روايات تفسيري اميرالمؤمنين(ع) (2)

بخشي ديگر از روايات مربوط به اميرالمؤمنين (ع)، رواياتي است که مشتمل برنسبت هايي نادرست به خدا، ملائکه، رسول خدا، خود آن حضرت ويا ديگران است.اين روايت را از نظر مي گذرانيم:
پنجشنبه، 3 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روايات تفسيري اميرالمؤمنين(ع) (2)

روايات تفسيري اميرالمؤمنين(ع) (2)
روايات تفسيري اميرالمؤمنين(ع) (2)


 





 
نقد و بررسي روايات تفسيري منقول از اميرالمؤمنين (ع) در تفسير المنشور سيوطي

نسبت هاي ناروا
 

بخشي ديگر از روايات مربوط به اميرالمؤمنين (ع)، رواياتي است که مشتمل برنسبت هايي نادرست به خدا، ملائکه، رسول خدا، خود آن حضرت ويا ديگران است.اين روايت را از نظر مي گذرانيم:

1. افسانه هاروت و ماروت (آيه ي 102 سوره ي بقره)
 

سيوطي درتفسير آيه ي 102 سوره ي بقره روايات متعددي نقل مي کند که طبق آنها هاروت وماروت دو فرشته بودند که مرتکب گناه شدند وستاره زهره هم دراصل، زني بود که باعث گمراهي آن دوشد. برخي از اين روايات هم از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است.در يکي از اين روايات از حضرت علي بن ابي طالب(ع) از قول رسول خدا (ص) نقل مي کند:
لعن الله الزهرة فانها هي التي فتنت الملکين هاروت وماروت. (1)
درروايت ديگر، از قول ايشان از رسول خدا نقل مي شود که ايشان زهره را از جمله ي مسوخ دانسته وفرموده اند که دختر پادشاهي از بني اسراييل بوده که هاروت و ماروت را گمراه نموده است. ونيز تعداد زيادي از حيوانات، مانند فيل، خرس، پرستو، عقرب، عنکبوت، خرگوش و...نيز از جمله ي حيواناتي معرفي مي شوند که دراصل انسان بوده اند.(2)
اين داستان به صورت هاي گوناگون از کساني، مانند ابن عباس، ابن عمر، ابن مسعود، عايشه و....نقل مي شود وتقريباً هسته اصلي آن، همان است که درروايت ذيل به نقل از اميرالمؤمنين (ع) آمده است:
ان هذه الزهرة تسميها العرب الزهرة والعجم اناهيذ، وکان الملکان يحکمان بين الناس فاتتهما فأرادها کل واحد عن غير علم صاحبه، فقال احدهما: يا أخي! انّ في نفسي بعض الامر، أريد ان أذکره لک، قال: اذکره، لعل الذي في نفسي مثل الذي في نفسک، فاتفقا علي أمر في ذلک. فقالت لهما المرأة: ألا تخبراني بما تصعدان به الي السماء وبما تهبطان به الي الارض؟ فقالا: باسم الله الاعظم. قالت: ما أنا بمؤاتيتکما حتي تعلمانيه ، فقال احدهما لصاحبه، علمها اياه.فقال: کيف لنا بشدة عذاب الله؟ قال الآخر: إنا نرجو سعة رحمة الله، فعلمها اياه فتکلمت به فطارت الي السماء، ففزع ملک في السماء لصعودها فطأطاً رأسه فلم يجلس بعد، ومسخها الله فکانت کوکباً.(3)
درباره ي اين روايت چند نکته قابل ذکر است:

الف. رد اين روايات از سوي اهل بيت(ع)
 

شيخ صدوق درنقد از اين افسانه، روايتي از امام حسن عسکري(ع) وروايتي ديگر از امام رضا(ع) درپاسخ به پرسش مأمون درباره ي ستاره ي زهره ونيز ستاره ي سهيل(4) نقل مي کند.(5) در روايت امام حسن عسکري(ع) دو نفر اين داستان را براي ايشان نقل مي کنند ونظرشان را جويا مي شوند.ايشان در پاسخ مي فرمايند:
معاذالله من ذلک! إن ملائکة الله معصومون محفوظون من الکفر والقبائح بألطاف الله تعالي....(6)

ب . ديدگاه مفسران در نقد اين روايات
 

بسياري از مفسران وعالمان محقق شيعه وسني اين خبر را رد کرده وآن را از موضوعات واسراييليات دانسته اند. ابن جوزي به موضوع بودن اين خبر تصريح کرده است. (7) ابن کثير نيز معتقد است که غالب روايات هاروت وماروت از اسراييليات است. حديثي هم که احمد بن حنبل نقل وابن حيان آن را تصحيح کرده، به ابن عمر موقوف است واو نيز آن را از کعب الأحبار نقل کرده است. (8) ابوشهبه نيز معتقد است که همه ي اين روايات از خرافات بني اسراييل ودروغ هاي آنان است که عقل ونقل وشرع بردرستي آن گواهي نمي دهد. (9) اومي افزايد که هر چند سند برخي از اين روايات - که به صحابه يا تابعان مي رسد- صحيح يا حسن است، اما در نهايت، همه ي آنها به اسراييليات بني اسراييل وخرافات آنان باز مي گردد وصحت نسبت اين روايات با باطل بودن واقعيت آنها منافي نيست.(10) به گفته ي مرحوم استاد معرفت، بيشتر اين روايات از طريق عبدالله بن عمر ا زکعب الاحبار نقل شده است که گاه، به سهو يا به عمد، آن را به پيامبر نيز نسبت داده اند.(11) علامه طباطبايي نيز درمورد اين روايات- که دربعضي از کتب شيعه به نقل از امام باقر(ع) هم آمده است( 12) - مي گويد:
اين داستان، داستاني خرافي است که به ملائکه بزرگوار خدا نسبت داده اند، درحالي که خدا در قرآن از قداست وطهارت وجود آنان از شرک ومعصيت سخن گفته است.(13)
ايشان سپس اين داستان را با داستان ساحر بودن حضرت سليمان (ع) درکتب يهود مقايسه و نيز به اين ديدگاه اشاره مي کنند که اين داستان با اساطير يونان در مورد ستارگان واجرام آسماني قابل مقايسه است.(14)

ج. منشاء اين افسانه در روايات اهل کتاب.
 

