آزادي عقيده در نگرش قرآني (1)
منبع : اختصاصی راسخون
چكيده:
1.آزادی عقیده بر اساس آیات و روایات به چه معناست؟
2. روش و برنامه تربیتی اسلام برای اعطای آزادی به انسان چگونه است؟
3. حکم جهاد و ارتداد چگونه با مسأله آزادی عقیده جمع می شود؟
همچنين در اين نوشته شبهات پيرامون اين موضوع در حد توان پاسخ داده شده و در نهايت معناي آزادي عقيده اسلامي اينگونه بيان شده است: با توجه به این که اعتقاد از اموری است که طبعاً اجبار بردار نیست؛ اسلام نیز هرگز کسی را با زور معتقد به اصولش نمیکند بلکه با آگاهیبخشی و روشنگری و دعوت افراد به تفکر و مطالعه سعی در آزاد کردن افراد از بند عقاید خرافی و جاهلی دارد. اسلام اعتقادی را محترم میداند که ریشهی توحیدی داشته باشد و از انحراف به دور باشد.
دراين نوشتار آيين اسلام و مکتب ائمه (علیهمالسلام) به عنوان مکتبی که میتواند نهایت آزادی و نجات را برای بشر به ارمغان بیاورد معرفی شده است.
كليد واژه:آزادی،اکراه، عقیده، ايمان، شاءَ
مقدمه:
ادیان الهی، انبیا ، کتب آسمانی آمدند تا به کمک عقل و سرمایههای درونی آدمی این حق را در جوامع انسانی تحقق بخشند و با روشن کردن بهترین راه و روش انسان را در انتخاب صحیح یاری دهند. و او را از اسارت خرافات ، جهل ، هوس و بندگی جورپیشگان نجات دهند و حیات طیبهای برای او فراهم سازند. این نوشتار به مقوله آزادی عقیدهی انسان از منظر قرآن و سنت پرداخته، تفاوت و تعدد معنا و مفهوم آزادی را تابع انسانشناسی گوناگون مکاتب دانسته و تأثیر جهانبینی مادی و الهی را در نگرش به مسئله آزادی عقیده مورد بررسی قرار داده و اعتقادات و رفتار بشر را بر اساس سه دیدگاه زیر تبیین کرده است و از اینان آزادی عقیده را رهآورد دیدگاه توحیدی دانسته است
دیدگاه انسان به یک موضوع شکلگیری عقاید او بروز رفتاری خاص
2. خدایی نیست - عقیده کفر - مادیگری
3. خدای واحد - اعتقاد توحیدی - یکتاپرستی و حرکت به سوی کمال مطلق
همچنین در این مقاله کوشش شده تا به شبهاتی که از منظر بحث آزادی عقیده به اسلام وارد میکنند پاسخ داده شود از جمله آن که حکم ارتداد و مسئله جهاد چگونه با آزادی عقیده جمع میشود. در بخش پایانی با استناد به آیات قرآنی و سیرهی پیامبر و ائمه (علیهمالسلام) معنای آزادی عقیدهی اسلامی این گونه بیان شده است: با توجه به این که اعتقاد از اموری است که طبعاً اجبار بردار نیست؛ اسلام نیز هرگز کسی را با زور معتقد به اصولش نمیکند بلکه با آگاهیبخشی و روشنگری و دعوت افراد به تفکر و مطالعه سعی در آزاد کردن افراد از بند عقاید خرافی و جاهلی دارد. اسلام اعتقادی را محترم میداند که ریشهی توحیدی داشته باشد و از انحراف به دور باشد.
بيان موضوع:
اهداف :
2. روش و برنامه تربیتی اسلام برای اعطای آزادی به انسان چگونه است؟
3. حکم جهاد و ارتداد چگونه با مسأله آزادی عقیده جمع می شود؟
ضرورت تحقیق:
مجلهی تخصصی کلام اسلامی نیز با چاپ مقالههایی در شمارههای 41 تا 43 به این بحث پرداخته است.
