـن
3ـ نسبت به كـافـران ستـم گـر و كج انـديـش, سـرسخت, خشـن و سـرافـرازنـد: ((اعزه على الكافرين)); 4ـ براى بسط عدل و اجراى فراميـن الهى همـواره در راه جهاد فـى سبيل الله هستنـد: ((يجـاهـدون فـى سبيل الله)); 5ـــ در جهت نابـودى كافران و برچيدن بساط ستـم گران كوشا و از هيچ ملامتى پروا ندارند: ((و لايخافون لومه لائم)).
ايـن ها همه از اعتقاد به خـدا و ايمان به مقصـد و ميل به هـدف آن ها نشاءت گرفته و از آن ها انسان هايـى ساخته كه در حقيقت علاوه بر قدرت جسمانـى چنان شهامتى دارند كه از شكستـن سنت هاى غلط و مخالف با اكثريتـى كه راه انحراف را پيـش گـرفته انـد, و با تكيه بـر كثـرت عددى خـود ديگـران را به استهزا مى گيرند, پروايـى ندارنـد. بسيارى از افراد را مـى شناسيـم كه صفات ممتازى دارنـد, اما در مقابل غوغاى محيط و هجـوم افكار عوام و اكثـريت هاى منحـرف بسيار محافظه كار, ترسـو, و بـى جرئتند, و زود در مقابل آن ها ميدان را خالى مـى كنند, در حالـى كه براى يك رهبر سازنـده و افرادى كه بـراى پياده كردن افكـار او وارد ميـدان مـى شـونـد, قبل از هـر چيز چنيـن شهامتـى لازم است.
عوام زدگـى, محيطزدگـى, و امثال آن كه همگـى نقطه مقابل ايـن امتياز عالـى روحى هستند, سد راه بيش تر اصلاحات محسوب مى گردند.)) آرى به دست آوردن ايـن امتيازات و موفقيت ها در هر درجه اى كه باشد علاوه بر كوشـش خـود فرد, مرهون فضل خـداوند است كه به هر كـس بخـواهد و شايسته بيند عطا كنـد و حاصل لطف اوست: ((ذلك فضل الله يـوتيه مـن يشـاء)).
جز خم ابــروى دلــبر هيــچ محــرابى ندارم
جز غم هجران رويــش مــن تــب و تابى ندارم
گفتم انـدر خــواب بينــم چهـره چون آفتابش
حسرت اين خواب در دل ماند چـون خوابى ندارم
سـرنهم بر خاك كويش, جان دهم در يـاد رويش
سر چه باشد, جان چه باشد, چيز نايابى ندارم
مـردانـى كه شب هنگـام زمزمه تلاوت قـرآن و ذكـر منـاجـاتشـان, هـم چـــون صـداى زنبـوران عسل درهـم پيچيـده و هيبت الهى آن ها را به قيام واداشته و بـامـدادان سـوار بـر مـركب ها شـونـد, آنـان راهيان شب انـد و شيـران روز.
گفتيـم همه ايـن عبادت ها و نيايـش ها, رشادت ها و شهامت ها و... از ايمان يك فرد مـومـن سرچشمه گرفته و اوصاف بارزى از معرفت و ايمان نهفته در قلب او است. كه در ايـن اعمال ظهور مـى يابد و هر چند درجه ايمان فزونـى يابـد در ايـن اعمال نيز فزونـى خواهد يافت و هيچ امرى سد راه آنان نخـواهد شد, نه تنها جهاد و كـوشـش آن هـا را از عبادت و راز و نيـاز به درگـاه الهى بـاز نمى دارد, بلكه ايـن تلاش ها سبب مـى گردد تا حلاوت ايمان بيـش تـر در كام خـود چشند و همه رفتارهاى خـود را رنگ و جلـوه الهى دهنـد كه چه رنگـى بهتر از رنگ الهى: ((صبغه الله و مـن احسـن مـن الله صبغه و نحـن له عابـــدون)).
نزديك سرورت بيا و او را سلام گوى. مـن نزديك گهواره رفتـم و به كـودك سلام كردم, امام موسى بـن جعفر(ع) از درون گهواره با زبانى فصيح و گويا سلام را پاسخ گفت فـرمـود: ((اذهب و تغيـر اسم ابنتك التـى سميتها امـس فانه اسـم يبغضه الله)) برو و آن نام را كه ديروز بـر دختـرت نهاده اى تغيير ده زيرا ايـن اسم را خدا دشمـن دارد. آن گاه امام صادق(ع) فرمود: به دستور فرزندم عمل كـن تـا هـدايت يـابـى. مـن نيز به دستـور آن حضـرت عمل كـردم و نـام ((حميرا)) دختر يك روزه ام را تغيير دادم.)) بنابرايـن, يكى از اوصاف بارز ياران حجت, امر به معروف و نهى از منكـر مـى باشـد. امام صادق(ع) در تفسير آيه ((الذيـن ان مكناهـم فـى الارض اقامـوا الصلاه و آتـوا الزكاه و امـروا بالمعروف و نهو عن المنكـر و لله عاقبه الامـور)). مـى فـرماينـد: بـراى آل محمـد(ص) مهدى(ع) و اصحـاب او, خـداونـد متعال مشارق و مغارب زميـن را به تصرف آن ها درآورد, و ديـن را آشكار سازد, و خـداونـد متعال به وسيله او و يارانش بدعت ها و باطل را از بيـن مى برد, هم چنان كه سفيهان حق را ميرانده باشند, تا جايى كه اثرى از ظلـم ديده نشـود و امر به معروف و نهى از منكر خـواهنـد نمـود و عاقبت كـارهـا به دست خـداست.
((و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكـم عنه فانتهوا)) و بعد از رسـول خدا شيعيان اهل بيت همان عقيـده و ايمان را نسبت به ائمه اطهار داشته و ياران حجت(ع) در بالاتـريـن درجه آن نسبت به امام زمان ـ عليه السلام ـ دارنـد كه ايـن عشق و ايمان در وجـود آن حضرت متمركز گرديده: ((يتمسحـون بسرح الامام عليه السلام يطلبـون بذلك البـركه)) ايـن عشق به امـام است كه سـر از پــا نشناخته براى اطاعت و اجراى فراميـن او شب و روز را نمـى شناسنـد و در راه فرمان بـردارى او از يك كنيز نسبت به مـولايـش مطيع ترانـد و در هنگام خطرات بـراى دفاع از وجـود او جـانشـان را فـدا مـى كننـد: ((و يخفـون به يقـونه باءنفسهم فى الحروب و يكفونه ما يويد... هم اطوع له مـن الامه لسيدها)) از وجـود مبـاركـش و آن چه متعلق به اوست تبـرك و شفـا مـى جـويند:
كيســت كـاشفتـه آن زلــف چـليپا نشود
ديده اى نيست كه بيند تـو و شيـدا نشود
ناز كن ناز كه دل ها همه در بند تو اند
غمزه كن غمزه كه دلبر چو تو پيدا نشود
سر به خاك سر كوى تــو نهد جان از دست
جان چه باشد كه فــداى رخ زيبا نشــود
ايـن عشق و علاقه امام و يارانـش به حدى به هـم گره خورده كه ((آن چه شخص امام بـدان وصف شده اند, آنان نيز به آن تـوصيف گشته اند: ((انهم اذا ساروا الرعب امامهم سيره شهر; هنگامى كه به طرف مكانـى حـركت مـى كننـد, تـرس از آنان پيشاپيـش در دل مـردمان افتـد.)) ((لايكفـون سيـوفهم حتـى يرضـى الله عزوجل; آنان دست از شمشيرهاى خـود در پيكار با دشمنان ديـن باز نمـى گيرند تا آن كه خداى تعالى راضـى شـود.)) ايـن همه به سبب آن است كه ياران مهدى شيعه كاملـى براى مـولاى خـود بـوده و افعال و صفاتشان مطابق افعال و صفات امام عليه السلام مى باشد.
((احذروا الجبـن فانه عار و منقصه)) ياران مهدى كه قلبشـان مالامال از عشق به خـدا و يقيـن به روز جزا و يارى پروردگار است از هيچ كـس هراسـى به دل ندارند.