به احتمال زياد منشاء اين افسانه، داستاني است که در تلمود آمده است. اين داستان به اين قرار است که فرشتگان از گناهان انسان درزمين شکايت کردند.خداوند به آنان فرمود: اگر شما هم در زمين باشيد، به گناه مبتلا مي شويد. آن گاه، دو فرشته به نام «عزائل و «شم هازاي» از خدا خواستند تا براي اثبات گناهکاري انسان وحفظ عصمت خود به ميان آدميان روند. دعوتشان اجابت شد.اما چون به زمين آمدند، شم ها زاي فريفته ي زني به نام «اشتار»شد. او اسم اعظم خدا را از فرشتگان آموخت وبه آسمان رفت.فرشتگان نيز با دختران آدميان ازدواج کردندواز آنان فرزنداني به هم رساندند.(15)برخي از محققان غربي، مانند گيگر (16) وتسدال(17) نيز اصل اين افسانه را يهودي دانسته اند ودرمنابع يهودي مضامين مشابه ديگري هم هست؛ مثلا در سفر پيدايش از توجه «پسران خدا» به «دختران آدميان» سخن گفته شده است؛(18) چنان که دايرة المعارف يهود نقل مي کند در بخش هاي غير رسمي عهد عتيق (موسوم به «آپوکريفا» نيز آمده است که پسران آسمان (يا بهشت) - که متعلق به فرشتگان نگهبان بودند - دلبسته ي دختران آدميان شدند و دويست تن از آنان به رهبري شم هازاي سوگند خوردند که مقصود خود را پي بگيرند. (19) همچنين دراين کتاب، به فرشتگاني که به زنجير آويخته شده اند، اشاره شده است؛ چنان که در کتاب پنجاهه (Jubilees) نيز اشاره مشابهي وجود دارد.(20) همچنين درعهد جديد نيز چنين آمده است:
زيرا هر گاه خدا برفرشتگاني که گناه کردند، شفقت ننمود، بلکه ايشان را به جهنم انداخته به زنجيرهاي ظلمت سپرد تا براي داوري نگاه داشته شوند... .( 21)
همچنين در رساله ي يهودا درعهد جديد از زبان مسيح چنين مي خوانيم:
فرشتگاني را که رياست خود را حفظ نکردند، بلکه مسکن حقيقي خود را ترک نمودند، در زنجيرهاي ابدي درتحت ظلمت به جهت قصاص يوم عظيم نگاه داشته است.( 22)
با توجه به آن که برخي از محققان اين سخن را اشاره به همان آيات باب ششم سفر پيدايش مي دانند،(23) بايد گفت مراد از «پسران خدا» فرشتگان اند.
گفته اند که بت مشهور عزي درعرب جاهلي لقب زهره بوده است.( 24) وچون زهره الهه ي زيبايي وطرب بوده، واژه «زهره» درعربي به معناي سپيدي، زيبايي وشادي است.(25)

2. نسبتي ناروا به خدا و رسول خدا (آيه ي 34 سوره ي نساء)
 

درتفسير آيه ي 34 از سوره ي نساء چنين روايت نقل شده است:
...عن علي قال: أتي النبي (ص) رجل من الأنصار بامرأة له، فقال: يا رسول الله! ان زوجها فلان بن فلان الأنصاري وانه ضربها فأثر في وجهها، فقال رسول الله(ص) ليس له ذلک. فانزل الله (الرِّجالُ قَوَّامونَ عَلي النِّساء بِمَا فَضَّلَ اللهُ بَعضَهُم عَلي بَعضٍ)، أي قوامون علي النساء في الأدب ، فقال رسول الله (ص) : أردت أمرا وأراد الله غيره.(26)
اين روايت مستلزم دونسبت نارواست: يکي آن که اراده رسول خدا برخلاف اراده ي الهي باشد وديگر، آن که به خداي متعال نسبت ظلم يا رضايت به آن وتأييد آن داده شود ورسول خدا از خدا نسبت به ظلم حساس تر ودقيق تر باشد.

3. نجات اهل جماعت از امت ( آيه ي 66 سوره ي مائده)
 

سيوطي درتفسير آيه ي 66 سوره ي مائده روايت را از رسول خدا ودر ذيل آن سخني را از اميرالمؤمنين نقل مي کند:
...أسلم ، عن أنس بن مالک، قال: کنا عند رسول الله (ص) فذکر حديثاً، قال: ثم حدثهم النبي (ص)، فقال: تفرقت أمة موسي علي احدي وسبعين ملة، سبعون منها في النار و واحدة منها في الجنة، وتفرقت أمة عيسي علي اثنين وسبعين ملة، واحدة منها في الجنة واحدي وسبعون منها في النار، وتعلو أنتم علي الفريقين جميعاً بملة واحدة في الجنة و ثنتان وسبعون في النار، قالوا: من هم يا رسول الله؟ قال: الجماعات، الجماعات، قال يعقوب بن زيد: کان علي بن أبي طالب إذا حدث بهذا الحديث عن رسول الله (ص) تلا فيه قرآناً (وَلوأنَّ أهلَ الکِتابِ آمَنوُا وَاتَّقَوا إلي قوله سَاء مَا يَعمَلُونَ)، وتلا أيضاً (ومِمَّن خَلقنَا أمَةٌ يَهدونَ بِالحَقِّ وَبهِ يَعدِلُونَ) يعني أمة محمد (ص).(27)
مي توان احتمال داد که اين روايت وامثال آن، مانند روايت «لا تجتمع امتي علي الخطاء» درپي انديشه هاي خاصي که دربرابر مکتب اهل بيت (ع) قرار داشت، ساخته شده باشد که براساس آن، نجات بااهل سنت و «جماعت» است، نه در پيروي از اهل بيتي که رسول خدا درباره ي آنان به همراه قرآن فرمود:
ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا أبداً.

