دعا هنگام خروج از منزل
نويسنده: محمد عبداللهيان
برخي از نکات و درس ها وجود دارد که انسان آنها را از اساتيد خود فرا مي گيرد که باعث سرمشق گرفتن و الگو گرفتن خود انسان و ديگران مي شود و به عبارت ديگر اين ها را مي شود به دوره هاي زندگي انسان تعبير کرد انسان در هر دوره درس هايي از اساتيد بزرگان خود مي آموزد که حيف است آن ها را سرلوحه کار خود قرار ندهد و به ديگران منتقل نکند.
يکي از اين درس آموزها در باب دعاي سفر و بيرون رفتن از منزل است. اين دعا از امام صادق(ع) مي باشد که البته تنها مربوط به مسافرت نيست بلکه هنگام بيرون رفتم از منزل به منظور کارهاي روزانه نيز کاربرد دارد و هر روز که انسان از منزل بيرون مي رود به قصد اينکه تا هنگام بازگشت سالم بماند و از بلاها و گرفتاري ها در امان باشد و به خير و خوشي به همان نقطه باز گردد، خواندن اين دعا سفارش شده است. شخصي امام صادق(ع) را هنگام خروج از منزل مشاهده کرد که بر در خانه توقف کردند و لبان آن حضرت تکان مي خورد، گويا چيزي را زير لب زمزمه مي کردند( آن شخص که متوجه عمل و رفتار حضرت شد) به حضرت عرض کرد که من متوجه شدم که شما هنگام خروج از منزل بر درب مي ايستيد و چيزي را مي خوانيد آن را بيان فرماييد. حضرت فرمودند: هرکسي هنگام بيرون رفتن از منزل اين دعا را بخواند در ضمانت خداوند است تا اينکه صحيح و سالم به همان نقطه باز گردد و دعا اين است که انسان سه مرتبه بگويد:« الله اکبر» و نيز سه مرتبه بگويد:« بالله و اخرج و بالله ادخل و علي الله اتوکل، به اميد خدا بيرون مي روم و به اميد خدا وارد مي شوم به خداوند توکل مي کنم» و سپس بگويد:« اللهم افتح لي في وجهي هذا بخير و اختم لي بخير و قني شرّ کل دابّه انت آخذ بناصيتها انّ ربي علي صراط مستقيم، خدايا در برابرم در خير بگشا و کارم را به خير به پايان آور و از شر هر جنبنده اي که مهارش در دست توست، نگه دارم باش. همانا پروردگار من بر راه راست است.»( اصول کافي، جلد 2، ص 540)
اين دعاي شريف در کتاب اصول کافي در باب خروج از منزل آمده است و مرحوم کليني در نگارش اين کتاب، در هر باب روايتي را که از نظر سند محکم ترين و از نظر جهت دلالت قوي ترين است در اول آن باب مي آورد و با توجه به اينکه دعاهاي بسياري درباره خروج از منزل نقل شده است، اين دعا دعاي اول باب خروج از منزل است. خاطره اي که در مورد اين دعا وجود دارد، اين است که قبل از انقلاب اسلامي، در مشهد عالم بزرگي به نام آيت الله حاج سيد محمود مجتهدي زندگي مي کردند. ايشان يکي از بزرگترين شاگردان علامه شيخ مجتبي قزويني بود که در علوم مختلف نزد ايشان تلمذ کرده بود و خود داراي مقاماتي بودند و ضمناً مرحوم سيد محمود مجتهدي برادر آيت الله العظمي سيستاني هم هستند که در مشهد، تفسير و علوم رسمي را تدريس مي کردند و بنده نزد ايشان کفاية الاصول را مي خواندم. ايشان مي فرمودند در سال 42 بواسطه ورود علامه شيخ مجتبي قزويني به مبارزات سياسي عليه رژيم طاغوت به تبع آيت الله ( امام) خميني(ره)، من نيز وارد مبارزه شدم و ساواک نيز در پي دستگيري من بود و به همين علت در منزلي مخفي شده بودم و وضع من سخت شده بود، که فکر مي کردم با اين اوضاع ديگر هيچ گاه آزاد نخواهم بود و با خودم مي گفتم: آيا مي شود يک روز کوه و در و ديوار خيابان را ببينم؟ تا اينکه سرانجام ساواک محل اختفاي من را پيدا کرد و دستگيرم کردند که به ساواک ببرند. در هنگام بيرون رفتن از منزل جلوي در ايستادم و دعاي خروج از منزل امام صادق(ع) را خواندم و راه افتاديم. زماني که من را مي بردند به مغازه فرني فروشي اي رسيديم و داخل مغازه رفتم و دست و صورتم را شستم. داشتم از مغازه خارج مي شدم که پيرمردي جلو آمد و گفت: حاج آقا کجا مي رويد؟ جواب دادم که من را دستگير کرده اند و دارند به ساواک مي برند. پيرمرد رمزي به من ياد داد و گفت: شما وقتي به ساواک رفتيد و در مقابل بازجو قرار گرفتيد و خواست از شما سؤال و جواب کند. زير لب بگو:« يا ابا صالح ادرکني»(1).
بعد از اين به طرف ساواک رفتيم و به آنجا که رسيديم، ديدم قبل از ما علماي ديگري را هم گرفته اند و آنقدر آنها را شکنجه کرده اند و سرشان را با چکمه به زمين کوبيده اند که خون در کف سالن جاري بود. گفتم خدايا اينها که وضعشان مثل من نيست، احوالشان اين طور است. پس با من چه خواهند کرد؟
زماني که براي بازجويي رفتم حرف آن پيرمرد مقابل بازجو عمل کردم و آنگاه که نوبت من بود، خيلي سليس و روان و با استدلال صحبت مي کردم، اما به محض اينکه بازجو من خواست صحبت کند آهسته مي گفتم:« يا ابا صالح ادرکني» و بازپرس حرف هايش را فراموش مي کرد و نمي توانست جمله هايش را به هم وصل کند و در واقع توانستم او را محکوم کنم.
سرانجام ظرف دو روز صحيح و سالم برگشتم و اين برگشتن اثر مستقيم دو چيز بود: اول دعاي خروج از منزل امام صادق(ع) و دوم رمزي که آن پيرمرد به من ياد داد و اين دو باعث شدند که در آن ماجرا پيروز شوم.
يکي از اين درس آموزها در باب دعاي سفر و بيرون رفتن از منزل است. اين دعا از امام صادق(ع) مي باشد که البته تنها مربوط به مسافرت نيست بلکه هنگام بيرون رفتم از منزل به منظور کارهاي روزانه نيز کاربرد دارد و هر روز که انسان از منزل بيرون مي رود به قصد اينکه تا هنگام بازگشت سالم بماند و از بلاها و گرفتاري ها در امان باشد و به خير و خوشي به همان نقطه باز گردد، خواندن اين دعا سفارش شده است. شخصي امام صادق(ع) را هنگام خروج از منزل مشاهده کرد که بر در خانه توقف کردند و لبان آن حضرت تکان مي خورد، گويا چيزي را زير لب زمزمه مي کردند( آن شخص که متوجه عمل و رفتار حضرت شد) به حضرت عرض کرد که من متوجه شدم که شما هنگام خروج از منزل بر درب مي ايستيد و چيزي را مي خوانيد آن را بيان فرماييد. حضرت فرمودند: هرکسي هنگام بيرون رفتن از منزل اين دعا را بخواند در ضمانت خداوند است تا اينکه صحيح و سالم به همان نقطه باز گردد و دعا اين است که انسان سه مرتبه بگويد:« الله اکبر» و نيز سه مرتبه بگويد:« بالله و اخرج و بالله ادخل و علي الله اتوکل، به اميد خدا بيرون مي روم و به اميد خدا وارد مي شوم به خداوند توکل مي کنم» و سپس بگويد:« اللهم افتح لي في وجهي هذا بخير و اختم لي بخير و قني شرّ کل دابّه انت آخذ بناصيتها انّ ربي علي صراط مستقيم، خدايا در برابرم در خير بگشا و کارم را به خير به پايان آور و از شر هر جنبنده اي که مهارش در دست توست، نگه دارم باش. همانا پروردگار من بر راه راست است.»( اصول کافي، جلد 2، ص 540)
اين دعاي شريف در کتاب اصول کافي در باب خروج از منزل آمده است و مرحوم کليني در نگارش اين کتاب، در هر باب روايتي را که از نظر سند محکم ترين و از نظر جهت دلالت قوي ترين است در اول آن باب مي آورد و با توجه به اينکه دعاهاي بسياري درباره خروج از منزل نقل شده است، اين دعا دعاي اول باب خروج از منزل است. خاطره اي که در مورد اين دعا وجود دارد، اين است که قبل از انقلاب اسلامي، در مشهد عالم بزرگي به نام آيت الله حاج سيد محمود مجتهدي زندگي مي کردند. ايشان يکي از بزرگترين شاگردان علامه شيخ مجتبي قزويني بود که در علوم مختلف نزد ايشان تلمذ کرده بود و خود داراي مقاماتي بودند و ضمناً مرحوم سيد محمود مجتهدي برادر آيت الله العظمي سيستاني هم هستند که در مشهد، تفسير و علوم رسمي را تدريس مي کردند و بنده نزد ايشان کفاية الاصول را مي خواندم. ايشان مي فرمودند در سال 42 بواسطه ورود علامه شيخ مجتبي قزويني به مبارزات سياسي عليه رژيم طاغوت به تبع آيت الله ( امام) خميني(ره)، من نيز وارد مبارزه شدم و ساواک نيز در پي دستگيري من بود و به همين علت در منزلي مخفي شده بودم و وضع من سخت شده بود، که فکر مي کردم با اين اوضاع ديگر هيچ گاه آزاد نخواهم بود و با خودم مي گفتم: آيا مي شود يک روز کوه و در و ديوار خيابان را ببينم؟ تا اينکه سرانجام ساواک محل اختفاي من را پيدا کرد و دستگيرم کردند که به ساواک ببرند. در هنگام بيرون رفتن از منزل جلوي در ايستادم و دعاي خروج از منزل امام صادق(ع) را خواندم و راه افتاديم. زماني که من را مي بردند به مغازه فرني فروشي اي رسيديم و داخل مغازه رفتم و دست و صورتم را شستم. داشتم از مغازه خارج مي شدم که پيرمردي جلو آمد و گفت: حاج آقا کجا مي رويد؟ جواب دادم که من را دستگير کرده اند و دارند به ساواک مي برند. پيرمرد رمزي به من ياد داد و گفت: شما وقتي به ساواک رفتيد و در مقابل بازجو قرار گرفتيد و خواست از شما سؤال و جواب کند. زير لب بگو:« يا ابا صالح ادرکني»(1).
بعد از اين به طرف ساواک رفتيم و به آنجا که رسيديم، ديدم قبل از ما علماي ديگري را هم گرفته اند و آنقدر آنها را شکنجه کرده اند و سرشان را با چکمه به زمين کوبيده اند که خون در کف سالن جاري بود. گفتم خدايا اينها که وضعشان مثل من نيست، احوالشان اين طور است. پس با من چه خواهند کرد؟
زماني که براي بازجويي رفتم حرف آن پيرمرد مقابل بازجو عمل کردم و آنگاه که نوبت من بود، خيلي سليس و روان و با استدلال صحبت مي کردم، اما به محض اينکه بازجو من خواست صحبت کند آهسته مي گفتم:« يا ابا صالح ادرکني» و بازپرس حرف هايش را فراموش مي کرد و نمي توانست جمله هايش را به هم وصل کند و در واقع توانستم او را محکوم کنم.
سرانجام ظرف دو روز صحيح و سالم برگشتم و اين برگشتن اثر مستقيم دو چيز بود: اول دعاي خروج از منزل امام صادق(ع) و دوم رمزي که آن پيرمرد به من ياد داد و اين دو باعث شدند که در آن ماجرا پيروز شوم.
پي نوشت:
1. « يا اباصالح ادرکني» که کلمه « مهدي » را هم ندارد و در واقع ياري جستن از ياوران امام عصر(عج) است که حضرت آنها را براي کمک به افرادي که گرفتارند و نياز به کمک دارند، گمارده است.