روش تحقیق :
آزادی عقیده بر اساس آیات و روایات به چه معناست؟
الف) آزادي عقيده از ديدگاه آيات
تا به گفتهی قرآن « ... یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ ... » (2)
غل و زنجیرها و بارهای سنگین را که بر دوش آنها سنگینی میکرد بردارد. انبیا کوشیدند تا زنجیر جهل و نادانی را از طریق دعوت پیگیر و مستمر به علم و دانش پاره کنند؛ بندهای بتپرستی و خرافات را از راه دعوت به توحید از دست و پای اندیشه مردم بگسلند ؛ انواع تبعیضات و زندگی طبقاتی را از طریق دعوت به برادری دینی و مساوات در برابر قانون الهی از میان ببرند.
پیامبران و پیروان واقعی آنها، محمد (صلی الله علیه و آله) و خاندان خوبش، اصلاحگران راستین بشریت هستند، آنها فداکارانه و دلسوزانه در میدان پر غوغا و تیره و تار از گرد و خاک افکار و عقاید ناشایست بشر پا گذاشتند و دست به اصلاح و روشنگری زدند؛ با شعار «لا اله الا الله» افکار و عقایدی خرافی و دیدگاههای غیر الهی را یکسره نفی کردند و بشر را دعوت نمودند تا چشمها را بشوید و جور دیگر به خود، خدا و هستی بنگرد؛ باورهایش را بر این سه اصل بنا کند و خوب و بد رفتارش را با این معیارها محک زند.
دين اجباري نيست:
ترجمه : در قبول دين اكراهي نيست، (زيرا) راه درست از راه انحرافي روشن شده است. بنابر اين، كسي كه به طاغوت (بت و شيطان و هر موجود طغيانگر) كافر شود و به خدا ايمان آورد به محکمترین دستگيره چنگ زده است،كه گسستن براي آن نيست و خداوند شنوا و دانااست.
تفسير: با توجه به اينكه اصول دين (توحيد، معاد و...) با استدلال عقلي و براهين و تفكر قابل اثبات است و نيازي به اجبار نيست در اين آيه ميفرمايد: در قبول دين هيچ اكراهي نيست (زيرا ) راه درست رشد و هدايت از بي راهه گمراهي به روشني مشخص شده است «لا اكره في الدين قد تبين الرشد من الغي» .ازآنجايي كه دين از امور دروني و قلبي است و با روح و فكر مردم سروكار دارد،براي عقيده مند شدن به آن راهي جز تفكر، منطق و استدلال وجود ندارد و نميتوان با زور فشار مردم را معتقد به دین کرد(4)اصولاً تهدید و فشار در جایی استفاده میشود که زبان منطق و استدلال وجود ندارد، اما هنگامی که تمام اصول دین در پرتو دلائل روشن و معجزات فراوان، واضح گشته و راه هدایت از راه ضلالت، آشکار شده نیازی به اجبار و اکراه نیست. این آیه پاسخی است به افرادی که به اسلام خرده گرفته و میگویند اسلام جنبهی تحمیلی و اجباری دارد و با زور شمشیر و قدرت نظامی پیش رفته است. در ادامه آیه از جمله قبل نتیجه می گیرد؛کسی که به طاغوت (بت وشیطان وانسانهای طغیانگر) کافر شود وبه خدا ایمان آورد به محکم ترین دستاویز دست زده است که گسستن برای آن وجود ندارد «فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انفِصَامَ لَهَا»این قسمت ازآیه نیز دلیلی است برای قسمت قبل که بیان کرد دین ومذهب اجباری نیست. زیرا دین به سوی خدا که منبع هر خیر و برکت و سعادتی است دعوت میکند در حالي که دیگران دعوت به فساد و ویرانگری و انحراف می نمایند.(5) علامه طباطبایی (رحمةالله) معتقد است جمله (لا اکراه فی الدین) « دین اجباری را نفی می کند، چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمی که معارف عملی به دنبال دارد، و جامع همهی آن معارف یک کلمه است وآن عبارت است از اعتقادات و اعتقاد و ایمان هم از امور قلبی است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد و ایمان و اعتقاد علل و اسبابی از سنخ خود دارد»(6)
آزادی واقعی در سایهی مکتب ائمه:
نور آزادیبخش و ظلمات اسارتآور:
ایمان به حق یا انکار بناحق:
ایمان اجباری فاقد تأثیر است:
ترجمه : و اگر پروردگار تو می خواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان می آوردند، پس آیا تو می خواهی مردم را مجبور کنی که ایمان بیاورند؟
تفسير: درمورد ایمان آوردن مردم مشیت با خداوند است، ومطلب به خواست او بستگی دارد. خدا اگر میخواست میتوانست همهی مردم را به ایمان آوردن و پذیرش حق مجبور سازد، اما اينطور نخواسته، ای پیامبر توهم نباید توقع داشته باشی که همهی افراد مؤمن شوند، زیرا تو قادر نیستی مردم را مجبور بر ایمان کنی، و ایمانی که از روی اکراه باشد، خواست ما نیست. ما ایمانی را از انسان ها خواسته ایم که از روی آزادی و انتخاب باشد. بعد از بیان این حقیقت خدا به پیامبر در قالب استفهام انکاری فرموده: آیا با این وجود تو میخواهی مردم را مجبور کنی که ایمان بیاورند؟(15)این آیه نشانگر پوچی دیدگاه جبرگرایان است و تهمت ناروایی راکه دشمنان به اسلام می زنند وآن را آئینی تحمیلی به وسیلهی زور شمشیر معرفی میکنند با صراحت نفی میکند.
روش انبیا روشنگری و آگاهی بخشی است:
اذن خدا شرط ایمان آوردن افراد است:
ترجمه: (امّا) هيچ کس نمی تواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا (و توفیق و یاری و هدایت او) و پلیدی (کفروگناه) را برکسانی قرار می دهد که نمیاندیشند.
تفسیر: درست است که انسان ها در پذیرش ایمان مختار وآزادند ولی اگرلطف خدا و اذن او و اسباب راه یافتن به سوی او مانند عقل و خرد و اراده،فطرت پاک آدمی، راهنمایی پیامبران و هدایت کتب آسمانی (که همه از جانب اواست)نبود؛کسی موفق به ایمان آوردن نمی شد. خدای سبحان اجازه ورود به شهر امن ایمان را تنها در خصوص انسانی می دهد که پذیرای حق و اهل تعقل باشد وگر نه کسانی که در مسیر دشمنی با حق و عدم تعقل گام بگذارند در اثر رویه ای که برگزیده اند دچار شک و تردید شده و توفیق ایمان به دلیل بی لیاقتی شان از آنها سلب می شود.
لا جَبْرَ ولا تفویض بَلْ اَمرٌ بَیْنَ الاَمَرَین
1. ممکن است در ابتدا چنین تصور شود که دو آیهی 99و100سوره یونس باهم منافاتی دارند زیرا آیه نخست می گوید:(خداوندکسی را اجبار به ایمان نمی کند در حالی که آیه دوم می گوید:(تا فرمان و اذن پروردگار نباشد،کسی ایمان نمی آورد.)ولی با توجه به یک نکته این منافات ظاهری و ابتدایی برطرف می شود وآن این است که؛ما معتقدیم نه جبر مطلق صحیح است ونه «تفویض »و واگذاری مطلق،یعنی نه چنان است که مردم در اعمال خود مجبور و بی اختیارباشند و نه چنان است که به تمام معنا به حال خود واگذار شده باشند.زیرا این آزادی اراده را خدا به آنها می دهد،عقل وخرد و وجدان پاک از مواهب او است، ارشاد پیامبران و هدایت کتب آسمانی نیز از ناحیه ی او می باشد؛ بنابراین در عین آزادی اراده، باز هم سرچشمهی این موهبت وآنچه محصول آن است از ناحیهی خدا است.
2- این آیه دلیل بر جبر نیست:
جمله ی «وَ يجَْعَلُ الرِّجْسَ عَلىَ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُون» هرگز به معنی جبر نیست زیرا جمله «لا یعقلون»دلیل براختیار آنها است.یعنی ابتدا این افراد از فکر و اندیشه سربازمی زنند و سرانجام به این مجازات گرفتار میشوند، پس مقدمات کوردلی را خود آنها تحصیل کرده اند.به تعبیر دیگر این جمله اشاره به آن است که اذن خدا بیحساب نیست.آنها که لایق و شایستهاند مشمول آن می شوند وآنها که نالایقند محروم خواهند شد.(19) همچنین آیات زیر نیز دلیل بر جبر نیست.
«اِنَّ الذّینَ حَقَّت عَلَیهِم کَلِمَتُ رَبِکَ لایُؤمِنُونَ – وَلَو جَاءَتهُم کُلُّ ءایـَةٍ حَتّی یَرَوا العذَََابَ الأَلیمَ»(20)
ترجمه: و بدان آنها که فرمان پروردگار تو بر آنان تحقق یافته، (و به جرم اعمالشان، توفیق هدایت را از آنها گرفته، هرگز )ایمان نمیآورند، هر چند تمام آیات (و نشانه های الهی) به آنان برسد، تا زمانی که عذاب دردناک را ببینند.)
«لَقَدْ حَقّ الْقَولُ عَلَی اَکثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤمِنُونَ »(21)
آن سخن علیه بیشترشان حتمی شده و اثرش این است که ایمان نخواهند آورد.
«لِیُنذِرَ مَنْ کانَ حَیّاً وَ یَحِقَّّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ»(22)
این کتاب ذکر و قرآن مبین است) تا افرادی که زندهاند بیم دهد (و برکافران اتمام حجّت شود)و فرمان عذاب برآنان مسلّم گردد.
« وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فىِ أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الجِْنِّ وَ الْانسِ إِنَّهُمْ كاَنُواْ خَاسِرِين»(23)
و فرمان الهی درباره آنان تحقق یافت و به سرنوشت اقوام گمراهی از جن و انس که قبل ازآنها بودندگرفتار شدند، به خاطر اینکه از پیش زمینه ی زیانکار شدن خود رافراهم کرده بودند.این آیات دلیل بر جبر نیست زیرا انسان هایی که دشمنی با حق عادتشان گشته در اثر اعمال بد خودشان وغرق شدن در راه باطل، آنچنان از لحاظ فکری مسخ شده و وجدان انسانی را کور کردهاندکه به موجودی نفوذناپذیر تبدیل شدهاند و دیگر قابل اصلاح نیستند؛ ولی چون اثر هر چیز به فرمان خدا است گاهی این امور به خدا نسبت داده میشود.(24)در واقع خداوند به طریقی برنامه را نوشته است که هرکس با اختیار خود راه هدایت را در پیش گرفت رسیدن به سعادت و نجات وعدهی تخلفناپذیر الهی برای اوست؛ اما اگر کسی راه باطل را برگزید و برآن اصرار ورزید، توفیق هدایت و ایمان از او گرفته شده؛ دچار هلاکت خواهد شد همانطور که داده های غلط دریک برنامهی رایانهای موجب قفل شدن و خراب شدن برنامه است. اگر انسانی در برنامه ی زندگی خود هر روز اعمال فاسدی وارد کند وآن را اصلاح نکند، نتیجهاش قفل کردن دل او و هلاکتش است (وَجَعلنَا عَلی قُلُوبِهِمْ اَکِنّةً اَنْ یَفْقَوه) (25)-(خَتَمَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِم...)(26)
ای پیامبر تو فقط تذکر دهندهای:
ترجمه:پس تذکر ده که توتنها تذکر دهنده ای.برآنان تسلطی نداری.
ای پیامبر قيامت و حسابرسي اعمال را به آدميان تذكر بده كه وظيفه تو تنها يادآوري است. با اين اميد كه دعوت تو را اجابت كنند و آزادانه ايمان بياورند.
آزاد انديشي اسلامي :
ترجمه : پس بندگان مرا بشارت ده، همان كساني كه سخنان را مي شنوند و از نيكوترين آنها پيروي میکنند؛ آنان كساني هستند كه خدا هدايشتان كرده، و آنها خردمندانند .اين آيه آزاد انديشي مسلمانان و انتخابگري آنها را در مسائل مختلف به خوبي نشان ميدهد .بندگان راستين خداوند كساني اند كه اهل تحقيق هستند آنها سخنان را بدون هيچگونه تعصبي
مي شنوند و با نيروي عقل و خرد، تجزيه وتحليل مي كنند و بهترين آنها را برمیگزینند، آنها جوياي حق هستند و تشنه ي حقيقت و هر جا آن را بيابند با تمام وجود از آن استقبال مي كنند.(29) تضارب انديشه ها و شنيدن سخنان و ديدگاههاي گوناگون وسيله اي است كه به جويندگان حقيقت كمك ميکند تا در پرتو آن بهترين را انتخاب كند و در نتيجه برنامههای رفتاري خود را نيز به بهترين صورت تنظيم نمايند .اسلام نيز اين وسيله ي ارزنده را مي پسندد و كساني را كه پس از شنيدن سخنان وآراء مختلف، بهترين آنها را برمیگزینند، هدايت شدگان و خردمندان لقب مي دهد .اسلام و مسلمانان خردمند به واسطهی منطق قوي و محكمي كه دارند، از شنيدن سخنان ديگران ترسي ندارند اما بسياري از مذاهب به خاطر ضعف منطقي كه به آن گرفتارند، پيروان خود را از مطالعه و بررسي سخنان ديگران نفی میکنند تا مبادا منطق ديگران برتري پيدا كند و آنها پيروان خود را از دست بدهند.
نتیجهگیری از آیات:
1. « فََذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِر»(30)
(ای پیامبر )تذکره ده که تو تنها تذکر دهنده ای برآنان تسلط نداری.
2. «وَ مَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَ مَا أَنتَ عَلَيهِْم بِوَكِيل»(31)
و ما تو را نگهبان آنها قرار ندادیم و مسئول اعمال ایشان نیستی.
3. «مَّا عَلىَ الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ»(32)
پیامبر وظیفه ای جز پیام رسانی ندارد.
4. «اِنّا هَدَینْاهُ الْسَّبیل َإمّا شاکراً وإما کفوراً»(33)
ما راه را به انسان نشان دادیم خواه سپاسگذار باشد و خواه نا سپاس.
5. «قل الْحَقُ مُن رَبِّکُم فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ»(34)
وبگو حق از پروردگارتان (رسیده ) است، هر کسی می خواهد ایمان بیاورد و هر کس می خواهد کافرگردد.از مطالعه و بررسی آیات فوق و آیاتی مشابه آن، با اعمال کمی دقت وتوجه به سیاق و قبل و بعدآیات، میتوان فهمید که این آیهها در ارتباط با کسانی است که هنوز به اسلام گرایش نیافتهاند. و چون قوام اسلام و ایمان به اعتقاد قلبی است و چنین اعتقادی با شناخت وآگاهی، ادلّه ی متقن و از روی اختیار حاصل میگردد و اکراه بردار نیست؛ براین اساس خداوند به پیامبر خود میفرماید وظیفهی توتنها ابلاغ پیام ما وآیات الهی به مردم است و دیگر لازم نیست نگران ایمان نیاوردن مشرکان باشی. تو مسئولیت خویش را انجام داده ای و رسالت تواین نیست که با زور کافران را مسلمان کنی.چون ما تو را مسلط بر آنها قرار ندادیم.ای پیامبر با خواندن آیات ما بر مشرکان، روشنگری کن، راه سعادت و هدایت را از گمراهی و ضلالت برای آنها مشخص کن، و به آنها بگو انتخاب ایمان و عمل براساس آن، سرانجامش نیک است و پاداش الهی را به دنبال دارد اما برگزیدن کفر و ضلالت عاقبت شوم و دردآور عذاب را در پی دارد، دیگر پیش از این کاری مکن و اگر آنها کفر را انتخاب کردند به حالشان تأسف مخور و دلگیر نشو.
بنابراین انسان آزاد است تا با اختیار و انتخاب خود اسلام یا کفر را برگزیند.
اطاعت و عمل نشانهی ایمان است
«وما کَانَ لِمُؤمِنٍ وَلامُؤمنَةٍ إذا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ أمْراً أنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخیَرََةُ مِنْ أمْرِهِمْ...»(35)
هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و رسولش به کاری فرمان دهند، در برابر فرمان ایشان اختیاری داشته باشد.آیه فوق به صراحت لزوم تبعیت و تسلیم در برابر خداوند و رسول خدا را برای مؤمنان گوشزد میکند و می فرماید مؤمنان حق ندارند از فرمان خدا و رسولش سر پیچی کنند.اگر کسی اسلام را نپذیرفت، مسلم است که خود را موظف به عمل کردن احکام این دین نمیداند و به ظاهر آزاد است. البته داشتن آزادی و اختیار قبل از اسلام و سلطه نداشتن حاکم اسلام بر انسان، به این معنا نیست که مسؤولیتی هم متوجه او نیست و فردای قیامت نیز مؤاخذهای از جهت عدم پذیرش اسلام، ولایت پیامبرو جانشینانش، متوجه انسان نخواهد بود. بلکه این آزادی عمل و اختیار تنها ویژۀ این دنیا است و در جهان آخرت انسان باید در برابرعدم پذیرش اسلام وتک تک الزام های آن پاسخگو باشد و مجازات خواهد شد.
آیا پیروی از هر آئین و عقیدهای مایه نجات است؟
ترجمه:کسانی که (به پیامبر اسلام)ایمان آوردهاند وکسانی که به آیین یهود گرویدند و نصارا و صابئان [پیروان یحیی] هرگاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند وعمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آنها نیست.
تکثرگرایی دینی و نقد آن:
سؤال:آیا واقعاً هدف آیه همین است که این افراد از آن برداشت می کنند؟یا آیه هدف دیگری را در نظر دارد؟
برای آگاهی از هدف آیه، لازم است یادآور شویم كه:یهودیان و مسیحیان معاصر دوران رسالت هر یک برای خود برتری خاصی قائل بودند و به خود میبالیدند که دینشان از ادیان دیگر بهتر است و بهشت را منحصر به خود میدانستند و ميگفتند ما جز چند روزي در آتش دوزخ نخواهيم ماند. قرآن کریم در آیههایی بطلان این اندیشه را بیان میدارد.
« وَ قَالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصَرَى نحَْنُ أَبْنَاؤُاْ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم بَلْ أَنتُم بَشرٌَ مِّمَّنْ خَلَقَ... » (38)
«وَ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَّعْدُودَةً قُلْ أَتخََّذْتمُْ عِندَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَن يخُْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلىَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُون»(39)
بنابراين هدف ازآیه62 سوره بقره اين است كه: ایمان ظاهری مخصوصاً بدون انجام عمل صالح، چه از مسلمانان باشد و چه از یهود و نصارا و پیروان ادیان دیگر، بی ارزش است و تنها ایمان واقعی و خالص به خدا و دادگاه بزرگ قیامت، که با کار نیک و عمل صالح توأم باشد در پیشگاه خدا ارزش دارد و موجب جلب پاداش وآرامش و امنیت می گردد.(40)
سه تفسیر در باره این آیه مناسبتر به نظر میرسد.
1. اگر یهود و نصارا به محتوی کتب خود عمل کنند مسلماً به پیامبراسلام ایمان میآوردند چرا که بشارت ظهور او با ذکر صفات و علائم مختلف در این کتب آسمانی آمده است.
2. تفسیر دیگری که با توجه به شأن نزول آیه بدست می آید این است که این آیه ناظر به سؤالی است که در آغاز اسلام برای بسیاری از مسلمین مطرح بود،آنها درفکر بودند که اگر راه حق و نجات تنها اسلام است، پس تکلیف نیاکان و پدران ما چه می شود؟ آیا آنها به خاطر عدم درک زمان پیامبراسلام وایمان نیاوردن به او مجازات خواهند شد؟ وآیه فوق نازل گردیدو اعلام داشت که هرکسی در عصر خود به پیامبر برحق وکتب آسمانی زمان خویش ایمان آورده و عمل صالح انجام دهد، اهل نجات است وجای نگرانی نیست .
3. باتوجه به دو مقدمه ای که در ابتدا بیان شد روشن گردید که هدف آیه ابطال نژادپرستی و یهودیگری و مسیحیگری و اندیشهی واهی برتری این دو قوم بر دیگران است. این آیه امتیازهای موهومی که جامعه یهود و نصارا برای خود قائلند را نفی میکند.(41)
4. این آیه تکثرگرایی دینی را رد کرده و می گوید ملاک دینداری این نیست که فرد در شناسنامه مسلمان یا یهودی خوانده شود بلکه ایمان واقعی معیار است زیرا در ادامه می فرماید«... من ءامن بالله...» واگر این قسمت نبود آیه دلالت بر تکثرگرایی دینی داشت.
اما اینکه دراین زمان از چه آئین وکتابی باید پیروی نمود؟
«... يَأَيُّهَا النَّاسُ إِنىِّ رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا... »(42) معرفی نموده و جهانی بودن رسالت او را اعلام داشته.همچنین پیامبر در سالهای هفتم و هشتم از بعثت خود، به تمام سران کشورها که از آئین زرتشت یا مسیح پیروی میکردند، نامه نوشته و پیروی از آئین اسلام را برای آنان الزامی دانستهاند.(43)همچنین براساس آیه ی «وَمَنْ یَبتَغِ غَیرِالْإسلامِ دیناً فَلَنْ یُقبَلَ مِنْهُ...»(44) هر کس دینی غیر از اسلام برای خود انتخاب کند پذیرفته نخواهد شد؛ بطلان نظریهی صلح کل آشکار میشود.
پينوشتها:
1. مائده: 48 و مانند آن در بقره: 97، آل عمران: 3 و 50، فاطر: 31 آمده است.
2. اعراف : 151
3. بقره: 256
4. تفسیر المیزان ج2،ص 532.
5. تفسير نمونه، ، ج 2، ص 278.
6.الميزان،ج2،ص523
7. تفسير نور الثقلين، ج1،ص263-264
8.اصول کافی ، ترجمه کمره ای ، ج3، ص662
9.البرهان فی تفسیر القرآن، ج1،ص 244؛ - کتاب التفسیر (العیاشی)، ج 1، ص 139.- نور الثفلین ، ج1 ، ص265
10.پیام قرآن، ج9، ص82
11. كهف 29.
12. تفسیر نمونه ج12، ص 417
13. المیزان، ج 13، ص 420
14. یونس :99
15. تفسیر نمونه، ج8،ص389 / ترجمه تفسیرالمیزان، ج10،ص186 مجمع البیان، ج 5، ص 206
16. همان
17. یونس 100
18.اصول کافی، ج 1، ص215
19.تفسیر نمونه، ج 8،ص 391
20.یونس:96-97
21.یس:7
22.یس:70
23. فصلت 25
24.المیزان، ج10،ص185
25. انعام: 25 – اسراء: 46 (و بر دلهای آنان پرده افکندیم تا آن را نفهمند)
26.بقره:7 (خدا بردل های آنان مهر نهاده است)
27. غاشیه: 22-21
28. زمر: 17 و 18
29. تفسير نمونه، ج 19، ص 413
30.غاشیه: 22 – 21
31. انعام : 107
32. مائده: 99
33. انسان: 3
34. کهف: 29
35. احزاب : 36
36. بقره: آیه 62
37. نمونه: ج،1، ص 283.
38. مائده: 18
39. بقره: 8
40. المیزان ج 2 ص 293
41. نمونه ج 1ص 284
42. اعراف: 158
43. برای آگاهی از این نامهها به کتاب فروغ ابدیت، ج 2، ص 636 – 604 مراجعه نمائید
44. آل عمران: 85
ادامه دارد...
/ج