حجيت ذاتي بناهاي عقلايي و تأثير آن در فقه و اصول

اغلب امارات اصولي و قواعد فقهي از بناهاي عقلايي به شمار مي روند، بناي عقلا بنابر قول مشهور، رفتار جمعي عقلاي عالم است و بدون تقرير معصوم واقعيتي را ثابت نمي كند. نوشتار حاضر بر اين باور است كه تمام بناهاي عقلايي منشأ حقيقي داشته و به عقل اضطراري باز مي گردد و دليل شيوع و عموميت آن نيز اضطرار عقلا در زندگي است. بنابراين حجيت آن به عقل باز مي گردد و از اين نظر علم اصول و قواعد فقه، قابليت تحليل عقلي را خواهند داشت.
پنجشنبه، 17 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حجيت ذاتي بناهاي عقلايي و تأثير آن در فقه و اصول

حجيت ذاتي بناهاي عقلايي و تأثير آن در فقه و اصول
حجيت ذاتي بناهاي عقلايي و تأثير آن در فقه و اصول


 

نويسنده: محمد تقي اكبر نژاد*




 

چكيده:
 

اغلب امارات اصولي و قواعد فقهي از بناهاي عقلايي به شمار مي روند، بناي عقلا بنابر قول مشهور، رفتار جمعي عقلاي عالم است و بدون تقرير معصوم واقعيتي را ثابت نمي كند. نوشتار حاضر بر اين باور است كه تمام بناهاي عقلايي منشأ حقيقي داشته و به عقل اضطراري باز مي گردد و دليل شيوع و عموميت آن نيز اضطرار عقلا در زندگي است. بنابراين حجيت آن به عقل باز مي گردد و از اين نظر علم اصول و قواعد فقه، قابليت تحليل عقلي را خواهند داشت.

كليد واژه ها: عقل عملي، بناي عقلا، سيره ي عقلا، حجيت ذاتي، اختلال نظام، اماره، علم اصول.
 

مقدمه
 

پرسش اصلي
 

ميان بناي عقلا و احكام عقل عملي چه نسبت حقيقي وجود دارد، و سيره حجيت خود را از چه عاملي مي گيرد؟

پرسش هاي فرعي
 

1.مقصود از سيره ي عقلا چيست و چه اقسامي دارد؟
2.منشأ پيدايش سيره ي عقلا چيست؟
3.اقوال موجود درباره ي سيره ي عقلا كدام است و هر كدام براي اثبات نظر خود چه ادله اي را اقامه مي كنند؟
4.آيا بناي عقلا وجود خارجي دارد؟ و چه عياري براي تعيين حدود آن مي توان معرفي كرد؟

فرضيه ي اصلي
 

بناي عقلا چيزي جز خضوع نوع انسان در برابر احكام اضطراري مادي عقل(1) نيست. از اين نظر به بديهيات عقل عملي بازگشته و حجيت خود را از عقل مي گيرد.

فرضيه هاي فرعي
 

1.سيره ي عقلا به عرف عامي گفته مي شود كه فراتر از مليت ها و مرزبندي هاي سياسي جريان دارد، و به معاصر معصوم (ع)،‌ مستحدثه، و اضطراري اولي و ثانوي تقسيم مي شود.
2.قول مشهور كاشف نبودن از واقع را دليل عدم حجيت ذاتي مي داند و قول مخالف، غير قابل ردع بودن و قابليت تحسين و تقبيح عقلي را دليل حجيت ذاتي آن بر مي شمارد.
3.بناي عقلا، پاسخ طبيعي انسان به ضرورت هاي زندگي است. از اين نظر در همه ي عالم به يك صورت انعكاس مي يابد.
4.بناي عقلا به گونه اي كه در تعريف آن بيان شد، در عالم خارج وجود ندارد و آنچه وجود خارجي دارد، آراي محموده اي بيش نيست.

تبيين محل نزاع
 

يكي از ادله ي رايج در فقه و اصول، سيره ي عقلاست. بسيار اتفاق مي افتد كه فقيه براي اثبات اصلي اصولي يا قاعده يا حكمي فقهي، به سيره ي عقلا استناد مي كند. از اين رو در لابه لاي مباحث، از حجيت و عدم عجيت آن سخن گفته و به تعريف آن پرداخته اند. برخي از اصوليان معاصر پا را فراتر گذاشته و بحث مستقلي را در اصول سامان داده اند تا به تفصيل به تبيين ِ تعريف، اقسام، حجيت و تفاوت آن با حكم عقل و عرف بپردازند.
نظر مشهور اصوليان بر آن است كه بناي عقلا حجيت خود را از تأييد يا عدم الردع شارع مي گيرد. از اين رو در سيره هاي مستحدثه با مشكل مواجه مي شود و اغلب به عدم حجيت آن مي رسد؛ زيرا به هيچ نحو نمي تواند تقرير معصوم(ع) را ثابت نمايد. گاه نيز با برخي تكلف ها سعي در اثبات عدم ردع شارع نسبت به آنها دارد.
در اين نوشتار برآنيم تا رابطه ي عقل عملي و بناي عقلا را به روشني تبيين نماييم و با اثبات «بازگشت بناهاي عقلايي، به احكام اضطراري عقل عملي»، حجيت استقلالي و به تعبيري «حجيت ذاتي» اين سيره ها را به اثبات رسانيم و نشان دهيم كه چگونه اصوليان در تحليل سيره هاي جاري در فقه و اصول، دچار تهافت شده و بارها تا مرز تصريح به عقلي بودن رسيده اند، اما به جهت غفلت از نكته اي كه توضيح آن خواهد آمد، باز هم به غير كاشف بودن آن رأي داده و آن را نيازمند تقرير شارع دانسته اند.

آثار فقهي و اصولي بحث
 

اهم اين آثار از اين قرار است:
1.اغلب مسائل علم اصول و قواعد فقهيه اي كه به تصريح فقها جزو بناهاي عقلايي هستند، در زمره ي مسائل تحليلي عقلي قرار گرفته و اصول و قواعد فقهي از يك علم تعبدي به يك علم عقلي تبديل خواهد شد و همين امر مي تواند تحول بزرگي را در اين دو عرصه رقم بزند.
2.تحليلي شدن اصول و قواعد فقهي موجب مي شود تا فقيه بتواند رابطه ي منطقي ميان آنها را دريافته و از اين روابط به كيفيت تأثيرگذاري و دخالت آنها در تحليل مسائل مختلف پي ببرد، و تأثير اصول و قواعد مختلف و محاسبه ي برآيند آنها را با تسلط و قدرت بيشتري به انجام رساند. به عبارت ديگر، يك مسئله گاه با چندين قاعده و اصل در ارتباط است و از هر كدام به حَسَبِه تأثير مي پذيرد. اگر فقيه بتواند ارتباط موجود ميان خودِ اصول و قواعد را به خوبي دريابد، در محاسبه ي برآيند تأثيرگذاري مجموعه قواعد و اصول در مسئله ي مفروض، با قدرت بيشتري ظاهر خواهد شد.
3.سيره هاي نوپيدا، علي فرض تحققه، به جهت ارجاع شان به عقل عملي نيازمند تقرير نيستند و محذور حادث بودن را نخواهند داشت.
4.بر اين اساس، بسياري از بيان هاي قرآني و روايي كه ناظر به مسائل اصولي و قواعد فقهي هستند، ارشادي خواهند بود. در حالي كه طبق مبناي مشهور، اين بيان ها تأسيسي هستند.

تعريف عقل عملي
 

عقل عملي دست كم در دو اصطلاح به كار رفته است ما به جهت مشخص شدن مقصود، به اجمالِ اين تعاريف اشاره مي كنيم:
تعريف مشهور: عقل به جهت نوع مدركات خود، به عملي و نظري تقسيم مي شود. اگر مدرك عقل شأنيت عمل نداشته باشد، نظري و اگر شأنيت آن را داشته باشد، عملي خواهد بود. از اين نظر، ادراك «الله واحد»،‌ مدرك نظري و «الظلم قبيح»، مدرك عملي خواهد بود. ناگفته پيداست كه در اغلب موارد، مدركات عقل نظري با واسطه مبناي عمل قرار مي گيرند و جهت رفتارها را مشخص مي سازند؛ مانند اينكه پذيرش يگانگي خدا موجب تغيير جريان فكري و مكتبي شده و در رفتارهاي انسان تأثير اساسي و بنيادين دارد. اما از اين نظر كه يگانگي خداوند به خودي خود عمل كردني نيست، از حكمت ها و معقولات نظري به شمار مي رود. اين تعريف مبناي نوشتار حاضر در عقل عملي است.
تعريف غير مشهور: عقل نظري شامل همه ي ادراكات انسان مي شود و همه ي شئون علمي را در بر مي گيرد و از آنجا كه قضايايي نظير «الظلم قبيح» نيز مورد ادراك قرار مي گيرد، مشمول عقل نظري است. در مقابل، قوه ي انگيزش به خير و صلاح را عقل عملي مي نامند. بر اين اساس، عقل عملي از سنخ ادراك نبوده و به انگيزه ي فعل باز مي گردد.

معيار عقلي بودن دليل
 

در اين نوشتار معيار عقلي بودن قضايا، قابليت اقامه ي برهان و استدلال براي اثبات آن است. از اين نظر تفاوتي ندارد كه از سنخ اعتباريات و يا تكوينات باشد. حتي ممكن است قضيه اي مانند غذا خوردن منشأ غريزي داشته باشد، اما از آن نظر كه قابل استدلال است، عقلي نيز به شمار مي رود؛ زيرا عقل از درك ضرورت تغذيه براي بقا و رشد انسان، به وجوب آن حكم مي كند. همچنان كه منشأ احساسي داشتن قضيه اي، مانند دست گيري از مظلوم نيز مانع از عقلي بودن نمي شود؛ زيرا عقل سكوت در برابر ظلم ظالم و ناله ي مظلوم را قبيح مي شمارد. بنابراين هر چيزي كه قابليت استدلال داشته باشد، عقلي است، خواه منشأ آن غريزي، خواه عاطفي و خواه اعتباري يا تكويني باشد.

تعريف عرف و بناي عقلا
 

تكرار يك حركت از سوي يك فرد، موجب عادت مي شود، و تكرار يک حركت از سوي يك جمع و يا گروه اجتماعي، عرف را پديد مي آورد. به عبارت ديگر، عرف عادت جمعي و اجتماعي است و از كوچك ترين اجتماعات، نظير روستا شروع مي شود و به عادت هاي پذيرفته شده ي جهاني ختم مي شود؛ مانند اينكه در برخي از روستاها عادت بر آن است كه شال سرخ بر سر عروس بيندازند. در مقابل، همه ي مردم دنيا بر اين عادت اند كه به ظواهر كلام اخذ مي كنند، يا خبر واحد ثقه را بپذيرند. به اين نوع از عرف هاي عمومي كه همه ي مردمان را با وجود تفاوت هاي فراواني كه در عادت ها و باورها دارند، در بر مي گيرد، بناي عقلا اطلاق مي شود. با اين توضيح، رابطه ي عرف و بناي عقلا، اعم و اخص مطلق خواهد بود. گر چه در اطلاق اصطلاحي، عرف به چيزي غير از بناي عقلا اطلاق مي شود. اين تمايز به خاطر آن است كه هر كدام از دو نوع عرف، يعني عرف فراگير و غيرفراگير، احكام متفاوتي دارند. بنابراين مانعي ندارد كه عرف و بناي عقلا را دو تا بدانيم.
سيد محمد تقي حكيم در تعريف سيره ي عقلا مي نويسد:
يراد به صدور العقلاء عن سلوك معين تجاه واقعة ما صدوراً تلقائياً، و يتساوون في صدورهم عن هذا السلوك علي اختلاف في أزمنتهم وأمكنتهم، و تفاوت في ثقافتهم و معرفتهم، و تعدد في نحلهم و أيانهم و أمثلته كثيرة منها: صدور العقلاء جميعاً عن الأخذ بظواهر الكلام، و عدم التقيد بالنصوص القطعية منه، علي نحو يحملّ بعضهم بعضاً لوازم ظاهر كلامه، و يحتج به عليه(2)؛
مقصود از بناي عقلا اين است كه ايشان در مواجهه با اتفاق هاي خاصي، روش مشخصي را بدون تأمل و تحليل در پيش گيرند و با وجود اختلاف هاي زماني و مكاني و ادراكي و شناختي و تعدد مذاهب و اديانشان، در اين سلوك يكسان عمل مي كنند و مثال هاي آن بسيار است، مانند عمل عمومي عقلا به ظواهر كلام و محدود نشدن به نصوص يقيني، به گونه اي كه برخي بر برخي ديگر لوازم ظاهر كلامش را تحميل مي كند و با آن بر او احتجاج مي نمايد.
گر چه اغلب اصوليان بناي عقلا را در جايگاه مشخصي بحث نكرده و به تعريف آن نپرداخته اند، اما از كاربردهاي آن در مباحث اصولي و لوازم بيانات شان، مي توان فهم مرحوم حكيم از گفتار ايشان را تصديق كرد؛ مثلاً مرحوم مظفر كه معاصر و همدرس نويسنده ي الاصول العامه است، در اثبات حجيت خبر واحد با بناي عقلا مي نويسد:
أنه من المعلوم قطعاً الذي لا يعتريه الريب استقرار بناء العقلاء طراً و اتفاق سيرتهم العملية علي اختلاف مشاربهم و أذواقهم علي الأخذ بخبر من يثقون بقوله و يطمئون إلي صدقه و يأمنون كذبه و علي اعتمادهم في تبليغ مقاصدهم علي الثقات و هذه السيرة العلمية جارية حتي في الأوامر الصادرة من ملوكهم و حكامهم و ذوي الأمر منهم(3)؛
به وضوح روشن است كه بناي عملي همه عقلا ــ با وجود اختلاف روش ها و ذائقه ها ــ بر اخذ به خبر كساني كه به سخنان شان اطمينان دارند از دروغ شان احساس امنيت مي كنند، استقرار يافته است و در رساندن مقاصدشان بر ثقات اعتماد مي كنند. اين سيره حتي در اوامر پادشاهان و حاكمان و صاحبان امرشان نيز جريان دارد.
حضرت امام خميني نيز در بحث از اصالت صحت، بناي عقلا را غير قابل خدشه ترين دليل آن مي شمارد و مي نويسد:
و الدليل عليه هو بناء العقلاء و السيره العقلائية القطعية من غير اختصاصها بطائفة خاصة كالمسلمين، ...كقاعدة اليد و كالعمل بخبر الثقة معمولاً بها بين الناس منتحليهم بالديانات و غيرهم و المسلمون كانوا يعملون بها كسائر طبقات الناس من غير انتظار ورود شيء من الشرع، ...كلها يرجع إلي هذا الأمر العقلائي الثابت لدي جميع العقلاء و هذا واضح جداً(4)؛
و دليل بر آن، بناي عقلا و سيره ي عقلائيه قطعي بدون اختصاص به طائفه خاصي مانند مسلمين است...مانند قاعده يد و عمل به خبر ثقه كه در ميان مردم با وجود اختلاف در دين هاي شان و غير ايشان رواج دارد و مسلمانان نيز مانند ساير طبقات مردم بدون انتظار ورود از شرع به آنها عمل مي كنند...همه اينها به امر عقلايي ثابت در نزد همه عقلا باز مي گردد و اين واضح است.
همچنين از اطلاق بناي عقلا در عبارات ايشان، و نيز استدلال به اينكه اگر امارات عقلايي جريان نيابد نظام زندگي بشر مختل مي شود، مي توان شمول و عموميت را استفاده كرد.
ناگفته پيداست كه ما به دنبال بحث كليدي حجيت بناي عقلا هستيم. از اين رو به مناقشه ها و تعاريف لفظي نمي پردازيم و غرض از اصرار در اثبات شمول و عموميت در تعريف بناي عقلا، لوازمي است كه موجب عدول از قول مشهور شده است.

پي نوشت ها :
 

*مدرس سطح عالي حوزه، و كارشناس مجله فقه.
1.در ادامه توضيح خواهيم داد كه اضطرار در موارد مختلف، اشكال مختلفي پيدا مي كند؛ مانند اينكه عمل به خبر ثقه براي حدّي از زندگي ضرورت دارد و مثلاً به كار گرفتن تلفن براي حدّ بالاتري از زندگي ضروري مي نمايد . بنابراين مقصود از اضطرار، محدود ساختن آن به حداقل هاي زندگي نيست و مي تواند در زندگي حداكثري نيز حضور بيابد.
2.سيد محمد تقي حكيم، الأصول العامة، النص، ص 191.
3.محمد رضا مظفر، أصول الفقه، ج2، ص 91.
4.سيد روح الله الموسوي الخميني، الرسائل، ج1، ص 320.
 

منبع:کتاب فقه شماره 64



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط