بررسي شخصيت سياسي حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها)(2)
نويسندگان:دكتر فيض اللّه اكبري -نسرين الفتيان گيلان
پيشگويي خداوند و پيامبر(ص) از غصب فدك
$الف- از اخباري كه خداوند در شب معراج پيامبر(ص) خبر داد اين بود: دختر تو مورد ظلم قرار مي گيرد و از حق خود محروم مي شود و همان حقي كه تو براي او قرار مي دهي مورد ظلم قرار مي گيرد... و او هيچ مدافعي براي خويش پيدا نمي كند. (قمي، 98)
$ب- پيامبر(ص) فرمودند: « من هرگاه فاطمه(سلام الله عليها) را مي بينم بياد مي آورم آنچه بعد از من با او رفتار خواهند كرد. گويا او را مي بينم كه خواري وارد خانه اش گشته و حرمت او شكسته شده و حق او غصب شده و ارث او را نمي دهند.... او در آن هنگام مي گويد: «پروردگارا من از زندگي سيرم و از اينان خسته شدم. مرا به پدرم ملحق فرما. خداوند او را به من ملحق مي نمايد و اول كسي از اهل بيتم خواهد بود كه به من ملحق مي شود. فاطمه(سلام الله عليها) نزد من مي آيد در حاليكه محزون و مصيبت كشيده و غمگين است. حقش غصب شده و خود شهيد شده است. در آن هنگام من خواهم گفت: خدايا هر كس بر من ظلم كرده لعنت كن و هر كس حق او را غصب كرده عذاب فرما و هر كس ذلت بر او وارد كرده ذليل كن و هر كس به پهلوي او زده تا فرزند خود را سقط نموده در آتش دائمي قرار ده» ملائكه هم آمين مي گويند. (همان، 31)
$ج- پيامبر(ص) فرمود: ملعون است كسي كه بعد از من به دخترم فاطمه(سلام الله عليها) ظلم كند و حق او را غصب نمايد و او را به شهادت برساند. (مجلسي، 29/346)
$د- هنگامي كه رحلت پيامبر(ص) رسيد آن حضرت گريه كرد بطوري كه اشك محاسن حضرت را تر كرد. پرسيدند: يا رسول اللّه، براي چه گريه مي كنيد؟ فرمود: «براي فرزندانم و آنچه اشرار امتم با آن رفتار مي كنند. گويا فاطمه(سلام الله عليها) را مي بينم كه بعد از من به او ظلم شده و او صدا مي زند: اي پدر " به فريادم برس" ولي احدي از امتم به او كمك نمي كند. (همان، 151/43)
$ه- پيامبر(ص) فرمود: «دخترم، تمام بدبختي بر كسيكه، بر تو ظلم كند و خوشبختي عظيم بر كسيكه، تو را ياري كند.» (همان، 227)
چرا فدك را غصب كردند؟ فدك قريه اي پوشيده از نخلستانهاي آباد در اطراف مدينه بود كه پيامبر(ص) از خالصه ي خويش به حضرت فاطمه(سلام الله عليها) بخشيد. (اربلي، 2/36-35؛ قمي، 424؛ محلاتي، 307) غاصبان كه
مي دانستند حضرت فاطمه(سلام الله عليها) و امير مؤمنان علي(ع) از درآمد فدك به مستمندان مدينه كمك ميكنند. (فاطمي، 73-72؛ محلاتي، 307) براي تضعيف محبوبين اهل بيت(ع) در ميان اقشار محروم جامعه و پراكنده ساختن دوستداران آنان تصميم گرفتند فدك را از حضرت زهرا(سلام الله عليها) بگيرند تا اهل بيت(ع) فاقد نيروي اقتصادي باشند. بدين جهت افرادي را فرستادند تا كارگزار و وكيل حضرت زهرا(سلام الله عليها) را از فدك اخراج كرده و فدك را ضبط كنند. (مجلسي، 8/102-101؛ علامه مقرم، 74؛ محلاتي، 308 و 109) اهل تسنن نيز اعتراف نموده اند كه پيامبر(ص) در زمان حيات خويش فدك را به فاطمه زهرا(سلام الله عليها) عطا فرمودند و در شأن نزول آيه ي « فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» (الروم/ 38) از ابن عباس و ابن سعيد خدري رواياتي را به اين مضمون نقل مي كنند هنگامي كه اين آيه «به خويشاوندت حقش را بده» نازل شد، رسول خدا(ص) فدك را به فاطمه(سلام الله عليها) بخشيد. (عياشي، 287/2؛ طوسي، 253/8؛ رازي، 257/1؛ خوارزمي، 70/1) از نظر تاريخي نيز هيچ ترديد در اين موضوع نيست كه حضرت زهرا(سلام الله عليها) را قبضه كرد و بر اريكه خلافت استقرار يافت تصميم گرفت فدك را مصادره كند و دستور داد كاركنان فاطمه(سلام الله عليها) را از فدك بيرون كردند و عمالي از طرف خود به جاي آنان نصب كرد. (قمي، 108؛ عروسي حويزي، 154/3) در اينجا حضرت علي(ع) و فاطمه(سلام الله عليها) يكي از اين چند كار را مي توانستند انجام دهند:
1- دست به اقدام حادي بزنند و رسماً بر خلافت حكومت ابوبكر قيام كنند و ملت را عليه او تحريك كند.
2- مي گويند حالا كه كار از كار گذشته، براي حفظ منافع شخصي و موقعيت آينده شان با ابوبكر بيعت كنند. در اين صورت هم منافع شخصي شان محفوظ مي ماند و هم مورد احترام دستگاه قرار مي گرفتند. اما هيچ يك از اين دو امر برايشان امكان نداشت. زيرا اگر علناً وارد مبارزه مي شدند اقدامشان به ضرر اسلام تمام مي شد .دشمنان اسلام كه در كمين بودند از موقعيت استفاده مي كردند و ممكن بود اسلام جوان را به طور هميشگي ريشه كن سازند. بدين علت منافع عاليه ي اسلام را ترجيح دادند و از اقدام حاد صرف نظر نمودند. اقدام دوم هم صلاح ندانستند. زيرا اگر ابتدا با ابوبكر بيعت مي كرد "حضرت علي(ع)" بدين وسيله اعمال مردم و ابوبكر تأييد مي شود و موضوع امامت و خلافت پيغمبر(ص) براي هميشه از مسير حقيقي خودش منحرف خواهد ماند و تمام زحمات و فداكاري هاي پيغمبر(ص) و خودش يكسره از بين خواهد رفت. علاوه بر اين هر عملي كه ابوبكر و عمر انجام دهند به حساب پيغمبر(ص) و دين گذاشته خواهد شد، با اينكه آنان معصوم نيستند و صدور اعمال خلاف شرع از آنان بعيد نيست.
