مورد شناسي تحريف انديشه در فلسفه سياسي معاصر (3)

شاديا دروري محدوديت هايي را كه اشتراوس به خاطر نيل به سعادت براي آزادي مطلق انسان در نظر مي گيرد«انقياد بشر» مي داند. «اشتراوس معتقد به نظم طبيعي نابرابر و انقياد بشر است». به نظر دروري، فيلسوفان قديم انكار مي كردند كه حق طبيعي براي آزادي وجود داشته باشد. انسان ها نه آزاد متولد شدند و نه برابر. وضع طبيعي
چهارشنبه، 6 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مورد شناسي تحريف انديشه در فلسفه سياسي معاصر (3)

مورد شناسي تحريف انديشه در فلسفه سياسي معاصر (3)
مورد شناسي تحريف انديشه در فلسفه سياسي معاصر (3)


 

نويسنده: محسن رضواني




 

4. انقياد بشر به جاي سعادت بشر
 

شاديا دروري محدوديت هايي را كه اشتراوس به خاطر نيل به سعادت براي آزادي مطلق انسان در نظر مي گيرد«انقياد بشر» مي داند. «اشتراوس معتقد به نظم طبيعي نابرابر و انقياد بشر است». به نظر دروري، فيلسوفان قديم انكار مي كردند كه حق طبيعي براي آزادي وجود داشته باشد. انسان ها نه آزاد متولد شدند و نه برابر. وضع طبيعي بشر موافق با آزادي نيست، بلكه همراه با انقياد و تبعيت است. در نظر اشتراوس اين ديدگاه درست است. (54) اما بر خلاف فيلسوفان قديم، فيلسوفان جديد عاشقان احمقانه حقيقت و آزادي هستند. ايشان معتقد به حقوق طبيعي براي زندگي، آزادي و جستجوي سعادت هستند و معتقدند كه انسان ها آزاد به دنيا آمدند و به طور مشروع مي توانند تنها به رضايت خود حكومت شوند. (55) شاديا دروري با چنين تقسيم بندي ميان فيلسوفان قديم و جديد، ديدگاه اشتراوس را مبتني بر ترجيح ديدگاه فيلسوفان قديم بر جديد دانسته و نتيجه مي گيرد كه، پس به نظر اشتراوس، آنها حق داشتند تصور كنند كه تنها يك حق طبيعي وجود دارد؛ حق مافوق براي حكومت زيردست، آقا بر برده، شوهر بر همسر، خردمندان اندك بر عوام كثير». (56) درون محتواي همه مطالب كتاب حقوق طبيعي و تاريخ اشتراوس را تمجيد از خرد قديم و سرزنش از حماقت خرد جديد مي داند و معتقد است:
جلد اين كتاب اعلاميه استقلال آمريكا را به بازي مي گيرد و آن را تجليلي از طبيعت مي داند؛ اما نه حقوق طبيعي بشر، آنگونه كه ظاهر كتاب انسان را به اين تصوير مي كشاند، بلكه نظم طبيعي سلطه و انقياد. (57) شاديا دروري در واكنش به چنين تصوير خود ترسيم نموده بيان مي كند كه، مردم خوشحال نمي شوند بدانند كه فقط يك حق طبيعي وجود دارد؛ حق برتر براي حكومت بر فروتر، آقا بر برده، شوهر بر زن و خردمند اندك بر اكثريت عوام. به نظر دوروري، اشتراوس در كتاب «در باب استبداد» اشاره مي كند به حق مافوق براي حكومت كردن، به عنوان «آموزه استبدادي» فيلسوفان قديمي كه مي بايست مخفي نگه داشته مي شد. با اين همه، مردم احتمالاً نسبت به كسي نظر موافق ندارند، به خاطر آنكه آنها را براي انقياد در نظر گرفتند. (58) شاديا دروري با تمسخر نسبت به كساني كه معتقد به حكومت نيكان و خردمندان هستند، آن را با حكومت استبدادي مقايسه كرده و به صورت پرسش و پاسخ خودساخته مي گويد:
اما چرا هيچ كس نبايد به انديشه اي كه در نظر مي گويد، نيكان و خردمندان بايد حكومت كنند اعتراض كند؟ پاسخ واقعي، آنگونه كه اشتراوس مي فهميد، در طبيعت حكومت خردمندان قرار دارد. به عبارت ديگر، اين بدين معناست كه حكومت استبدادي در حقيقت حكومت در غياب قانون، يا حكومت كساني است كه مافوق قانون قرار دارند. البته اشتراوس معتقد است كه خردمند از قدرتش نبايد سوء استفاده كند. بر عكس، آنها بايد به مردم فقط آن چيزي را بدهند كه متناسب با نيازها و قابليت هاي آنهاست. (59)
شاديا دروري در خصوص اينكه در نظر اشتراوس خردمند چه چيزي بايد به مردم بدهد، ضمن نفي اموري از قبيل آزادي، سعادت و رفاه انسان با تمسخر مصاديقي را نام مي برد كه كاملاً ماهيت انديشه ضد ديني خود را در برابر انديشه ديني اشتراوس نشان مي دهد:
مطمئناً، اعطاي آزادي، سعادت و رفاه مقصود نيست. به نظر اشتراوس اين قبيل امور مردم را به حيوان تبديل مي كنند. هدف خردمند شرف بخشيدن به عوام است. اما چگونه مي توان عوام را به شرافت رساند؟ تنها گريستن، عبادت و ايثار مي تواند توده ها را به شرافت برساند. دين و جنگ دائمي مي توانند توده ها را از زندگي حيواني مصرف گراي سرمايه داري نجات دهند. به جاي سعادت شخصي، آنها بايد زندگي خود را در فداكاري دائمي نسبت به خدا و ملت سپري كنند. (60)
به همين دليل دروري، اشتراوس را به طور كلي دشمن آزادي دانسته و نتيجه مي گيرد:
همه نويسندگان ملهم از اشتراوس معتقدند كه آزادي هاي به دست آمده در دهه شصت ريشه همه شرور هستند، به خاطر آنكه آزادي موجب هرزگي مي شود و هرزگي منادي فساد اجتماعي است؛ طلاق، بزهكاري، جرم و جنايت و وسايل خوشگذراني؛ و احساسي وجود دارد كه آنها راست مي گويند؛ آزادي گنجي است كه به سرعت از دست مي رود اگر هوشيارانه بكار نرود. (61)
دروري با ابراز نگراني از سياست هايي كه امروزه به صورت ظاهري توسط نومحافظه گرايان آمريكا اتخاذ شده است، آن را با انديشه هاي واقعي اشتراوس منطبق دانسته و تصور مي كند اين نوع محدوديت ها در واقع سلب آزادي بشر است. منظور دوري از سياست هاي متخذه، هرگز سياست جنگ طلبانه آمريكا بر سر مردم خاورميانه، به ويژه افغانستان، عراق و لبنان نيست، بلكه آنچه همواره موجب رنجش او شده است دو مسئله مهم «محدوديت همجنس گرايي» و «ممنوعيت سقط جنين» [!] به زعم وي، با حقوق بشر برخاسته از رويكردهاي فمينستي ناسازگار بوده و موجب مي گردد زنان آزادي خود را از دست داده و دوباره مردان بر آنان تسلط يابند. دروري در بيان اين نوع سياست ها مي نويسد:
سياست ها تاكنون خيلي روشن هستند: نه حقوق همجنس گرايي، نه آزادي زنان، نه سياهان جسور، عبادت و نيايش زياد در مدارس، الزام شديد اعدام، ممنوعيت دوباره سقط جنين كه اين مسئله اي بسيار مهم است. مسلماً اين مسئله زنان را در خانه و عقب مانده نگه مي دارد، طوري كه جهان مي تواند توسط مردان و به شيوه مردانه به معناي واقعي كلمه حكومت شود. مهمتر از همه، اين مسئله زنان را براي تولد فرزندان زياد مشغول خواهد ساخت و بدين صورت، زنان دوباره مفيد خواهند شد. مردان نيز به عنوان سربازان به سربازخانه ها بر مي گردند؛ زيرا جنگ هاي فراواني براي مبارزه در پيش داريم». (62)
دروري فلسفه ي سياسي اشتراوس را راه حلي مشابه نسبت به مشكل توده هاي سركش مي داند و به بشر امروزي چنين توصيه مي كند: «هر كس كه مي خواهد از هراس هاي حكومت نازي دوري كند، گذشته پند خوبي است تا نسخه خردمندي قديمي اشتراوس را كوركورانه نپذيرد».(63)
جملات اخير به خوبي ماهيت واقعي تمايلات شاديا دوروري را نشان مي دهد. دوروري از سياست هاي ظاهرگرايانه نومحافظه گرايان، از آن جهت كه موجب محدوديت رويكردهاي فمنيستي، به ويژه «محدوديت همجنس گرايي» و «ممنوعيت سقط جنين» شده نگران است! اما وي هرگز توضيح نمي دهد براي رفع اين نگراني چرا بايد تنها با لئو اشتراوسي مبارزه كند كه در جستجوي فضيلت و اخلاق است. در حالي كه، همه ي اديان و آموزه هاي ديني و اخلاقي، آزادي هاي مطلوب شاديا دروري را موجب تباهي بشر و جامعه مي دانند. مسئله تا حدودي روشن است. دروري از يك سو، مي دانست اقدامات صورت گرفته از سوي نومحافظه گرايان، به ويژه در خصوص مسائل مورد علاقه او صرفاً جنبه ظاهري و افكار عمومي دارد. از اين رو، مقابله مستقيم با آنها هيچ گونه ثمره اي به دنبال نخواهد داشت. از سوي ديگر، وي تمايلات جنسي او در تعارض با آموزه هاي ديني و اخلاقي است. اما مبارزه آشكار و مستقيم با آن آموزه ها جز برانگيختن احساسات دين مدارانه انسان ها و نهادهاي ديني، چيزي به دنبال نخواهد داشت. بنابراين، دروري شخصي را بر مي گزيند كه مدت ها با او تعارض فكري داشت و اكنون زمان مناسبي است تا بتواند افكار او را با جرياني گره زند كه تنفر شديدي نسبت به آن در دنيا فراهم شده است.
ادامه دارد ...
منبع: دو فصلنامه علمي - تخصصي معرفت سياسي (3)



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.