نوروز ــ که سابقه اي ديرينه به موازات تاريخ دارد ــ مانند ديگر شئون طبيعي و اجتماعي، دستخوش افسانه ها و اساطير بسياري گشته است. درباره علت پيدايش و فلسفه وجودي و تاريخ آن، اساطير فراواني گزارش شده، همچنين سخن در آداب و رسوم و جشن هاي آن بسيار است.
شناخت اساطير گذشته از التذاذ معنوي، ما را در شناخت باورهاي گذشتگان نسبت به پديده هاي طبيعي و اجتماعي ــ که براي ايشان در حکم واقعيت بود ــ ياري مي کند.
در اين بخش، هفت گزارش اساطيري درباره نوروز از متون کهن فارسي به ترتيب تاريخ نگارش، خواهيم آورد. همچنين پس از بيان اين گزارش هاي اساطيري، تعاريفي را که از سه ماه فصل بهار در يکي از متون کهن آمده، ذکر خواهد شد.
گزارش اول
چنين گويند که جمشيد برادر طهمورث بود و همه جهان را او فرمانروايي مي کرد و سخت نيکوروي بود، و معني شيد(1) روشنايي بُوَد و وي را جمشيد از بهر آن مي خواندند که هر جا که مي رفت، روشنايي از روي او مي تافت...و نخستين کسي که سلاح ساخت او بود و سلاح مردمان [پيش از او ] از چوب و سنگ بود، او شمشير و حربه و کارد ساخت و کرباس و ابريشم ساخت و رنگ هاي گوناگون از سياه و سپيد و سرخ و زمرد و کبود و آنچه بدين ماند جمشيد به جهان آورد که پيش از او اينها نبود و ديوان را که گرمابه ساختند و غوّاصي کردند و گوهرها از دريا برآوردند و مردمان را[خط] بياموختند و از شهري به شهر ديگر رها کشيدند...و مردم جهان را بر چهار گروه [تقسيم] کرد: گروهي لشکريان و گروهي دانايان و دبيران و گروهي کشاورزان و گروهي پيشه وران، و هر گروهي را گفت که هيچ کس نبايد جز به کار خود بپردازد و پس علما گرد کرد و از ايشان پرسيد که چيست که اين پادشاهي بر من باقي و پاينده دارد؟ گفتند: داد کردن و در ميان خلق نيکي [گستردن]، پس او داد بگسترد و علما را فرمود که روز مظالم [و دادخواهي] من بنشينم، شما نزد من آييد تا هر چه در آن باشد مرا نشان دهيد تا من آن کنم. و نخستين روز که به دادخواهي [در ميان خلق] نشست، روز هرمز بود از ماه فروردين، پس آن روز [را] نوروز نام کرد.(2)
گزارش دوم
جمشيد، پادشاه اساطيري ايران، هفتصد سال حکومت کرد. نخست ادوات جنگي ساخت و پس از آن به مردم «رشتن و بافتن» آموخت. تقسيم مردم به اقشار و طبقات مختلف، اقدام ديگر جمشيد بود، ساخت کاخ و گرمابه و گسترش علم پزشکي و دوا و درمان نيز از کارهاي جمشيد است. و اکنون نوبت تاج گذاري است و مناسب ترين زمان براي اين امر نوروز است:
به فّر کياني يکي تخت ساخت
چه مايه بدو گوهر اندر نشاخت
که چون خواستي ديو برداشتي
ز هامون به گردون برافراشتي
جهان انجمن شد بر آن تخت او
شگفتي فرو مانده از بخت او
به جمشيد بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودين
بر آسوده از رنج روي زمين
يزرگان به شادي بياراستند
مي و جام و رامشگران خواستند
چنين جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان يادگار(3)
گزارش سوم
پس [جمشيد] بفرمود تا جمله ملوک و پادشاهان اطراف و مردم جهان به اصطخر شوند؛ زيرا جمشيد در سراي [خود] بر تخت خواهد نشست و جشن خواهد ساخت، همگان در وقت موعود آنجا حاضر شدند و [جمشيد] طالع نگاه داشت و آن ساعت که شمس به درجه اعتدال ربيعي رسيد، وقت سال. در آن سراي به تخت نشست و تاج بر سر نهاد و همه بزرگان جهان در پيش او بايستادند و جمشيد گفت بر سبيل خطبه که ايزد ــ تعالي ــ ارج و بهاء ما تمام گردانيد و تأييد ارزاني داشت. در مقابل اين نعمت ها [ي خداوند] بر خويشتن واجب گردانيديم که با رعايا عدل و نيکويي کنيم...چون اين سخنان بگفت، همگان او را دعاي خير بگفتند و شادي ها کردند و آن روز جشن ساخت و نوروز نام نهاد و از آن روز نوروز آيين [رسم] شد و آن روز هرمز از ماه فروردين بود و در آن روز بسيار خيرات کرد و [مردمان] يک هفته متواتر به نشاط و خرّمي مشغول بودند وبعد از آن [جمشيد] يک شبان روز در عبادت گاه رفت و يزدان را ــ عزّ ذکره ــ پرستش و شکر گزارد.(4)
گزارش چهارم
اما سبب نهادن نوروز آن بود که...جمشيد، اول ملوک عجم، آن روز به پادشاهي بنشست، خواست که ايام سال و ماه را نام نهد و تاريخ سازد تا مردمان آن را بدانند. بنگريست که آن روز بامداد، آفتاب به اول دقيقه به [برج] حمل آمد، موبدان عجم را گرد کرد و بفرمود که تاريخ از اينجا آغاز کنند. موبدان جمع آمدند و تاريخ نهادند و چنين گفتند موبدان عجم ــ که دانايان روزگار بودند ــ که ايزد ــ تبارک وتعالي ــ دوازده فرشته آفريده است. از آن چهار فرشته بر آسمان ها گماشته است تا آسمان را و هر چه اندر اوست از اهرمنان نگاه دارند، و چهار فرشته را بر چهار گوشه جهان گماشته است تا اهرمنان را گذر ندهند که از کوه قاف برگذرند و چنين کنند، چهار فرشته [ديگر] در آسمان ها و زمين مي گردند و اهرمنان را دور مي دارند از خلايق، و چنين مي گويند: [که] ايزد ــ تعالي ــ آفتاب را از نور بيافريد و آسمان ها و زمين را بدو پرورش داد.(5)
گزارش پنجم
و گويند چون ايزد ــ تبارک و تعالي ــ [به آفتاب] فرمان فرستاد [که گردش کند] تابش و منفعت او به همه چيزها برسد، آفتاب از سر [برج] حمل برفت و آسمان او را بگردانيد و تاريکي از روشنايي جدا گشت وشب و روز پديدار شد و آن آغازي شد مر تاريخ اين جهان را...[پس از آن] به فرمان ايزد تعالي احوال آدميان ديگرگون گشت، چيزهاي نو پديد آمد، و چون آن وقت [گذشتن آفتاب از برج حمل] را دريافتند، ملوک عجم از بهر بزرگ داشت آفتاب را و از بهر آنکه هر کس اين روز را نمي تواند دريابد، نشان کردند و اين روز را جشن ساختند و عالميان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاريخ را نگاه دارند.(6)
گزارش ششم
پس از طهمورث، پادشاهي به برادرش جمشيد رسيد،...چون از پادشاهي جمشيد چهارصد و بيست و يک سال بگذشت...آفتاب به اول [برج] حمل باز آمد، و فرمانروايي وي بر جهان استوار گشت، ديوان را مطيع خويش گردانيد و بفرمود تا گرمابه ساختند و ديبا را ببافتند و ديبا را پيش از ما «ديو بافت» مي خواندند و ديگر [اينکه] بفرمود تا خر را بر اسب افکنند تا استر پديد آمد، و جواهر از معادن بيرون آمد و سلاح ها و پيرايه ها همه او ساخت و زر و نقره و مس و ارزير و سرب از معادن بيرون آورد و تخت و تاج و ياره و طوق و انگشتري او ساخت و مشک و عنبر و کافور و زعفران و عود و ديگر طيب ها او به دست آورد، پس در اين ايام که ياد کرديم (=آمدن آفتاب به برج حمل) جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود که هر سال چون فروردين نو شود و آن [را] روز نو بدانند.(7)
گزارش هفتم
چون آفتاب به فروردين رسيد، آن روز فريدون به نو جشن [بر پا] کرد و از همه جهان، مردم گرد آورد و عهدنامه نبشت و به گماشتگان و فرمانروايان خود دستور داد که دادورزي کنند و مملکت [خود ميان] پسران قسمت کرد؛ ترکستان از رود جيحون تا چين و ماچين را به تور داد، [سر] زمين روم را به سَلم و [سر] زمين ايران و تخت [پادشاهي] خويش را به ايرج داد و پادشاهان ترک و روم و عجم همه از يک گوهرند و خوشاوند يکديگرند و همه [آنان] فرزندان فريدون اند.(8)
نوروز از نگاه تاريخ گرديزي
اين روز را نوروز بزرگ گويند و چنين گويند: جمشيد از جنگ سياهان و ديوان اندرين روز باز آمد، با ظفر و فيروزي و غنيمت فراوان آورده. پس آن روز که جواهر غنيمت آورده بود، بر تخت ايشان انبار کرد، تا هر کس ببيند، و آفتاب از روزن اندر افتاد و بر آن جواهر و زر افتاد و همه خانه از عکس آن روشن گشت. بدين سبب او را «شيد» لقب کردند. و «شيد» به پارسي، «روشنايي» بود. و «آفتاب» را بدين سبب «خورشيد» گويند که «خور» قرص آفتاب باشد، و شيد، روشن. و اندرين روز جاي ها را آب زنند که اين روز نام فرشته اي ست که بر آب موکل است به قو ايشان.(9)
ذکر سه ماه فصل بهار و وجه تسميه آن
فروردين ماه، به زبان پهلوي است، معني اش چنان باشد که اين [ماه]، آن ماه است که آغاز رُستن نبات[ــ ات] در وي باشد و اين ماه براي برج حمل است که سرتاسر آن آفتاب اندر اين برج باشد.
ارديبهشت ماه، اين ماه را ارديبهشت نام کردند؛ يعني اين ماه، آن ماه است که جهان اندر وي به بهشت مي ماند از خرمي، و «اُرد» به زبان پهلوي، مانند [و مثل] باشد و آفتاب اندر اين ماه به دور راست در برج ثور باشد و [اين ماه] ميانه بهار بود.
خرداد ماه، يعني [اين،] آن ماه است که خورش دهد مردمان را از گندم و جو و ميوه، و آفتاب در اين ماه در برج جوزا باشد.(10)
پينوشتها:
1ــ جمشيد از دو بخش يعني جم و شيد تشکيل شده است.
2ــ تاريخ بلعمي، صص 87 و 88 (با اندکي تصرف).
3ــ شاهنامه فردوسي، ج1، ص 41 و 42.
4ــ فارسنامه ابن بلخي، صص 32 و 33.
5ــ نوروزنامه، صص 19 و 20 (با اندکي تصرف).
6ــ همان، صص 20 و 21 (با اندکي تصرف).
7ــ همان، ص 24 و 25 (با اندکي تصرف).
8ــ همان، صص26 و 27 (با اندکي تصرف).
9ــ تاريخ گرديزي، صص 514 و 515.
10ــ نوروزنامه، ص 22 (با اندکي تصرف).
منبع:گنجينه شماره 82