4. نسبت کفر به ابوطالب از زبان فرزندش ( آيه ي 113 سوره ي توبه)
 

يکي از مسائل مورد اختلاف ميان شيعه واهل سنت مسأله ي ايمان ابوطالب است.شيعه به استناد ادله ي گوناگوني ، مانند اشعار ابوطالب، گزارش هاي مستند تاريخ وروايات اهل بيت (ع) نسبت کفر را به ابوطالب نادرست مي داند.(28) اما اهل سنت براين مسأله پافشاري مي کنند. درهمين زمينه، سيوطي چنين روايتي را از اميرالمؤمنين (ع) از رسول خدا (ص) نقل مي کند:
...عن علي قال: أخبرت رسول الله (ص) بموت أبي طالب، فبکي فقال: اذهب فغسله وکفنه واره غفرالله له ورحمه، ففعلت وجعل رسول الله(ص) يستغفر له أياماً ولا يخرج من بيته حتي نزل جبريل(ع) عليه بهذه الآية : (مَا کانَ لِلَّنبِيِّ والذيَّنَ آمَنوا أن يَستَغفِروا لِلمُشرکينَ).(29)
علاوه برادله اي که در اثبات ايمان ابوطالب به آن اشاره شد، بايد گفت سوره ي توبه، بي تريد، مدني است، ولي مرگ ابوطالب در دوره ي حضور رسول خدا درمکه رخ داده است.جالب است بدانيم که شيخ آقا بزرگ از کتابي با نام بغية الطالب لإيمان أبي طالب از خود سيوطي خبر مي دهد ومي گويد نسخه ي خطي آن درکتابخانه اي در مصر موجود است.ايشان هم چنين از آثاري از برخي ديگر از عالمان اهل سنت در اين موضوع نيز خبر مي دهد.(30)

5. علم اميرالمؤمنين(ع)
 

سيوطي درتفسير آيه ي 76 سوره ي يوسف چنين روايتي نقل مي کند:
....سأل رجل عليا(ع) عن مسألة، فقال فيها، فقال الرجل: ليس هکذا ولکن کذا وکذا، قال علي (ع): أحسنتَ وأخطأتُ وفَوقَ کُلِ ذِي عِلمٍ عَليِم.(31)
اين روايت، براساس ادله ي شيعه درعصمت امام وعلم او، بويژه امامي که سخن او اين است که (أيهَّا النَّاسُ سَلُوني قَبلَ أن تَفقِدوُني فَلأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أعلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الأرض)، (32) ناسازگاراست. به علاوه، آيا براساس حديث ثقلين ونيزحديث منزلت وحديث مشهور«علي مع الحق والحق مع علي»(33) نسبت خطا به آن حضرت را مي توان پذيرفت؟ (34)

6.نسبت جدال ناروا به اميرالمؤمنين(ع)
 

روايت سيوطي دراين باره چنين است:
... عن علي (ع) ، ان النبي (ص) طرفه وفاطمة ليلاً، فقال: ألا تصليان؟ يا رسول الله! انما أنفسنا بيدالله ان شاء ان يبعثنا بعثنا، وانصرف حين قلت ذلک ولم يرجع إلي شيئاً، ثم سمعته يضرب فخذه ويقول: وکانَ الإنسانُ أکثَرَ شَيءٍ جَدَلا.(35)
اين روايت را بحراني هم از زهري، از امام سجاد(ع) نقل کرده وآن را چنين تأويل مي کند:
وَکانَ الإنسانُ ، يعني:علي بن أبي طالب، أکثَرَ شَيءٍ جَدَلاً: أي متکلماً بالحق والصدق.( 36)
اما منبع او مسند ابن حنبل ومسند الموصلي وساير منابع اهل سنت است .چنين برخوردي با ادب اميرالمؤمنين(ع) نزد رسول خدا ونيز عزم وجديت آن حضرت درعبادت- که کسي در آن ترديدي ندارد - سازگار نيست. ازاين رو، مرحوم شرف الدين آن را رد مي کند وبربخاري، ناقل اصلي اين خبر، خرده مي گيرد که چرا از امام سجاد امثال اين اخبار موهون را نقل مي کند. (37) اين نکته نيز قابل توجه است که اين روايت در صدد ترويج وتوجيه جبرباوري است واز سوي ديگر، نخستين حاميان انديشه ي جبر امويان اند و ناقل اين خبر درنقل بخاري(38) ابن شهاب زهري است که با امويان ارتباط نزديکي داشته است.(39)

7. نسبت هاي ناروا به سليمان(ع)
 

درباره ي زندگي سليمان(ع) روايات متعددي نقل شده که متضمن اموري شگفت است وبدتر از آن، در بعضي از آنها نسبت هاي ناروايي به ايشان داده شده است؛ از جمله سيوطي ذيل آيه ي34 سوره ي ص از اميرالمؤمنين (ع) خبري طولاني نقل مي کند که مشتمل برغرايبي است؛ مانند اين که شيطان درچشمه آبي شراب ريخت تا سليمان بنوشد ومست شود تا او انگشتر آن حضرت را بدزدد.(40) سيوطي در دو جاي ديگر نيز از آن حضرت، دوخبر با اين مضمون نقل مي کند که حضرت سليمان دربه جا آوردن نماز عصر کوتاهي کرد.(41)
چنين رواياتي غير از مطالب شگفت آوري که دربرخي از آنها آمده با روايات متعددي که از اهل بيت(ع) درتنزيه انبياء وعصمت آنان نقل شده،سازگار نيست. از همين رو، سيد مرتضي، با اشاره به اين روايات، آنها را رد مي کند.( 42) علامه طباطبايي نيز با اشاره به اين روايات وپس از نقل بعضي از آنها، به نقد آنها مي پردازد.(43)
دروجه بطلان اين اخبار، خوب است بدانيم تصويري که تورات از سليمان (ع) ترسيم مي کند، تصوير مثبتي نيست.سليمان براساس کتاب جامعه، انساني پوچ گرا وشکاک وطبق کتاب غزل غزل ها، انساني هوس باز و زن باره است. او همچنين براساس کتاب پادشاهان، تحت تأثير زنان کافرش به خدايان ديگر تمايل مي يابد وبراي آنها عبادت گاه مي سازد واز اين رو، مشمول غضب الهي مي شود.(44) از همين روست که قرآن مي فرمايد: (وَمَا کَفَرَ سُلَيمانُ) .بنابراين، احتمال دارد که منشاء چنين رواياتي ديد گاه هاي يهوديان درباره ي سليمان (ع) باشد.

8. نزول خداوند از آسمان در شب نيمه ي شعبان
 

سيوطي درتفسير آيه ي4 سوره ي دخان، از آن حضرت(ع)، به نقل از رسول خدا چنين روايت مي کند:
... إذا کان ليلة النصف من شعبان، فقوموا ليلها وصوموا نهارها، فان الله ينزل فيها لغروب الشمس إلي سماء الدنيا فيقول: ألا مستغفر فاغفر له ألا مسترزق فارزقه ألا مبتلي فأعافيه ألا سائل فأعطيه ألا کذا ألا کذا حتي يطلع الفجر.(45)
اما نزول خداوند - که مستلزم تشبيه وجسماني بودن اوست- به هيچ وجه پذيرفته نيست. اين روايت از اسراييليات است که بني اسراييل صفات الهي را جسماني مي دانستند.
سيوطي درهمين جا روايتي را نيز از اميرالمؤمنين (ع) از رسول خدا(ص) دربيان فضيلت نماز خاصي دراين شب ذکر مي کند، اما بافاصله چنين مي افزايد:
قال البيهقي يشبه أن يکون هذا الحديث موضوعاً وهو منکر وفي رواته مجهولون.(46)
کاش اين حساسيت درمورد همه ي روايات وجود داشت، نه درمورد روايتي که عمل مستحبي را بيان مي کند وضعف يا جعل در آن ضرري به جايي نمي رساند.

9. حجيت قرائات
 

روايت زير را سيوطي درابتداي تفسير سوره ي الرحمن نقل مي کند که البته دربخشي از آن، سخني از علي (ع) نقل شده است:
...عن عبدالله بن مسعود(رض) قال: أقرأني رسول الله(ص) سورة الرحمن فخرجت إلي المسجد عشية، فجلس إلي رهط، فقلت: رجل اقرأ علي فإذا هو يقرأ حروفاً لا أقرؤها، فقلت: من أقرأک؟ قال:أقرأني رسول الله (ص). فانطلقنا حتي وقفنا علي رسول الله (ص) فقلت: اختلفنا في قراء تنا فإذا وجه رسول الله(ص) فيه تغيير و وجد في نفسه حين ذکر الاختلاف، فقال: انما هلک من قبلکم بالاختلاف، فأمر علياً، فقال: ان رسول الله(ص) يأمرکم ان يقرأ کل رجل منکم کما علم فإنما هلک من قبلکم بالاختلاف، قال: فانطلقنا و کل رجل منا يقرأ حرفاً لا يقرؤه صاحبه.( 47)
آية الله خويي دربخش «بررسي روايت هاي سبعة احرف (حروف هفت گانه) قرآن» با نقل اين روايت از تفسير طبري- که اندکي با نقل سيوطي متفاوت است- آن را به همراه روايات مشابه تضعيف مي کند ومعتقد است اين روايات برخلاف روايات اهل بيت (ع) است که قرآن برحرف واحد نازل شده است.(48)

10. تحريف قرآن
 

درتفسير آيه ي 29 سوره ي واقعه در الدر المنثور از اميرالمؤمنين(ع) چنين روايتي نقل شده است که پذيرش آن، مستلزم قول به تحريف قرآن است:
...عن قيس بن عباد قال: قرأت علي عليّ (وَطَلحٍ مَنضودٍ)، فقال علي: ما بال الطلح، اما تقرأ وطلع؟ ثم قال:طَلعٌ نَضِيدٌ. فقيل له:يا أميرالمؤمنين!أ نحکها من المصاحف؟ فقال: لا يهاج القرآن اليوم.(49)
اما آلوسي درباره ي اين خبر چنين مي گويد:
هي رواية غير صحيحة... وکيف يقرء أميرالمؤمنين - کرم الله تعالي وجهه- تحريفاً في کتاب الله تعالي المتداول بين الناس، أو کيف يظنّ بأن نقلة القرآن و رواته وکتابه من قبل تعمدوا ذلک او غفلوا عنه؟ هذا والله تعالي قد تکفل بحفظه سبحانک هذا بهتان عظيم.(50)

روايات تفسيري دراسباب النزول
 

بخشي ديگر از اين اخبار، رواياتي است که در بيان تفسير يک آيه يا سبب نزول آن يا تطبيق آن بر موردي خاص از آن حضرت نقل شده است.به اين روايت توجه مي کنيم:

1. عموميت سنت الهي
 

سيوطي ذيل آيه ي 82 سوره ي انعام از اميرالمؤمنين(ع) چنين روايت مي کند:
..عن علي بن أبي طالب في قوله: (الَُّذينَ آمَنوا وَلم يَلبِسُوا إيمانَهُم بِظُلمٍ)، قال: نزلت هذه الآية في ابراهيم و أصحابه خاصة ليس في هذه الامة.(51)
علامه طباطبايي در نقد اين روايت مي فرمايد:
ظاهر اين روايت، با اصول کلي مستخرج از کتاب وسنت توافق ندارد، زيرا مضمون اين آيه شامل حکم خاصي نيست که مانند احکام تشريعي به امت وزمان خاصي اختصاص داشته باشد؛ زيرا تأثير ايمان وکفر، امري است که در فطرت انسان به وديعت نهاده شده وطبق اختلاف زمانها وامت ها تغيير نمي کند.(52)

2. اختصاص آيه ي43 سوره ي اعراف به اهل بدر
 

روايت الدر المنثور از امام (ع) چنين است:
..عن علي بن أبي طالب قال: فينا والله أهل بدر نزلت هذه الآية :(وَنَزَعنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّن غِلِّ).(53)
سيوطي نظير اين روايت را در جاي ديگري هم آورده است.(54)
درباره ي اين روايت بايد گفت که وجه اختصاص آن به اهل بدر معلوم نيست.به علاوه، علامه ي طباطبايي هم درنقد اين خبر به اين نکته اشاره مي کند که اين آيه درسياق آيات مکي نازل شده وبنابراين، ربطي به نزول آن درجنگ بدر يا درباره ي اصحاب بدر ندارد؛ چنان که همين جمله درآيه ي 47 سوره ي حجر هم هست واين سوره هم مکي است.(55)

3. مأموريت اميرالمؤمنين(ع) درخواندن آيات برائت براهل مکه
 

يکي از مسلمات تاريخ اسلام جريان نزول آيات برائت است که ابتدا ابوبکر در خواندن آن براهل مکه مأموريت يافت وسپس جبرييل به رسول خدا - صلوات الله عليه وآله- خبر داد که اين آيات را تو يا کسي از توبايد بخواند ولذا اميرالمؤمنين (ع) آيات را درميان راه از ابوبکر گرفت وبرمکيان خواند. در درالمنثور روايات متعددي دراين مورد نقل شده ، ولي دريک مورد روايت اين گونه است:
...عن علي (رض) قال: بعثني رسول الله(ص) إلي اليمن ببراءة، فقلت:يا رسول الله !تبعثني وأنا غلام حديث السن واسأل عن القضاء ولا أدري ما أجيب.قال: ما بد من أن تذهب بها أو أذهب بها؟ قلت:ان کان لا بد أنا أذهب .قال:انطلق فان الله يثبت لسانک ويهدي قلبک ، ثم قال:انطلق فاقرأها علي الناس.(56)
علامه طباطبايي درباره ي اين حديث مي گويد:
چيزي که دراين روايت باعث سوء ظن آدمي نسبت به آن است، اين که در آن، لفظ «يمن» آمده، درحالي که به وضوح از خود آيه آشکار است که بايد آن را در روز حج اکبر درمکه، بر مردم مکه بخوانند. گويا عبارت روايت «به سوي مکه» بوده وبراي اين که مشتمل بر داستان قضاوت بوده وخواسته اند آن را تصحيح کنند «به سوي مکه» را برداشته وبه جايش «به سوي يمن» گذاشته اند.(57)

4. تفسير «شاهد» درآيه ي 17 سوره ي هود
 

سيوطي از محمد بن حنفيه از پدرش چنين نقل مي کند:
...عن محمد بن علي بن أبي طالب،قال: قلت لأبي: ان الناس يزعمون في قول الله «وَيَتلوهُ شَاهِدٌ مِّنهُ»، انک أنت التالي، قال: وددت اني أنا هو ولکنه لسان محمد(ص).(58)
اين درحالي است که اولاً، اين که مراد از «شاهد» دراين آيه زبان رسول خدا باشد، هيچ معناي محصلي نداردو ثانياً، احتمال دارد که براساس روايات متعدد از شيعه وسني- که خود سيوطي هم درتفسير همين آيه نمونه ي آن را نقل کرده است- مراد از «شاهد» دراين آيه اميرالمؤمنين(ع) باشد.

5. سامري و اخذ اثر جبرييل(ع)
 

در داستان حضرت موسي(ع) درباره ي اين که سامري چگونه توانست گوساله ي زريني بسازد که صدايي خاص از آن برخيزد، سيوطي چنين روايتي از اميرالمؤمنين(ع) نقل مي کند:
...ان جبريل لما نزل فصعد بموسي إلي السماء، بصر به السامري من بين الناس، فقبض قبضه من أثر الفرس وحمل جبريل موسي خلفه حتي اذا دنا من باب السماء صعد وکتب الله الألواح وهو يسمع صرير الأقلام في الألواح فلما أخبره ان قومه قد فتنوا من بعده، نزل موسي فأخذ العجل فأحرقه.(59)
علامه طباطبايي درباره ي اين روايت مي گويد که طبق اين خبر جبرييل موسي را به آسمان برده، در حالي که سياق آيات قصه دراين سوره ودر سوره هاي ديگر با آن مساعدت ندارد واز اين عجيب تر، اين که سامري خاک را از جاي پاي اسب جبرييل وقتي برداشت که جبرييل آمده بود تا موسي را عروج دهد، وچون اين قضيه در طور بوده، ناگزير بني اسراييل وسامري نيز بايد با اوباشند، اما سامري درميان قوم بود، نه درطور. وانگهي اگر اين نزول وصعود جبرييل صحيح باشد، قطعاً درآخر ميقات بوده وحال آن که آن روزها سامري کار خود را کرده بود وبني اسراييل به دست وي گمراه شده بودند.(60)

6. مرگ انبيا(ع)
 

سيوطي ذيل آيه ي 57 سوره ي عنکبوت از اميرالمؤمنين(ع) نقل مي کند که البته مانند آن در منابع شيعه هم هست؛ مثلاً صدوق - عليه الرحمه - درعيون أخبار الرضا نيز آن را نقل کرده است.( 61) روايت اين است:
...عن علي ابن أبي طالب(ع) قال: قال رسول الله(ص): لما نزلت هذه الآية إنََّکَ مَيِّتٌ وَإنَّهُم مَيِّتُونَ ، قلت: يا رب! أ يموت الخلائق کلهم وتبقي الأنبياء؟ فنزلت کُلُّ نَفسٍ ذائِقَةُ المَوتِ ثُمَّ إلينَا تُرجَعُونَ.(62)
علامه درباره ي اين روايت مي گويد که متن آن بي اشکال نيست؛ زيرا طبق جمله ي (إنَّکَ مَيِّتٌ وَأنَّهُم مَيِّتُونَ) رسول خدا مي ميرد وخود ايشان مي دانست که انبياي گذشته هم از دنيا رفته اند.بنابراين، اين پرسش که آيا همه مردم مي ميرند وانبيا باقي مي مانند، جايي ندارد تا در پاسخش اين آيه نازل شود.(63)

7. حجيت اجماع و شوري
 

روايت سيوطي درتفسير آيه ي 39 سوره ي شوري چنين است:
...عن علي(ع) قال، قلت: يا رسول الله! الامر ينزل بنا بعدک لم ينزل فيه قرآن ولم يسمع منک فيه شيء، قال: اجمعوا له العابد من أمتي واجعلوه بينکم شوري ولا تقضوه برأي واحد.( 64)
درتفسير سوره ي نصر روايتي با همين مضمون وبا تفصيلي بيشتر آمده است.بخشي از اين روايت، اين است که اميرالمؤمنين از رسول خدا پرسيد:اگر امري پيش آمد که در باره اش چيزي نازل نشده بود وسنتي از شما هم درباره اش نبود، چه بايد کرد؟ رسول خدا فرمود:
..تجعلونه شوري بين العابدين من المؤمنين ولا تقضونه برأي خاصة فلو کنت مستخلفاً احداً لم يکن أحد أحق منک لقربک في الإسلام وقرابتک من رسول الله (ص) وصهرک وعندک سيدة نساء المؤمنين وقبل ذلک ما کان من بلاء أبي طالب إياي ونزل القرآن وأنا حريص علي أن أرعي له في ولده.(65)
اما اين روايت با روايت متواتر ثقلين - که طبق آن مردم بايد به اهل بيت رجوع کنند- سازگار نيست.وانگهي، معلوم نيست چرا بايد اجماع «عابدان» ونه«عالمان» امت، حجت باشد.به علاوه، درروايت دوم از قول رسول خدا (ص) خطاب به علي (ع) چنين آمده است که اگر قرار بود من کسي را به عنوان جانشين تعيين کنم، بهتر از تو وجود نداشت.از اين تعبير برمي آيد که سازنده ي روايت خواسته است براين نکته تأکيد کند که رسول خدا جانشيني براي خود نصب نفرموده است!

8. مسأله ي خلافت بعد از رسول خدا
 

سيوطي درتفسير آيه ي 44 سوره ي زخرف مي نويسد:
...عن علي وابن عباس قالا: کان رسول الله (ص) يعرض نفسه علي القبائل بمکة ويعدهم الظهور، فإذا قالوا لمن الملک بعدک أمسک فلم يجئهم بشيء، لأنه لم يؤمر في ذلک بشيء حتي نزلت (وَإنَّهُ لَذِکرٌ لَکَ وَلِقَومِکَ)، فکان بعد إذا سئل قال لقريش: فلا يجيبوه حتي قبلته الأنصار علي ذلک.(66)
اما شيعه معتقد است که مسأله ي جانشيني رسول خدا (ص) از ابتدا معلوم بوده است وجرياناتي مانند دعوت عشيره ي اقربين نيز براين نکته دلالت دارد. وانگهي، آيه ي مذکور در صدد بيان اين است که قرآن مايه ي ياد آوري حقايق براي پيامبر و قوم اوست ومعلوم نيست که ارتباط آن با جانشيني قريش چيست.

9.داستان خيانت حاطب ابن ابي بلتعه
 

سيوطي سبب نزول آيه ي اول سوره ي ممتحنه را از زبان اميرالمؤمنين(ع) نقل مي کند که مشتمل برجريان خيانت حاطب بن ابي بلتعه است، اما درذيل اين روايت مي خوانيم که وقت خيانت حاطب معلوم مي شود وعمر از رسول خدا اجازه مي خواهد که او را بکشد، ايشان چنين مي فرمايد:
..انه شهد بدراً وما يدريک لعل الله اطلع علي اهل بدر، فقال اعملوا ما شئتم فقد غفرت لکم ونزلت فيه (يَا أيُّها الذَّينَ آمنوا لَا تَتَخِذوا عَدُوِّي وَعَدُوّکُم أوليَِِِِِاء تُلقُونَ إليهِم بِالمَوَدَّةِ).(67)
به نظر علامه طباطبايي طبق اين خبر، حاطب به خاطر عملي که کرده بود، مستحق اعدام ويا کيفري کمتر از آن بوده وتنها به خاطر شرکتش دربدر مجازات نشده است؛ درحالي که طبق روايات داستان افک، رسول خدا مسطح بن اثاثة را با وجود شرکتش دربدر، به دليل تهمت برعايشه کيفر کرد. وانگهي، اين که خدا به اهل بدر بفرمايد«هر چه مي خواهيد، بکنيد که من شما را آمرزيده ام»، با هيچ منطقي درست درنمي آيد؛ زيرا مستلزم آن است که اهل بدر هر گناهي بکنند، آمرزده اند وتکليف از آنان ساقط است.اين اشکال درمورد خود رسول خدا هم وارد مي شود؛ زيرا يکي از اهل بدر خود ايشان بود. پس بايد طبق اين روايت ايشان هم در ارتکاب هر گناه آزاد باشد که دراين صورت، کسي سخن ايشان را نمي پذيرد. به نظر علامه چنين سخني خطاب هاي الهي را در بيشتر آياتي که در آن به صحابه رسول خدا ومؤمنين عتاب شده، خطاب هايي بيهوده مي سازد؛ زيرا صحابه اي که خود خدا اجازه داده هر گناهي خواستند بکنند، ديگر نبايد به خاطر بعضي تخلفاتشان درآياتي نظير آيات مربوط به داستان بدر، احزاب، حنين،وامثال آنها مورد عتاب قرار گيرند که چرا فرار کرديد وبراي فرار از جنگ به آتش دوزخ تهديد شوند.(68)

نتيجه
 

از اميرالمؤمنين(ع) نسبت به خلفا وساير صحابه اقوال تفسيري فراواني نقل شده است. سيوطي در کتاب الاتقان خود دراين باره مي گويد:
اما الخلفاء فاکثر من روي عنه منهم علي بن ابي طالب والرواية عن الثلاثة نزرة جداً...ولا احفظ عن ابي بکر في التفسير الا آثاراً قليلة جداً لا تکاد تجاوز العشرة.(69)
فراواني روايات تفسيري از آن حضرت، واکنش محققان را نيز درپي داشته است. سيوطي علت کثرت اين روايات را تداوم عمر آن حضرت پس از خلفا دانسته است.(70) اما ابن سعد درطبقات دراين باره چنين نقل مي کند:
قيل لعلي: ما لک أکثر اصحاب رسول الله(ص) حديثاً؟ فقال: إني کنت إذا سألته أنبأني وإذا سکت ابتدأني. (71)
او همچنين، از قول خود آن حضرت چنين نقل مي کند:
والله ما نزلت آية إلا وقد علمت فيما نزلت وأين نزلت وعلي من نزلت، إن ربي وهب لي قلباً عقولاً ولساناً طلقاً...سلوني عن کتاب الله فإنه ليس من آية إلا وقد عرفت بليل نزلت أم بنهار. في سهل أم في جبل.(72)
بنابراين، کثرت اين احاديث بيشتر به دليل طول مصاحبت آن حضرت با رسول خدا (ص) است وصرف طول عمر ايشان دليل برکثرت روايات نيست.
اما علت اين کثرت هر چه باشد، طبيعي است که درميان اين روايات فراوان، نسبت بخشي از آنها نيز به ايشان درست نباشد وساختگي باشد.از اين رو، ذهبي بخشي از اين روايات را ساخته ي جاعلان شمرده وصحيح ترين طريق ها در روايات تفسيري منقول از آن حضرت را از ديدگاه خودمعرفي کرده است.(73)
از آنچه گفتيم، روشن شد که برخي از روايات سيوطي در الدر المنثور به نقل از اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) رواياتي قابل نقد وسخيف است. بديهي است که نقد وبررسي کامل روايات تفسيري درکتاب الدر المنثور وبلکه همه کتب تفسير اثري اهل سنت وشيعه محتاج تحقيقات گسترده تري است که اميد است اهل تحقيق با دقت وتيز بيني وبدون دچار شدن به افراط وتفريط بدان همت گمارند.

پي‌نوشت‌ها:
 

1- همان، ج1، ص97.
2- همان.
3-همان.
4- درباره ي ستاره ي سهيل نيز چنان که مأمون مي گويد، اين افسانه شايع بوده که ستاره در اصل باج گيري دريمن بوده است. سيوطي با اشاره به اين خبر، آن را از موضوعات مي داند. (ر.ک :النکت البديعات علي الموضوعات، ص 246)
5- عيون أخبار الرضا، ج1، ص 269- 270.
6-همان، ج1، ص 267به بعد.
7- الموضوعات، ج1، ص 186- 187.
8- البداية والنهاية ، ج1، ص 54.
9- الا سرائيليات والموضوعات في کتب التفسير، ص 161.
10- همان، ص 164.
11- تفسير ومفسران، ج2، ص 131- 129.
12- تفسير عياشي ، ج1، ص 52.
13- الميزان، ج1، ص 239.
14- علامه به نکته ي مهمي اشاره کرده اند.مي توان افزود که در اساطير يونان درمواردي خدايان به زمين مي آيند وبا انسان ها همنشين مي شوند حتي گاه به زنان يا مردان زميني دل مي بندند. (ر .ک :دومنظومه ايلياد واديسة هومر، ترجمه ي سعيد نفيسي، تهران: بنگاه ترجمه ونشر کتاب، دوم، 1342 و 1344 ش) در اسطوره ي پرومتئوس نيز مي بينيم که چگونه سوداي يک موجود آسماني درهمراهي باانسان دربرابر خدا، مانند داستان هاروت وماروت به محکوميت ابدي او منجر مي شود.
15- The original sources of the Quran , pp 96-98 : The Encyclopedia of Islam , vol . 3,p272.
16- The Encyclopedia of Islam , vol .3, p272
17- The original sources of the Quran, 96.
18- سفر پيدايش، باب ششم، آيه ي 2.
19- Judaica, vol. 2, p 966.
20- The Encyclopedia of Islam, vol.3 p272.
21 - رساله ي دوم پطرس، باب 2، آيه ي 4.
22- رساله ي يهودا، آيات 5- 6.
23- عيسي اسطوره يا تاريخ، ص 90.
24- في طريق الميثولوجيا عند العرب، ص 76.
25- همان، ص89.
26- الدر المنثور ، ج2، ص 151.
27- همان، ج2، ص 297- 298.
28- دراين باره کتب زيادي نيز تأليف شده است.کراجکي در کنز الفوائد فصلي را با عنوان «فسل في الأشعار المأثورة عن أبي طالب بن عبدالمطلب- رحمه الله - التي يستدل بها علي صحة إيمانه» به اين موضوع اختصاص داده است. ( ج1، ص 179 به بعد). فتال نيشابوري نيز در روضة الواعظين، درفصلي با عنوان «مجلس في ذکر ما يدل علي إيمان أبي طالب وفاطمة بنت أسد»، از اين موضوع بحث کرده است. (ج1، ص 138 به بعد) . شيخ آقا بزرگ از حدود سي کتاب از عالمان شيعه در دفاع از ايمان ابوطالب خبر مي دهد. (ر.ک :الذريعة إلي تصانيف الشيعة، ج2، ص 514- 512) از ميان آثاري که دراين موضوع به چاپ رسيده، به دواثر زير اشاره مي شود: رساله ي ايمان ابي طالب از شيخ مفيد- که درضمن مجموعه ي آثار ايشان در چاپ کنگره ي هزاره ي شيخ مفيد چاپ شده است - وکتاب ديگري با نام الحجة علي الذاهب الي تکفير ابي طالب از عالمي شيعي به نام سيد فخار بن معد موسوي که اين کتاب را انتشارات سيد الشهداي قم در سال 1410 ق، چاپ کرده است.
29- همان، ج3، ص 283.
30- الذريعة إلي تصانيف الشيعة، ج2، ص 511.
31-الدر المنثور،ج4،ص28.
32-نهج البلاغة،خطبه ي 189.
33- ابن شهر آشوب مي گويد اين روايت را خطيب درتاريخ بغداد واشنهي در اعتقاد أهل السنة وأبويعلي موصلي در المسند و قاضي أبوالحسن جرجاني، در صفوة التأريخ وسمعاني در فضائل الصحابة ازأبوسعيد خدري و أبوذر وسعد بن أبي وقاص وأم سلمه نقل کرده اند. (متشابه القرآن ومختلفه، ج2، ص42).
34- اين احتمال که فعل «احسنت» به صيغه ي متکلم وفعل «اخطأت» به صيغه ي مخاطب باشد ومراد حضرت اين باشد که من از تو داناترم نيز چندان با سياق کلام، متناسب به نظر نمي رسد.
35-الدر المنثور، ج4، ص228.
36- تفسير البرهان، ج3، ص 644.
37- اجوية مسائل جار الله، ص 69- 71.
38- صحيح البخاري، ج23- 25، ص 73- 74.
39- درباره ي زهري واحوال او ر.ک : حليلة الاولياء، ابونعيم اصفهاني، ج3، ص 360؛ شذرات الذهب، ج1، ص 162- 163؛ الطبقات الکبري، ج2، ص 296؛ درباره ي اختلافي که دربين عالمان شعيه درباره ي او هست ر .ک :روضات الجنات، ج7، ص 242- 249، به نظر ايشان، زهري ابتدا ازطرفداران بني اميه بود، ولي سپس به امام پيوست. اما مرحوم امين دراعيان الشيعة، با آن که از بسياري از کساني که در تشيعشان ترديد وجود دارد، سخن مي گويد، به او (جز دريک جا در توضيح عنوان مشترک «زهري» ) اشاره اي ندارد. ابن ابي الحديد نيز در ذکر دشمنان ومنحرفان از علي نام زهري را ذکر وخبري را هم در بد گويي او از آن حضرت وپاسخ تند امام سجاد(ع) به او نقل مي کند. (شرح نهج البلاغة ، ج4، ص102).
40- الدر المنثور، ج5، ص 311.
41- همان، ج1، ص 305؛ ج5، ص 309.
42- تنزيه الانبياء ، ص 92.
43- الميزان، ج17، ص 207.
44- پادشاهان، کتاب اول، باب 11، آيات 2- 9.
45- الدر المنثور ، ج6، ص 26.
46- همان، ج6، ص 28.
47- همان، ج6، ص 140.
48- بيان درعلوم ومسائل کلي قرآن، ص 230- 232.
49- الدر المنثور، ج6، ص 157؛ طبرسي مي گويد درشيعه هم نظير اين روايت نقل شده است:«و رواه أصحابنا عن يعقوب بن شعيب قال: قلت لأبي عبدالله (ع):«وَطَلحِ مَنضوُدٍ»، قال: لا وطلع منضود». (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج9، ص 330).
50- روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج14، ص 140.
51- الدر المنثور ، ج3، ص 27.
52- الميزان، ج7، ص 212.
53- همان، ج3، ص 85.
54- همان، ج4، ص101؛ مضمون مشابه آن در اخبار مربوط به فضيلت سازي براي مخالفان آن حضرت نيز گذشت.
55- الميزان، ج8، ص139.
56- الدر المنثور، ج3، ص210.
57- الميزان، ج9، ص167.
58- الدر المنثور، ج3، ص324.
59- همان، ج4، ص306.
60- الميزان، ج14، ص205.
61- عيون أخبار الرضا، ج2، ص 32.
62- الدر المنثور، ج5، ص 149.
63- الميزان، ج16، ص 146.
64- الدر المنثور، ج6، ص 10.
65- همان، ج6، ص407.
66- همان، ج6، ص 18.
67- همان، ج6، ص 203.
68- الميزان، ج19، ص 236- 238.
69- الاتقان في علوم القرآن، ج2، ص1227.
70- همان، ج2، ص 1227.
71- الطبقات الکبري، ج2، ص258.
72- همان، ج2، ص 257.
73- امام علي وقرآن ، ص 69.
 

کتابنامه
- الإتقان في علوم القرآن، جلال الدين سيوطي، دمشق- بيروت: دار ابن کثير، دمشق- حلبوني، دار العلوم الإنسانية ، الطبعة الثانية، 1414ق.
- أجوبة مسائل جارالله ، سيد عبدالحسين شرف الدين، صيدا: مطبعة العرفان، الطبعة الثانية، 1373ق.
- الإستبصار، محمد بن حسن طوسي، تهران: دارالکتب الاسلامية، سوم، 1390ق.
- الإسراييليات والموضوعات في کتب التفسير، محمد بن محمد ابوشهبه، قاهره: مکتبه السنة، الطبعة الرابعة، 1408ق.
- أعيان الشيعة، سيد محسن امين، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406ق.
- امام علي وقرآن ، محمد مرادي، تهران: نشر هستي نما، 1382ش.
- البداية والنهاية، ابن کثير (ابوالفداء الحافظ الدمشقي)، بيروت: المکتبة العصرية، 1426ق.
- البرهان في تفسير القرآن، سيد هاشم بحراني ، تهران: بنياد بعثت، 1416ق.
- بيان در علوم ومسائل کلي قرآن، سيد ابوالقاسم خويي، ترجمه: محمد صادق نجمي وهاشم هاشم زاده ي هريسي، تهران: سازمان چاپ وانتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي، 1382ش.
- التبيان في تفسير القرآن ، محمد بن حسن طوسي، مقدمه: شيخ آقا بزرگ تهراني، تحقيق: احمد قصير عاملي ، بيروت: داراحياء التراث العربي، بي تا.
- تفسير العياشي ، محمدبن مسعود عياشي ، تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي ، تهران: چاپخانه ي علميه، 1380ق.
- تفسير ومفسران ، محمد هادي معرفت، ترجمه: علي خياط، قم: مؤسسه ي فرهنگي التمهيد، 1380ش.
- تنزيه الأنبياء، سيد مرتضي، قم: انتشارات شريف رضي، بي تا.
- تهذيب الأحکام، محمد بن حسن طوسي، تهران: دارالکتب الاسلامية ، 1365ش.
-حلية الأولياء، ابونعيم اصفهاني، بيروت: دار الکتاب العربي، الطبعة الرابعة، 1405ق.
- الخلاف، محمد بن حسن طوسي، قم: دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه ي مدرسين حوزه ي علميه قم، 1407ق.
- الدر المنثور، جلال الدين سيوطي، قم: کتابخانه آية الله مرعشي نجفي، 1404ق.
- الذريعة الي تصانيف الشيعة، شيخ آقا بزرگ تهراني، قم: انتشارات اسماعيليان -تهران: کتابخانه اسلاميه، 1408 ق.
- روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، سيد محمود آلوسي، بيروت: دارالکتب العلمية، 1415ق.
- روضات الجنات، ميرزا محمد باقر موسوي خوانساري، قم: انتشارات اسماعيليان، 1392ق.
- روضة الواعظين، محمد بن حسن فتال نيشابوري، قم: انتشارات رضي، بي تا.
- شذرات الذهب، ابن العماد حنبلي، بيروت: انتشارات دار الفکر، 1421ق.
- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، قم: کتابخانه آية الله مرعشي نجفي، 1339 ش.
- صحيح البخاري (بشرح الکرماني)، بيروت: دار احياء التراث العربي، الطبعة الثانية، 1401ق.
- الطبقات الکبري، محمد بن سعد واقدي، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، بيروت: دار الکتب العلمية، 1410ق.
-عيسي اسطوره يا تاريخ، آرچيبالد رابرتسون، ترجمه: حسين توفيقي، قم: مرکز مطالعات وتحقيقات اديان ومذاهب، 1378ش.
- عيون أخبار الرضا، محمد بن علي بن بابويه، تهران: انتشارات جهان، 1378ش.
- في طريق الميثولوجيا عند العرب، محمود سليم الحوت، بيروت: دارالنهار للنشر، الطبعة الثالثة، 1983.
- الکافي، محمدبن يعقوب کليني، تهران: دار الکتب الاسلامية، چهارم، 1365ش.
- کتاب مقدس ، (با ترجمه ي جديد فارسي)، قابل دسترس دراين سايت: ttp:www.onlinekelisa.com/Bible .htm
- کنز الفوائد، ابوالفتح کراجکي، قم: انتشارات دار الذخائر، 1410ق.
-مباني و روش هاي نقد متن حديث از ديدگاه دانشوران شيعه، داوود معماري، قم: بوستان کتاب، 1386ش.
- متشابه القرآن ومختلفه، محمد بن علي ابن شهر آشوب مازندراني ، قم: انتشارات بيدار، 1410ق.
- مجمع البيان في تفسير القرآن، فضل بن حسن طبرسي، تهران: انتشارات ناصر خسرو، سوم ، 1372ش.
- من لا يحضره الفقيه، محمد بن علي بن بابويه، قم: دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه ي مدرسين حوزه علميه يّ قم، دوم، 1413ق.
- الموضوعات، ابن جوزي (ابوالفرج عبدالرحمن بن علي) ، بيروت: دار الفکر، 1421ق.
-الميزان في تفسير القرآن، محمد حسين طباطبايي، قم: دفتر انتشارات اسلامي جامعه ي مدرسين حوزه ي علميه ي قم، پنجم ، 1417ق.
- النکت البديعات علي المؤضوعات، جلال الدين سيوطي، بي جا: دارالجنان، 1411ق.
- نهج البلاغه، چاپ بنياد نهج البلاغه، تصحيح: عزيزالله عطاردي، 1372ش.
- Judaica, Kater Publishing House, Ltd , Jerusalem , Israel, 1971
-The Encyclopedia of Islam, B .Lewis and others, E.J. Brill, Leiden and LUZAC & CO., London, 1986.
- The original sources of the Quran, W.ST. Clair Tisdall, Society for promoting Christian Knowledge, London, 1905.
منبع:فصلنامه علوم حديث شماره 53




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط