لطيفه هاي قرآني

اعرابي اي « غاشيه اي»( روکش زين اسبي) را به سرقت برده داخل مسجد شد تا نماز جماعت بگذارد. امام در نماز اين آيه را خواند:« هل أتاک حديث الغاشية»؛ آيا داستان غاشيه( روز قيامت که حوادث وحشتناکش همه را مي پوشاند) به تو نرسيده است؟
چهارشنبه، 23 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
لطيفه هاي قرآني

لطيفه هاي قرآني
لطيفه هاي قرآني


 

نويسنده: کرم الله تمري




 

 

داستان غاشيه
 

اعرابي اي « غاشيه اي»( روکش زين اسبي) را به سرقت برده داخل مسجد شد تا نماز جماعت بگذارد. امام در نماز اين آيه را خواند:« هل أتاک حديث الغاشية»؛ آيا داستان غاشيه( روز قيامت که حوادث وحشتناکش همه را مي پوشاند) به تو نرسيده است؟
اعرابي گفت: فضولي موقوف! وقتي امام جماعت اين آيه را خواند:« وجوه يومئذٍ خاشعة»؛ چهره هايي در آن روز خاشع و ذلت بارند. اعرابي گفت: بياييد غاشيه تان را بگيريد؛ چون نمي خواهم چهره من ذليل شود. سپس آن را به گوشه اي پرتاب کرد و از مسجد خارج شد.

درخت خربزه، الله اکبر!
 

اعرابي به مسجد رفت و در نماز جماعت شرکت کرد. امام جماعت سوره بقره را خواند اعرابي بر اثر ايستادن زياد، بسيار خسته شد. بدين جهت نماز را رها کرد و رفت. بعد از چند روز، در مسجدي به نماز جماعت اقتدا کرد. امام قرائت سوره فيل را شروع کرد، اعرابي فوراً نمازش را شکست و پا به فرار گذاشت. گفتند: چرا چنين مي کني؟ گفت: آن امام سوره بقره را خواند، ما از پا افتاديم؛ واي به حال ما که اين امام مي خواهد سوره فيل را بخواند!

 

درخت گردکان با اين بزرگي
درخت خربزه الله اکبر!

 

موسي که خر نداشت!
 

در گذشته، کاتبي بسيار خوش نويس بود که هرگاه قرآن مي نوشت تصرفاتي در آن مي کرد. شخصي مبلغ زيادي به وي داد تا براي او يک نسخه قرآن کتابت کند و با او شرط کرد که هيچ گونه تصرفي در آن ننمايد.کاتب نيز قبول کرد. وقتي قرآن را نوشت به آن شخص داد، گفت: در هيچ جاي آن تصرفي نکرده ام، مگر در يک جا که هرچه فکر کردم، نتوانستم تغييرش ندهم. آن شخص پرسيد: آن يک جا کجاست؟ گفت:
«... خر موسي صعقا»؛ ( موسي مدهوش، به زمين افتاد). که من جاي آن نوشتم: خر عيسي؛ چرا که حضرت عيسي خر داشت، نه حضرت موسي.

مرد يک چشم
 

مردي که يک چشمش نابينا بود، به امام جماعتي اقتدا کرد. امام در نماز اين آيه را خواند:« الم نجعل له عينين»؛ آيا براي او دو چشم قرار نداديم؟ مرد نابينا گفت: به خدا قسم، نه؛ تنها يک چشم است. اي امام! ديگر اين دفعه دروغ گفتي.

و والدي بلا ولد!
 

مردي فرزند خود را به مکتب خانه فرستاد تا قرآن بياموزد. روزي از فرزندش پرسيد: به کدام سوره رسيده اي؟ گفت:« لا أقسم بهذا البلد» و والدي بلا ولد؛ قسم به اين شهر که پدرم بي فرزند است. پدر گفت: به جان من، کسي که تو فرزندش باشي، واقعاً بلا ولد و بي فرزند است.

ذرهم يا درهم
 

شخصي در قرآن مي نگريست و پيوسته مي گفت: چقدر ارزان قيمت است، اين از فضل خداوند است که با يک درهم هرچه بخواهم مي خورم و بهره مند مي گردم. شخصي ديگر قرآن وي را گرفت، پس از مشاهده آن صفحه، ديد مقصود او، اين آيه است:
« ذرهم يأکلوا و يتمتعوا»؛ بگذار آنها بخورند و بهره گيرند.
و او آيه را به اشتباه، اين گونه مي خواند:
درهم يأکلوا و يتمتعوا؛ درهمي بدهيد، هرچه مي خواهيد بخوريد و بهره بگيريد.

 

گر، به پيشش بگذرد لفظ « خبر»
« خبز» پندار رود هوشش ز سر(شيخ بهايي)

منبع: نشريه بشارت شماره 75




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط