اوراق 18+
همه چيز درباره مدارکي که در سال هاي جواني بايد بگيريم
ديگر آن سال هايي که پدر و مادر برايمان شناسنامه و کارت ملي گرفتند، گذشته اند. حالا که کارمان به سربازي و رانندگي و بانک و خارج رفتن افتاده، نوبت است که براي گرفتن کارت پايان خدمت، گواهينامه، مدارک بانکي و گذرنامه مان اقدام کنيم.
بعد از اينکه همه کلاس هايتان را رفتيد و به سلامتي امتحان شهري را هم قبول شديد، بايد يک سري مدارک ديگر که شامل گواهي معاينه چشم و آزمايش خون و 6 قطعه عکس پشت سفيد 3 در 4 و از همه مهم تر قبض هزينه اي که بايد به حساب راهنمايي و رانندگي بريزيد را مي بريد و تحويل مي دهيد.
پستچي تا چند روز ديگر گواهينامه را مي آورد درب منزلتان. بعد از اينکه همه اين مراحل را گذرانديد يک گواهينامه به شما مي دهند که مدت يک سال مشروط است به عدم تخلف. اگر در اين مدت مشکلي درست نکرديد، خود به خود گواهينامه تان تا پنج سال تمديد مي شود.
يکي ديگر از گواهينامه هايي هم که خيلي به درد مي خورد گواهينامه موتور سيکلت است. البته امتحان رانندگي موتور از ماشين اگر سخت تر نباشد، راحت تر نيست؛ براي اينکه بايد از مانع هاي جور واجور رد بشويد و معمولاً بيشتر افراد در اين قسمت حذف مي شوند.
براي گرفتن پايه يک، اول از همه بايد 23 سال را پر کرده باشيد، بعد هم اينکه بايد دو سال از گرفتن پايه دو شما گذشته باشد.
به علاوه براي امتحان رانندگي با ماشين هاي سنگين مثل کاميون بايد اطلاعات کافي در مورد مسائل فني ماشين هم داشته باشيد.
البته بايد به همراه خودتان دو قطعه عکس 4^3 رنگي با زمينه سفيد، تمام رخ، بدون استفاده از عينک، کلاه، کراوات و لباس نظامي و با رعايت موازين اسلامي و همين طور کپي کارت ملي و اصل شناسنامه هم ببريد. در کنار همه اينها بايد جهت انجام معاينات به يکي از پزشکان مورد اعتماد ناجا هم مراجعه کنيد.
اگر از همه اين خوان ها به سلامتي گذشتيد بايد تشريف ببريد به يکي از دفاتر پستي و فرم گذرنامه را دريافت کنيد و بعد از اينکه فرم را پر کرديد بايد آن را به همراه يک سري مدارک شامل کپي تمام صفحات شناسنامه، کپي کارت ملي، دو قطعه عکس زمينه روشن، کارت پايان خدمت يا برگه معافيت به اداره گذرنامه مي بريد و بعد اگر مدارکتان کامل بود و مشکلي نداشتيد در عرض يک هفته گذرنامه تان آماده مي شود و مي آيد دم در منزلتان. البته بايد 50، 40 هزار تومان هم به عناوين مختلف سبک شويد.
جناب سروان گفت که بايد هر چه زودتر خودم را به کرمانشاه (محل تولدم) برسانم و از آنجا پيگير ماجراي خريد خدمت سربازي شوم. فقط سه روز به آخر سال 79 مانده بود و انگار يک جوري همه زندگي ام وصل شده بود به اين کارت. شب ها کابوس مي ديدم و در خواب هر وقت از خانه بيرون مي زدم همه از من کارت پايان خدمت مي خواستند. حتي توي خواب مي ديدم که آقاي قرينه ــ سلماني محلمان ــ هم ديگر موهايم را بدون نشان دادن اين کارت کوتاه نمي کند.
صبح زود به کرمانشاه رسيدم و يکسره رفتم به حوزه نظام وظيفه. اداره در جايي بود به نام «نقليه» و يادم هست که با 25 تومان کرايه تاکسي رسيدم آنجا. صبح اول وقت پرنده پر نمي زد اما همين که ساعت 8/5 را نشان داد سيل جواناني که براي خريدن خدمتشان آمده بودند کل اداره را پر کرد.
به زور پول مربوط به خريد خدمت را جور کرده بودم و نگران بودم که به من نوبت نرسد. پنجره مخصوص دريافت مدارک که باز مي شد دست صد نفر به داخل هجوم مي آورد. لابه لاي آن همه شلوغي فقط نيم دقيقه وقت داشتي که هفت کپي از يک برگه بگيري و آن را پر کني و دوباره تحويل سرگروهبان بدهي. هر جور بود به کمک دو نفر از مراجعان مدارکم را تحويل دادم و با يک ساک اسکناس 200 توماني خودم را به بانک ملي شعبه مرکزي کرمانشاه رساندم. مسؤول باجه با ديدن آن همه اسکناس فشارش رفت بالا و کلي سرم هوار کشيد. تازه بعد از سه بار شمارش هر بسته اسکناس، حوالي ساعت يک بعد ازظهر از بانک زدم بيرون. در دستم سه قبض رسيد بانکي بود که مي توانستم بعد از عيد نوروز بروم و با تحويل آنها کارت پايان خدمت را بگيرم. يادم هست که از آن شب تا وقت تحويل کارت پايان خدمت ديگر کابوس آقاي قرينه را نديدم. بعد از آن حسرت به دلم مانده که يک دژبان بلند قدي در خيابان جلويم را بگيرد و بگويد: «آقا کارت پايان خدمت داريد؟». و من با غرور بگويم: «بله، قربان بفرماييد...».
درويشعلي؛ اين اسم پيشنهادي پدر جوان براي نوزاد نورسيده اش بود؛ اسمي که از نظر مأمور ثبت احوال غير مجاز بود و نمي توانست توي شناسنامه سبز رنگ نوزاد بنشيند توي خانه خالي نام او. اما از پدر جوان اصرار و از جناب مأمور انکار. پدر 20 سالش بود و اين پسر هم فرزند دومش؛ آن قدر آن جلو کله اش را توي نيم دايره گيشه شيشه اي کرد و اصرار کرد که بالاخره داد همه در آمد. همه ما 25ــ20 نفري که توي صف بوديم، عجله داشتيم شناسنامه عضو جديد خانواده مان را بگيريم و برويم دنبال کارمان. قيافه پدرهاي توي صف مانده ديدني شده بود. يکي زير لب مي گفت: «اين چه اسميه واسه طفل معصوم انتخاب کردن؟». آن يکي بر عکس داشت قانون ثبت احوال را به چالش مي کشيد: «ديگه مردم اختيار اسم انتخاب کردن واسه بچه شونو هم ندارن». آن يکي به شوخي مي گفت: «داداش يه شيريني بگيري حله» و بقيه هم توي صف، غصه تلف شدن وقتشان را مي خوردند.
بعد از چند دقيقه دعوا بالاخره جنگ مغلوبه شد و پدر جوان راضي شد اسم پيشنهادي نوگل نوشکفته اش را عوض کند. پيشنهادش هم به جاي درويشعلي، فرزاد بود؛ تغييري که هم خنده معناداري را روي لب همه نشانده بود و هم لبخند معنادار جناب پدر را. موقعي که شناسنامه صادر شد و او شناسنامه فرزاد را گرفت، با لبخند فاتحانه اي گفت: «اين شناسنامه دريشعلي منه». و ما و مأمور ثبت احوال و همه پدرهاي بي اعصاب مانده توي صف با هم زديم زير خنده؛ خنده اي که کمي هم به تلخي مي زد.
منبع:همشهري جوان، شماره 238
ديگر آن سال هايي که پدر و مادر برايمان شناسنامه و کارت ملي گرفتند، گذشته اند. حالا که کارمان به سربازي و رانندگي و بانک و خارج رفتن افتاده، نوبت است که براي گرفتن کارت پايان خدمت، گواهينامه، مدارک بانکي و گذرنامه مان اقدام کنيم.
گواهينامه
گرفتن انواع گواهينامه
بعد از اينکه همه کلاس هايتان را رفتيد و به سلامتي امتحان شهري را هم قبول شديد، بايد يک سري مدارک ديگر که شامل گواهي معاينه چشم و آزمايش خون و 6 قطعه عکس پشت سفيد 3 در 4 و از همه مهم تر قبض هزينه اي که بايد به حساب راهنمايي و رانندگي بريزيد را مي بريد و تحويل مي دهيد.
پستچي تا چند روز ديگر گواهينامه را مي آورد درب منزلتان. بعد از اينکه همه اين مراحل را گذرانديد يک گواهينامه به شما مي دهند که مدت يک سال مشروط است به عدم تخلف. اگر در اين مدت مشکلي درست نکرديد، خود به خود گواهينامه تان تا پنج سال تمديد مي شود.
يکي ديگر از گواهينامه هايي هم که خيلي به درد مي خورد گواهينامه موتور سيکلت است. البته امتحان رانندگي موتور از ماشين اگر سخت تر نباشد، راحت تر نيست؛ براي اينکه بايد از مانع هاي جور واجور رد بشويد و معمولاً بيشتر افراد در اين قسمت حذف مي شوند.
براي گرفتن پايه يک، اول از همه بايد 23 سال را پر کرده باشيد، بعد هم اينکه بايد دو سال از گرفتن پايه دو شما گذشته باشد.
به علاوه براي امتحان رانندگي با ماشين هاي سنگين مثل کاميون بايد اطلاعات کافي در مورد مسائل فني ماشين هم داشته باشيد.
چطور المثني بگيريم
البته بايد به همراه خودتان دو قطعه عکس 4^3 رنگي با زمينه سفيد، تمام رخ، بدون استفاده از عينک، کلاه، کراوات و لباس نظامي و با رعايت موازين اسلامي و همين طور کپي کارت ملي و اصل شناسنامه هم ببريد. در کنار همه اينها بايد جهت انجام معاينات به يکي از پزشکان مورد اعتماد ناجا هم مراجعه کنيد.
گذرنامه
گرفتن گذرنامه
اگر از همه اين خوان ها به سلامتي گذشتيد بايد تشريف ببريد به يکي از دفاتر پستي و فرم گذرنامه را دريافت کنيد و بعد از اينکه فرم را پر کرديد بايد آن را به همراه يک سري مدارک شامل کپي تمام صفحات شناسنامه، کپي کارت ملي، دو قطعه عکس زمينه روشن، کارت پايان خدمت يا برگه معافيت به اداره گذرنامه مي بريد و بعد اگر مدارکتان کامل بود و مشکلي نداشتيد در عرض يک هفته گذرنامه تان آماده مي شود و مي آيد دم در منزلتان. البته بايد 50، 40 هزار تومان هم به عناوين مختلف سبک شويد.
چطور المثني بگيريم
کارت پايان خدمت
گرفتن کارت
چطور المثني بگيريم
مدارک بانکي
گرفتن مدارک
به چه درد مي خورد
پايان کابوس من
جناب سروان گفت که بايد هر چه زودتر خودم را به کرمانشاه (محل تولدم) برسانم و از آنجا پيگير ماجراي خريد خدمت سربازي شوم. فقط سه روز به آخر سال 79 مانده بود و انگار يک جوري همه زندگي ام وصل شده بود به اين کارت. شب ها کابوس مي ديدم و در خواب هر وقت از خانه بيرون مي زدم همه از من کارت پايان خدمت مي خواستند. حتي توي خواب مي ديدم که آقاي قرينه ــ سلماني محلمان ــ هم ديگر موهايم را بدون نشان دادن اين کارت کوتاه نمي کند.
صبح زود به کرمانشاه رسيدم و يکسره رفتم به حوزه نظام وظيفه. اداره در جايي بود به نام «نقليه» و يادم هست که با 25 تومان کرايه تاکسي رسيدم آنجا. صبح اول وقت پرنده پر نمي زد اما همين که ساعت 8/5 را نشان داد سيل جواناني که براي خريدن خدمتشان آمده بودند کل اداره را پر کرد.
به زور پول مربوط به خريد خدمت را جور کرده بودم و نگران بودم که به من نوبت نرسد. پنجره مخصوص دريافت مدارک که باز مي شد دست صد نفر به داخل هجوم مي آورد. لابه لاي آن همه شلوغي فقط نيم دقيقه وقت داشتي که هفت کپي از يک برگه بگيري و آن را پر کني و دوباره تحويل سرگروهبان بدهي. هر جور بود به کمک دو نفر از مراجعان مدارکم را تحويل دادم و با يک ساک اسکناس 200 توماني خودم را به بانک ملي شعبه مرکزي کرمانشاه رساندم. مسؤول باجه با ديدن آن همه اسکناس فشارش رفت بالا و کلي سرم هوار کشيد. تازه بعد از سه بار شمارش هر بسته اسکناس، حوالي ساعت يک بعد ازظهر از بانک زدم بيرون. در دستم سه قبض رسيد بانکي بود که مي توانستم بعد از عيد نوروز بروم و با تحويل آنها کارت پايان خدمت را بگيرم. يادم هست که از آن شب تا وقت تحويل کارت پايان خدمت ديگر کابوس آقاي قرينه را نديدم. بعد از آن حسرت به دلم مانده که يک دژبان بلند قدي در خيابان جلويم را بگيرد و بگويد: «آقا کارت پايان خدمت داريد؟». و من با غرور بگويم: «بله، قربان بفرماييد...».
درويشعلي
درويشعلي؛ اين اسم پيشنهادي پدر جوان براي نوزاد نورسيده اش بود؛ اسمي که از نظر مأمور ثبت احوال غير مجاز بود و نمي توانست توي شناسنامه سبز رنگ نوزاد بنشيند توي خانه خالي نام او. اما از پدر جوان اصرار و از جناب مأمور انکار. پدر 20 سالش بود و اين پسر هم فرزند دومش؛ آن قدر آن جلو کله اش را توي نيم دايره گيشه شيشه اي کرد و اصرار کرد که بالاخره داد همه در آمد. همه ما 25ــ20 نفري که توي صف بوديم، عجله داشتيم شناسنامه عضو جديد خانواده مان را بگيريم و برويم دنبال کارمان. قيافه پدرهاي توي صف مانده ديدني شده بود. يکي زير لب مي گفت: «اين چه اسميه واسه طفل معصوم انتخاب کردن؟». آن يکي بر عکس داشت قانون ثبت احوال را به چالش مي کشيد: «ديگه مردم اختيار اسم انتخاب کردن واسه بچه شونو هم ندارن». آن يکي به شوخي مي گفت: «داداش يه شيريني بگيري حله» و بقيه هم توي صف، غصه تلف شدن وقتشان را مي خوردند.
بعد از چند دقيقه دعوا بالاخره جنگ مغلوبه شد و پدر جوان راضي شد اسم پيشنهادي نوگل نوشکفته اش را عوض کند. پيشنهادش هم به جاي درويشعلي، فرزاد بود؛ تغييري که هم خنده معناداري را روي لب همه نشانده بود و هم لبخند معنادار جناب پدر را. موقعي که شناسنامه صادر شد و او شناسنامه فرزاد را گرفت، با لبخند فاتحانه اي گفت: «اين شناسنامه دريشعلي منه». و ما و مأمور ثبت احوال و همه پدرهاي بي اعصاب مانده توي صف با هم زديم زير خنده؛ خنده اي که کمي هم به تلخي مي زد.
منبع:همشهري جوان، شماره 238
/ج