تاريخچه طب نظامي و رزمي در ايران و جهان(4)

ارتش ايران از زمان باستان در خدمت سلاطين و جهانگشايان ايران بوده و زماني نيز حافظ مرزها و مدافع سر حدات کشور در آن ايام. در زمان اسکندر مقدوني اين توان نظامي از هم پاشيده مي شود ولي مجدداً به صورتهايي در خدمت حکمرانان محلي قرار مي گيرد.
سه‌شنبه، 1 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخچه طب نظامي و رزمي در ايران و جهان(4)

تاريخچه طب نظامي و رزمي در ايران و جهان(3)
تاريخچه طب نظامي و رزمي در ايران و جهان(4)


 





 

طب نظامي در ايران از قاجاريه تا شهريور 1359
 

ارتش ايران از زمان باستان در خدمت سلاطين و جهانگشايان ايران بوده و زماني نيز حافظ مرزها و مدافع سر حدات کشور در آن ايام.
در زمان اسکندر مقدوني اين توان نظامي از هم پاشيده مي شود ولي مجدداً به صورتهايي در خدمت حکمرانان محلي قرار مي گيرد.
در دوره ظهور و حاکميت اسلام نيز اين قدرت نظامي در خدمت حکومتهايي که در جاي جاي اين کشور پهناور ظهور کردند قرار گرفته ولي سازمان متشکل و هم آهنگ نداشته و به مقتضيان زمان از قسمتي از خاک ايران دفاع مي کرده اند.
در دوره صفوي همزمان با ايجاد رابطه با کشورهاي اروپايي و باز شدن پاي خارجيها به ايران قواي نظامي بصورت سازمان متشکل در آمده و ضمن حفظ استقلال و مصونيت مرزها حرکت بسوي خودکفايي موقعيت ايران را در جهان حفظ مي کرده.
پس از پايان دوره صفوي همين قواي نظامي بهمراه نادرشاه تا دروازه دهلي به پيش رفته و در خدمت جهانگشايي نادر بوده است.
ولي از آغاز دوره پادشاهان قاجار يعني از 1193 ه - ق (1779م) به بعد تحولات قواي نظامي ايران وضع ديگري پيدا کرده است، زيرا از پايان دوره صفوي ايران بعلت شرايط اقليمي و جغرافيايي خاص خود و هم چنين آغاز دوره استعمارگري دول اروپايي مطمع نظر دولتهاي بزرگ اروپا قرار گرفته و دستخوش رقابتهاي خاص آنها شده و در نتيجه تحولات اجتماعي به وجود آورده که قواي نظامي نيز از آن بي نصيب نمانده است، به عبارت ديگر از آغاز روي کار آمدن خاندان قاجار قواي مسلح ايران به پيروي از ديگر شؤون اجتماعي دستخوش سياستهاي بيگانگان گرديده و در هر مقطع زماني نظاميان و کارشناساني از دولتهاي اروپايي به سازمان دهي نيروهاي نظامي در جهت تحقق اهداف خود پرداخته اند گرچه که آنطور که آنها برنامه ريزي مي کردند هميشه هم خواسته هايشان انجام نمي شد، و بعلت برخورد و مقابله سياستهاي مختلف نتايج مختلفي از اين اعمال نفوذها حاصل مي گرديد. ولي آنچه مسلم است اين تشکلهاي نظامي سازمانهاي مشخص و مجهز بهداشتي درماني نداشته و از حداقل امکانات طب نظامي بهره مند بوده اند.
بر طبق سوابق تاريخي تا زمان ناصرالدين شاه در دوران قاجاريه بيمارستان مهمي در ايران وجود نداشته است. ژنرال گاردن فرانسوي در گزارشي در 23 شوال 1222 ق (دسامبر 1807م) به وزير خارجه فرانسه مي نويسد: وضع پزشکي ايران بسيار بد است، در اين کشور اصولاً بيمارستاني وجود ندارد، در آباديهاي خارج شهر فقط بعضي از مردم به عنوان دلاکي اين حرفه را از پدر به ارث مي برند و به گرفتن خون و ساير اعمال جراحي مي پردازند.( 15)
