روايات تفسيري اميرالمؤمنين (ع) (1)
حامد شيواپور**
چکيده:
سيوطي اين تفسيررا از راويان گوناگون، از جمله اميرالمؤمنين علي (ع) نقل کرده است. دراين پژوهش، بررسي روايات منقول از آن حضرت مورد توجه بوده تا ببينيم چه ميزان از روايات منقول از آن حضرت ناپذيرفتني ومردود است.
کليد واژه ها : اميرالمؤمنين، الدر المنثور، سيوطي، روايات، نقد روايت.
درآمد
سيوطي روايات فراواني از اصحاب رسول الله(ص)، تابعان وتابعان تابعان نقل کرده، اما نظري درباره ي آنها ابراز نکرده وبه نظر مي رسد که برهمه آنها اعتماد کرده است؛ درحالي که در ميان اين نقل ها، اخبار اسراييليات وقابل نقد به چشم مي خورد.(1)
درميان روايات تفسيري موجود، رواياتي نيز از اميرالموؤمنين(ع) يافت مي شود .از سوي ديگر، علامه طباطبايي درالميزان برخي از روايات الدر المنثور را نقد و رد کرده است؛ از جمله روايت منقول از اميرالمؤمنين(ع) واصحاب ديگر پيامبر(ص) در داستان هاروت وماروت (آيه ي 102 سوره ي بقره).(2)
با ملاحظه چنين نمونه اي اين سؤال مطرح شد که روايات منقول ازاميرالمؤمنين (ع) در تفسير الدر المنثور چگونه است؟ لذا به بررسي روايات منقول از اميرالمؤمنين دراين تفسير پرداخته شد.
پيش از بررسي تفصيلي اين روايات، شايسته است به دونکته توجه کنيم:
1. ما درنقد اين روايات، جز در موارد معدودي، به نقد سند و بررسي هاي رجالي نپرداخته ايم؛ زيرا اين کار با حجم اين نوشته متناسب نيست.اين نوشته فقط مبتني برمعيارهاي نقد متن است که متأسفانه در تاريخ فرهنگ اسلامي کمتر به آن پرداخته شده است. برخي از مهم ترين معيارهاي نقد متن را به اين صورت برشمرده اند: عدم مخالفت حديث با قرآن، اخبار وسيره ي قطعي معصوم(ع)، مقتضيات قطعي عقل، واقعيات مسلم تاريخي وقطعيات علمي، عدم تناقض واضطراب درمتن حديث، عدم هم سويي با ديدگاه هاي خاص سياسي وفرقه اي وگرايش هاي قبيله اي و...(3) آنچه ما در نقد اين روايات ذکر خواهيم کرد، مبتني برچنين معيارهايي است.
2. همان گونه که برخي از محققان به درستي اشاره کرده اند، (4) نقد و برسي متن روايات، امري حساس ودقيق است ودرآن بايد جوانب گوناگوني را رعايت کرد؛ زيرا همان طور که نبايد هر روايتي را به مجرد نقل درکتب اخبار، حتي با فرض صحت سند ، زود پذيرفت، از سوي ديگر، هم نبايد درقضاوت درنقد متن يک روايت شتاب ورزيد وچه بسا روايتي عجولانه وبدون درنظر گرفتن توجيه صحيح آن رد شود.
ما نيز دراين پژوهش کوشيده ايم همين نکته را در نظر بگيريم.
روايات تفسيري منقول از اميرالمؤمنين(ع) درتفسير الدر المنثور را مي توان درچهار بخش دسته بندي کرد که اکنون هر يک را بررسي مي کنيم:
روايات فقهي
1. گفتن «آمين» پس از پايان سوره ي حمد
...عن علي سمعت رسول الله (ص) إذا قال ولَا الضَّالينَ قال: آمين.(5)
اما با توجه به روايات منقول از اهل بيت (ع) گفتن «آمين» پس از سوره ي حمد صحيح نيست.(6)
2. معناي «قرء» درآيه ي 228 سوره ي بقره
...عن علي بن أبي طالب(ع) قال: تحل لزوجها الرجعة عليها حتي تغتسل من الحيضة الثالثة تحل للأزواج.(7)
اما اين مطلب با آنچه از اهل بيت (ع) دراين باره نقل شده، سازگار نيست. دراين باره کليني نقل مي کند که زراره اين سخن را از اهل عراق، به نقل از آن حضرت، به سمع امام باقر(ع) رساند وايشان اين نسبت را نادرست شمردند. (8) علامه طباطبايي نيز با توجه به همين خبر، روايت فوق را رد مي کند.(9)
3. نحوه ي وقوع طلاق سوم (آيه ي 229 سوره ي بقره)
....عن الأعمش، قال: بان بالکوفة شيخ، يقول: سمعت علي بن أبي طالب يقول: «إذا طلق الرجل امرأته ثلاثاً في مجلس واحد فانّه يرد إلي واحدة والناس عنقاًواحداً» اذ ذلک يأتونه ويسمعون منه، قال: فأتيته فقرعت عليه الباب، فخرج إلي شيخ، فقلت له: کيف سمعت علي بن أبي طالب يقول فيمن طلق امرأته ثلاثاً في مجلس واحد؟ قال: سمعت علي بن أبي طالب يقول إذا طلق الرجل امرأته ثلاثاً في مجلس واحد فانه يرد إلي واحدة. قال: فقلت له: أني سمعت هذا من علي.قال: أخرج اليک کتاباً، فاخرج فإذا فيه بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِيم. قال: سمعت علي بن أبي طالب يقول: «إذا طلق الرجل امرأته ثلاثاً في مجلس واحد فقد بانت منه ولا تحل له حَتَّي تَنکحَ زَوجاً غَيرَهُ». قلت: ويحک! هذا غير الذي تقول.قال: الصحيح هوهذا ولکن هؤلاء أرادوني علي ذلک.(10)
اما اين از قطعيات فقه اماميه است که سه طلاق درمجلس واحد، يک طلاق محسوب مي شود وچنين روايتي با توجه به ناسازگاري با روايات متعددي که از اهل بيت(ع) نقل شده است، نمي تواند مورد قبول باشد.(11) وانگهي معلوم نيست از «هؤلاء» چه کساني هستند که در آن زمان چنان جرأت وقدرتي داشته اند که کسي را مجبور به جعل روايتي از اميرالمؤمنين (ع) کنند واين کار به حالشان چه سودي داشته است.
4. متعه (آيه ي24 سوره ي نساء)
...عن علي قال: نهي رسول الله (ص) عن المتعه، وانما کانت لمن لم يجد، فلما نزل النکاح والطلاق والعدة والميراث بين الزوج والمرأة نسخت ...عن علي بن أبي طالب، انه قال لابن عباس: انک رجل تائه ان رسول الله (ص) نهي عن المتعة.(12)
جالب است که سيوطي با وجود نقل اين روايات،اين روايت مشهور را نيز از آن حضرت نقل مي کند که :
لو لا ان عمر نهي عن المتعة ما زنا إلا شقي.(13)
علامه طباطبايي دربحث روايي، ذيل اين آيه مي گويد که روايات متعه با هم معارضه دارند ودر حقيقت، خود آنها خود را باطل مي سازند واهل بحث درمضامين آنها به هيچ حاصلي دست نمي يابند. تنها چيزي که همه در آن اتفاق دارند، اين است که عمر بن خطاب درايام خلافتش متعه زنان را حرام کرد واختلاف فاحشي که در بين روايات هست، باعث شده که علماي اسلام، علاوه براختلافي که در اصل جواز ويا حرمت متعه کرده اند، اختلافي هم درنحوه ي حرمت و کيفيت منع از آن به راه بيندازند و اقوال عجيب وغريبي - که شايد به پانزده قول برسد- داشته باشند.(14) درهر صورت، از آن جا که بر اساس حديث ثقلين ودلايل ديگر، شيعه سخن اهل بيت (ع) را حجت مي شمارد، روايات حرمت متعه با توجه به سازگاري اش با آنچه از آن بزرگواران رسيده، قابل پذيرش نيست.
5. ازدواج با مادر همسر و ربيبه (آيه ي 23 سوره ي نساء)
عن علي بن أبي طالب في الرجل يتزوج المرأة ثم يطلقها أو ماتت قبل ان يدخل بها هل تحل له أمها؟ قال: هي بمنزلة الربيبة...عن مالک ابن أوس بن الحدثان قال: کانت عندي امرأة فتوفيت وقد ولدت لي فوجدت عليها ، فلقيني علي بن أبي طالب، فقال: مالک؟ فقلت: توفيت المرأة، فقال علي : لها ابنه؟ قلت: نعم وهي بالطائف! قال: کانت في حجرک؟ قلت: لا، قال فانکحها.قلت: فاين قول الله ورَبائِبکُم اللَّاتي في حُجُورکم؟ قال: انها لم تسکن في حجرک ، انما ذلک إذا کانت في حجرک.(16)
همان گونه که علامه طباطبايي دراين باره مي فرمايد، اشتراط حجور (بودن نزد ناپدري) درحرمت ربيبه واين که نکاح با مادر زن، پيش از دخول به دخترش، جايز باشد، با آنچه از ائمه (ع) نقل شده ، سازگار نيست.(17)
6. شستن پا در وضو (آيه ي 6 سوره ي مائده)
يا أيها الذَّين آمَنوا إذا قُمتُم إلي الصَّلاةِ فَاغسِلوا وُجُوهَکم وأيديکُم إلي المَرافِقِ و امسَحُوا بِرؤُسُکم وأرُجلِکم إلي الکعبَين... .
سيوطي درتفسير اين آيه، اين روايت را از اميرالمؤمنين (ع) نقل مي کند:
...عن علي أنه قرأ«وأرجُلکُم » قال عاد إلي الغسل.(18)
مراد از عبارت «عاد إلي الغسل»، اين است که «وأرجُلکم» دراين آيه به فعل «اغسلوا» برمي گردد، نه «امسحوا» ولذا عطف بر«وجوهکم» است ، نه «برئوسکم» تا پا هم مشمول وجوب شستن شود.اما درفقه اماميه ترديدي نيست که در وضو بايد پا را مسح کرد.بنابراين، منصوب بودن «أرجُلکُم» به دليل مفعول بودن براي«امسحوا» است، نه «اغسلوا».(19)
فضيلت سازي هاي ناروا
1. فضيلت سازي براي خلفا و مخالفان اميرالمؤمنين(ع) به نقل از خود ايشان
- سيوطي درتفسير آيه ي 145 سوره ي آل عمران نقل مي کند:
..... عن علي بن أبي طالب في قوله (وَسَيَجزِيَ اللهُ الشَّاکرينَ)، قال: الثابتين علي دينهم أبا بکر وأصحابه.فکان علي ّيقول کان أبوبکر أمين الشاکرين.(20)
- روايت ديگر اين است:
...عن علي (ع) قال: نزل جبريل (ع) في ألف من الملائکة عن ميمنة النبي(ص) وفيها أبوبکر (رض ) ونزل ميکاييل (ع) في ألف من الملائکة عن ميسرة النبي (ص) وأنا في الميسرة.(21)
- همچنين سيوطي درباره ي همراهي ابوبکر با رسول خدا درغار، از اميرالمؤمنين(ع) چنين روايتي نقل مي کند:
...عن علي بن أبي طالب (رض) قال: إن الله ذم الناس کلهم ومدح أبابکر(رض) ، فقال: ( إلَّا تَنصُرُوهُ فَقد نَصَرَهُ اللهُ إذا أخرَجَهُ الذَّينَ کفَروا ثَاني اثنَين إذ هما في الغَار إِذ يَقُولُ لِصاحِبهِ لا تَحزَن إنَّ اللهَ مَعَنا).(22)
علامه طباطبايي درنقد اين روايت مي گويد مضامين آياتي که دربردارنده ي اين قضيه اند وهمچنين روايات صحيحي که درباره ي داستان مذکور وارد شده، نسبت به روايت فوق سوء ظن مي آورد، براي اين که آياتي که در مقام مذمت مؤمنين (ويا به تعبير اين روايت، درمقام مذمت عموم مردم) است وآيه ي غار هم درجمله (إلَّا تَنصُرُوه)، بدان اشاره دارد ونيز آيه ي (يَا أيَّها الذَّينَ آمَنُوا مَا لکم إذا قيلَ لکم انفِرُوا في سَبيلِ اللهِ اثَّاقلتُم إلي الأرض)، به همراه نقل قطعي، ثابت مي کنند که تثاقل از عموم مؤمنين نبود، بلکه پاره اي از مؤمنين دعوت وامر رسول خدا (ص) را نسبت به کوچ کردن براي جهاد پذيرفته وبي درنگ حرکت کردند، وعده اي از مردم مؤمن ومنافق تثاقل ورزيدند.به همين دليل، خطاب در (يَا أيُّها الذَّينَ آمَنوا)- که تمامي مؤمنين را شامل است- و همچنين مذمتي که دنبال آن است، مخصوص عده اي از مؤمنين خواهد بود، وخطاب عمومي آن، ازقبيل خطابات عمومي ديگري است که مربوط به بعضي از مخاطبان است. (23) مي توان به سخن علامه اين نکته را هم افزود که اين آيه متضمن مدحي براي ابوبکر نيست؛ زيرا آيه از نصرت ابوبکر سخني به ميان نمي آورد، بلکه از نصرت خدا درصورت ترک نصرت از سوي مردم سخن مي گويد.
درتفسير آيه ي 33 سوره ي زمر چنين آمده است:
... عن علي بن أبي طالب، قال: والذَّي جَاءبالصِّدقِ مُحَمد (ص) وصَدَّقَ به أبوبکر(رض) . هکذا الرواية بالحق ولعلها قراء ة لعلي (رض).(24)
البته درهمان جا اين روايت هم نقل شده است:
...عن أبي هريرة والَّذي جاءَ بِالصِّدقِ قال: رسول الله (ص) وصَدَّقَ بهِ، قال: علي بن أبي طالب (رض). (25)
- در روايتي ديگر، ابوبکر از زبان امام (ع) شجاع ترين مردم دانسته شده وبرمؤمن آل فرعون تفضيل يافته است.بخشي از اين خبر اين است:
...عن علي (رض) انه قال: أيها الناس! أخبروني بأشجع الناس. قالوا: أنت.قال: لا.قالوا: فمن؟ قال: أبوبکر...، ثم قال: أنشدکم بالله أمؤمن آل فرعون خير أم أبوبکر (رض) خير من مؤمن آل فرعون، ذاک رجل يکتمُ إيمانه وهذا رجل أعلن إيمانه .(26)
اما اين خبر با آنچه درباره ي فرار او وديگران از ميدان جنگ نقل شده ناسازگار است.(27)
- روايت ديگر الدر المنثور از امام (ع) درفضيلت ابوبکر وعمر اين است:
...عن علي ابن أبي طالب (ع) انه سئل عن أبي بکر وعمر، فقال: انهما من السبعين الذين سألهم موسي بن عمران فاخرا حتي أعطيهما محمد (ص) قال وتلا هذه الآية: (واختارَ مُوسَي قومَهُ سَبعيِنَ رَجُلاً لِّميقاتِنَا...). (28)
با توجه به اين که هفتاد برگزيده ي موسي افراد خاص ومشخصي بوده اند، معلوم نيست مراد از اين که شيخين جزء آنان بوده اند، چيست وچه معنا دارد که وجود آنها تا زمان رسول خدا به تأخير بيفتد.
- سيوطي درتفسير آيه ي 47 سوره ي حجر نيز اين روايت را نقل مي کند:
....عن علي في قوله ( وَنَزَعنا مَا في صُدُورِ هُم مِّن غِلٍّ)، قال: نزلت في ثلاث أحياء من العرب، في بني هاشم وبني تيم وبني عدي وفي أبي بکر وفي عمر.
وسپس روايتي با مضموني مشابه از امام باقر(ع) نقل مي کند.(29)
بايد گفت که اولاً، آيه عام است واختصاصي به بني تيم، بني عدي وبني هاشم ندارد وثانياً ، در تاريخ از کينه هاي جاهلي ميان اين سه طايفه - که درخبر امام باقر(ع) به آن اشاره شده - گزارشي نرسيده است ، بلکه آنچه يقيني است، کينه هاي شديدي مانند ستيز اوس وخزرج است.
همچنين درچند روايت ديگر، مصاديق اين آيه از زبان امام (ع) ، عثمان ، طلحه وزبير معرفي مي شود.(30)
گفتني است که لازمه ي اين روايات، آن است که نپذيريم درميان امام (ع) وآن افراد دردنيا غل وکينه وجود داشته واگر هم بپذيريم که در آخرت اين کينه ها برطرف مي شود، آيا شايسته نيست ببينيم دراين اختلافات حق با چه کسي بوده است؟
- درتفسير آيات نخست سوره ي تحريم نيز چنين روايتي از آن حضرت وابن عباس آمده است:.
...عن علي وابن عباس، قالا: والله ان امارة أبي بکر وعمر لفي الکتاب وَإذ أسَرَّ النَّبِيُّ إلَي بَعضِ أزواجَهُ حَديثاً، قال لحفصة: أبوک وأبو عائشة واليان الناس بعدي فإياک ان تخبري أحدا.(31)
-سيوطي درجايي ديگر، در فضيلت عثمان نيز از ايشان نقل مي کند که او از کساني است که قرآن درباره ي آنها مي فرمايد:
(الذَّينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُنَاحٌ فيما طَعِمُوا إذَا مَا اتَّقَوا وآمَنُوا وعَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوا وأحسَنوا واللهُ يُحِّبُ المُحسِنينَ).(32)
اين گفتار با انتقادات شديد امام (ع) از عثمان - که بخشي از آن در نهج البلاغه نيز آمده است - (33)سازگار است، مگر آن که حمل بر تقيه شود.
- درفضيلت هر سه خليفه نيز از ايشان چنين روايتي نقل مي شود.
... عن علي قال: قال رسول الله (ص) : ليلة اسري بي، رأيت علي العرش مکتوباً لا اله الا الله ، محمد رسول الله، أبوبکر الصديق، عمر الفاروق، عثمان ذوالنورين.(34)
- اين روايت نيز در فضيلت سه خليفه، طلحه، زبير، سعد وعبدالرحمن است:
...عن النعمان بن بشير ان علياً قرأ: إنَّ الذَّينَ سَبَقَت لَهُم مِّنَّا الحُسنَي أُولئکَ عَنهَا مُبعَدونَ، فقال: أنا منهم وعمر منهم وعثمان منهم والزبير منهم وطلحة منهم وسعد وعبد الرحمن منهم.(35)
- اين روايت عجيب را هم سيوطي از امام باقر(ع) نقل مي کند:
... عن جعفر بن محمد، عن أبيه في هذه الآية (تَعَالوا نَدعُ أبنَاءَ نَا...) قال: فجاء بابي بکر و ولده! وبعمره و ولده! وبعثمان و ولده! وبعلي وولده.(36)
- روايت زير نيز درستايش طلحه از آن حضرت نقل شده است:
..عن علي بن أبي طالب(ع) انهم قالوا: حدثنا عن طلحة، قال: ذاک امرؤ نزل فيه آية من کتاب الله : (فَمِنهُم مَّن قَضَي نَحبَهُ ومِنهُم مَّن يَنتَظِرُ )، طلحة ممن قضي نَحبَهُ لا حساب عليه فيما يستقبل.(37)
تعبير (ذاک امرؤ نزل فيه آية من کتاب الله» درروايت نشان مي دهد که مراد، بيان مصداق نيست.بنا براين، پرسش اين است که با وجود نزول اين آيه درزمان حيات طلحه وسال ها پيش از مرگ او، چه معنا دارد که او مصداق اين آيه باشد؟
جز نقدهاي خاص درباره ي برخي از اين اخبار، به طور کلي بايد دراين روايت ترديد کرد، زيرا نمي توان پذيرفت که امام (ع) با توجه به نقاط منفي زندگي خلفا وساير مخالفان خود، مانند طلحه وزبير، بويژه رفتار آنان درحق خود آن حضرت، از آنان تعريف کند. اين روايات با مقام تقيه نيز چندان سازگار نيست، زيرا اولاً، در زمان ايشان چندان شرايط تقيه موجود نبوده وثانياً، معنا ندارد که ايشان از سرتقيه، بدون ضرورت، فضيلتي براي آنان نقل و حتي اين فضايل را با قرآن مربوط کنند.
2. شام، سرزمين ابدال (آيه ي 251 سوره ي بقره)
...الا بدال بالشام وهم أربعون رجلاً کلما مات رجل أبدل الله مکانه رجلاً يسقي بهم الغيث وينتصربهم علي الاعداء ويصرف عن أهل الشام بهم العذاب...(38)
مي توان گفت شام براي اين که ابدال درآن جا باشند ، خصوصيتي ندارد واحتمالاً، اين روايت از مجعولات بني اميه در فضيلت سازي براي اهل شام است.سيوطي درجايي ديگر هم به نقل از اميرالمؤمنين نقل مي کند که يک يهودي به رسول خدا ايمان مي آورد ومي گويد يکي از نشانه هاي ايشان در تورات فرمانروايي او برشام است.
...محمد بن عبدالله مولده بمکة ومهاجره بطيبة وملکه بالشام... .(39)
مي توان احتمال داد که لفظ «ملکه بالشام» دراين روايت برساخته ي بني اميه باشد تا از زبان رسول خدا وآن هم درروايتي که ناقل آن دشمن اصلي آنان،علي بن ابي طالب است، درقالب بشارت انبياي پيشين ، به حکومت خود مشروعيت ببخشند.(40)
پينوشتها:
* دانشيار دانشگاه تربيت مدرس.
** دانشجوي دکتري دانشگاه تربيت مدرس.
1- فقه الحديث و روش هاي نقد متن، ص 176.
2- الميزان ، ج1، ص239.
3-ر.ک :فقه الحديث و روش هاي نقد متن، ص 212- 177؛ هم چنين ر.ک :مباني و روش هاي نقد متن حديث از ديدگاه دانشوران شيعه، ص 169، به بعد.
4- مباني و روش هاي نقد متن حديث از ديدگاه دانشوران شيعه، ص 32- 31.
5- الدر المنثور، ج1، ص16.
6-ر.ک :الاستبصار، ج1، ص 318، «باب النهي عن قول آمين بعدالحمد». شسيخ طوسي دراين باره مي گويد: «ولا يجوز عندنا ان يقول القارئ عند خاتمة الحمد: آمين، فان قال ذلک في الصلاه متعمداً بطلت صلاته». ( التبيان في تفسير القرآن ، ج1، ص46). او درکتاب الخلاف نيز چنين مي گويد:«قول آمين يقطع الصلاة سواء کان ذلک سرا أو جهرا في آخر الحمد أو قبلها للإمام والمأموم علي کل حال». (الخلاف ، ج1، ص332).
7- الدر المنثور، ج1، ص275.
8- الکافي، ج6، ص 86؛ شيخ طوسي نيز در التهذيب ( ج8، ص123) والاستبصار ( ج3، ص327) اين خبر را از کليني نقل مي کند.
9- الميزان ، ج2، ص251.
10- الدر المنثور، ج1، ص280.
11-ر.ک :الکافي، ج6، ص70؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص406؛ التهذيب، ج7، ص470؛ ج8، ص47، 55، 56؛ الاسبتصار، ج3، ص 288- 289 و...
12- الدر المنثور، ج2، ص140- 141.
13- همان، ج2، ص140.
14- الميزان، ج4، ص299.
15- قيد اطلاق به اين معناست که حرمت ربيبه مشروط به «حجور»، يعني بودن نزد ناپدري نيست وربيبه چه درخانه ناپدري باشد وچه درنزد اونباشد براوحرام است.
16- الدر المنثور، ج2، ص136.
17- الميزان، ج4، ص283- 284.
18- الدر المنثور، ج2، ص262.
19- مگر اين که اين احتمال ضعيف را وارد بدانيم که امام (ع) «ارجل» را به دليل عطف برمحل «رئوسکم» منصوب خوانده اند. بنابر اين ،عبارت ذيل اين خبر، يعني «عاد الي الغسل» سخن راوي و برداشت او از قرائت آن حضرت است، نه سخن علي (ع).
20- الدر المنثور، ج2، ص81.
21- همان، ج3، ص170.
22- همان، ج3، ص242.
23- الميزان، ج9، ص294.
24- همان، ج5، ص328.
25- همان.
26- همان، ج5، ص350.
27- اين نکته اي است که برخي از بزرگان اهل سنت نيز به آن معترف اند؛ چنان که مثلاً ابن ابي الحديد، بدون آن که نامي از ابوبکر وعمر بياورد، مي گويد که من قصيده اي درباره ي دو نفري که از جنگ گريخته اند، سروده ام:
عذر تکما ان الحمام لمبغض / وإن بقاءالنفس للنفس محبوب/ ويکره طعم الموت والموت طالب/ وکيف يلذ الموت والموت مطلوب. (شرح نهج البلاغه، ج8، ص289)
28- الدر المنثور، ج3، ص131.
29- همان، ج4، ص101.
30- همان.
31- الدر المنثور، ج6، ص241.
32- همان، ج2، ص321.
33- مانند اين بخش از خطبه ي شقشقيه: «إلي أن قَامَ ثَالثُ القَوم نَافجاً حضنَيه بَينَ نَثِيلهِ ومُعتَلفِهِ وَقَامَ مَعَهُ بَنو أبِيهِ يخضَمون مَالَ اللهِ خِضمَةَ الِابِل نِبتَةَ الرَّبيع إلي أن انتَکَثَ عَليهِ فَتلُهُ وَأجهَزَ عَليهِ عَمَلُهُ کَبَت بهِ بِطنَتَهُ». (نهج البلاغه، چاپ بنياد، ص 15)
34- الدر المنثور، ج4، ص 154.
35- همان، ج4، ص339.
36- همان، ج2، ص40.
37- همان، ج5، ص191.
38- همان، ج1، ص320.
39- همان، ج3، ص133.
40- درعين حال، ممکن است اين خبر در بيان يک واقعيت باشد؛ بدون آن که لزوماً در صدد مشروعيت بخشيدن به آن بوده باشد.
ادامه دارد...
/ج