بالاخره گوشت بخوريم يا نه؟
نويسنده: باب هولمز
ترجمه: علي مزرعتي
ترجمه: علي مزرعتي
برخي ادعا مي کنند که تنها راه نجات کره زمين از فاجعه، گرم شدن زمين اجتناب از خوردن گوشت است. اما اين واقعيت به همين سادگي است؟
اگر شما ساکن کشورهاي غربي باشيد، سال گذشته نزديک به 100 کيلوگرم گوشت خورده ايد. اين بخش، به يقين، گران ترين برنامه غذايي شما به خصوص در شرايط کنوني بوده است. تقاضا از مردم براي خوردن گوشت کمتر، آن هم براي نجات اين کره خاکي، روز به روز با صداي بلندتر مطرح مي شود، گوشت کمتر، مساوي است با توليد گرماي کمتر «پل مک کارتني» در کنفرانس دسامبر گذشته در کپنهاک اظهاراتي در رابطه با گرماي زمين داشت و اخيراً همين مجله نيوساينتيست خوردن کمتر گوشت را به عنوان راهي براي کاهش تاثير بر محيطمان توصيه کرد. اگر کمتر خوب است، نبودن بهتر نيست؟ ممکن است شما اين گونه فکر کنيد. در جهان پيشرفته، موثرترين راه براي کاهش تاثير محيطي رژيم غذايي، در زمينه شخصي، گياه خوار شدن است: «آنت پينر»، مدير سرآشپز جامعه گياه خواران در انگليس مي گويد: «به نظر مي رسد، نيازي به فکر کردن نيست، واقعاً به همين سادگي است؟»
براي درک آن، تصور کنيد تمام انسان هاي روي زمين تصميم بگيرند گوشت، شير و تخم مرغ را از برنامه غذايي خود حذف کنند. حالا وقتي کشاورزي محيط و جامعه فعال و قوي شدند، تاثير آن را مي بينيد. نتيجه آن ممکن است شما را شگفت زده کند. طبق آمار فائو (سازمان خوارو بار جهاني) در سال 2008 جهان در حدود 280 ميليون تن گوشت، 700 ميليون تن شير، و نيم ميليون تخم مرغ مصرف داشته است که از نظر محيطي، هزينه هنگفتي در برداشته است. تمام خسارات محيطي کشاورزي شامل تخريب جنگل ها، شخم چمن زارها، آبياري ها، کوددهي ها، سوخت تراکتور، مواد ضد آفت و کودها مي باشد. کشاورزي، گازهاي گلخانه اي بيشتري (از تمام روش هاي روي هم رفته حمل و نقل) توليد کرده و يک سري مشکلات ديگر را نيز به همراه دارد؛ از آلودگي نيتروژن گرفته تا فرسودگي خاک. دامپروري، بيشترين زيان را وارد مي کند. چرا که بسياري از دام ها، غلاتي را مي خورند که مي تواند براي انسان ها مورد استفاده قرار بگيرد. فقط حدود 10 درصد از غلات مصرف شده به گوشت، شير يا تخم مرغ تبديل مي شود، دام هاي اهلي باعث مي شوند که ما براي توليد غلات مورد نياز فشار بيشتري بر محيط زيست وارد کنيم. براي لمس موضوع بايد بگوييم که دام ها، حدود يک سوم از محصولات غلات جهان را مصرف مي کنند. پس به عنوان اولين تخمين، يک جهان گياه خوار تنها دو سوم از غلات را مي تواند در اختيار داشته باشد. اين تنها بخشي از داستان است. البته، گوشت و شير حدود 15 درصد از کالري بدن انسان را تامين مي کند، پس ما بايد براي جبران کمبود آنها (گوشت و شير) مقدار بيشتري غلات بخوريم. روي هم رفته، همگاني شدن يک برنامه غذايي گياه خواري، مقدار زمين مورد استفاده براي محصولات را 21 درصد کاهش مي د هد ـ يعني حدود سه چهارم ميليون کيلومتر مربع (تقريباً به اندازه هند.)
چنين کاهشي، تاثير عظيمي بر فشار محيطي زراعت دارد. به عنوان مثال آلودگي درياچه ها با نيتروژن مي تواند منجر به کاهش اکسيژن موجود در درياچه ها شود. به عنوان مثالي کوچک، دانشمند محيط زيست، «آليسون ليچ» از دانشگاه ويرجينيا، برآورد کرد که اگر همه در دانشگاه، گوشت را از برنامه غذايي خود حذف کنند، خروجي نيتروژن (يعني مقداري از نيتروژن که از تمام فعاليت ها به محيط خارج مي شود) در دانشگاه به ميزان 27 درصد کاهش مي يابد. دليل عمده اين کاهش، مي تواند کاهش استفاده از کودها و کاهش مقدار نيتروژن رها شده از آنها باشد.
ليچ متوجه شد که اگر همه يک پله جلو بروند و فرآورده هاي شيري و همچنين تخم مرغ رادر برنامه غذايي خود حذف کنند، خروجي نيتروژن در دانشگاه حدود 60 درصد کاهش مي يابد. نيتروژن تنها اثري نيست که احشام در طبيعت به جاي مي گذارند. آمار جهاني به سختي اين موضوع را نشان ميدهد ولي در ايالات متحده، دام هاي اهلي حداقل 55 درصد موجب فرسايش خاک و 37 درصد استفاده از مواد ضد آفت را در پي دارند. علاوه بر آن نيمي از تمام توليدات آنتي بيوتيک به احشام خورانده مي شود (به عنوان قسمتي از برنامه غذايي شان که عملي است براي مقابله با باکتري ها). اين مطلب، همه موضوع نيست. دام ها، منبع مهمي از توليد گازهاي گلخانه اي هستند. مقدار زيادي از اين گازها که به شکل متان هستند (گازهاي گلخانه اي فعال) به وسيله ميکروب ها، در دل و روده حيواناتي مانند گاوها و گوسفندها توليد مي شوند و نهايتاً وارد هوا مي شوند. دامپروري باعث توليد مقدار زيادي دي اکسيد کربن مي شود که عمدتاً به دليل تخريب جنگل ها براي ايجاد زمين هاي زراعتي يا استفاده بيش از حد از زمين هاي زراعتي (که باعث فرسايش خاک و اتلاف خالص کربن مي شوند) مي باشد. وقتي شما همه اينها را با هم در نظر بگيريد، دام هاي اهلي حدود 18 درصد از تمام انتشار گازگلخانه اي (وقتي با معادل هايي سنجيده مي شوند) را در بر مي گيرند (طبق گزارش فائو، سال 2006). حذف دام هاي اهلي مطمئناً تفاوت زيادي در تلاش براي کنترل گرماي جهاني ايجاد مي کند.
اين تفاوت، عمدتاً بستگي به اين دارد که چه چيزي جايگزين دام و چراگاه ها مي شود. مطمئناً وقتي چراگاه ها دوباره به جنگل تبديل مي شوند (به ويژه در مناطقي مانند آبگير آمازون که 70 درصد جنگل ها از بين رفته و به چراگاه تبديل شده) جنگل هاي در حال رشد مجدد، باعث جدا شدن مقادير عظيمي از کربن شده و از فرسايش خاک پيشگيري خواهند کرد.
در صورتي که چرا متوقف شود، دشت هاي آمريکا همچنان دچار انباشتگي کربن در خاک مي شود. اما در پايين صحراي آفريقا هر کاهشي در ميزان متان توليد شده توسط دام هاي اهلي، احتمالاً اندکي با افزايش انتشار متان توسط حيوانات و موريانه هاي وحشي که براي به دست آوردن غذا با حيوانات اهلي در رقابتند، جبران خواهد شد. «فيليپ ترنتون»، دانشمند سازمان کشاورزي موسسه تحقيق احشام بين المللي مي گويد: «مطمئناً ارزش آن را دارد که کسي، وقت بيشتري براي فکر کردن در مورد اين موضوع صرف کند.»
به روشني اگر گوشت، شير و تخم مرغ در برابر محيط محاکمه مي شدند، خيلي راحت تحت تعقيب قرار مي گرفتند و هيچ مشکلي در رابطه با رفاه حيوانات وجود نداشت. اما صبر کنيد. اگر همه انسان ها، حذف گوشت را انتخاب مي کردند، همچنين پول قابل توجهي ذخيره مي شد. درست است که امروزه بيشتر احشام، غلاتي را مورد استفاده قرار مي دهند که انسان ها مي توانستند استفاده کنند، اما حتماً نبايد اين گونه باشد. در طول تاريخ و اعصار گذشته، بسياري از گاوها، گوسفندها و بزهاي روي زمين هايي چريده اند که براي شخم زني مناسب نبوده و اين عمل باعث مي شد آنها علف هاي نخوردني را به گوشت و شير خوردني تبديل کنند. حتي امروزه، يک گله از گوسفندان يا بزها مي تواند بيشترين کارايي را براي تغذيه از زمين هاي پست و حاشيه اي داشته باشد. در دنيايي که بيشتر از يک ميليارد انسان غذاي کافي براي خوردن ندارند، عدم استفاده از اين زمين ها براي توليد محصول، به عدم امنيت غذايي در دنيا کمک مي کند.
علاوه بر آن در زمين هاي تپه اي يا نيمه خشک، سطح متوسطي از چراندن ممکن است صدمه خيلي کمتري به اکولوژي (زيست بوم) در مقايسه با محصولات کاشته شده و در حال رشد بزند.
حتي خوک ها و مرغ که دستگاه گوارششان قادر به هضم علف نيست، نيازي به غلات ندارند. به جاي آن، آنها مي توانند با پس مانده غذاها يا هر چيزي که به عنوان غذا پيدا مي کنند، زيست کنند. «ساراگارنت»، سرپرست تحقيق اينترنتي جوي غذا از دانشگاه سوري انگليس مي گويد: «افراد باقي مانده غذايي خود را به خوک ها مي دهيد، آنها (خوک ها) با زباله هاي افراد سر و کار دارند و افراد گوشت آنها را مي خورند.» غذا دادن به اين روش، باعث مي شود که دام ها نقش و بهره خالصي در تامين کالري و پروتئين مورد نياز انسان در برنامه غذايي داشته باشند؛ با در نظر گرفتن اين نکته که برآورد مي شود 30 تا 50 درصد از غذاها اتلاف مي شوند (سودي که دنياي بي گوشت با آن سرو کار خواهد داشت). بسياري از مزارع پرورش خوک ها و مرغ ها اين امتياز را از دست خواهند داد چرا که اين حيوانات، غذاهاي تجاري با پايه غلات را مي خورند.
عدم مصرف گوشت باعث توليد محصولات جانبي دام ها خواهد شد. يک دنياي بدون گوشت، باعث خواهد شد که توليد سالانه کاهش 11 ميليون تن چرم و 2 ميليون تن پشم دامپروري ها متوقف شود. نه تنها اين، بلکه بسياري از کشاورزان، کود کشاورزي را از دست مي دهند؛ اگر چه اکنون استفاده از کودهاي حيواني، کم اهميت تر از گذشته شده است. کود کشاورزي اکنون منبع کوچکي از نيتروژن در تمام کشورهايي است که کشاورزي وسيع دارند. «وکلاو اسميل»، دانشمند محيط زيست از دانشگاه مانتيبا در کانادا، مي گويد: «اين منبع مسئله بي اهميتي نيست، ولي احتمالاً کمتر از 15 درصد از کل نيتروژن به حساب مي آيد» حتي گياه خواران تندرو، تاييد مي کنند که فرآورده هاي شيري و گوشت ممکن است چيز خوبي براي کشورهاي فقيرتر باشد. «پينر» مي گويد: اگر چه کاهش قابل توجه مصرف گوشت مي تواند نفع محيطي خوبي در برداشته باشد، اما ما بايد در گفتن اين جمله محتاط باشيم که «بهترين راه حل اين است که تمام مردم دنيا گياه خوار باشند.» از سويي بيش از يک ميليارد انسان فقير روستانشين در دنيا، دلشان به داشتن يک يا دو حيوان خوش است؛ چرا که بخشي از درآمد خود را از اين محل تامين مي کنند و مقداري از پروتئين حيواني مي تواند وضعيت نابسامان تغذيه آنها را کمي بهبود بخشد. چه اتفاقي مي افتاد اگر ما تصميم مي گرفتيم داراي رژيم غذايي صرفاً گياهي (فقط گياه خوار) باشيم تا اين که رژيم غذايي غير حيواني داشته باشيم؟ نهايتاً استفاده از شير و تخم مرغ، روش بسيار موثري براي دريافت کالري هاي حيواني به جاي جوجه کباب هاي تهيه شده کارخانه اي به حساب مي آيند. متاسفانه، در عمل، استفاده رژيم غذايي شير و تخم مرغ، به خوبي جواب نمي دهد.
«هلمت هابرل»، اکولوژيست (زيست بوم شناس) اجتماعي در موسسه اجتماعي وينا در اتريش مي گويد: «سخت است که گوشتي وجود نداشته باشد اما برنامه غذايي شير به راه باشد، چرا که شما نمي توانيد شير را بدون گوشت توليد کنيد.» گاوهاي شيرده هر سال بايد يک گوساله به دنيا بياورند تا توليد شير ادامه داشته باشد و تنها نصفي از زاد و ولدها، ماده هستند. در حالي که بسياري از گياه خواران به دلايل اخلاقي آنها را نمي کشند و گوشت نمي خورند ـ يا گاوهاي شيرده از کار افتاده ـ مسلماً هيچ دليل عملي براي اتلاف اين اندازه گوشت وجود ندارد.
همين بحث در مورد مرغ ها براي توليد تخم مرغ ها صدق مي کند. بنابراين اگر چه دنياي بدون گوشت، در فرض خوب به نظر مي رسد، احتمال دارد که يک دنياي خيالي هنوز محصولات بعضي از حيوانات را در خود داشته باشد و موضوع صحبت فقط شير و تخم مرغ نيست. سوالات واقعي اين است که ما چقدر گوشت لازم داريم و چگونه آن را توليد خواهيم کرد. جواب ها بستگي به اين دارد که شما چگونه با سوال برخورد کنيد. رک و راست ترين پاسخ اين است که فرض کنيد دنيا، به تقاضاي بيشتر گوشت ادامه خواهد داد. مطمئنا ًاين چيزي که اکنون در حال وقوع است. (باکس «ثروت = گوشت» را در صفحه قبل ببينيد.) طبق اين سناريو، هدف، توليد هر چه بيشتر گوشت با پايين ترين هزينه محيطي خواهد بود. اين به معناي آن است که کمترين دامنه علف چراني گاوها و گوسفندان در چراگاه هاي روستايي است و بيشتر حيوانات به خصوص مرغ ها، در مرغداري ها يا محوطه ها حجيم براي علف چراني جمع مي شوند. «والتو فالکون»، اقتصاددان کشاورزي از دانشگاه استنفورد در کاليفرنيا، مي گويد: «اگر مي خواهيد احشام را نگه داريد، فکر مي کنم آنهايي که نگهداري خواهيد کرد، احشام پر بازده هستند.»
اين ميزان مصرف گوشت هنوز کمتر از نصف ميزان مصرف متوسط مردم در کشورهاي توسعه يافته است و اين تقاضا هنوز رو به افزايش است. در غرب، مصرف گوشت در سال 2002 در مقايسه با سال هاي 1992، تقريبا ً حدود 8 درصد بيشتر بوده است.
وقتي که شما اين موارد را با جمعيت در حال رشد مقايسه مي کنيد، به نتايج مهمي مي رسيد. سازمان ملل پيش بيني مي کند که تا سال 2050، بشر دو برابر بيش از نياز فعلي، به گوشت نياز خواهد داشت که توليد اين ميزان گوشت براي محيط زيست، فاجعه بار خواهد بود.
البته، چنين عملکردهاي گسترده اي منجر به برخي مشکلات ديگر از جمله توليد مقادير زيادي کود مي شود. در تئوري ـ و همچنين در عمل ـ مقدار زيادي از اين کود مي تواند براي توليد بيوگاز (زيست گاز) و به دنبال آن برق استفاده شود. اگر تمام احشام ايالات متحده با اين روش پرورش داده مي شدند، مي توانستند انتشار گاز گلخانه اي را سالانه در حدود 100 ميليون تن کاهش بدهند (معادل چهار درصد گازهاي ايجاد شده براي توليد برق). با اين انگيزه، مزارع فشرده احشام، مي توانست صدمه کمتري را از آن چه امروز اتفاق افتاده به بار آورد.
يک پيشنهاد ديگر هم وجود دارد، با احشام به عنوان بخشي از اکوسيستم رفتار کنيد. در اين رابطه، «گارنت» مي گويد «اگر تعداد حيوانات کمتر بود، انتشار گاز متان هر حيواني بيشتر مي شد؛ اما کل انتشارها کاهش مي يافت.»
البته حيوان کمتر يعني گوشت کمتر. چقدر کمتر؟ هيچ کس نمي داند. به عنوان اولين تخمين ،گارنت متوجه مي شود که نصف توليد گوشت دنيا از مزارع دامپروري گسترده به دست مي آيد و هيچ کدام از اينها، با رويکرد دوستي با محيط زيست، مجاز نخواهد بود. بنابراين چيزي که باقي مي ماند آن دسته از مراتعي هستند که در زمين هاي پست قرار دارند و غير قابل استفاده براي توليد غلات اند ـ در حدود 10 درصد از کل مساحت امروز ـ و تعداد زيادي از مزارع مخلوط، جايي که احشام مواد آسياب شده و ساير مواد زائد و تفاله محصولات کشاورزي را تغذيه مي کنند.
چنين آينده اي، تعديل عمده در انتخاب غذا را ايجاد خواهد کرد. مردم به ويژه بايد در غرب فاقد گوشت، گوشت کمتري بخورند. نه تنها اين، بلکه ما بايد نوع گوشتي که مي خوريم را عوض کنيم. گارنت مي گويد: «شما مرغ هاي چاق را با تغذيه آنها به وسيله باقي مانده غذاي خانگي و خوراندن کرم هاي خاکي، به دست نخواهيد آورد.»
آيا حقيقتاً مردم مصرف گوشت هاي گاو گران قيمت يا مرغ هاي خانگي لاغر را هفته اي يک يا دو بار قبول خواهند کرد؟ مطمئناً مردم، امروزه قبول نخواهند کرد، اما اين تغيير در آينده اتفاق خواهد افتاد. با در نظر گرفتن اين مطلب که اگر توليد جهاني گوشت در آينده روند افزايشي داشته باشد، اين مسئله مي تواند باعث تخريب جنگل ها، فرسايش خاک، آلودگي آب و انتشار گازهاي گلخانه اي شود و بنابراين برخي مردم با لحاظ اين مسئله، خوردن گوشت کمتر را انتخاب خواهند کرد ولي قطعاً مصرف گوشت را کنار نخواهند گذاشت. بهترين کار اين است که گوشت را به ميزان معقول و متوسط مصرف کنيم.
منبع: نيوساينتيست ،17 جولاي 2010
منبع: دانشمند شماره 567
اگر شما ساکن کشورهاي غربي باشيد، سال گذشته نزديک به 100 کيلوگرم گوشت خورده ايد. اين بخش، به يقين، گران ترين برنامه غذايي شما به خصوص در شرايط کنوني بوده است. تقاضا از مردم براي خوردن گوشت کمتر، آن هم براي نجات اين کره خاکي، روز به روز با صداي بلندتر مطرح مي شود، گوشت کمتر، مساوي است با توليد گرماي کمتر «پل مک کارتني» در کنفرانس دسامبر گذشته در کپنهاک اظهاراتي در رابطه با گرماي زمين داشت و اخيراً همين مجله نيوساينتيست خوردن کمتر گوشت را به عنوان راهي براي کاهش تاثير بر محيطمان توصيه کرد. اگر کمتر خوب است، نبودن بهتر نيست؟ ممکن است شما اين گونه فکر کنيد. در جهان پيشرفته، موثرترين راه براي کاهش تاثير محيطي رژيم غذايي، در زمينه شخصي، گياه خوار شدن است: «آنت پينر»، مدير سرآشپز جامعه گياه خواران در انگليس مي گويد: «به نظر مي رسد، نيازي به فکر کردن نيست، واقعاً به همين سادگي است؟»
براي درک آن، تصور کنيد تمام انسان هاي روي زمين تصميم بگيرند گوشت، شير و تخم مرغ را از برنامه غذايي خود حذف کنند. حالا وقتي کشاورزي محيط و جامعه فعال و قوي شدند، تاثير آن را مي بينيد. نتيجه آن ممکن است شما را شگفت زده کند. طبق آمار فائو (سازمان خوارو بار جهاني) در سال 2008 جهان در حدود 280 ميليون تن گوشت، 700 ميليون تن شير، و نيم ميليون تخم مرغ مصرف داشته است که از نظر محيطي، هزينه هنگفتي در برداشته است. تمام خسارات محيطي کشاورزي شامل تخريب جنگل ها، شخم چمن زارها، آبياري ها، کوددهي ها، سوخت تراکتور، مواد ضد آفت و کودها مي باشد. کشاورزي، گازهاي گلخانه اي بيشتري (از تمام روش هاي روي هم رفته حمل و نقل) توليد کرده و يک سري مشکلات ديگر را نيز به همراه دارد؛ از آلودگي نيتروژن گرفته تا فرسودگي خاک. دامپروري، بيشترين زيان را وارد مي کند. چرا که بسياري از دام ها، غلاتي را مي خورند که مي تواند براي انسان ها مورد استفاده قرار بگيرد. فقط حدود 10 درصد از غلات مصرف شده به گوشت، شير يا تخم مرغ تبديل مي شود، دام هاي اهلي باعث مي شوند که ما براي توليد غلات مورد نياز فشار بيشتري بر محيط زيست وارد کنيم. براي لمس موضوع بايد بگوييم که دام ها، حدود يک سوم از محصولات غلات جهان را مصرف مي کنند. پس به عنوان اولين تخمين، يک جهان گياه خوار تنها دو سوم از غلات را مي تواند در اختيار داشته باشد. اين تنها بخشي از داستان است. البته، گوشت و شير حدود 15 درصد از کالري بدن انسان را تامين مي کند، پس ما بايد براي جبران کمبود آنها (گوشت و شير) مقدار بيشتري غلات بخوريم. روي هم رفته، همگاني شدن يک برنامه غذايي گياه خواري، مقدار زمين مورد استفاده براي محصولات را 21 درصد کاهش مي د هد ـ يعني حدود سه چهارم ميليون کيلومتر مربع (تقريباً به اندازه هند.)
چنين کاهشي، تاثير عظيمي بر فشار محيطي زراعت دارد. به عنوان مثال آلودگي درياچه ها با نيتروژن مي تواند منجر به کاهش اکسيژن موجود در درياچه ها شود. به عنوان مثالي کوچک، دانشمند محيط زيست، «آليسون ليچ» از دانشگاه ويرجينيا، برآورد کرد که اگر همه در دانشگاه، گوشت را از برنامه غذايي خود حذف کنند، خروجي نيتروژن (يعني مقداري از نيتروژن که از تمام فعاليت ها به محيط خارج مي شود) در دانشگاه به ميزان 27 درصد کاهش مي يابد. دليل عمده اين کاهش، مي تواند کاهش استفاده از کودها و کاهش مقدار نيتروژن رها شده از آنها باشد.
ليچ متوجه شد که اگر همه يک پله جلو بروند و فرآورده هاي شيري و همچنين تخم مرغ رادر برنامه غذايي خود حذف کنند، خروجي نيتروژن در دانشگاه حدود 60 درصد کاهش مي يابد. نيتروژن تنها اثري نيست که احشام در طبيعت به جاي مي گذارند. آمار جهاني به سختي اين موضوع را نشان ميدهد ولي در ايالات متحده، دام هاي اهلي حداقل 55 درصد موجب فرسايش خاک و 37 درصد استفاده از مواد ضد آفت را در پي دارند. علاوه بر آن نيمي از تمام توليدات آنتي بيوتيک به احشام خورانده مي شود (به عنوان قسمتي از برنامه غذايي شان که عملي است براي مقابله با باکتري ها). اين مطلب، همه موضوع نيست. دام ها، منبع مهمي از توليد گازهاي گلخانه اي هستند. مقدار زيادي از اين گازها که به شکل متان هستند (گازهاي گلخانه اي فعال) به وسيله ميکروب ها، در دل و روده حيواناتي مانند گاوها و گوسفندها توليد مي شوند و نهايتاً وارد هوا مي شوند. دامپروري باعث توليد مقدار زيادي دي اکسيد کربن مي شود که عمدتاً به دليل تخريب جنگل ها براي ايجاد زمين هاي زراعتي يا استفاده بيش از حد از زمين هاي زراعتي (که باعث فرسايش خاک و اتلاف خالص کربن مي شوند) مي باشد. وقتي شما همه اينها را با هم در نظر بگيريد، دام هاي اهلي حدود 18 درصد از تمام انتشار گازگلخانه اي (وقتي با معادل هايي سنجيده مي شوند) را در بر مي گيرند (طبق گزارش فائو، سال 2006). حذف دام هاي اهلي مطمئناً تفاوت زيادي در تلاش براي کنترل گرماي جهاني ايجاد مي کند.
اين تفاوت، عمدتاً بستگي به اين دارد که چه چيزي جايگزين دام و چراگاه ها مي شود. مطمئناً وقتي چراگاه ها دوباره به جنگل تبديل مي شوند (به ويژه در مناطقي مانند آبگير آمازون که 70 درصد جنگل ها از بين رفته و به چراگاه تبديل شده) جنگل هاي در حال رشد مجدد، باعث جدا شدن مقادير عظيمي از کربن شده و از فرسايش خاک پيشگيري خواهند کرد.
در صورتي که چرا متوقف شود، دشت هاي آمريکا همچنان دچار انباشتگي کربن در خاک مي شود. اما در پايين صحراي آفريقا هر کاهشي در ميزان متان توليد شده توسط دام هاي اهلي، احتمالاً اندکي با افزايش انتشار متان توسط حيوانات و موريانه هاي وحشي که براي به دست آوردن غذا با حيوانات اهلي در رقابتند، جبران خواهد شد. «فيليپ ترنتون»، دانشمند سازمان کشاورزي موسسه تحقيق احشام بين المللي مي گويد: «مطمئناً ارزش آن را دارد که کسي، وقت بيشتري براي فکر کردن در مورد اين موضوع صرف کند.»
هزينه هاي پنهان
به روشني اگر گوشت، شير و تخم مرغ در برابر محيط محاکمه مي شدند، خيلي راحت تحت تعقيب قرار مي گرفتند و هيچ مشکلي در رابطه با رفاه حيوانات وجود نداشت. اما صبر کنيد. اگر همه انسان ها، حذف گوشت را انتخاب مي کردند، همچنين پول قابل توجهي ذخيره مي شد. درست است که امروزه بيشتر احشام، غلاتي را مورد استفاده قرار مي دهند که انسان ها مي توانستند استفاده کنند، اما حتماً نبايد اين گونه باشد. در طول تاريخ و اعصار گذشته، بسياري از گاوها، گوسفندها و بزهاي روي زمين هايي چريده اند که براي شخم زني مناسب نبوده و اين عمل باعث مي شد آنها علف هاي نخوردني را به گوشت و شير خوردني تبديل کنند. حتي امروزه، يک گله از گوسفندان يا بزها مي تواند بيشترين کارايي را براي تغذيه از زمين هاي پست و حاشيه اي داشته باشد. در دنيايي که بيشتر از يک ميليارد انسان غذاي کافي براي خوردن ندارند، عدم استفاده از اين زمين ها براي توليد محصول، به عدم امنيت غذايي در دنيا کمک مي کند.
علاوه بر آن در زمين هاي تپه اي يا نيمه خشک، سطح متوسطي از چراندن ممکن است صدمه خيلي کمتري به اکولوژي (زيست بوم) در مقايسه با محصولات کاشته شده و در حال رشد بزند.
حتي خوک ها و مرغ که دستگاه گوارششان قادر به هضم علف نيست، نيازي به غلات ندارند. به جاي آن، آنها مي توانند با پس مانده غذاها يا هر چيزي که به عنوان غذا پيدا مي کنند، زيست کنند. «ساراگارنت»، سرپرست تحقيق اينترنتي جوي غذا از دانشگاه سوري انگليس مي گويد: «افراد باقي مانده غذايي خود را به خوک ها مي دهيد، آنها (خوک ها) با زباله هاي افراد سر و کار دارند و افراد گوشت آنها را مي خورند.» غذا دادن به اين روش، باعث مي شود که دام ها نقش و بهره خالصي در تامين کالري و پروتئين مورد نياز انسان در برنامه غذايي داشته باشند؛ با در نظر گرفتن اين نکته که برآورد مي شود 30 تا 50 درصد از غذاها اتلاف مي شوند (سودي که دنياي بي گوشت با آن سرو کار خواهد داشت). بسياري از مزارع پرورش خوک ها و مرغ ها اين امتياز را از دست خواهند داد چرا که اين حيوانات، غذاهاي تجاري با پايه غلات را مي خورند.
عدم مصرف گوشت باعث توليد محصولات جانبي دام ها خواهد شد. يک دنياي بدون گوشت، باعث خواهد شد که توليد سالانه کاهش 11 ميليون تن چرم و 2 ميليون تن پشم دامپروري ها متوقف شود. نه تنها اين، بلکه بسياري از کشاورزان، کود کشاورزي را از دست مي دهند؛ اگر چه اکنون استفاده از کودهاي حيواني، کم اهميت تر از گذشته شده است. کود کشاورزي اکنون منبع کوچکي از نيتروژن در تمام کشورهايي است که کشاورزي وسيع دارند. «وکلاو اسميل»، دانشمند محيط زيست از دانشگاه مانتيبا در کانادا، مي گويد: «اين منبع مسئله بي اهميتي نيست، ولي احتمالاً کمتر از 15 درصد از کل نيتروژن به حساب مي آيد» حتي گياه خواران تندرو، تاييد مي کنند که فرآورده هاي شيري و گوشت ممکن است چيز خوبي براي کشورهاي فقيرتر باشد. «پينر» مي گويد: اگر چه کاهش قابل توجه مصرف گوشت مي تواند نفع محيطي خوبي در برداشته باشد، اما ما بايد در گفتن اين جمله محتاط باشيم که «بهترين راه حل اين است که تمام مردم دنيا گياه خوار باشند.» از سويي بيش از يک ميليارد انسان فقير روستانشين در دنيا، دلشان به داشتن يک يا دو حيوان خوش است؛ چرا که بخشي از درآمد خود را از اين محل تامين مي کنند و مقداري از پروتئين حيواني مي تواند وضعيت نابسامان تغذيه آنها را کمي بهبود بخشد. چه اتفاقي مي افتاد اگر ما تصميم مي گرفتيم داراي رژيم غذايي صرفاً گياهي (فقط گياه خوار) باشيم تا اين که رژيم غذايي غير حيواني داشته باشيم؟ نهايتاً استفاده از شير و تخم مرغ، روش بسيار موثري براي دريافت کالري هاي حيواني به جاي جوجه کباب هاي تهيه شده کارخانه اي به حساب مي آيند. متاسفانه، در عمل، استفاده رژيم غذايي شير و تخم مرغ، به خوبي جواب نمي دهد.
«هلمت هابرل»، اکولوژيست (زيست بوم شناس) اجتماعي در موسسه اجتماعي وينا در اتريش مي گويد: «سخت است که گوشتي وجود نداشته باشد اما برنامه غذايي شير به راه باشد، چرا که شما نمي توانيد شير را بدون گوشت توليد کنيد.» گاوهاي شيرده هر سال بايد يک گوساله به دنيا بياورند تا توليد شير ادامه داشته باشد و تنها نصفي از زاد و ولدها، ماده هستند. در حالي که بسياري از گياه خواران به دلايل اخلاقي آنها را نمي کشند و گوشت نمي خورند ـ يا گاوهاي شيرده از کار افتاده ـ مسلماً هيچ دليل عملي براي اتلاف اين اندازه گوشت وجود ندارد.
همين بحث در مورد مرغ ها براي توليد تخم مرغ ها صدق مي کند. بنابراين اگر چه دنياي بدون گوشت، در فرض خوب به نظر مي رسد، احتمال دارد که يک دنياي خيالي هنوز محصولات بعضي از حيوانات را در خود داشته باشد و موضوع صحبت فقط شير و تخم مرغ نيست. سوالات واقعي اين است که ما چقدر گوشت لازم داريم و چگونه آن را توليد خواهيم کرد. جواب ها بستگي به اين دارد که شما چگونه با سوال برخورد کنيد. رک و راست ترين پاسخ اين است که فرض کنيد دنيا، به تقاضاي بيشتر گوشت ادامه خواهد داد. مطمئنا ًاين چيزي که اکنون در حال وقوع است. (باکس «ثروت = گوشت» را در صفحه قبل ببينيد.) طبق اين سناريو، هدف، توليد هر چه بيشتر گوشت با پايين ترين هزينه محيطي خواهد بود. اين به معناي آن است که کمترين دامنه علف چراني گاوها و گوسفندان در چراگاه هاي روستايي است و بيشتر حيوانات به خصوص مرغ ها، در مرغداري ها يا محوطه ها حجيم براي علف چراني جمع مي شوند. «والتو فالکون»، اقتصاددان کشاورزي از دانشگاه استنفورد در کاليفرنيا، مي گويد: «اگر مي خواهيد احشام را نگه داريد، فکر مي کنم آنهايي که نگهداري خواهيد کرد، احشام پر بازده هستند.»
گوشت = ثروت
اين ميزان مصرف گوشت هنوز کمتر از نصف ميزان مصرف متوسط مردم در کشورهاي توسعه يافته است و اين تقاضا هنوز رو به افزايش است. در غرب، مصرف گوشت در سال 2002 در مقايسه با سال هاي 1992، تقريبا ً حدود 8 درصد بيشتر بوده است.
وقتي که شما اين موارد را با جمعيت در حال رشد مقايسه مي کنيد، به نتايج مهمي مي رسيد. سازمان ملل پيش بيني مي کند که تا سال 2050، بشر دو برابر بيش از نياز فعلي، به گوشت نياز خواهد داشت که توليد اين ميزان گوشت براي محيط زيست، فاجعه بار خواهد بود.
علف هاي غير قابل هضم
البته، چنين عملکردهاي گسترده اي منجر به برخي مشکلات ديگر از جمله توليد مقادير زيادي کود مي شود. در تئوري ـ و همچنين در عمل ـ مقدار زيادي از اين کود مي تواند براي توليد بيوگاز (زيست گاز) و به دنبال آن برق استفاده شود. اگر تمام احشام ايالات متحده با اين روش پرورش داده مي شدند، مي توانستند انتشار گاز گلخانه اي را سالانه در حدود 100 ميليون تن کاهش بدهند (معادل چهار درصد گازهاي ايجاد شده براي توليد برق). با اين انگيزه، مزارع فشرده احشام، مي توانست صدمه کمتري را از آن چه امروز اتفاق افتاده به بار آورد.
يک پيشنهاد ديگر هم وجود دارد، با احشام به عنوان بخشي از اکوسيستم رفتار کنيد. در اين رابطه، «گارنت» مي گويد «اگر تعداد حيوانات کمتر بود، انتشار گاز متان هر حيواني بيشتر مي شد؛ اما کل انتشارها کاهش مي يافت.»
البته حيوان کمتر يعني گوشت کمتر. چقدر کمتر؟ هيچ کس نمي داند. به عنوان اولين تخمين ،گارنت متوجه مي شود که نصف توليد گوشت دنيا از مزارع دامپروري گسترده به دست مي آيد و هيچ کدام از اينها، با رويکرد دوستي با محيط زيست، مجاز نخواهد بود. بنابراين چيزي که باقي مي ماند آن دسته از مراتعي هستند که در زمين هاي پست قرار دارند و غير قابل استفاده براي توليد غلات اند ـ در حدود 10 درصد از کل مساحت امروز ـ و تعداد زيادي از مزارع مخلوط، جايي که احشام مواد آسياب شده و ساير مواد زائد و تفاله محصولات کشاورزي را تغذيه مي کنند.
چنين آينده اي، تعديل عمده در انتخاب غذا را ايجاد خواهد کرد. مردم به ويژه بايد در غرب فاقد گوشت، گوشت کمتري بخورند. نه تنها اين، بلکه ما بايد نوع گوشتي که مي خوريم را عوض کنيم. گارنت مي گويد: «شما مرغ هاي چاق را با تغذيه آنها به وسيله باقي مانده غذاي خانگي و خوراندن کرم هاي خاکي، به دست نخواهيد آورد.»
آيا حقيقتاً مردم مصرف گوشت هاي گاو گران قيمت يا مرغ هاي خانگي لاغر را هفته اي يک يا دو بار قبول خواهند کرد؟ مطمئناً مردم، امروزه قبول نخواهند کرد، اما اين تغيير در آينده اتفاق خواهد افتاد. با در نظر گرفتن اين مطلب که اگر توليد جهاني گوشت در آينده روند افزايشي داشته باشد، اين مسئله مي تواند باعث تخريب جنگل ها، فرسايش خاک، آلودگي آب و انتشار گازهاي گلخانه اي شود و بنابراين برخي مردم با لحاظ اين مسئله، خوردن گوشت کمتر را انتخاب خواهند کرد ولي قطعاً مصرف گوشت را کنار نخواهند گذاشت. بهترين کار اين است که گوشت را به ميزان معقول و متوسط مصرف کنيم.
منبع: نيوساينتيست ،17 جولاي 2010
منبع: دانشمند شماره 567