در حقيقت در دوران قاجاريه در اردوگاههاي نظامي بيمارستان يا درمانگاه سياري داير مي کردند که طبيبان و جراحان در آن به درمان بيماران و مجروحان مي پرداختند. در آن زمان برخي از حکيم باشيان اردو، مسيحيان اروپايي و برخي يهودي بودند.
رضاقلي خان هدايت در شرح وقايع سال 1228 ق مي نويسد: شاهزاده محمد ولي ميرزا پسر فتحعلي شاه و حاکم خراسان، طغيان خواجه کاشغري را در ترکمن صحرا سرکوب کرد. فتحعلي شاه عليمراد بيک افغان (رييس جراحان سپاه) را مأمور نمود که براي شاهزاده و سرداران سپاه خراسان جوايزي ببرد. (16)
و يا در سال 1273 ق در جريان جنگ ايران و انگليس در بندر محمره (خرمشهر) ميرزا سيد علي طبيب از استادان دارالفنون به عنوان پزشک اردو مشغول فعاليت بود.
حکيم پولاک اتريشي که اولين بيمارستان سبک نوين را در ايران تأسيس کرده بود از بيمارستان نظامي دوران ناصرالدين شاه به عنوان شرايط بد ياد مي کند.( 17)
محمد حسن خان اعتماد السلطنه در شرح اوضاع پزشکي سال 1306 ق از پزشکان نظامي زير نام مي برد: (18)
ميرزا علي رييس پزشکان نظام، ميرزا سيد محمد حکيم باشي توپخانه، ميرزا اسماعيل خان رئيس جراحان (جراح باشي)، و تعداد طبيبان و جراحان نظامي دربار و شهرستانها 106 نفر مي باشد.
مؤلف فوق از پزشکان زير به عنوان پزشکان و جراحان نظامي که مأمور به شهرستانها هستند نام برده است:
ميرزا محمد حسين طبيب زرندي - ميرزا محمد حسين طبيب آشتياني ابوالفتح ميرزاي طبيب - ميرزا محمد طبيب - ميرزا حسن جراح - سيد عباس جراح (مأمور خراسان) - ميرزا عبدالله طبيب (مأمور آذربايجان) - ميرزا حسن خان دکتر حکيم باشي سرتيپ سوم و ميرزا موسي خان ناظم الاطباء (اصفهان) - ميرزا حسن طبيب (مأمور فارس) - ميرزا بزرگ داروساز.
در همين اثر ذکر شده است که يک محل درماني در اين زمان به نام (دارالشفاي جديد ناصري) وجود داشته که مربوط به قسمت توپخانه بوده و در آن دو طبيب، يک جراح، يک داروساز و عده اي پرستار و خدمه فعاليت داشته اند که تحت نظارت عاليه حکيم باشي نظام قرار داشته است.
تا قبل از سال 1304 ق مدتي ميرزا سيد رضي سمناني رئيس الاطباء حکيم باشي کل نظام بوده، از اين سال تا 1308 ق (ميرزا علي دکتر همداني) اين وظيفه را به عهده داشته و از آن به بعد تا اوايل دوره مظفرالدين شاه يعني 1314 ق زين العابدين خان لقمان الملک رياست پزشکي قشون را وظيفه دار بوده است و بعد ميرزا محمد نظام الحکما به رياست طبيبان نظاميان برگزيده شده است.
غلامحسين خان افضل الملک در شرح وقايع سال 1315 ق در زمان مظفرالدين شاه، از ميرزا محمد نظام الحکما به عنوان پزشک مخصوص شاه و رئيس طبيبان قشون ياد نموده است که به لقب لقمان الدوله ملقب شده است و نامبرده برادر حکيم الملک پيشخدمت باشي سلام و وزير ابنيه بوده است.( 19)

