زيبايي شناسي از منظر علامه جعفري و پيامدهاي تربيتي آن (1)

چالش تعليم و تربيت در جهان معاصر در تربيت شخصيت متعادل فراگيران، توجه صاحب نظران را به نوعي از رويکرد تربيتي که بر رشد مجموعه اي از شناخت ها و احساسات به صورت هماهنگ مبتني است، جلب مي نمايد. اين مقاله با هدف دست يابي به راه کاري اثربخش در نظام آموزشي، به ويژه از منظر پرورش انسان هاي رشد يافته، در سير
سه‌شنبه، 8 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زيبايي شناسي از منظر علامه جعفري و پيامدهاي تربيتي آن (1)

زيبايي شناسي از منظر علامه جعفري و پيامدهاي تربيتي آن (1)
زيبايي شناسي از منظر علامه جعفري و پيامدهاي تربيتي آن (1)


 

نويسندگان:دکتر رضاعلي نوروزي*
زهره متقي**




 

چکيده
 

چالش تعليم و تربيت در جهان معاصر در تربيت شخصيت متعادل فراگيران، توجه صاحب نظران را به نوعي از رويکرد تربيتي که بر رشد مجموعه اي از شناخت ها و احساسات به صورت هماهنگ مبتني است، جلب مي نمايد. اين مقاله با هدف دست يابي به راه کاري اثربخش در نظام آموزشي، به ويژه از منظر پرورش انسان هاي رشد يافته، در سير انديشه هاي علامه جعفري به تأمل پرداخته و ضمن تعريف مفاهيم زيبايي، هنر و تربيت مبتني بر زيبايي شناسي، انديشه هاي علامه را در ارتباط با تربيت زيبايي شناختي تبيين نموده است. تحليل اهداف گوناگون تربيتي، و تأمّل در آموزش و يادگيري زيبايي شناختي، ديگر مباحث اين نوشتار را تشکيل مي دهند. نويسندگان برآنند با توجه به گسترش دامنه حقيقت در آموزش و مناسبت هاي متنوع آن، آنچه را که علامه از تأثير حس زيبايي شناختني و بعد عاطفي در شناخت واقعيت و فرايند يادگيري در نظر داشته با نظام آموزش رسمي مطابقت دهند و با اين ديدگاه که هر تجربه آموزشي را مي توان زيبا و با حداکثر اثربخشي دروني طراحي کرد، پيشنهادهايي ارائه نمايند.
کليد واژه ها:تربيت زيبايي شناختي، تعليم و تربيت، هنر، زيبايي، علامه جعفري.

مقدمه
 

«زيبايي شناسي و هنر» يکي از نمودها و جلوه هاي بسيار شگفت انگيز و سازنده حيات بشري و مهم تر از آن، قلمرو يا حيطه مشخصي است که جهان در آن تفسير مي گردد. در حالي که تقريباً تمام افراد جامعه مي پذيرند يکي از اهداف تعليم و تربيت، آشناکردن دانش آموزان با هنر و ارائه فهمي از آن، ايجاد حس زيبايي شناختي علمي، و پرورش خلاقيت هنري است و يکي از مسائل مهم تعليم و تربيت چگونگي توجه به بعد وجودي انسان در گرايش به زيبايي است، با اين حال، در اولويت بندي هاي معاصر نظام هاي تعليم و تربيت، زيبايي شناختي در مقام عمل، در رتبه پايين تري قرار دارد و در نتيجه، در نظام تعليم و تربيت در زمينه هنر به طور خاص نيز ديدگاهي صحيح ارائه نگرديده است و آن را اغلب يک کار اضافي، ظريف، و يا تکميلي قلمداد مي کنند؛ نگرشي که با مطالعه تاريخ تربيت، اثبات آن به راحتي امکان پذير است.
در اين ميان، تنها فلاسفه تعليم و تربيت توجه خود را بر اين بعد معطوف کرده اند. اما نه به اندازه اي که براي تربيت عقلاني و اخلاقي اهميت قائل هستند، در حالي که اين توجه اندک هر گاه وارد حوزه عملي تعليم و تربيت شده، نتايج آن از حيث تأثيري که بر اصول و اهداف تعليم و تربيت به طور عام و تربيت زيبايي شناختي به طور خاص داشته چشمگير بوده است. در شرايط کنوني با توجه به اينکه تعليم و تربيت کارآمد يکي از چالش برانگيزترين موضوعات پيش روي جامعه است و در حالي که شيوه هاي آموزشي رايج ثابت مي کند تکيه صرف به تربيت علمي خالص با رويکرد عقل در ساختن نسل جوان ناتوان بوده و به جاي توجه به همه ابعاد، انسان را تک بعدي مي سازد، نياز به يک شيوه و روش جديد که بتواند روح و جاذبه علمي را برگرداند و خلأ آرماني جوامع آموزشي را در تربيت انسان کامل به جاي انساني تک بعدي و بي روح واقعيت ببخشد، بيشتر احساس مي گردد. رجوع به
نظريه هاي افراد ژرف انديشي همچوم علامه جعفري که در هر دو حوزه تعليم و تربيت و هنر صاحب نظر بوده، الزامي است؛ چرا که اعتقاد محکم ايشان مبني بر ناکارايي محصول ابزاري بعضي از روش هاي تربيتي و نياز به طراحي شيوه هاي جديد آموزشي، بسيار راهگشاست.
به ويژه اينکه علامه جعفري در مقولاتي همچون «علم و تفکر» قائل به توقف نبود و آن را راهي بي پايان مي دانست، از اين رو، ديدگاه هاي خويش را پيوسته با عنصر زمان هماهنگ مي کرد و به تفکر «تطبيقي، روزآمد و زمان گرا» ايماني راسخ داشت.(1) وي براي «تعليم و تربيت» اهميت فوق العاده اي قائل بود و در واقع، خود يک «معلم
واقعي» بود؛ چرا که اعتقاد داشت تعليم و تربيت کاري خدايي است.از اين رو، درباره تعليم و تربيت با احتياط و دقت فراوان سخن مي گفت (حيدري، 1387، ص3) و در حالي که در ديدگاه هاي تربيتي رايج، تربيت زيبايي شناختي معمولاً به عنوان عنصر ضروري تربيت- که بايد با همه تجربيات آموزشي ترکيب شود- يا در نظر گرفته نشده بود و يا کمتر مورد توجه قرار گرفته بود، او در رابطه با زيبايي و هنر در اسلام و ديدگاه هاي آموزشي آن به طرح نظريه ها و اصول منسجم پرداخت و در زماني که درباره ارتباط دو جانبه زيبايي شناسي با تعليم و تربيت و خدمات متقابلي که اين دو حوزه مي توانند به يکديگر ارائه دهند، کمتر تأمّل و بحث شده بود، تأکيد کرد از يک سو، تعليم و تربيت مي تواند ضوابط يک نمود هنري و طرز برداشت و بهره برداري از آن را آموزش دهد و منجر به بسط و اشاعه هنر گردد و از سوي ديگر، هنر متعالي، قادر است انسان را به تسهيل در امر آموزش و به دنبال آن هدف معقول و تکاملي حيات رهنمون سازد. علامه با پي بردن به اهميت هر دو عرصه، آنها را به عنوان دو رويه اساسي در نيل به هدف اصلي جامعه ارزيابي کرد و هنر را همسو با اهداف هر گونه تعليم و تربيت مي دانست. از اين رو، نظام تعليم و تربيت و متولّيان آن را در قبال زيبايي و هنر و اشاعه آن مسئول مي داند و معتقد است: آنها وظايفي دارند که با انجام صحيح اين وظايف مي توانند موجبات رشد و تعالي انسان کامل را فراهم آورند. (جعفري، 1360،ص27) توجه به اين نظرات عميق و توجه آنها به تربيت زيبايي شناختي و تقويت عاطفه، پاسخي است بر اينکه چرا انسان نوين علي رغم همه تظاهراتي که به انسان گرايي دارد، اين همه بي روح و بي جاذبه است؟ و چرا انگيزه علمي و خلاقيت جاي خود را به ثبت و ضبط اطلاعات داده است؟ چرا خودجوشي و روحيه ي طلب علم جاي خود را به يک تحميل و اجبار داده است؟ چرا جاي نگاه تيزبين و دقت به اطراف و موشکافي در بين نسل جوان ما خالي است؟ چرا نگاه جامع تعليم و تربيت به يک نگرش تک بعدي تبديل مي شود؟ و... . از اين رو، و در
راستاي حل مباحث و مسائل مزبور، مي توان گفت مقاله حاضر در پي پاسخ گويي به سؤالات زير است:
1. منظور از تربيت زيبايي شناختي در ديدگاه علامه چيست؟
2. پيامدهاي تربيتي زيبايي شناسي علامه براي نظام آموزش و پرورش چيست؟

مفهوم زيبايي شناسي و هنر در ديدگاه علامه جعفري
 

در آغاز، به اختصار مفاهيم و تعاريف «زيبايي» و «هنر» به عنوان اصول و ابزار تربيت زيبايي شناختي تبيين مي گردد.

الف. مفهوم زيبايي
 

زيبايي شناختي به معناي وسيع کلمه نظريه اي است در باب زيبايي، که در آن هر دو معناي جلوه ي زيبايي يعني زيبايي طبيعي و زيبايي هنري مطرح است. چيستي زيبايي همانند چيستي هنر بر کسي شناخته شده نيست، جز اينکه در عمق وجود و فطرت انسان نهفته است و انسان ها هميشه جهان و موجوداتش را با چشم زيبايي و زشتي نگاه مي کنند؛ بنابراين، زيبايي، نقشي اساسي در زندگي هر انساني دارد. به دليل همين نقش و تأثيري که زيبايي بر تمام انسان ها و در تمام جنبه هاي زندگي آنها دارد، فلسفه علاقه مند است به بررسي آن بپردازد. به جز فلسفه، هيچ علم ديگري نمي تواند آن را بررسي کند؛ چرا که زيبايي چيزي نيست که بتوان آن را ديد، در آزمايشگاه آزمايش کرد و يا فرمولي براي آن به دست آورد. فلسفه در پي آن است که زيبايي و امر زيبا را خوب بشناسد و حقيقت و ويژگي هاي آن را تعيين کند و اگر ممکن شد، اصول و قواعد زيبايي را در اختيار همگان قرار دهد و علامه از جمله فلاسفه اي است که به زيبايي مانند همه حيطه هاي ديگر فلسفه، با بنيادي ترين پرسش ها درباره چيستي آن نظر داشته و ضمن تأکيد به اهميت آن در آموزش، در رابطه با امر تعليم
و تربيت به تحليل بنيادي آن پرداخته است و در واقع، نشان داده که او نيز همانند برودي (1977 و 1994) معتقد است:بايد فلاسفه، زيبايي شناسي را به عنوان بخشي از آموزش و پرورش بنيادي، معرفي کنند و معناي آن را گسترده تر از آنچه به نظر مي آيد درک و تبيين نمايند.
به زعم کانت، «زيبايي آن نيست که لذتي بيافريند رها از بهره و سود، بي مفهوم و همگاني، که چون غايتي بي هدف باشد؛ زيبايي شناسي مدرن همان ارزشي را داراست که فرمول نسبيت انيشتين داراي آن است.» (زايس، 1363،ص28) به بيان علامه، زيبايي نمودي است نگارين و شفاف که بر روي کمال کشيده شده است و کمال عبارت است از قرار گرفتن يک موضوع در مجراي بايستگي ها و شايستگي هاي مربوط به خود و همان نظم عالي است که روح انساني آن را در عالم هستي بخصوص در نمودهاي زيبا درمي يابد. (جعفري، 1369، ص18) اين کمال، هم شامل قطب عيني زيبايي مي شود که عبارت است از هماهنگي واحدهايي که يک مجموعه زيبا را تشکيل داده اند و هم شامل قطب ذهني تماشاگر مي شود که عبارت است از داشتن کمالي به نام استعداد زيباجويي و زيبايابي. (وايتهد، 1371، ص678) اين تعريف از زيبايي با مفهوم کمال به طور ضمني در ارتباط است و در واقع، زيبايي با اصل تطابق و هماهنگي با کمال معنا پيدا مي کند و در ارتباط با ادراک درک کننده است و هر اندازه که احساس ناموزون و مغاير باشد به همان نسبت از کمال دورتر است.
وي در بحث زيبايي، ابتدا آن را به دو نوع زيبايي محسوس و معقول تفکيک مي کند و زيبايي معقول را مربوط به خود روح انسان مي داند که ناشي از شکوفايي روح انسان بوده و به وسيله عدالت، احساس لزوم حق شناسي، احساس خالص و ناب تکليف، عدالت گرايي، برخورداري از آزادي در مسير خير و کمال و احساس يگانگي با انسان ها حاصل مي شود و در مقالبل، زيبايي محسوس با دو قطب ذاتي و عيني، عبارت است از نمودي زيبا، آراسته و شفاف، که باعث انبساط خاص رواني مي گردد.
(جعفري، 1369، ص183) قطب عيني زيبايي همان پديده يا نمودي است آراسته و شفاف که در جهان عيني بر روي کمال (نظم عالم هستي) کشيده شده است و قطب ذاتي آن استعداد يا بعد زيبايي يابي انسان است که به وسيله ي آن، انسان زيبايي ها را دريافته و از آنها با نشاط و انبساط متأثر مي گردد. (همان، ص119) زيبايي در معناي والاي خود در عالم هستي به طور جدي مطرح است، چنان که ذوق و استعداد زيباجويي و زيبايي يابي يکي از اساسي ترين خواسته هاي فطري انساني بوده و از آن مهم تر، غايت و هدف هاي نهايي جهان هستي است. (وايتهد، 1371، ص704) از اين گذر که به زيبايي نظر شود بخش گسترده اي از دريافت هاي انسان را در بر مي گيرد؛ چرا که در نظر علامه، همه حقايق در ارتباط با زيبايي هستند که البته هم شامل زيبايي معقول و هم زيبايي محسوس مي گردد. در معناي کلي، زيبايي معقول و محسوس در کنار هم زيبايي هايي مانند عدالت و حکمت و عفت و شجاعت و دانستن را در برمي گيرد و تعالي مي يابد و در اين معناي کلي است که در نظام جامع تعليم و تربيت ضرورت تربيت زيبايي شناختي را مطرح مي کند، و گرنه صرف زيبايي محسوس علي رغم ارزشمندي احتياج به آموزش ندارد و حيطه قدرت آن در آموزش محدود است. اين ديدگاه عميق و گسترده در رابطه با زيبايي بر اساس يک انسان شناسي خاص الهي با هدفي ويژه مانند دست يابي به حيات معقول ارزشمند بوده و موضوعي آموزشي و تربيتي است؛ چرا که انسان شناسي محدود نمي تواند باعث شناخت فيلسوف از اين توانايي و استعداد و گرايش انسان شود و درک اين معنا در شناخت اصالت انسان نهفته است. (جعفري، 1370، ج1، ص121)

ب. مفهوم هنر
 

هنر به عنوان بستر اجتماعي تعليم و تربيت و زمينه ساز آموزش با نقش و کارکرد ابزاري و هم به عنوان هدف در اين ديدگاه مطرح است. هنر از ديدگاه علامه، عامل تعالي انسانيت بوده و اين گونه تعريف مي شود:هنر نمودها و جلوه هاي بسيار
شگفت انگيز و سازنده حيات بشري است که حاصل از حس زيبايي شناختي در انسان و يک نوع تجسم از واقعيت است و به نوعي محصول فکري بشر و براي تنظيم و بهره برداري از حيات جامعه قلمداد مي شود. (جعفري،1369، ص21) در اين بحث، براي تبيين هنر، از چهار ديدگاه و نگرش مختلف (علمي، نظري، فلسفي و مذهبي) استفاده مي نمايد و به نقد و بررسي آنها، ايده ي «هنر براي انسان در حيات معقول» را مطرح مي کند؛ يعني «هنر»، چه با نظر به نبوغ خود هنرمند و چه با نظر به جامعه اي که از اثر هنري برخوردار مي شود، ارزشمند است، مشروط به اينکه با هدف هموار کردن زمينه «حيات معقول» به وجود آمده باشد.
علامه درباره ي شرح اين نگرش ها مي گويد:
ما با چهار نوع نگرش و بينش وارد ميدان معرفت گشته و ارتباطات خود را با جهان واقعيت ها تنظيم مي نماييم، لذا آنچه به عنوان هنر مطرح است تا به وسيله آن به افراد چيزهايي بياموزد که نمي داند و اين شناخت و در عين حال خوشايند يا لذت بخش باشد نيز در اين نگرش هاي و بينش هاي چهارگانه قابل بررسي است. در نگرش علمي محض بررسي هاي عيني نمود هنري از ديدگاه تحليلي و ترکيبي مطرح، و در کنار آن در بينش نظري بررسي هاي مربوط به تعيين دخالت احساس شخصي هنرمند، تحليل و با توجه به بينش هاي مذهبي که شناخت هنر و بهره برداري از نبوغ هاي هنر در هدف معقول و تکاملي حيات را نشان مي دهد وارد بينش هاي فلسفي شده که با يک عده مسائل کلي عوامل زيربنايي و نتايج و شناخت هويت خود هنر و نبوغ به وجود آورنده آن، کامل مي شود. (همان،ص13)
تجلي زيبايي در يک ارزش هنري نمود مي يابد و ارزش يک اثر هنري در ديدگاه علامه به نيرويي بستگي دارد که محتواي عاطفي را شکل داده و آن را در دسترس قرار مي دهد؛ چرا که پيش از هر چيز صرفاً مي خواهد آنچه از محتواي عاطفي جهان،
استنباط کرده، شکل و تجسم ببخشد و رازگشايي نمايد. در اين بيان، هنر يک تقليد نيست، بلکه کشف واقعيت و کسب معرفت و حرکت به سوي تکامل و حيات معقول است و نوعي معرفت و دست يابي به آن با تربيت زيبايي شناختي امکان پذير است و نکته مهم اينکه هدف اين هنر براي انسان در حيات معقول تنها جلب تحيّر و شگفتي مردم نيست، بلکه هدف آن وارد نمودن حقيقتي سودمند به جريان زندگي مردم بوده است.
در تقسيم هنر به «پيرو» و «پيشرو»، اين هنر آموزشي از هنرهاي پيشرو است. هنرمند پيرو که دنباله رو مردم است و از نظر علامه، اين هنر که با اشکالاتي، مانند پيروي از حد وسط سليقه مردم و عرضه جالب جريان موجود بدون توجه به آرمان ها و هدف هاي اعلاي حيات، با ميدان عمل محدود پديده هاي موجود و بي تأثير در زايش انديشه هاي والا، همراه است نبايد در حيطه توجه آموزش قرار گيرد. اما هنر پيشرو که با تصفيه واقعيات جاري و استخراج حقايق ناب از ميان آنها باعث قرار دادن انسان در مجراي «حيات معقول» مي شود، و به دليل اينکه اين هنر، «آنچه هست» را به طور مطلق تأييد و نقد نمي کند، بلکه «آنچه هست» را به سود «آنچه بايد بشود» اصلاح مي نمايد و مورد تأييد آموزشي قرار مي دهد و نيز از آن حيث که نوعي هنر طبيعت گراست که همواره مردم را از سودجويي و خودخواهي و بي اعتنايي به ارزش هاي تکاملي مي رساند و راه ديگر براي رسيدن به «حيات معقول» انسان هاست، با ارزش و قابل تأمل بوده و بايد آن را به کودکان و جوانان آموخت تا در مسير تکاملي و ارزش گذاري قرار گيرند. در تربيت زيبايي شناختي نيز بايد به اين نوع ايده ها نظر کرد؛ چرا که بعکس هنر پيرو که کاري به خوب و بد ندارد و تنها مقداري از ملالت يکنواخت بودن زندگي کاسته و با مقداري ناهشياري درباره متن واقعيات خشونت و مقاومت در برابر نفوذ احساسات را نشان مي دهد و تنها به لذت بيشتر بدون سود مي پردازد، اين هنر مي تواند کلاس درسي براي مردم جامعه عرضه
کند که در اين کلاس، معلم و مربي و کتاب و محتوا «حقيقت اثر هنري» است، اين هنر جزء محدودي است از کوشش بشري که کمال خاص خويش را در محدوده خود کسب مي کند و به خودآگاهي مي رساند و اين کوشش خلاقانه باعث هوشياري در آدمي مي شود که مي تواند کمالات قابل دسترسي را در حيطه آگاهي بياورد. اين دريافت هاي زيبا که با نام هنر مقرون گشته، ريشه در يک ديدگاه فلسفي عميق اسلامي در بعد زيبايي شناختي دارد و در اين بنياد فلسفي به عنوان يک بعد معرفت شناسي نهفته است و معرفت هنري ناميده مي شود که به نوعي همان تربيت زيبايي شناختي يا يکي از ابعاد آن است. از اين رو، براي بهره گرفتن از اين زيبايي با اين مفهوم گسترده و هنر مؤثر با اين قدرت تأثير گذاري بحث تربيت زيبايي شناختي مطرح مي شود.

ج. مفهوم تربيت زيبايي شناختي
 

احساس زيباشناختي در واقع، همان ادراک نظم و کمال طبيعي جهان است که با توجه به مفهوم، همراه کمال بوده و انسان تحت تأثير هماهنگي با طبيعت جهان و انسان کبير، از آن همه کمال و جمال و تجليات گوناگون آن در طبيعت احساس خوشي و لذت نموده و به سوي آن جلب و جذب مي شود و به شناخت دروني دست مي يابد؛ شناختي که با ذوق و بارقه و جرقه نبوغ همراه است و جايگاهش قلب است. در تربيت زيبايي شناختي طراحي روش به صورتي است که از اين رويداد و هشياري دروني، به نحو احسن استفاده گردد. پس تربيت زيبايي شناختي عبارت است از به کار بردن روش هايي در تعليم و تربيت به نحوي که عنصر لذت و کمال و هماهنگي در هر تجربه انساني و در يک عملکرد آگاهانه استفاده گردد و تمامي اشکال تعليم و تربيت جنبه هاي گوناگون از اين تربيت محسوب شود و اين تجربيات تنها با آنچه عموماً آثار هنري تلقّي مي شود ارتباط ندارد، بلکه زيبايي شناختي به عنوان يک حوزه
مطالعاتي با شمار زيادي از فعاليت ها مرتبط است که در همه آنها جنبه جذابيت و خلاقيت و در کنار آن موشکافي دروني نهفته است. (جعفري، 1386، ص196)
آنچه در بحث زيبايي شناسي مورد نظر علامه است، شامل تمام جنبه هاي تعليم و تربيت و در همه حوزه هاي يادگيري مي باشد و در واقع، وي کاملاً تربيت زيبايي شناختي را از تربيت هنري که شامل آموزش صرف هنر است، تفکيک و از معناي محدود خارج مي کند و آن را يکي از جنبه هاي تربيت زيبايي شناختي مي داند. آنچه علامه در تربيت زيبايي شناختي دنبال مي کند، تربيت درک کنندگان خلاق و خودجوش است و در اين درک کردن، به حالات دروني و شناخت عميق اشاره دارد و نه صرفاً آگاهي از آنها يا درباره آنها. از اين رو، با قراردادن افراد در معرض اين تجربيات به شيوه خوشايند، تجربه پايدار و فرايند مداوم يادگيري و پيشروي در خط کمال و راه حيات معقول که علامه به دنبال آن بود، حاصل مي شود. او در پي ارائه يک نظام تعليم و تربيتي است که در آن، مربيان و معلمان دانش آموزان را از طريق زيبايي شناسي به لذت عقلانيت رهنمود و براي تجربه حيات معقول آماده سازند و رسيدن به اين تربيت زيبايي شناختي مستلزم آن است که تجربيات زيبايي شناختي در آموزش نقش محوري داشته باشند. اين تجربيات در واقع، نوع معيني از سواد هستند. وظيفه اين تربيت زيبايي شناختي اين است که دانش آموزان را قادر سازد تا در اين راه باسواد شوند و اين باسوادي مستلزم مهارت هاي تفسيري و عقلاني مشخصي همچون قوه تميز، حساسيت، و پاسخ دهندگي و يادگيري دروني خودجوش است. تربيت زيبايي شناختي بايد انگيزه توانايي فرد را براي يادگيري ياري، و دوام آن را ضمانت کند. علامه اين نوع معرفت حاصل شده از تربيت زيبايي شناختي را معرفت هنري معرفي مي کند؛ چرا که بر اساس ديدگاه خود و بر مبناي اسلام، هرگونه تماس ذهن با خارج از خود را که داراي واقعيت بوده و موجب روشنايي ذهني درباره آن واقعيت گردد، علم تلقّي مي کند؛ اين معرفت، هر نوع ارتباط صحيح با هر نوع
واقعيت را شامل مي گردد. (جعفري، 1378، ص71) در اين معرفت، حالت مغزي و رواني آدمي است که پديده هنر را با عظمت خاصي که دارد، براي انسان ها مطرح و قابل توجه و زيبا ساخته، راه معرفت دروني را در يک تجربه خوشايند باز مي کند و او را در انبساط تازگي ها غوطه ور مي سازد و اين نشاط، خود وسيله کشف طبيعت و توجيه واقعيات طبيعت و گرايش به عقلانيت صحيح را تأمين مي کند و روح آدمي را همواره در تازگي، شکوفايي، حقيقت جويي و خلاقيت غوطه ور مي نمايد. البته امروزه ابزارهاي پيشرفته و روش هاي تحقيق علمي فراواني به وجود آمده اند که مي توانند انسان را در حوزه هاي گوناگون علمي، از جمله علوم تجربي و انساني، ياري نمايند؛ ولي با اين حال، نمي توانند دخالت و تصرف منطقه عوامل درک کننده در حس زيبايي جويي و روح هنري را تا حد صفر تقليل دهند و به بيان ديگر، نقش بازيگري انسان را بکلي از بين ببرند و او را با تماشاگر محض بدون احساس تبديل نمايند. همين نقش بازيگري در مواجهه با واقعيت، منجر به اتخاذ رويکردهاي دروني از سوي انسان مي گردد که علامه جعفري از آنها به عنوان «بينش» ياد مي کند؛ يعني انسان به اتکاي نوعي چارچوب از پيش تعيين شده وارد ميدان معرفت مي گردد(2) که اين نوع معرفت باعث ايجاد روحيه ابتکار و استمراري علمي مي شود. کامل ترين
تبيين از اهداف علمي تربيت زيبايي شناختي از نظر ايشان زماني حاصل مي شود که تعليم و تربيت- که علامه با رسالت زمينه سازي براي انتقال از حيات معمول به حيات معقول معرفي مي کند- توانمند گردد تا از طريق دو رويه مهم، يعني «علم» و «دين» و شيوه تربيت زيبايي شناختي توجه به آنچه لذت عقلانيت ناميده مي شود حاصل و مقدمات تحقق ايده «حيات معقول» در جامعه فراهم گردد. (جعفري، 1360، ص21)
براي رسيدن به اين مرحله بايد تعليم و تربيت مهارت هاي لازم براي تعقل را به افراد آموزش دهد و متعلّمان خويش را در تشخيص اهداف متعالي زندگي ياري نمايد و به انسان ها کمک کند که از مرحله احساسات و بعد عاطفي عقلانيت يا همان حيات طبيعي، به مرحله تعقّل يا حيات معقول حرکت کنند. (همان، ص31) و آنچه اين حرکت را تسهيل مي نمايد اين نگرش است که «زيبايي شناختي» به عنوان يک بعد مهم از ابعاد وجودي انسان منجر به کشف استعدادها و باز شدن ميدان نبوغ انسان ها شده و از اين رو، الزاماً بايد مورد توجه تعليم و تربيت قرار گيرد تا به عنوان ابزاري اثر بخش در پيشبرد اهداف تربيتي به کار گرفته شود.

پي‌نوشت‌ها:
 

* استاديار دانشگاه اصفهان
** دانشجوي کارشناسي ارشد تاريخ و فلسفه آموزش و پرورش
1-استاد علامه محمد تقي جعفري قدس سره به سال 1304 خورشيدي در شهر تبريز متولد شد و پس از تحصيلات عاليه علوم اسلامي در شهرهاي تبريز، تهران، قم و نجف اشرف، در محضر آيات عظام ميرزا فتاح شهيدي، شيخ محمد رضا تنکابني، شيخ کاظم شيرازي، سيد عبدالهادي شيرازي، سيد ابوالقاسم خويي و سيد محسن حکيم، کسب فيض نمود. تا به حال بيش از هشتاد اثر از آثار استاد به طبع رسيده است و چاپ بعضي از آنها نظير شرح مثنوي در 15 جلد مکرراً تجديد چاپ گرديده است. ضمناً تحت نظارت ايشان و طي 12 سال، کامل ترين کشف الابيات مثنوي مولوي در 4 جلد رحلي تحت عنوان از دريا به دريا منتشر شده است. از آثار برجسته ايشان، شرح و تفسير بر نهج البلاغه مي باشد که 27 جلد آن به زبان فارسي چاپ و منتشر شده است. ديگر اثر نفيس استاد جعفري، در زمينه بررسي و مقايسه افکار مولانا با فلسفه ها و جهان بيني هاي شرق و غرب مي باشد که تحت عنوان مولوي و جهان بيني ها چاپ شده است. بيش از 60 کتاب و مقاله ديگر استاد علامه جعفري هنوز منتشر نشده و در آينده به طبع خواهند رسيد که به اين ترتيب، مجموعه آثار منتشر نشده ايشان متجاوز از 150 عنوان مي گردد. کتاب هاي ايشان در زمينه هاي فقه، علوم سياسي، روان شناسي، علوم تربيتي، معارف اسلامي، نظريه زيبايي و هنر در اسلام، مباحث فلسفي و کلامي، مشحون از آراء و نظريه هاي ابتکاري و بديع است. تاکنون ده ها نويسنده، استاد و محقق و متفکر از سراسر جهان با ايشان مذاکرات علمي داشته اند که بيش از 50 فقره از اين مذاکرات در 2 جلد کتاب تحت عنوان تکاپوي انديشه ها منتشر شده است. استاد فقيد علامه محمد تقي جعفري قدس سره بر اثر بيماري در تاريخ 1377/8/25 به رحمت ايزدي پيوست. (www.ostad-jafari.com)
2- نگرش هاي علمي محض عبارت است از:تماس مستقيم با واقعيات به وسيله حواس و دستگاه هايي که با کوشش و انتخاب خودمان براي توسعه و عمق بخشيدن به ارتباطات خود با واقعيات، ساخته و مورد بهره برداري قرار مي دهيم. بينش هاي نظري، مسائل نظري علوم را تشکيل مي دهند. بينش هاي فلسفي بر سه نوع مهم تقسيم مي شوند: 1. مقداري آگاهي هاي کلي درباره محصولات و نتايج و مبادي اوّليه علم. در حقيقت، بينش هاي نظري در ميان نگرش هاي علمي و اين قسم مسائل فلسفي قرار گرفته اند. 2. مسائلي که از ارتباط ذهن آدمي با هستي به وجود مي آيند، خواه به عنوان مباني کلي علوم و يا نتايج مسائل علمي منظور بوده باشند و خواه رابطه اي با آنها نداشته باشند. 3. مسائل ارزشي والا که اصول اساسي «بايد»ها و «شايد»هاي انسان و واقعيت کل هستي را تشکيل مي دهند. 4. بينش مذهبي، که عبارت است از شناخت و پذيرش واقعيات و عمل مطابق آن شناخت و پذيرش با در نظر داشتن اينکه آن شناخت و پذيرش و عمل جنبه تکليفي در مسير هدف اعلاي حيات دارد. (جعفري، 1369، ص12)
 

منبع:نشريه بانوان شيعه، شماره 21.
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط