اين طنز پارسي (2)
نويسنده: سيد مهدي حسيني
طنز در ادبيات قديم
اما در ادبيات قديم، اصطلاح «طنز» به مفهوم امروزي (براي خنده دار كردن كلام و مضحك كردن آن) سابقه زيادي ندارد هر چند اين اصطلاح به همراه هزل و هجو در شعر قديم زياد به كار رفته است.
در اين بخش نمونه هايي براي شما ذكر مي كنيم، البته با كلي توضيح و تفسير:
1. معمولا واژه طنز، در ادب قديم با واژه هاي مترادف مي آمده؛ آن هم نه به معني امروزي آن:
(اديب الممالك فراهاني)
- بر سيرت كبار كند «طنز و مسخره»
آن از كبار خورده بسي خورده كبار
(سوزني سمرقندي)
- سال ها جستم نديدم يك نشان
جز كه «طنز و تسخر اين سرخوشان»
(مولوي)
2. در بعضي آثار گذشتگان، براي درك مفهوم هزل يا هجو، اين دو با مترادف يا متضاد آن آمده است:
پند و نصيحت است سراسر كلام من
(صائب تبريزي)
- فتوت دار آن باشد كه اندر غيبت مردم
مگرداند زبان خود به هجو و فحش و نا زيبا
(عماد الدين نسيمي)
- «جد» زند بوسه بر ستانه دل
«هزل» نبود كليد خانه دل
(سنايي غزنوي)
- چرا با هزل و مستي بگذراني زندگاني را چرا مستي كني و هوشياران را بخنداني
(پروين اعتصامي)
3. در بخش هاي بعدي تفاوت هاي هزل و هجو و طنز را بيان خواهيم كرد؛ اما در همين نمونه ها هم مي بينيد و مي يابيد كه برخي شاعران مؤدب و متعهد به اخلاق، چطور در برابر هزل موضع مي گيرند و يكي مثل پروين اعتصامي، آن را با مستي و بي خبري برابر مي داند.
- درست گوي و ادب ورز و بر گزافه مرو
صريح باش و به جد كوش و گرد هزل مگرد
(ملك الشعراي بهار)
- دل عاقل چو گشت هزل نيوش
دل دو انگشت دين كند در گوش
(سنايي)
در اين دو بيت مي بينيد كه دو شاعر ياد شده، نسبت به هزل، روي خوش نشان نمي دهند اولي به درست گويي و ادب ما را فرا مي خواند اما دومي كه خود هزل پردازي معروف است (!) تصويري جذاب و روشن از انسان دين دارد ارائه مي كند: انسان واقعي، مؤدب و دين دار وقتي هزل مي شنود از آن پرهيز مي كند؛ آن هم به مدد دين و آئينش.
برخي شاعران نيز در مواجهه با ديگر شاعران براي آن كه كم نياورند (!) و ضمناً مؤدب و پاستوريزه بمانند به هزل نگفتن خود مي بالند و با هجو نكردن و هزل نگفتن به رقيب طعنه مي زنند و در حقيقت هجو نكرده، او را هجو مي كنند!
- بسته نظم دلاويز شدم هم چه صدف
خسته نافه مشكين خودم هم چو غزال
نبود هجو به جز كار خسيسي طامع
نبود هزل به جر كار سفيهي هزال
(سلمان ساوجي)
يا اين دو بيت از دوره سبك هندي اصفهاني (!) كه دنياي خاص خودش را دارد:
- هزل و هجو و پوچ نتوان يافت در ديوان من
مي رساند فال نيك من به دولت، خلق را
(صائب)
- گر هجو نيست در سخن من ز عجز نيست
حيف آيدم كه زهر در آب بقا كنم
(كليم كاشاني)
گفتيم، طنز در آثار قديمي مفهومي محدود دارد اما در ادبيات امروز طنز، سوغات غرب است و معاني وسيعي دارد. لازم به ذكر است satire كلمه اي ست يوناني كه تقريباً در تمامي زبان هاي اروپايي به مفهوم «طنز» و «انتقاد» اشاره دارد. سابقاً در زبان فارسي واژه هجو (در برابر مدح) با هدف انتقاد شخصي از افراد به كار مي رفت؛ نيز واژه هزل (در برابر جد) يا اشارات خنده دار؛ كه اين دو به خلاف «طنز» در مفهوم وسيع آن نه آموزندگي به همراه دارند و نه بيان غير مستقيم را. به همين دليل است كه شاعران متعهد و اخلاق گرا معمولاً از اين دو گزينه پرهيز داشته اند. البته از حق نگذريم كه «هجو» در ادب فارسي بر گردن طنز حق بسيار دارد و اگر شاعران قديمي، هجو سرايي نداشتند و اين درخت نمي باليد هرگز به ميوه «طنز» نمي رسيد.
درباره تفاوت هاي اصلي اين اصطلاحات و نيز كاربردهاي آن بعداً مفصلاً صحبت خواهيم كرد.
ادامه دارد....
منبع: نشريه ديدار آشنا- ش118