ياد روى تو غم هر دو جهان از دل برد
صبح اميد همه ظلمت شــب باطــل كـرد
آتش بجانم افكند شـوق لقـاى دلـدار
از دست رفت صبرم اى ناقه پاى بردار
((لـولا اجل الذى كتب الله عليهم لـم تستقر ارواحهم فى اجسادهـم طرفه عيـن شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب.)) اصحاب حجت كه مهدى(ع) را با معرفت شناخته و ايمان به راه و هدفـش دارند و به او عشق مـى ورزنـد و همه هستيشان را فانـى در وجـود او مـى داننـد, عاشق شهادت در راه وى هستنـد: ((يدعون بالشهاده و يتمنـون ان يقتلـوا فـى سبيل الله شعارهم يالثارات الحسين عليه السلام)) بنابر ايـن, فردى كه جانش را از هدفـش بيـش تر دوست دارد نمى تـواند شجاعت ورزد, بلكه او بايد همـواره حافظ جانـش باشد تا به او آسيبى نرسد لذا شجاعت شيرانى چون ياوران مهدى(عج) را مى طلبد.
مـوالا با افراد ضعيف الجسه و ضعيف الايمان كه چنيـن مهمـى امكان نـدارد كما اين كه امام على بن موسى الرضا(ع) در پاسخ ((ديان بـن صلت)) كه از او سوال مى كند كه آيا شما صاحب ايـن امر هستيد؟! حضرت در جواب مى فرمايد: مـن صاحب اين امر هستم ولكـن مـن آن كسـى نيستـم كه زميـن را پر از عدل و قسط كنـم چنان كه پر از جور و ستم شده; چگونه مـن مى توانم با اين ضعف جسمانيم زميـن را پـر از عدل و قسط كنـم و به درستى كه قائم, آن كسـى است كه وقتـى خروج مى كند با ايـن كه داراى سـن زيادى مى باشد, ولى جـوان است بدن او قـوى حتى اگر دست هاى مباركـش را به طرف بزرگ تـريـن درخت دراز كنـد و او را به طـرف زمين آورد مىآورد و مى شكند, حتـى اگر صيحه اى بيـن كـوه ها زند از فرياد او كـوه ها درهـم ريزند...))
حال برگرديـم به سخـن اصلى; يعنى شجاعت اصحاب آن حضرت, با ايـن اوصاف است كه آن ها سدى محكـم, نيزه و شمشيرى برنده, و ركـن ركينـى هستند كه حضرت لـوط ـ عليه السلام ـ هنگام رويارويى با قـوم كافر و منحـرف خـود تمناى آن ها را مـى كرد. ((قال ابـو عبـدالله(ع) ما كان يقـول لوط(ع) ((لو ان لى بكـم قوه او آوى الى ركـن شديد)) الا تمنا لقـوه القائم عليه السلام و لا ذكر الا بشده اصحابه فان رجل منهم يعطى قـوه اربعيـن رجلا و ان قلبه لاشد مـن زبر الحديد و لـو مروا بجبال الحديد لتـدكدكت[ لقطعوها], لايكفون سيوفهم حتى يرضى الله عزوجل)) ايـن روايت كه بيان گويايى از شجاعت آن عزيزان است, ما را از ذكر ديگر احاديث بـى نياز مى كند. در تشبيه قلب هاى آن ها به پاره هاى آهـن يا به قطعات سنگ, براى تاكيد بيش تر بر عظمت و شهامت آنان و نفى هرگـونه ترس و وحشت از قلوب و افكارشان مى باشد. پرواضح است كه به كـارگيـرى, واژه هاى شمشيـر و نيزه نيز فقط به لحـاظ تـاثيـر مادى آن ها نيست, بلكه نشانى بر تـوان فعاليت مـوثر آن ها مى باشد; يعنى آن ها در زمينه عمل و مبارزه دليرتر از شير و بـرتر از نيزه هستنـد. در بيان امام ـ عليه السلام ـ كه مى فرمايد: ((به هر فردى از آن ها نيروى چهل مرد داده مـى شـود)) مقصـود محـدود نمـودن ايـن نيرو نيست, بلكه تقريبـى است بـراى ميزان فـوق العاده قـدرت ايشان و اشاره است, بـر اثر عملـى فعاليت هاى هر يك از اصحاب مهدى(ع) كه از كـوشـش گـروهـى مـركب از چهل نفـر نيز فزون تر است.
... هنگامـى كه تلاش انسـان بـا تـوانايـى طبيعى, بـراى انجـام كارى تـوام مـى گردد; مثل دوران جـوانى, نتيجه كارها بهتر و كامل تر خـواهد شد. و شايد به هميـن جهت است كه بيـش تر ياران ((حضرت مهدى)) را جوانان تشكيل مى دهند, زيـرا به سبب ايـن كه به صـراحت با حق مـواجه مـى شـونـد و آن را عميقا درك مى نمايند و با اخلاص تمام اطاعت امام خـويـش را پـى مـى گيرند, هر كـدام از تـوان و نيروى بزرگى برخـوردارند. و حاصل تلاششان به نحـوى است كه گروه هاى بزرگ نيز از عهده آن برنمـىآينـد. بيانات ائمه ـ عليهم السلام ـ مبنـى بـر ايـن كه به هـر كـدام از يـاران مهدى(ع) نيـروى چهل مـرد داده مـى شود.
گوياى اين نكته نيز هست كه خداوند ايـن توانايى را از راه هاى طبيعى, و نه از سر اعجاز, به آنان عطا مى كند, چرا كه نفـس انسانى قابليت ايـن تكامل و ترقى را در شرايط معين و تحت تربيت خاصى دارا است . و ايـن پرورش و شجاعت نه تنها صفت عمومى لشكر امام مهدى(ع) است, بلكه شامل تمام مومنان مى شـود.
چرا كه همه مومنان به نحـوى جزء لشكر امام زمان هستند از ايـن جهت است كه در روايات آمده: ((فلايبقى مـومن الا صار قلبه اشد مـن الحديد و اعطاه الله عزوجل قوه اربعيـن رجلا; هيچ مومنى نمى ماند مگر آن كه قلبش هم چون پاره هاى آهـن گشته و خـداونـد به هـر يك از آنان قـدرت چهل مـرد عطـا گـردانـد.))
منبع:تبيان زنجان
ارسال توسط کاربر محترم سایت : mohamadaminsh
چنيـن انتظارى افضل عبادات شمـرده شـده است. زيـرا ايـن انتظار با اميـد, تعهد, تحرك با مسـووليت و سازندگـى و رفع نااميدى از جامعه همراه مى باشد.
منتظران واقعى, خـود را در حال مهياى جامعه اى مـى بينند كه انتظار مـوعودى را مـى كشد, بنابرايـن براى حضـور حضرتـش شرايطـى لازم است كه هـم زمينه ساز قـدومـش باشـد و هـم پذيراى حكـومت عدل او, زيرا تحمل عدالت خـود نياز به سازندگى دارد. و الا, پذيرايى حق بر افراد بسى مشكل خواهد بود. بنابرايـن, ما بـراى خـودسازى به يكـى از بهتريـن راه ها كه طريق پـرورش يافتگان مكتب انسان ساز اسلام; يعنى ياوران خاص ولى عصر(عج) است متمسك مى شـويـم, ويژگى هاى آن ها را بشناسيم و به كار بنديم تا زمينه ساز حضور حضرتش باشيـم. زمينه ساز حكـومت حضرت, خيزش ايمان است نه ازدياد فساد. ما در ايـن نـوشتار به برخى از خصـال يـاوران بـاوفـاى حضـرت اشـارتـى خـواهيـم داشت.
قـدرت جسمانـى از ديگـر لـوازمات اعمال شجاعت است كه از اوصاف اصحاب صاحب الامر(عج) شمرده شـده و در روايات قـدرت آن ها را برابـر با چهل مـرد قـرار داده است: ((فان الرجل منهم يعطى قـوه اربعيـن رجل)) قدرت جسمانى برگرفته شده از ايمان راسخ به خـدا و يقيـن به امامت و حقانيت هدف او است; ياوران مهدى(ع) با ايـن قدرت جسمانى و روحيه عالى بـوده كه مى تـوانند خط بطلان بر جميع مفـاسـد كشيـده و ظلـم و جـور را از صحنه گيتـى بـرانـدازند.
ايمان ياوران مهدى (ع)
خدا را با معرفت شناخته و ايمان به خـدا در اعماق جانشان نفـوذ كرده است. لذا در راه ايمان و اجراى فراميـن الهى از هيچ مانعى هراس ندارند و از سرزنش هيچ سرزنش كننده اى بيم به دل راه نمى دهند. چنان كه صادق آل محمد(ص) از قرآن كريـم اوصاف آن ها را بيان داشته و به ايمان آن ها و راهشـان سفـارش مـى كننـد: سليمان بـن هارون مى گويد: به آن جناب عرضه داشتـم بعضى از ايـن عجليان گويند كه شمشير رسول خدا(ص) نزد عبدالله بـن حسـن است! فرمود: به خدا سـوگند, نه او و نه پدرش با هيچ يك از دو چشمانـش آن را نديده, مگر آن كه پدرش آن را نزد حسيـن(ع) ديده باشد, و البته براى صاحب ايـن امر محفـوظ است, پـس, مبادا به راست و چپ روى آورى, كه به خدا سوگند امر روشـن است.
به خدا سوگند اگر اهل آسمان و زمين هم دست شوند كه ايـن امر را از جايگاهى كه خداوند آن را در وى قرار داده بـرطرف سازند نخـواهند تـوانست, و چنان چه همه مردمان كفر ورزنـد تا جايى كه هيچ كـس باقى نماند; همانا خداوند براى ايـن امر كسانى را خـواهد آورد كه او شايستگان آن باشنـد. سپـس فـرمـود: آيا نمـى شنـوى كه خـداونـد مـى فرمايد: ((اى كسانـى كه ايمان آورده ايد هر كدام از شماها از ديـن خـود مرتد شـويد پـس به زودى خداوند قومى را كه دوست مى دارد و آن ها نيز خدا را دوست مى دارند و نسبت به مـومنان فروتـن و بر كافران سرافراز و مقتدرند به نصـرت اسلام بـر مـى انگيزد...)) تا آخـر آيه را تلاوت فرمـود و در آيه ديگر فرمود: ((پـس اگر ايـن قوم به آن كفر ورزند, همانا قـومى را كه هرگز به آن كافر نشوند بر آن برگماريم)).
سپـس حضرت فرمود: همانا (اهل) ايـن آيه همان اهل آن آيه مى باشند.)) آيه اى كه امام صادق ـ عليه السلام - آن را تلاوت فـرمـوده انـد اوصاف مـومنانـى كه بـايـد ايـن رسـالت بزرگ را انجـام دهنـد چنيـن بيـان مـى دارد:
1ـ آن ها به خـدا عشق مى ورزند و جز به خشنـودى او نمـى انديشنـد: ((يحبهم و يحبونه
2ـ در برابر برادران دينيشان خاضع و فروتـن هستند: ((اذله على المـومنيـن
3ـ نسبت به كـافـران ستـم گـر و كج انـديـش, سـرسخت, خشـن و سـرافـرازنـد: ((اعزه على الكافرين)); 4ـ براى بسط عدل و اجراى فراميـن الهى همـواره در راه جهاد فـى سبيل الله هستنـد: ((يجـاهـدون فـى سبيل الله)); 5ـــ در جهت نابـودى كافران و برچيدن بساط ستـم گران كوشا و از هيچ ملامتى پروا ندارند: ((و لايخافون لومه لائم)).
ايـن ها همه از اعتقاد به خـدا و ايمان به مقصـد و ميل به هـدف آن ها نشاءت گرفته و از آن ها انسان هايـى ساخته كه در حقيقت علاوه بر قدرت جسمانـى چنان شهامتى دارند كه از شكستـن سنت هاى غلط و مخالف با اكثريتـى كه راه انحراف را پيـش گـرفته انـد, و با تكيه بـر كثـرت عددى خـود ديگـران را به استهزا مى گيرند, پروايـى ندارنـد. بسيارى از افراد را مـى شناسيـم كه صفات ممتازى دارنـد, اما در مقابل غوغاى محيط و هجـوم افكار عوام و اكثـريت هاى منحـرف بسيار محافظه كار, ترسـو, و بـى جرئتند, و زود در مقابل آن ها ميدان را خالى مـى كنند, در حالـى كه براى يك رهبر سازنـده و افرادى كه بـراى پياده كردن افكـار او وارد ميـدان مـى شـونـد, قبل از هـر چيز چنيـن شهامتـى لازم است.
عوام زدگـى, محيطزدگـى, و امثال آن كه همگـى نقطه مقابل ايـن امتياز عالـى روحى هستند, سد راه بيش تر اصلاحات محسوب مى گردند.)) آرى به دست آوردن ايـن امتيازات و موفقيت ها در هر درجه اى كه باشد علاوه بر كوشـش خـود فرد, مرهون فضل خـداوند است كه به هر كـس بخـواهد و شايسته بيند عطا كنـد و حاصل لطف اوست: ((ذلك فضل الله يـوتيه مـن يشـاء)).
عبادت ياران مهدى(ع)
جز خم ابــروى دلــبر هيــچ محــرابى ندارم
جز غم هجران رويــش مــن تــب و تابى ندارم
گفتم انـدر خــواب بينــم چهـره چون آفتابش
حسرت اين خواب در دل ماند چـون خوابى ندارم
سـرنهم بر خاك كويش, جان دهم در يـاد رويش
سر چه باشد, جان چه باشد, چيز نايابى ندارم
مـردانـى كه شب هنگـام زمزمه تلاوت قـرآن و ذكـر منـاجـاتشـان, هـم چـــون صـداى زنبـوران عسل درهـم پيچيـده و هيبت الهى آن ها را به قيام واداشته و بـامـدادان سـوار بـر مـركب ها شـونـد, آنـان راهيان شب انـد و شيـران روز.
گفتيـم همه ايـن عبادت ها و نيايـش ها, رشادت ها و شهامت ها و... از ايمان يك فرد مـومـن سرچشمه گرفته و اوصاف بارزى از معرفت و ايمان نهفته در قلب او است. كه در ايـن اعمال ظهور مـى يابد و هر چند درجه ايمان فزونـى يابـد در ايـن اعمال نيز فزونـى خواهد يافت و هيچ امرى سد راه آنان نخـواهد شد, نه تنها جهاد و كـوشـش آن هـا را از عبادت و راز و نيـاز به درگـاه الهى بـاز نمى دارد, بلكه ايـن تلاش ها سبب مـى گردد تا حلاوت ايمان بيـش تـر در كام خـود چشند و همه رفتارهاى خـود را رنگ و جلـوه الهى دهنـد كه چه رنگـى بهتر از رنگ الهى: ((صبغه الله و مـن احسـن مـن الله صبغه و نحـن له عابـــدون)).
آمـريـن به معروف و پيكـاركننـدگـان بـا منكــر
نزديك سرورت بيا و او را سلام گوى. مـن نزديك گهواره رفتـم و به كـودك سلام كردم, امام موسى بـن جعفر(ع) از درون گهواره با زبانى فصيح و گويا سلام را پاسخ گفت فـرمـود: ((اذهب و تغيـر اسم ابنتك التـى سميتها امـس فانه اسـم يبغضه الله)) برو و آن نام را كه ديروز بـر دختـرت نهاده اى تغيير ده زيرا ايـن اسم را خدا دشمـن دارد. آن گاه امام صادق(ع) فرمود: به دستور فرزندم عمل كـن تـا هـدايت يـابـى. مـن نيز به دستـور آن حضـرت عمل كـردم و نـام ((حميرا)) دختر يك روزه ام را تغيير دادم.)) بنابرايـن, يكى از اوصاف بارز ياران حجت, امر به معروف و نهى از منكـر مـى باشـد. امام صادق(ع) در تفسير آيه ((الذيـن ان مكناهـم فـى الارض اقامـوا الصلاه و آتـوا الزكاه و امـروا بالمعروف و نهو عن المنكـر و لله عاقبه الامـور)). مـى فـرماينـد: بـراى آل محمـد(ص) مهدى(ع) و اصحـاب او, خـداونـد متعال مشارق و مغارب زميـن را به تصرف آن ها درآورد, و ديـن را آشكار سازد, و خـداونـد متعال به وسيله او و يارانش بدعت ها و باطل را از بيـن مى برد, هم چنان كه سفيهان حق را ميرانده باشند, تا جايى كه اثرى از ظلـم ديده نشـود و امر به معروف و نهى از منكر خـواهنـد نمـود و عاقبت كـارهـا به دست خـداست.
ايمان و اطاعت از رهبرى
((و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكـم عنه فانتهوا)) و بعد از رسـول خدا شيعيان اهل بيت همان عقيـده و ايمان را نسبت به ائمه اطهار داشته و ياران حجت(ع) در بالاتـريـن درجه آن نسبت به امام زمان ـ عليه السلام ـ دارنـد كه ايـن عشق و ايمان در وجـود آن حضرت متمركز گرديده: ((يتمسحـون بسرح الامام عليه السلام يطلبـون بذلك البـركه)) ايـن عشق به امـام است كه سـر از پــا نشناخته براى اطاعت و اجراى فراميـن او شب و روز را نمـى شناسنـد و در راه فرمان بـردارى او از يك كنيز نسبت به مـولايـش مطيع ترانـد و در هنگام خطرات بـراى دفاع از وجـود او جـانشـان را فـدا مـى كننـد: ((و يخفـون به يقـونه باءنفسهم فى الحروب و يكفونه ما يويد... هم اطوع له مـن الامه لسيدها)) از وجـود مبـاركـش و آن چه متعلق به اوست تبـرك و شفـا مـى جـويند:
كيســت كـاشفتـه آن زلــف چـليپا نشود
ديده اى نيست كه بيند تـو و شيـدا نشود
ناز كن ناز كه دل ها همه در بند تو اند
غمزه كن غمزه كه دلبر چو تو پيدا نشود
سر به خاك سر كوى تــو نهد جان از دست
جان چه باشد كه فــداى رخ زيبا نشــود
ايـن عشق و علاقه امام و يارانـش به حدى به هـم گره خورده كه ((آن چه شخص امام بـدان وصف شده اند, آنان نيز به آن تـوصيف گشته اند: ((انهم اذا ساروا الرعب امامهم سيره شهر; هنگامى كه به طرف مكانـى حـركت مـى كننـد, تـرس از آنان پيشاپيـش در دل مـردمان افتـد.)) ((لايكفـون سيـوفهم حتـى يرضـى الله عزوجل; آنان دست از شمشيرهاى خـود در پيكار با دشمنان ديـن باز نمـى گيرند تا آن كه خداى تعالى راضـى شـود.)) ايـن همه به سبب آن است كه ياران مهدى شيعه كاملـى براى مـولاى خـود بـوده و افعال و صفاتشان مطابق افعال و صفات امام عليه السلام مى باشد.
شجاعت ياوران مهدى
عدم ترس
((احذروا الجبـن فانه عار و منقصه)) ياران مهدى كه قلبشـان مالامال از عشق به خـدا و يقيـن به روز جزا و يارى پروردگار است از هيچ كـس هراسـى به دل ندارند.
ياد روى تو غم هر دو جهان از دل برد
صبح اميد همه ظلمت شــب باطــل كـرد
عشق به شهادت
آتش بجانم افكند شـوق لقـاى دلـدار
از دست رفت صبرم اى ناقه پاى بردار
((لـولا اجل الذى كتب الله عليهم لـم تستقر ارواحهم فى اجسادهـم طرفه عيـن شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب.)) اصحاب حجت كه مهدى(ع) را با معرفت شناخته و ايمان به راه و هدفـش دارند و به او عشق مـى ورزنـد و همه هستيشان را فانـى در وجـود او مـى داننـد, عاشق شهادت در راه وى هستنـد: ((يدعون بالشهاده و يتمنـون ان يقتلـوا فـى سبيل الله شعارهم يالثارات الحسين عليه السلام)) بنابر ايـن, فردى كه جانش را از هدفـش بيـش تر دوست دارد نمى تـواند شجاعت ورزد, بلكه او بايد همـواره حافظ جانـش باشد تا به او آسيبى نرسد لذا شجاعت شيرانى چون ياوران مهدى(عج) را مى طلبد.
قلب نورانى و دل فولادين
جسم قوى
مـوالا با افراد ضعيف الجسه و ضعيف الايمان كه چنيـن مهمـى امكان نـدارد كما اين كه امام على بن موسى الرضا(ع) در پاسخ ((ديان بـن صلت)) كه از او سوال مى كند كه آيا شما صاحب ايـن امر هستيد؟! حضرت در جواب مى فرمايد: مـن صاحب اين امر هستم ولكـن مـن آن كسـى نيستـم كه زميـن را پر از عدل و قسط كنـم چنان كه پر از جور و ستم شده; چگونه مـن مى توانم با اين ضعف جسمانيم زميـن را پـر از عدل و قسط كنـم و به درستى كه قائم, آن كسـى است كه وقتـى خروج مى كند با ايـن كه داراى سـن زيادى مى باشد, ولى جـوان است بدن او قـوى حتى اگر دست هاى مباركـش را به طرف بزرگ تـريـن درخت دراز كنـد و او را به طـرف زمين آورد مىآورد و مى شكند, حتـى اگر صيحه اى بيـن كـوه ها زند از فرياد او كـوه ها درهـم ريزند...))
حال برگرديـم به سخـن اصلى; يعنى شجاعت اصحاب آن حضرت, با ايـن اوصاف است كه آن ها سدى محكـم, نيزه و شمشيرى برنده, و ركـن ركينـى هستند كه حضرت لـوط ـ عليه السلام ـ هنگام رويارويى با قـوم كافر و منحـرف خـود تمناى آن ها را مـى كرد. ((قال ابـو عبـدالله(ع) ما كان يقـول لوط(ع) ((لو ان لى بكـم قوه او آوى الى ركـن شديد)) الا تمنا لقـوه القائم عليه السلام و لا ذكر الا بشده اصحابه فان رجل منهم يعطى قـوه اربعيـن رجلا و ان قلبه لاشد مـن زبر الحديد و لـو مروا بجبال الحديد لتـدكدكت[ لقطعوها], لايكفون سيوفهم حتى يرضى الله عزوجل)) ايـن روايت كه بيان گويايى از شجاعت آن عزيزان است, ما را از ذكر ديگر احاديث بـى نياز مى كند. در تشبيه قلب هاى آن ها به پاره هاى آهـن يا به قطعات سنگ, براى تاكيد بيش تر بر عظمت و شهامت آنان و نفى هرگـونه ترس و وحشت از قلوب و افكارشان مى باشد. پرواضح است كه به كـارگيـرى, واژه هاى شمشيـر و نيزه نيز فقط به لحـاظ تـاثيـر مادى آن ها نيست, بلكه نشانى بر تـوان فعاليت مـوثر آن ها مى باشد; يعنى آن ها در زمينه عمل و مبارزه دليرتر از شير و بـرتر از نيزه هستنـد. در بيان امام ـ عليه السلام ـ كه مى فرمايد: ((به هر فردى از آن ها نيروى چهل مرد داده مـى شـود)) مقصـود محـدود نمـودن ايـن نيرو نيست, بلكه تقريبـى است بـراى ميزان فـوق العاده قـدرت ايشان و اشاره است, بـر اثر عملـى فعاليت هاى هر يك از اصحاب مهدى(ع) كه از كـوشـش گـروهـى مـركب از چهل نفـر نيز فزون تر است.
... هنگامـى كه تلاش انسـان بـا تـوانايـى طبيعى, بـراى انجـام كارى تـوام مـى گردد; مثل دوران جـوانى, نتيجه كارها بهتر و كامل تر خـواهد شد. و شايد به هميـن جهت است كه بيـش تر ياران ((حضرت مهدى)) را جوانان تشكيل مى دهند, زيـرا به سبب ايـن كه به صـراحت با حق مـواجه مـى شـونـد و آن را عميقا درك مى نمايند و با اخلاص تمام اطاعت امام خـويـش را پـى مـى گيرند, هر كـدام از تـوان و نيروى بزرگى برخـوردارند. و حاصل تلاششان به نحـوى است كه گروه هاى بزرگ نيز از عهده آن برنمـىآينـد. بيانات ائمه ـ عليهم السلام ـ مبنـى بـر ايـن كه به هـر كـدام از يـاران مهدى(ع) نيـروى چهل مـرد داده مـى شود.
گوياى اين نكته نيز هست كه خداوند ايـن توانايى را از راه هاى طبيعى, و نه از سر اعجاز, به آنان عطا مى كند, چرا كه نفـس انسانى قابليت ايـن تكامل و ترقى را در شرايط معين و تحت تربيت خاصى دارا است . و ايـن پرورش و شجاعت نه تنها صفت عمومى لشكر امام مهدى(ع) است, بلكه شامل تمام مومنان مى شـود.
چرا كه همه مومنان به نحـوى جزء لشكر امام زمان هستند از ايـن جهت است كه در روايات آمده: ((فلايبقى مـومن الا صار قلبه اشد مـن الحديد و اعطاه الله عزوجل قوه اربعيـن رجلا; هيچ مومنى نمى ماند مگر آن كه قلبش هم چون پاره هاى آهـن گشته و خـداونـد به هـر يك از آنان قـدرت چهل مـرد عطـا گـردانـد.))
منبع:تبيان زنجان
ارسال توسط کاربر محترم سایت : mohamadaminsh
/ج