3- بعد از اينكه روش اول و دوم را صلاح نمي دانستند روش معتدلي را انتخاب كردند و حضرت علي(ع) و حضرت فاطمه(سلام الله عليها) تصميم گرفتند مبارزه ي دامنه دار و عاقلانه اي را مشروع كنند كه اسلام را از خطر انهدام و دگرگوني نجات دهند ولو نتيجه اش در آينده ي بسيار دير آشكار گردد. اختصاص فدك به رسول اللّه(ص)
از آنجا كه فدك بدون جنگ در اختيار رسول خدا(ص) قرار گرفت، به حكم قرآن به حضرت محمد(ص) اختصاص يافت و مسلمانان از آن سهمي نداشتند. « وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن يَشَاء وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ» (الحشر/ 7-6)مضمون آيه ي شريفه اين است، اگر كفار، بدون جنگ چيزي را براي صلح و تسليم شدن و غير آن دادند، مانند ساير غنايم جنگي نيست كه يك پنجم آن خمس و چهار پنجم آن ميان مجاهدان تقسيم شود، بلكه آنان سهمي ندارند و همه ي آن در اختيار پيامبر(ص) قرار مي گيرد « وَمَا أَفَاء اللَّهُ» يعني » چيزي كه خدا برگرداند» و شايد مقصود اين باشد كه مالك اصلي املاك، خدا است و در اين موارد آنرا از ملك كفار به خود بر مي گرداند. آيه ي ديگري كه فدك و امثال آن را مختص رسول خدا(ص) مي داند آيه ي انفال است: « يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ» (انفال/ 1)، «از تو از انفال مي پرسند، بگو انفال از آن خدا و رسول است.» يكي از مصاديق انفال، اموالي است كه بدون جنگ، ازكفار به دست مسلمانان افتد همچنين يك پنجم غنايمي كه با جنگ از كفار گرفته مي شود مختص پيامبر(ص) است و ايشان چهار پنجم باقي مانده را ميان مجاهدان تقسيم مي كند: « وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ» (انفال/ 41)، «بدانيد آنچه غنيمت گرفتيد پس يك پنجم آن را از آن خدا و رسول و خويشان او امامان معصوم و فاطمه ي زهرا(سلام الله عليها) و ايتام و درماندگان در غربت از سادات است.» البته غنيمت جنگي، يكي از مصاديق غنايم است، نه اينكه غنايم منحصر به آن باشد. بنابراين، پس از پايان غزوه ي خيبر و نيز تسليم شدن اهالي فدك، رسول خدا(ص) علاوه بر يك پنجم خيبر و درآمد آن فدك را نيز در مقام «في ه» و انفال در اختيار داشت. همچنين روشن شد كه قرآن، عيان «غنيمت جنگي» و «في» و «انفال» فرق گذاشته است؛ به اين معنا كه از غنايم جنگي، علاوه بر غنايم جنگي، ساير درآمدها را هم شامل مي شود و آيه ي انفال نيز علاوه بر چيزهايي كه بدون جنگ و خونريزي از كفار گرفته مي شود نمونه هاي ديگري مانند اراضي موات را در بر مي گيرد و مقصود از «فيء» نيز همان چيزهايي است كه بدون قتال از كفار گرفته مي شود.
پس طبق آيات و شواهد مورد نظر چون فدك بدون جنگ و قتال گرفته شده، مشمول آيه ي «فيء» و آيه ي «انفال» است و تمام آن متعلق به پيامبر(ص) و امام و ... مي باشد و خيبر با جنگ و درگيري گرفته شده مشمول آيه ي غنيمت است يعني چهار پنجم آن متعلق به مسلمانان و يك پنجم آن متعلق به پيامبر(ص) و... مي باشد. (فاطمي، 357-356) پس از اينكه فدك توسط ابوبكر غصب شد حضرت فاطمه(سلام الله عليها) بُعد ديگري از مبارزات خود را آغاز كرد و با مراجعه به ابوبكر به شدت به عمل او اعتراض كرده ارث خود و فدك را مطالبه نمود، ابوبكر به همدستي عمر با نقل حديثي كه پيامبران ارث نمي گذارند حضرت فاطمه(سلام الله عليها) را از هر گونه ارثي محروم نمود و گفت من خودم از پيامبر(ص) شنيده ام كه فرمود: :ما پيامبران از خود ارث نمي گذاريم و
هر چه از ما باقي بماند متعلق به مسلمين است و صدقه است. (اربلي، 37/2-33؛ مجلسي، 104/8-101) و عايشه دختر ابوبكر و فضه دختر عمر نيز شهادت دادند كه پيغمبر(ص) اين حديث را فرموده است!! (همان، 38؛ همان، 101) حضرت فاطمه(سلام الله عليها) فرمود: خداي متعال در قرآن مي فرمايد: «وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ» (النمل/ 16)، مگر سليمان از داوود ارث نبرد و كلام زكريا را نقل مي فرمايد كه گفت: « فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا، يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ» (مريم/ 6-5) زكريا دعا كرد كه خداوند به او فرزندي عطا كند كه وارث او و وارث آل يعقوب باشد و نيز فرمود: خداوند در قرآن فرموده است: « يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ» (النساء/ 11)، «خداوند در مورد ميراث فرزندانتان به شما سفارش مي كند كه سهم پسر دو برابر دختر است.» حضرت زهرا(سلام الله عليها) با اين استدلال جعلي بودن حديث ابوبكر را اثبات فرمود. زيرا فرموده پيامبر(ص) نمي تواند به خلاف نص قرآن باشد. اما ابوبكر به هيچ وجه زير بار نرفت، حضرت فاطمه(سلام الله عليها) فرمود: آيا مي خواهي ملكي را كه پدرم به من بخشيده است از من بگيري؟!
ابوبكر با اينكه مي دانست فاطمه(سلام الله عليها) راست مي گويد اما از او ادعاي شاهد مي كرد در حالي كه مِلك در تصرف فاطمه(سلام الله عليها) بوده و از نظر قواعد فقهي و قوانين قضايي اسلام از كسي كه ملكي را در تصرف دارد شاهد خواسته نمي شود. بلكه اگر كسي ملكي مورد تصرف ديگري را مدعي شود بايد شاهد اقامه كند و بر متصرف اگر منكر ادعاي اوست سوگند خوردن لازم مي آيد، در عين حال حضرت زهرا(سلام الله عليها) حضرت علي(ع) و ام ايمن را به عنوان شهود خود معرفي كرد. (اربلي، 38/2؛ طبرسي، 121/1؛ قمي، 108) و ام ايمن قبل از اداي شهادت به ابوبكر گفت: ترا به خدا سوگند آيا مي داني كه رسول خدا(ص) درباره ي من فرمود: ام ايمن اهل بهشت است؟ ابوبكر پاسخ داد: آري؛ آن گاه ام ايمن اكنون شهادت مي دهم هنگامي كه آيه ي «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» (الاسراء/ 26) نازل شد رسول خدا(ص) فدك را به فاطمه(سلام الله عليها) واگذار نمود و علي(ع) نيز بر اين موضوع شهادت داد. اما ابوبكر گفت مال پيامبر(ص) نبود كه ببخشد بلكه از اموال مسلمين بود. (طبرسي، 21/1؛ قمي، 154؛ الجوهري، 104؛ فخرالدين، 214/16) اما عمر گفت شهادت ام ايمن را چون زني غير عرب است و نمي تواند فصيح سخن بگويد نپذير، علي هم آتش به تنور خود مي برد «يعني چون شوهر فاطمه است براي منافع خود شهادت مي دهد و طرفداري از فاطمه مي كند!!» بعد حضرت علي(ع) پيش ابوبكر رفت و فرمود چرا ملك فدك را كه پيامبر(ص) به فاطمه(سلام الله عليها) بخشيده بود ازش گرفتي. گفت: براي ادعايش شاهد بياورد چون نياورد پس ادعايش رد شد و او فرمود: اي ابوبكر آيا مي خواهي درباره ي ما بر خلاف احكام اسلام قضاوت كني؟ گفت: نه. فرمود: اگر مالي در دست ديگري باشد و من ادعا كنم اين مال از آن منست و براي قضاوت نزد تو بيائيم از كداميك از ما شاهد مي طلبي؟ گفت: از تو شاهد مي خواهم، زيرا مال در اختيار ديگري است: فرمود: چرا از فاطمه(سلام الله عليها) شاهد خواستي با آنكه فدك در تملك و تصرف او بود. ابوبكر جز سكوت چاره ديگري نداشت، ولي عمر گفت: يا علي اين حرفها را رها كن كه ما قدرت استدلال و احتجاج در برابر تو را نداريم، اگر شاهدي داري، بياور و گرنه تو و فاطمه(سلام الله عليها) حقي در فدك نداري!!. (همان، 112؛ همان، 109)
شگفت آور است كه ابوبكر در همان حجره اي كه پيامبر(ص) مدفون شد بعنوان آنكه حجره مزبور سهم
"عايشه" است عمر نيز در پايان زندگي از عايشه اجازه خواست كه در آن حجره دفن شود!! در حالي كه مدعي بودند پيامبر(ص) از خود ارث نمي گذارد و نيز شگفت آور است كه عايشه و حفضه در خلافت عثمان به او مراجعه كردند و ارث خود از اموال پيغمبر(ص) را مطالبه نمودند و عثمان صريحاً آنان را طرد كرد و گفت: مگر شما شهادت نداديد كه پيامبر از خود ارثي نمي گذارد؟ (قمي، 128)
فدك در تاريخ
اما هنگامي كه معاويه، خود را بعنوان خليفه بر مسلمانان تحميل كرد، اين حق پايمال شده را پيش از پيش به بازي گرفت و به حكم هواي نفس خويش آنرا به سه بخش تقسيم كرد: سهمي به مروان حكم، بخشي را به عمر و بن عاص و ثلث ديگر را به فرزند خود يزيد واگذار نمود. بدين شكل فدك مدتي دست به دست مي گشت تا اينكه در حكومت مروان حكم، تمامي آن به اختيار وي درآمد و بعد از وي در دست عمر بن عبدالعزيز قرار گرفت. او با رسيدن به خلافت فدك را به فرزندان فاطمه(سلام الله عليها) برگرداند. (ابي الحديد، 278/16) هنگامي كه يزيد بن عبدالملك به حكومت رسيد آن را از اولاد فاطمه(سلام الله عليها) باز پس گرفت و در دست بني مروان بود تا دولت آنان منقرض شد. (همان، 216) نوبت به عباسيان كه رسيد، ابوالعباس سفاح با قيام خود و به چنگ آوردن خلافت، فدك را به عبداللّه بن علي بن ابي طالب سپرد. بعد از وي، ابو جعفر منصور، آن را در زمان خلافتش از بني الحسن باز پس گرفت، اما پس از مدتي مهدي پسر منصور براي چندمين بار به خاندان فاطميين بازگرداند و دوباره موسي پسر مهدي از دستشان باز ستاند. (همان، 217-216) از اين پس، همواره فدك در دست عباسيان بود، تا اينكه نوبت به مأمون رسيد. او در سال دويست و ده هجري آنرا به فاطمييان بازگرداند. (لاذري، 47-46) اما هنگامي كه متوكل عباسي به خلافت رسيد فدك را از فاطميان گرفت و به عبداللّه بن عمر مازيار بخشيد. آن روز فدك يازده نخله داشت كه به دست مبارك پيامبر(ص) كاشته شده بود. عبداللّه بن عمر مازيار مردي به نام بشران بن اميه سقفي را به مدينه فرستاد. بشران آن نخل ها را بريد و پس از بازگشت فلج شد. (ابي الحديد، 217/16)
نتيجه گيري
خطبه ي دختر پيامبر(ص) در مسجد و سخنان او با زنان مهاج و انصار كه هر انسان آشنايي با مباحث عرفاني، علمي، ادبي، اجتماعي و سياسي را به حيرت در مي آورد و او را به جهاني ديگر، آشنا مي سازد، همه ي معاني و جملات و بلكه كلمات آن، از قرآن مجيد اقتباس گرديده است. كسي كه در دامان پيامبر اكرم(ص) و خانه علي(ع) بزرگ شده گفتاري جز آنچه خدا گفته است، نخواهد گفت. اي كاش بزرگان و علماي عالي مقام، اين خطبه شريفه را كه در حقيقت اساس معتقدات شيعه و برنامه ي پر محتواي پيروان اهل بيت(ع) مي باشد مطرح نموده و آياتي كه زهراي بزرگوار(سلام الله عليها) به آنها تكيه نموده و ملاك سخنان اوست ذكر كرده تا ارباب تحقيق بدانند كه اهل بيت(ع) آنچه مي گويد، از قرآن است و كتاب خدا هم، مؤيد و نگهبان مقام شامخ آنهاست.
منابع:
ـ قرآن كريم
ـ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي.
1- آلوسي، سيد محمود، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، به تحقيق علي عبدالباري عطيه، دار الكتب العلميه، بيروت، 1415ق.
2- ابن هشام، عبد الملك، سيره ابن هشام، انتشارات كتابخانه تجاري كبري، قاهره، بي تا.
3- ابي الحديد، عز الدين ابو حامد، شرح نهج البلاغه، مصحح: محمد ابوالفضل ابراهيم، كتابخانه آيت اللّه مرعشي نجفي، قم، 1377ش.
4- اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمه في معرفة الائمه، مكتبة بني هاشم، تبريز، 1381ق.
5- الجوهري، ابوبكر احمد بن عبد العزيز، السقيفه و فدك، جمع و تحقيق: محمد هادي اميني، مكتبة نينوي، تهران، 1401ق.
6- القمي، شيخ عباس، بيت الاحزان، دار التعارف المطبوعات، بيروت، 1419ق.
7- اليعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ اليعقوبي، دار صار، بيروت، بي تا.
8- بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري به شرح الكرماني، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1401ق.
9- بلاذري، فتوح البلدان، مؤسسه ي المعارف، بيروت، 1978م.
10- حسيني، سيد ابوالحسن، در خانه ي حضرت فاطمه چه گذشت، مؤسسه ي انوار المهدي، قم، 1375ش.
11- خوارزمي، موفق بن احمد، مقتل الحسين، دار انوارالهدي، قم، 1418ق.
12- رازي، عبد الرحمن، كتاب الجرح و التعديل، دار الكتب العلميه، بيروت، بي تا.
13- سليم بن قيس، هلاني، اسرار آل محمد (سليم بن قيس)، مترجم: انصاري زنجاني، نشر الهادي، قم، 1375ش.
14- صدر، سيد محمد باقر، فدك در تاريخ، مترجم: محمود عابدي، انتشارات روزبه، تهران، 1360ش.
15- طبرسي، شيخ ابو منصور، الاحتجاج، انتشارات اسوه، قم، 1413ق.
16- طوسي، محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، دار احياء التراث العربي، بيروت، بي تا.
17- عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، نور الثقلين، به تصحيح و تعليق هاشم رسولي محلاتي، مؤسسه ي مطبوعاتي اسماعيليان، بي جا، 1382ق.
18- عياشي، محمد بن عباس، تفسير العياشي، به تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، چاپخانه علميه تهران، 1380ق.
19- علامه مقرم، وفاة الصديقة الزهراء مطبعة الحدرية، نجف، 1370ق.
20- فاطمي، سيد حسن، دانشنامه ي امام علي(ع)، بي نا، بي جا، بي تا.
21- قمي، محمد بن علي بن بابويه، الامالي، منشورات الامالي، بيروت، 1400ق.
22- متقي هندي، حسام الدين، كنزالعمال من سنن اقوال، تصحيح: شيخ بكري حياني، مؤسسه ي الرساله، بيروت، 1405ق.
23- مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه ي الوفاء، بيروت، 1403ق.
24- محلاتي، شيخ ذبيح اللّه، رباحين الشريعه، دار الكتب الاسلاميه، تهران، بي تا.
منبع: نشريه فصلنامه ي قرآني کوثر، شماره 34... .