تأسيس اولين بيمارستان نظامي
 

در دوران ناصرالدين شاه قاجار در سال 1269 ق يعني سومين سال ورود دکتر پولاک به ايران به دستور شاه و کوشش دکتر پولاک بيمارستان يا مريضخانه مخصوص دولتي که بيمارستان نظامي براي لشکريان بود در خارج شهر تهران تأسيس شد. اين بيمارستان از بدو تأسيس محل آموزش محصلين شعبه طب دارالفنون بوده است. محل اين بيمارستان در خارج دروازه دولت بوده و سالها تحت نظر حکيم باشيان نظامي (رؤساي بهداري ارتش) اداره مي شده است.
(جرج کرزن) در کتاب تأليف خود حکايتي درباره بازديد ناصرالدين شاه از بيمارستان نظامي مزبور نقل مي کند بدين شرح:
چون راجع به موضوع اصلاحات نظامي ايران سخن در ميان است، در مورد دو طرح ديگر که نتيجه مسافرت اول شاه به اروپا بوده است و هر دو هم زود از بين رفت خاطر نشان مي شود. يکي تأسيس مدرسه نظامي زير نظر افسري دانمارکي و ديگري بيمارستاني نظامي که بيست تختخواب داشت، مبلغي همه ساله شاه اهدا مي کند و اين وجه هم مرتباً بوسيله سرپرت بيمارستان بلع مي شود. زيرا که نه بيماري در آنجا هست و نه دارويي. روزي ناگهان شاه فرمود که قصد بازديد از بيمارستان که بنا بر معمول خالي بود دارد. امّا مدير بيمارستان هم چندان کودن و بي دست و پا نبود و با عجله بيست نفر از سربازخانه و بازار گرد آوردند و زير پتو جا دادند. با اين دستور که به محض ورود همايوني ناله را آغاز کنند. و از اين جريان هيچ يک از دو طرف راضي نشدند.
دکتر پولاک به مدت ده سال در ايران اقامت داشت و بعد به وطن خود بازگشت و خاطرات خود را در کتابي تحت عنوان (ايران، سرزمين و مردم ايران) نوشت. وي يهودي و اهل اطريش بود و در سال 1267 ق / 1851 م به استخدام دولت ايران در آمد. دکتر پولاک اثرات متعددي دارد از جمله رساله يا کتابچه (طب نظامي).
دکتر طولوزان نيز که قبلاً در قشون فرانسه سرگرد ارتش بود از 1859 م تا 1897 م يعني تا بعد از مرگ ناصرالدين شاه در 1313 ق به مدت 38 سال در ايران خدمت کرد و داراي اثرات متعدد بود از جمله کتابي تحت عنوان «قانون نظم قشون» يا آيين بهداري ارتش.
دکتر شنيدر نيز پزشک فرانسوي و افسر ارتش فرانسه بود و بوسيله دکتر طولوزان به عنوان دستيار وارد دستگاه دولتي ايران گرديد و سپس به عنوان پزشک نايب السلطنه کامران ميرزا به استخدام در آمد. وي بعدها حکيم باشي و پزشک ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه گرديد و در سال 1325 ق به کشورش بازگشت.
دکتر (ژرژ) و دکتر (گاله) که معلم مدرسه طب نظامي ليون فرانسه بودند در سال 1323 ق وارد ايران شدند به استخدام موقت دولت ايران در آمدند.
دکتر (بگمز) که از ارامنه استانبول بود و بعد از ورود به ايران مورد توجه ناصرالدين شاه قرار گرفت و در سال 1305 ق لقب (عماد الاطباء) دريافت نمود و جون با يک زن ايراني ازدواج کرد به دين اسلام مشرف شد و به نام (محمد حسن خان عماد الاطباء) ناميده شد. وي ظاهراً با رئيس پليس وقت تهران همکاري داشته و گزارشاتي امنيتي مي داده است.
دکتر (فوريه) که پدرش دامپزشک نظامي بود و از مدرسه پزشکي نظامي استراسبورک در سال 1865 م فارغ التحصيل شد. وي در 1306 ق به استخدام دولت ايران درآمد و به عنوان نايب دکتر طولوزان به شاه معرفي گرديد. وي تا 1309 ق در دربار خدمت کرد و در مراجعت به فرانسه کتابي تحت نام (سه سال در دربار ايران) نوشت و در فرانسه به چاپ رساند که بعدها توسط عباس اقبال آشتياني ترجمه شد و در تهران به چاپ رسيد.
دکتر (گاشه) و دکتر (دوشن مارولا) نيز قبلاً در ارتش فرانسه خدمت مي کردند و به عنوان جراح نيروي دريايي وارد خدمت در ايران گرديدند.
دکتر فاگرين سوئدي، از پزشکان پرکار و استثنائي در ايران بود. وي در سال 1840 م / 1256 ق از مرزهاي شمالي وارد ايران شد و پس از يک دوره بيماري راهي شيراز شد. وي سه بار در لشکرکشيهاي ايران و جنگ با نيروهاي انگليسي شرکت داشته است و در مداواي مجروحين جنگي خدمات مهمي به ايران کرده است. وي با مردم عادي و زندگي آنها تماس نزديک داشته و يادداشتهايي هم به جا گذاشته است و دکتر (بروگش) شرح حال او را در کتاب خود درج نموده است.
دکتر (کوپن)، که با مسافرت مظهرالدين شاه به پاريس در سال 1900م / 1317 ق سفارت فرانسه در ايران موافقت دولت خود را با اعزام دکتر کوپن، پزشک نظامي مستعمرات، به تبريز نزد محمد علي ميرزا وليعهد جلب - کرد. وي در سال 1901 م وارد تبريز شد و به عنوان پزشک مخصوص شاه به انجام وظيفه پرداخت. ولي مدت زيادي در اين مقام باقي نماند و پس از سقوط احمدشاه ديگر پزشک مخصوص فرانسوي در دستگاه خود نداشت.
بدين ترتيب دکتر کوپن پس از نه سال در سال 1910 م به فرانسه بازگشت.
علاوه بر پزشکان فوق، دکتر (سورل) پزشک ارتش فرانسه به عنوان پزشک خصوصي ظل السلطان پسر ارشد ناصرالدين شاه و حاکم اصفهان.
دکتر بونگران، دستيار نظامي ارتش مستعمراتي فرانسه به عنوان پزشک خصوصي کامران ميرزا نايب السلطنه، برادر مظفرالدين شاه و وزير جنگ.
دکتر (بوسير) پزشک نظامي ارتش مستعمراتي فرانسه که در سال 1902 م به عنوان حکيم باشي گمرکات خليج فارس منصوب شد.
داروساز (لوکنت)، داروساز نظامي درجه اول، که از سال 1904 م در سمت داروساز در دربار مظفزالدين شاه و بازرس متخصص گمرکات ايران به انجام وظيفه مشغول شد.

تأسيس بيمارستان آمريکايي
 

حدود سال 1325 ق و پس از استقرار مشروطيت، سردار منصور (فتح الله خان) از سفارت آمريکا خواست يک پزشک آمريکايي براي خدمت پزشکي به رشت اعزام دارد. اين درخواست با استقبال مقامات آمريکايي که خواهان گسترش نفوذ خود در شمال ايران بودند مواجه شد و دکتر (فريم) را به ايران اعزام نمود و نامبرده بيمارستاني در رشت داير کرد به نام (بيمارستان آمريکايي) که قريب 60 سال داير بود و تا پايان عمر يعني 1939 م / 1318 ش مشغول خدمت بود. (20)
در دوران ناصرالدين شاه همراه با نفوذ پزشکي اروپايي در ايران و تأسيس مدرسه طب چندين بيمارستان به شيوه نوين در تهران و برخي از شهرهاي ديگر تأسيس گرديد از جمله در سال 1284 ق بيمارستاني به نام - (مريضخانه دولتي) که به رياست يکي از طبيبان برجسته و تحت نظر يکي از پزشکان اروپايي بوده که در ابتداي کار دکتر (شليمر هلندي) اين نظارت را داشته است. و بعد از آن تحت نظر دکتر (آلبو) پزشک آلماني بوده است. اين بيمارستان در سال 1319 به نام (بيمارستان سينا) ناميده شد.
بيمارستان ديگري در سال 1296 ق توسط حاجي ميرزا حسين خان ملقب به مشيرالدوله سپهسالار اعظم در کنار مدرسه عالي سپهسالار در تهران تأسيس شد و بيشتر در خدمت طلاب بود.
بيمارستان ديگر به نام (بيمارستان وزيري) در سال 1318 ق افتتاح شد و بنيان گذار آن حاج شيخ هادي نجم آبادي است که چون بنا بر وصيت ميرزا عيسي وزير، اين بيمارستان را ساخته و وقف کرده بود نام آن را بيمارستان وزيري گذارد.

تشکيلات فرهنگي و بهداشتي خارجيان در ايران
 

کشورهاي خارجي از يک سو براي افزايش نفوذ خود در ايران و از سوي ديگر براي توسعه فرهنگ خاص خود در ايران اقدام به داير نمودن مؤسسات فرهنگي و بهداشت و درماني نموده و از نفوذ و اعزام ميسيونهاي مذهبي براي اين منظور استفاده کرده اند.
دکتر (هوگو گروته) جغرافي دان و قوم شناس آلماني در 1325 ق / 1907 م از راه بين النهرين سفري به ايران نموده و در کتاب خود از مؤسسات خارجي زير نام مي برد: (21)
- مدارس و بيمارستانهاي آمريکايي که در شهرهاي اروميه، تبريز، رشت، همدان و تهران برپا گرديده است.
- مدارس و بيمارستانهاي انگليسي که در شهرهاي تربت حيدريه، نصرت آباد (سيستان)، کرمانشاه و بوشهر داير شده است.
- مراکز آموزشي و درماني که روسها در تهران، مشهد و تربت حيدريه ايجاد کرده اند.
- بيمارستان دولتي که در تهران زير نظر پزشکان سفارت آلمان اداره مي شد و داروخانه هايي که در شهرهاي تبريز، همدان، کرمانشاه، (سنندج) رشت، تهران و بابل به فعاليت مشغول بود.
- پزشکان فرانسوي که در تهران، تبريز و بوشهر به خدمات درماني براي بيماران اشتغال داشتند.
از سال 1312 ه - ق به بعد با توجه به ازدياد جمعيت و توسعه پزشکي نوين در ايران به تدريج بيمارستانهاي متعددي در کشور ساخته شد.

مراکز درماني خارجيان در ايران
 

بنابر سوابق تاريخي اولين بيمارستان بوسيله پرتغالي ها در جزيره هرمز در تاريخ 914 ق بنا گرديد. و تا سال 1301 ق که اين جزيره به تصرف ايران در آمد فعال بوده است.(22)
در 1265 ق روسيه بيمارستاني در جزيره آشوراده درياي مازندران داير کرد و پس از انقلاب کمونيستي 1917 م بيمارستان شوروي در تهران و بيمارستان شوروي در رشت داير گرديد.
در 1298 ق هيأت پزشکي آمريکا به سرپرستي (دکتر کوچران) در شهر اروميه شروع به کار کرد و در سال 1300 ق بيمارستان (وست مينستر) اروميه را تأسيس کرد و از آن به بعد بيمارستانهاي ديگري در شهر هاي رشت و تهران نيز داير نمود. وي 27 سال در ايران فعاليت کرد.
البته قبلاً در سال 1251 ق / 1835 م نخستين پزشک ميسيون آمريکا دکتر (گرانت) به اتفاق دکتر (پرکينز) وارد اروميه شده و مشغول طبابت شده بود. و قريب 50 سال پس از آن يعني در سال 1300 ق وزير مختار آمريکا (بنجامين) وارد تهران شد و دولت آمريکا با دولت ايران مناسبات سياسي برقرار کرد.
هيأتهاي مذهبي انگليس نيز براي تبليغات چندين بيمارستان و مرکز درماني در ايران داير کردند. دکتر هورنل در 1879 م / 1297 ق به اتفاق کشيش (بروس) سازمان هيأت پزشکي را تشکيل داد و اولين بيمارستان خود را - در اصفهان تأسيس نمود. سپس در 1897 م / 1315 ق اولين بيمارستان زنان در ايران را در اصفهان گشايش نمود. در 1316 ق بيمارستان يزد و در 1319 ق بيمارستان کرمان و در 1342 ق بيمارستان شيراز احداث شد.
در مورد جنبه هاي مثبت و منفي وجود ميسيونها و پزشکان خارجي و مؤسساتي که آنها داير کرده اند نظريات متفاوتي وجود دارد ولي آنچه مسلم است حضور و آمد و شد اين هيأتها و پزشکان در توسعه و بهبود وضع بهداشت و درمان و آشنايي مردم با پزشکي نوين بي اثر نبوده و در بنيان گذاري مراکز بهداشتي و درماني و تأسيس بيمارستانها و درمانگاهها نقش داشته اند. از جمله در شيوع بيماري وبا در سال (1273 ق) در همه ولايات ايران و هم چنين در 1892 م / 1309 ق در تهران و شيوع بيماري طاعون در 1882 م / 1299 ق در شهر تبريز و يا شيوع مجدد بيماري وبا در سال 1904 م / 1322 ق اين مؤسسات و پزشکان در حدودي کمکهاي لازم را نمودند. و به همين ترتيب در طي جنگ جهاني اول (1914 - 1918) م (1322 - 1336) ق بعضي از اين مؤسسات خدماتي انجام دادند و حتي دکتر (اسلستين) در تبريز در حين خدمت به تيفوس مبتلا شده و فوت کرد.
گرچه که اکثر اين خارجيان در کنار اين کمکهاي عام المنفعه هدفهاي اصلي خود را نيز پيگيري مي کردند.
به همين علت بعد از مدتي که تعداد پزشکان تا حدودي کفايت پاسخگويي به نيازمنديهاي رايج آن روز را مي نمود، جمعي از پزشکان نامه اي به شاه وقت نوشته و از او خواستند محدوديتهايي براي ورود پزشکان خارجي قائل گردد:
به آستان مبارک اعليحضرت اقدس همايون شاهنشاهي ارواحنافداه با نهايت احترام عرضه مي داريم: به تاريخ 22/11/1311 ه . ش
در اين موقع که با توجهات خاصه آن شاهنشاه عظيم الشأن محبوب و توانا خلدالله ملکه مملکت ايران به ترقيات مهمي نايل و از طرف ذات اقدس ملوکانه ارواحنافداه و هيأت معظم دولت مراقبت تامي نسبت به امور اقتصادي به عمل مي آيد، امنيت و آرامش و رفاه و آسايش مملکت ما از طرفي وخامت اوضاع اقتصادي بعضي از ممالک از طرف ديگر جلب توجه خارجيان را نموده و عده زيادي به عنوان طبابت در نقاط مختلفه خصوصاً در مرکز مملکت متراکم و به عنوان اقسام وسايل و تشبثات خون افراد اين جامعه را مي مکند و مختصر ثروتي که به اين رنج و زحمت بدست ما مي آيد با نهايت سهولت مي برند. و بعلاوه عده اي از اطبا که به عناوين مختلفه اقدام به تأسيس مؤسسات صحيه و خيريه در اين مملکت مي نمايند، مقصود و منظوري جز اجراي بعضي تبليغات ندارند و در بين اين اطبا عده اي نا قابل و بي سواد و چون روح ايراني ندارند و به جان افراد اين جامعه اهميت نمي دهند بوسيله ارتکاب جنحه و جنايات سقط جنين و اتلاف نفوس که هر روز نظاير آن ديده مي شود وسيله ثروتمندي خود را مي جويند و اندوخته بيشمار خود را به انواع اقسام وسايل به خارجه مي برند. پيش آمد همين اتفاقات باعث شده که در سنوات اخير ساير ممالک در جزء قوانيني که براي ترميم اوضاع اقتادي خود وضع نموده اند مقررات سختي هم براي تجديد عموم مشاغل بي سرمايه خارجيان خصوصاً اطباي خارجي وضع کرده که حتي المقدور کليه مشاغل بدون سرمايه منحصر به اهالي مملکت شود. مثلاً سال گذشته در ترکيه قانوني گذرانده اند که عده زيادي از مشاغل خصوصاً طبابت را براي خارجيان ممنوع داشتند و هم چنين در سال جاري عين همين قانون درباره اطباي خارجي در ممالک فرانسه نيز به موقع اجرا گذارده شده. وضع اين قوانين سخت در ممالک خارجي باعث شد که عموم خارجيان از بذل توجهات خاصه همايوني و حسن مهمان نوازي ايراني سوء استفاده نموده طوري به اين مملکت روي نمودند که عرصه زندگاني براي اهالي بومي تنگ شد. بنابراين عده اي از اطباي ايراني که با قلبي پر از وجد و شعف و با علاقه خاصي به ترقيات بي منتهاي چند ساله اخير مملکت که در ظل توجهات خاصه اعليحضرت همايوني ارواحنافداه به وجود آمده است مي نگرند از خاک پاي اعليحضرت اقدس همايوني استدعاي جلب توجه به اين موضوع حياتي را نموده تقاضا مي نمايد همان طوري که يک نفر ايراني دانشمند هم در هيچ يک از ممالک خارجه ولو اينکه تحصيلات خود را در آن مملکت به اتمام رسانيده و داراي ديپلم عالي هم بوده باشد جز با قبول تبعيت مطابق قوانين مملکتي و انجام خدمت مقدس نظام وظيفه و اجرا ي مقررات سختي اجازه طبابت داده نمي شود، اوامر لازمه صادر فرمايند که به عنوان روابط متقابله در مملکت ايران هم براي اطباي خارجي قوانين مخصوصي چنانکه در ساير ممالک دنيا نيز موجود مي باشد وضع نموده تا از هجوم اطباي خارجي به اين مملکت جلوگيري شده و در نتيجه موجبات رفاه زندگاني اطباء تجربه آموخته قديمي و تشويق فرزندان آتيه ايراني که در مدارس داخله و خارجه مشغول کسب فضايلند فراهم و بدين وسيله مملکت ما هم در آتيه نزديکي داراي يک عده عناصر فاضل دانشمند خواهد شد. امر امر اعليحضرت همايوني ارواحنافدا است.
به امضاي عده اي از اطباي مفصله الاسامي اسامي بيش از 120 نفر پزشکان مشهور با لقبهاي مربوطه
گرچه متن و طرز انشاء نامه گوياي سبک نامه نگاري غلوگونه و چاپلوسانه آن زمان بدون توجه به اينکه نويسنده نامه چه کساني مي باشند بوده، و هم چنين از متن نامه مشخص مي گردد که نويسندگان آن بيش از آنکه نگران مسايل اجتماعي آنروز باشند نگران وضعيت مادّي خودشان بوده اند، معهذا به خوبي تأييد کننده اين واقعيت است که پزشکان خارجي هر چه هم براي جامعه آنروز کارساز مي بودند ولي هدف اصلي بسياري از آنها مسايل ديگري بوده که در بلند مدت به نفع کشور نبوده است.
با گذشت زمان و افزايش فارغ التحصيلان دانشکده طب و توسعه دانشگاه به تدريج پزشکان ايراني به جاي پزشکان خارجي در بخش خصوصي و دولتي مستقر گرديدند و با توجه به نوع آموزشي که ديده بودند اکثراً تابع طب اروپايي بودند، ولي در بين آنان پزشکاني هم بودند که با توجه به سابقه غني طب ايران و شرايط اقليمي ضمن بهره گيري از طب نوين از تجربيات طب سنتي ايران نيز در درمان بيماران استفاده مي کردند. از جمله اين پزشکان دکتر عبدالله خان احمديه است.

سرگرد دکتر عبدالله خان احمديه
 

دکتر عبدالله خان احمديه در سال 1306 ق / 1265 ش در آمل متولد شد. پدرش ميرزا محمد حسن بيک بندار از سران طايفه بندار از ساکنين لاريجان بود. پس از تحصيلات متوسطه در دارالفنون به مدرسه طب دارالفنون وارد شد. استادان او پروفسور ژرژگاله، پروفسور گاشه فرانسوي، دکتر حکيم اعظم، دکتر امير اعلم بودند. وي بعد از اتمام تحصيلات و اخذ ديپلم دکترا در سال 1294 ه . ش برابر 1333 ه . ق و 1915 م جهت کارورزي به بيمارستان نظامي واقع در ضلع جنوبي خيابان سپه تهران وارد شد و به خدمت ارتش در آمد و به درجه ماژوري (سرگردي) نائل شد. اين بيمارستان با توجه به زمان به نام بيمارستان (نظاميه احمديه) شناخته مي شد. وي نام فاميل خود را به همين مناسبت احمديه انتخاب نمود، ولي پس از چندي نامبرده از ارتش استعفا داد و از خدمت ارتش خارج گرديد.
وي گرايش شديدي به طب قديم و سنتي پيدا کرده بود ولي در سال 1314 ش به اروپا رفت و در جريان تحولات نوين پزشکي قرار گرفت. پس از بازگشت از اروپا بکلي کارهاي دولتي را کنار گذاشت و به مدت چهل سال در مطب شخصي واقع در خيابان چراغ برق (اميرکبير فعلي) جنب پامنار به طبابت پرداخت. وي بر اساس اعتقاد به طب قديم و جديد کتاب (راز درمان) را در سال 1329 ش منتشر نمود. (23)
در کتاب راز درمان اصول طب سنتي ايران بيان شده است، بر مبناي طب سنتي هر بيمار مزاج خاصي دارد که بايد هنگام استفاده از دارو براي درمان در نظر گرفته شود.
شدت و ضعف بيماري، جنسيت، سن، حرفه، طبيعت خاص بيمار، شرايط اقليمي، نحوه زندگي و نوع خوراک مسايلي است که در اين مزاج خاص در نظر گرفته مي شود.
سرگرد دکتر عبدالله خان احمديه در تاريخ 1338/5/5 ه . ش در سن 73 سالگي فوت کرد و در کنار مرقد مطهر امام زاده عبدالله واقع در شهر ري بخاک سپرده شد، او پزشکي حاذق بود و از او دو دختر و سه پسر بجا مانده است که همه تحصيلات عاليه دارند. 24
متن يک آگهي که گوياي وضع پزشکي نظامي سالهاي حدود 1325 ق مي باشد:
(آگهي)ــــــــــــــــــــ(اطباي نظام (1325 ق) برابر 1286 ه . ش و 1907 م
اطباي نظام مثل ساير صاحب منصبان به احترامات عسگري حق دارند چون اغلب از مدرسه (طبي امپراطور کليو) که در برلن واقع است بيرون آمده اند. کساني که مي خواهند داخل اين مدرسه بشوند بايد کمتر از بيست و يک سال داشته و تکميل علوم در يکي از مکاتب کرده و شهادت نامه خدمت اختياري يک ساله را دارا باشند، شاگردان بايد شش ماه به سمت سربازي در يک فوج مانده، پس از آن در مکتب طبيه چهار سال تحصيل نمايند. بعد از اکمال، عنوان دکتري را گرفته چند ماه مثل طبيب معاون در يک فوج موظف بوده منتظر مي شوند تا در انتخاباتي که در ميان اطباي اردوها اجرا مي گردد به مرتبه طبيبي نظام نايل آيند. علاوه بر اين جواناني که از ساير مدارس طب فارغ التحصيل شده عنوان دکتري گرفته اند، بعد از اتمام خدمت بطور اختياري مي توانند به موجب شرايط فوق به طبيبي نظام برگزيده شوند.

بيمارستان نظامي احمديه
 

دکتر اميرخان امير اعلم که دوره پزشکي را در دانشکده بيروت گذرانده بود و دوره تکميلي را در مدرسه طب نظامي ليون به اتمام رسانده بود پس از بازگشت به تهران در شعبه طب دارالفنون مشغول تدريس شد در سال 1328 ق با رتبه سرتيپي به رياست بهداري ارتش منصوب شد و باني انجام روش مسابقه براي انتخاب پزشکان ارتش بود. براي ارتش بهداري مرتب و منظم طبق اصول جديد تأسيس نمود و در سال 1330 ق تنظيم تشکيلات بهداري ژاندارمري جديد التأسيس را بر عهده گرفت.
نامبرده از محل درآمد مطب خودش به کمک برادرش غلامحسين اعلم محل قورخانه کهنه واقع در ضلع جنوبي خيابان سپه (سابق) جنب ميدان توپخانه را به صورت بيمارستاني آبرومند در آورد و به نام پادشاه وقت احمدشاه (بيمارستان نظامي احمديه)، (سپه) موسوم ساخت. اين بيمارستان با وسايل کامل در سال 1322 ق برابر با 1 - 1290 ه . ش و 1914 م رسماً افتتاح شد.
در اين بيمارستان ده تخت به افراد پليس، سي تخت به نظاميان و ده تخت به بينوايان اختصاص يافته بود.
در سال 1335 ق به پاس زحماتي که در تأسيس بهداري ارتش متحمل گشته بود به دريافت رتبه و حمايل و نشان سرداري و سمت طبيب حضور همايوني احمدشاه مفتخر گرديد.( 25)

دواخانه نظامي
 

در حدود سالهاي 1239 - 1233 ش امکانات اين داروخانه توسط وزارت جنگ طي حراجي که در کشور اطريش انجام شده بود خريداري گرديد و تصدي آن به مرحوم هادي خان سرتيپ سپرده شد. اين داروخانه در خيابان چراغ گاز (اميرکبير فعلي) تأسيس شد. حدود سي سال بعد به علت فوت هادي خان داروخانه به عبدالحسين نظامي خواهرزاده وي که تحصيلات خود را در رشته داروسازي در دارلفنون به اتمام رسانده بود رسيد.
اين داروخانه اولين و تنها داروخانه اي بوده است که تمام احتياجات دارويي ارتش را تأمين مي کرده است و از بدو تأسيس تمام موارد نياز خود را مستقيماً به خارج از کشور سفارش داده و وارد مي کرده است.
اين واردات اکثراً از کشورهاي فرانسه، سوئيس و آلمان بوده و از تعرفه گمرکي معاف بوده است.
ميرزا عبدالحسين خان براي تنظيم مقدمات ايجاد بنگاه دارويي سپه مأموريت مي يابد امّا وي بعد از مدتي در مقام استعفا از امور دارويي بر مي آيد ولي مورد قبول واقع نمي شود و قرار مي شود پسر وي اميرهوشنگ خان نظامي براي تحصيل در رشته داروسازي به فرانسه برود. نامبرده پس از دريافت دکترا از دانشگاه پاريس از سال 1319 ش مسئوليت اداره داروخانه را به عهده گرفت.
براي آنکه چگونگي تأمين داروهاي ارتش در آن زمانها مشخص گردد، يک نمونه از نامه هاي رد و بدل شده بين سازمانهاي دولتي را عيناً نقل مي کنيم:
تعيين قيمت دواي مرضاي قشون، وزارت جنگ، سواد مراسله اداره صحيه نظام، مورخه 25 ذيقعده 1327
مقام منيع وزارت جليله جنگ و رياست وزرا - برات قيمت دواي دو ساله قوي ئيل و پيچي ئيل افواج دست مدير دواخانه نظام مانده و همه روزه بواسطه تصديع طلب کارهاي خود در اداره صحيه نظام متشکي است.
قيمت دواي قشون البته در حکم حقوقات نخواهد بود و از محل تسريع الوصولي بايد حواله شده به مصرف مقرره که حفظ جان مرضي است برسد و مدير دواخانه نظامي هم بيشتر از دو هزار تومان که نقداً برات در دست دارد، گذشته از هزار و پانصد تومان از بابت يونيت ئيل که به دولت تقديم کرده استطاعت ندارد، هنوز هم دواي افواج حاضر رکاب را همه روزه بدون معطلي مطابق نسخه اطباي اداره صحيه نظام مي رساند.
دستخطي هم که در تأديه وجوه دو ساله به وزارت جليله ماليه صادر شده است. آن وزارتخانه جليله در حکم ساير وجوه غير لازم فرض فرموده اقدامي که موجب آسودگي مشاراليه باشد نفرمودند.
مستدعي است در اين باب بذل مرحمت بشود که امر دواي مرضاي قشوني معوق نماند، قبض قيمت دواي امساله هم امر و مقرر فرمايند دفتر لشکر صادر نمايد تا به صورت دو ساله معطل نماند. زياده جسارت است.
سواد مطابق اصل است - نايب اداره صحيه نظام، ميرزا سليم خان (مهر: عيدالحسين).( 26)

پي‌نوشت‌ها:
 

15. گاردان، کنت آلفرد، خاطرات مأموريت در ايران، ترجمه عباس اقبال آشتياني، به کوشش همايون شهيدي، تهران، 1362، ص 140
16. هدايت، رضاقلي خان، روضت الصفاي ناصري، جلد 9، تهران: ب.ت، ص 291
17. پولاک، ياکوب ادوار، سفرنامه ايران، تهران: انتشارات خوارزمي، 1361 ص 212
18. اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، المآثروالآثار، جلد اول، تهران: ب،ت ص 349
19. افضل الملک، غلامحسين، افضل التواريخ، تهران: ب، ت، ص 116
20. پژوهشگران ايران، کتاب گيلان (فصل بهداشت و درمان)، جلد سوم، تهران: 1374، ص 545
21. گروته، هوگو، ترجمه مجيد جليلوند، سفرنامه گروته، تهران: ب،ت، ص 322
22. الگود، سيريل، ترجمه محسن جاويدان، تاريخ پزشکي ايران، تهران: 1352، ص 628
23. احمديه، عبدالله، راز درمان، تهران: اقبال، ص 35
24. احمديه، دکتر آسيس، يادنامه حکيم دکتر عبدالله خان احمديه، چاپ اول، تهران: موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه علوم پزشکي و خدمات بهداشتي درماني تهران، زمستان 1381، ص 16
25. روستايي، محسن، تاريخ طب و طبابت در ايران، جلد دوم، تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، 1382، ص 125
26. روستايي، محسن، تاريخ طب و طبابت در ايران، جلد دوم، تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، 1382، ص 85
منبع:
نامجوی نیک ، خسرو ، تاریخچه طب نظامی ، انتشارات ایران سبز ،1389




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط