آزادي عقيده در نگرش قرآني (1)

آزادی نعمتی الهی است که به بشر هدیه شده است. و به واسطه این نعمت بشر صاحب حق انتخاب گشته که از بزرگترین حقوق اوست. آزادی مقدمه‌ی حیات است و برای این که انسان به حیات مادی و معنوی ارجمندی دست‌ یابد باید آزاد باشد.
چهارشنبه، 13 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آزادي عقيده در نگرش قرآني (1)

آزادي عقيده در نگرش قرآني (1)
آزادي عقيده در نگرش قرآني (1)


 

نویسنده : محمد حسين روانفر
منبع : اختصاصی راسخون




 

چكيده:
 

مقاله اي كه پيش رو داريد به مقوله آزادي عقيده پرداخته و در صدد است كه به سؤال هاي زير پاسخ دهد:
1.آزادی عقیده بر اساس آیات و روایات به چه معناست؟
2. روش و برنامه تربیتی اسلام برای اعطای آزادی به انسان چگونه است؟
3. حکم جهاد و ارتداد چگونه با مسأله آزادی عقیده جمع می شود؟
همچنين در اين نوشته شبهات پيرامون اين موضوع در حد توان پاسخ داده شده و در نهايت معناي آزادي عقيده اسلامي اينگونه بيان شده است: با توجه به این که اعتقاد از اموری است که طبعاً اجبار بردار نیست؛ اسلام نیز هرگز کسی را با زور معتقد به اصولش نمی‌کند بلکه با آگاهی‌بخشی و روشن‌گری و دعوت افراد به تفکر و مطالعه سعی در آزاد کردن افراد از بند عقاید خرافی و جاهلی دارد. اسلام اعتقادی را محترم می‌داند که ریشه‌ی توحیدی داشته باشد و از انحراف به دور باشد.
دراين نوشتار آيين اسلام و مکتب ائمه (علیهم‌السلام) به عنوان مکتبی که می‌تواند نهایت آزادی و نجات را برای بشر به ارمغان بیاورد معرفی شده است.
كليد واژه:آزادی،اکراه، عقیده، ايمان، شاءَ

مقدمه:
 

آزادی نعمتی الهی است که به بشر هدیه شده است. و به واسطه این نعمت بشر صاحب حق انتخاب گشته که از بزرگترین حقوق اوست. آزادی مقدمه‌ی حیات است و برای این که انسان به حیات مادی و معنوی ارجمندی دست‌ یابد باید آزاد باشد.
ادیان الهی، ‌انبیا ، کتب آسمانی آمدند تا به کمک عقل و سرمایه‌های درونی آدمی این حق را در جوامع انسانی تحقق بخشند و با روشن کردن بهترین راه و روش انسان را در انتخاب صحیح یاری دهند. و او را از اسارت خرافات ، جهل ، هوس و بندگی جورپیشگان نجات دهند و حیات طیبه‌ای برای او فراهم سازند. این نوشتار به مقوله آزادی عقیده‌ی انسان از منظر قرآن و سنت پرداخته، تفاوت و تعدد معنا و مفهوم آزادی را تابع انسان‌شناسی گوناگون مکاتب دانسته و تأثیر جهان‌بینی مادی و الهی را در نگرش به مسئله آزادی عقیده مورد بررسی قرار داده و اعتقادات و رفتار بشر را بر اساس سه دیدگاه زیر تبیین کرده است و از اینان آزادی عقیده را رهآورد دیدگاه توحیدی دانسته است

دیدگاه انسان به یک موضوع  شکل‌گیری عقاید او  بروز رفتاری خاص
 

1. خدا + آلهه - عقیده شرک - رفتار بت‌پرستی
2. خدایی نیست - عقیده کفر - مادی‌گری
3. خدای واحد - اعتقاد توحیدی - یکتاپرستی و حرکت به سوی کمال مطلق
همچنین در این مقاله کوشش شده تا به شبهاتی که از منظر بحث آزادی عقیده به اسلام وارد می‌کنند پاسخ داده شود از جمله آن که حکم ارتداد و مسئله جهاد چگونه با آزادی عقیده جمع می‌شود. در بخش پایانی با استناد به آیات قرآنی و سیره‌ی پیامبر و ائمه (علیهم‌السلام) معنای آزادی عقیده‌ی اسلامی این گونه بیان شده است: با توجه به این که اعتقاد از اموری است که طبعاً اجبار بردار نیست؛ اسلام نیز هرگز کسی را با زور معتقد به اصولش نمی‌کند بلکه با آگاهی‌بخشی و روشن‌گری و دعوت افراد به تفکر و مطالعه سعی در آزاد کردن افراد از بند عقاید خرافی و جاهلی دارد. اسلام اعتقادی را محترم می‌داند که ریشه‌ی توحیدی داشته باشد و از انحراف به دور باشد.

بيان موضوع:
 

آزادی عقیده مفهوم مقدسی است که در طول تاریخ جایگاه والای خود را در ذهن بشر حفظ کرده تا آنجا که مکاتب مختلف هر کدام برای تحکیم پایه‌های خوداز آن بهره‌ می‌‌گیرند. و خود را داعیه‌دار آن معرفی می‌کنند و تعریفی برای آن ارائه می‌کنند. در راستای این پژوهش بر سر آنیم تا موضوع آزادی عقیده را در نگرش قرآنی مورد بحث و بررسی قرار دهیم.

اهداف :
 

1. آزادی عقیده بر اساس آیات و روایات به چه معناست؟
2. روش و برنامه تربیتی اسلام برای اعطای آزادی به انسان چگونه است؟
3. حکم جهاد و ارتداد چگونه با مسأله آزادی عقیده جمع می شود؟

ضرورت تحقیق:
 

امروزه طاغوت‌های عالم طرح کلی تهاجم‌شان، مبارزه‌ی فرهنگی در جهت دین‌زدایی و حذف حکومت دینی است. آنها در این میدان مبارزه از یک سو می‌کوشند تا مسلمان بودن را لباسی ناساز بر اندام بشر جلوه دهند و آن را موجب بی‌فرهنگی و عقب‌افتادگی معرفی کنند، و از سوی دیگر با دستگاه‌های تبلیغاتی، فیلم‌ها ، مجلاّت، کتاب‌های خود، پیکانی زهر‌آلود ساخته و به سمت افکار و عقاید جوامع مسلمان نشانه رفته‌اند و سعی می‌کنند آنها را بی‌هوّیت کنند و بعد هر هویّتی که در جهت منافع‌شان بود به آنها تلقین نمایند. طاغوت‌ها از عناوین دین، برای بی‌دین کردن مردم مدد می‌گیرند؛ هر روز شبهه‌ای متناسب با جوّ اجتماع می‌سازند و در فضای جامعه منتشر می‌کنند تا اعتقادات مردم سست شود و حکومت دینی بدون پشتیبان باقی ماند. مفاهیمی را که مطلوب ذهن بشر است برمی‌گزینند و از چهارچوبی که معنای حقیقی آن است خارج می‌نمایندو آن را در هاله‌ای از ابهام فرو می‌برند، آنگاه مطابق امیال خویش تعریف کرده آنها آزادي عقيده را به معني آزادي انسان از اعتقادات ديني و هر قيد و بندي تفسير مي كنند در حالي كه آزادي عقيده عنواني درون ديني است و معنای حقیقی آن جز در چهارچوب قرآن و مکتب اسلام روشن نمی‌شود. بنابراین امروزه بر هر پژوهشگر دینی آگاه به شرایط زمان لازم است تا با مطالعه دقیق آیات قرآن وسیره‌ی پیامبر و ائمه (علیه‌السلام) معنای حقیقی آزادی عقیده را روشن کند و به جهانیان عرضه دارد و انسان‌ها را از افتادن در دام‌ ظالمان و مستکبران نجات دهد و فریب کاری استعمارگران را بر ملا کند و از مکتب حق اسلام دفاعی شایسته کند. آنها برای تحقق این هدف مکاتب؛ اومانیسم، لیبرالیسم، ماتریالیسم و ... را در مقابل دینی که کلیسا نماینده‌ی آن بود علم کردند و در اصول این مکاتب به بیان این مطلب پرداختند که خودِ انسان و نیازهای او برتر و مهم‌تر از اعتقاد دینی اوست. جو خفقان کلیسا از یک طرف و پیشرفتی که بعد از تضعیف کلیسا در سیر تحول غرب رخ‌ داد از طرفی دیگر موجب شد تا دین به حاشیه رانده شود و تفکری که آزادی عقیده را در بی‌دینی تفسیر می‌کرد قوت گیرد.دامنه این تفکر روز به روز گسترش يافت . اما قبل از این که در اذهان مسلمین رخنه کند عده‌ای از اندیشمندان آگاه به شرایط زمان جهت جلوگیری از سرایت این اندیشه باطل در میان جامعه‌ی اسلامی دست به قلم شدند و ضمن بحث‌های خویش به طرح این مسئله و رفع شبه در این باره پرداختند. کتاب‌های فلسفه‌ی حقوق بشر از آقای جوادی عاملی؛ سلسله مباحث انسان‌شناسی و اسلام‌شناسی شهید مطهری؛ مباحث اسلام، سیاست و حکومت استاد مصباح یزدی؛ کتاب ایمان و آزادی در قرآن از سید محمد علی دائی‌نژاد و کتاب التشریع الجنایی الاسلامی از عبدالقادر عوده و همچنین در تفسیر نمونه و المیزان ضمن آیاتی بحث آزادی عقیده اسلامی طرح شده است.
مجله‌ی تخصصی کلام اسلامی نیز با چاپ مقاله‌هایی در شماره‌های 41 تا 43 به این بحث پرداخته است.

روش تحقیق :
 

روش این تحقیق به صورت کتاب خانه‌ای است و با مراجعه به کتاب خانه و بررسی منابع مرتبط مطالب را جمع‌آوری نموده و مقالات و سایت‌ها و پایان‌نامه‌های با موضوع مشابه را مورد بررسی قرار داده‌ام.

آزادی عقیده بر اساس آیات و روایات به چه معناست؟
 

الف) آزادي عقيده از ديدگاه آيات
 

همه‌ی انبیا پیامدار آزادی بشر بودند: قرآن کریم تصدیق کننده کتابهای آسمانی قبل است.« وَ أنْزَلْنا الَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ...»(1) قرآن را به حق بر تو فرو فرستادیم که تصدیق‌ کننده‌ی کتاب‌های آسمانی پیشین است[ روح سخن تمام رسولان الهی این بود که اطاعت از هر موجودی جز خدای مهربان ناشایسته است و همه‌ی انسانها باید از این بندها رها گردند و پیرو فرمان‌ها و قوانینِ خود ساخته‌ی بشر نباشند. دنیاپرستان منفعت طلب پیوسته کارشان در غل و زنجیر کردن دست و پا و اندیشه‌ی انسانها است تا از آنها هر جا و به هر صورتی که خواستند در جهت کسب منافع خویش استفاده کنند؛ آنها توده‌های مردم را در جهل و بی‌خبری نگه‌ می‌دارند تا راحت‌تر بتوانند آنها را در بند استثمار و استعمار خود بکشانند؛ اما خدای مهربان برای نجات مردم محمد (صلی الله و علیه و آله) و دیگر رسولانش را فرستاد.
تا به گفته‌ی قرآن « ... یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ ... » (2)
غل و زنجیرها و بارهای سنگین را که بر دوش آنها سنگینی می‌کرد بردارد. انبیا کوشیدند تا زنجیر جهل و نادانی را از طریق دعوت پیگیر و مستمر به علم و دانش پاره کنند؛ بندهای بت‌پرستی و خرافات را از راه دعوت به توحید از دست و پای اندیشه‌ مردم بگسلند ؛ انواع تبعیضات و زندگی طبقاتی را از طریق دعوت به برادری دینی و مساوات در برابر قانون الهی از میان ببرند.
پیامبران و پیروان واقعی آنها، محمد (صلی الله علیه و آله) و خاندان خوبش، اصلاح‌گران راستین بشریت هستند، آنها فداکارانه و دلسوزانه در میدان پر غوغا و تیره و تار از گرد و خاک افکار و عقاید ناشایست بشر پا گذاشتند و دست به اصلاح و روشنگری زدند؛ با شعار «لا اله الا الله» افکار و عقایدی خرافی و دیدگاههای غیر الهی را یکسره نفی کردند و بشر را دعوت نمودند تا چشم‌ها را بشوید و جور دیگر به خود، خدا و هستی بنگرد؛ باورهایش را بر این سه اصل بنا کند و خوب و بد رفتارش را با این معیارها محک زند.

دين اجباري نيست:
 

« لَا إِكْرَاهَ فىِ الدِّينِ قَد تَّبَينَ‏َ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىّ‏ِ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى‏ لَا انفِصَامَ لَهَا وَ اللَّهُ سمَِيعٌ عَلِيم»(3)
ترجمه : در قبول دين اكراهي نيست، (زيرا) راه درست از راه انحرافي روشن شده است. بنابر اين، كسي كه به طاغوت (بت و شيطان و هر موجود طغيانگر) كافر شود و به خدا ايمان آورد به محکم‌ترین دستگيره چنگ زده است،كه گسستن براي آن نيست و خداوند شنوا و دانااست.
تفسير: با توجه به اينكه اصول دين (توحيد، معاد و...) با استدلال عقلي و براهين و تفكر قابل اثبات است و نيازي به اجبار نيست در اين آيه مي‌فرمايد: در قبول دين هيچ اكراهي نيست (زيرا ) راه درست رشد و هدايت از بي راهه گمراهي به روشني مشخص شده است «لا اكره في الدين قد تبين الرشد من الغي» .ازآنجايي كه دين از امور دروني و قلبي است و با روح و فكر مردم سروكار دارد،براي عقيده مند شدن به آن راهي جز تفكر، منطق و استدلال وجود ندارد و نمي‌توان با زور فشار مردم را معتقد به دین کرد(4)اصولاً تهدید و فشار در جایی استفاده می‌شود که زبان منطق و استدلال وجود ندارد، اما هنگامی که تمام اصول دین در پرتو دلائل روشن و معجزات فراوان، واضح گشته و راه هدایت از راه ضلالت، آشکار شده نیازی به اجبار و اکراه نیست. این آیه پاسخی است به افرادی که به اسلام خرده گرفته و می‌گویند اسلام جنبه‌‌ی تحمیلی و اجباری دارد و با زور شمشیر و قدرت نظامی پیش رفته است. در ادامه آیه از جمله قبل نتیجه می گیرد؛کسی که به طاغوت (بت وشیطان وانسان‌های طغیانگر) کافر شود وبه خدا ایمان آورد به محکم ترین دستاویز دست زده است که گسستن برای آن وجود ندارد «فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى‏ لَا انفِصَامَ لَهَا»این قسمت ازآیه نیز دلیلی است برای قسمت قبل که بیان کرد دین ومذهب اجباری نیست. زیرا دین به سوی خدا که منبع هر خیر و برکت و سعادتی است دعوت می‌کند در حالي که دیگران دعوت به فساد و ویرانگری و انحراف می نمایند.(5) علامه طباطبایی (رحمةالله) معتقد است جمله (لا اکراه فی الدین) « دین اجباری را نفی می کند، چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمی که معارف عملی به دنبال دارد، و جامع همه‌ی آن معارف یک کلمه است وآن عبارت است از اعتقادات و اعتقاد و ایمان هم از امور قلبی است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد و ایمان و اعتقاد علل و اسبابی از سنخ خود دارد»(6)

آزادی واقعی در سایه‌ی مکتب ائمه:
 

- فی عیون الاخبار باسناده الی ابی الحسن الرضا عن ابیه عن آبائه عن علی علیهما السلام قال:قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم :من أحب أن یرکب سفینه النجاه و یستمسک بالعروه الوثقی ویعتصم بحبل الله المتین فلیوال علیاً بعدی،ولیعاد عدوه ولیأتم بالأئمة الهداة من ولده(7) پیامبر فرمودند:هرکس دوست دارد که سوار بر کشتی نجات شود و به محکمترین دستگیره چنگ زند و طناب استوار الهی را بگیرد ، پس ولایت علی را بعد از من بپذیرد و دشمنان او را دشمن بدارد وبه امامان هدایتی که فرزندان اویند اقتدا کند. پیامبر (صل الله علیه و آله) که رسالتش جهانی است و هادی بشریت است؛ بعد از خویش نیز تکلیف مردم همه‌ی عصرها را روشن کرد و آنها را تشویق نمود؛ که اگر می‌‌خواهید از دریای متلاطم و امواج سهمگین و مهلک افکار و عقاید باطل رها شوید و به ساحل امن و آزاد الهی برسید از امامان بعد از من پیروی کنید؛ آنها را دوست بدارید و با دشمنان آنها، دشمن باشید. پس تنها مکتبی که انسان می‌تواند در سایه‌ی تعالیم آن به آزادی همه‌ جانبه و سعادت واقعی دست یابد، مکتب ائمه(علیه‌السلام) است و پیروی از مکاتب ساخته‌ی دست دشمنان آل محمد؛ موجب اسارت انسانهاست.

نور آزادی‌بخش و ظلمات اسارت‌آور:
 

در کتاب کافی از امام صادق علیه السلام روایت آمده که فرمودند:در آیه «الله ولی الذین ءامنوا یُخرجهم من الظلمات الی النور» مراد از (نور)، آل محمد و مراد از (ظلمات)، دشمنان ایشان هستند.(8)این روایت در تفسیر برهان،تفسیر عیاشی و نور الثقلین آمده است(9) پیمودن راه نورانی ائمه(علیه‌السلام) باعث رسیدن به آزادی، امنیت و آرامش است و پیروی از راه تیره و تار طاغوتها موجب گرفتار شدن در بندهای اسارت و بردگی آنهاست. اثبات این مطلب در کلام پیامبر(صل الله علیه و آله) است. ایشان می فرمایند: اهل بیت من در میان شما مثل کشتی نوح اند ، هر کس بر آن سوار شود نجات می یا بد و هر کس از آن جدا شود هلاک می گردد.(10)

ایمان به حق یا انکار بناحق:
 

«وَ قُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكمُ‏ْ فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَ مَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّلِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بهِِمْ سُرَادِقُهَا... »(11)«بگو حق از پروردگارتان (رسیده ) است.هرکس می خواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را بپذیرد) و هرکس می خواهد کافر گردد، ما برای ستمگران آتشی آماده کرده ایم که سرا پردهايش آنان را در برمی‌گیرد.آیه با صراحت تمام به پیامبر(صل الله علیه و آله) می‌گوید: ای پیامبر، بگو این برنامه‌ی من است وحقیقتی است از سوی پروردگارتان، هرکس می خواهد ایمان بیاورد و این حقیقت را پذیرا شود و هرکس می‌خواهد کافرگردد، اما بدانیدکه برای کافران و ستمگران آتشی سخت مهیّا کرده ایم(12)به نظر علامه طباطبایی این آیه وظیفه پیامبر را در قبال کفر ورزیدن کافران نسبت به حق مشخص می‌کند، ای پیامبر آنچه از ناحيه خدا بر تو نازل شده و حق است براي آنها تلاوت كن و به تبليغ آن بپرداز اما بيش از این کاری مکن. هر که خواست ایمان می‌آورد و هر که نخواست کافر می‌شود.بر وضع کفار تأسف مخور، نه ایمان آنان سودی به ما می رساند و نه کفرشان ضرری برای ما دارد بلکه سود و زیان ایمان یا کفرشان متوجه خودشان است.پس بگذار هر کدام را می خواهند انتخاب کنند.جمله « إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّلِمِينَ نَارًا » علت مختار بودن ایشان در ایمان وکفر است که به صورت تهدیدی بیان شده است. علامه طباطبایی (رحمة الله) درباره معنی این جمله چنین می گوید : « اگر ما تو را از اینکه به حال کفار تأسف بخوری نهی کردیم و به تو دستور دادیم که به تبلیغ اکتفا کن و اصرار و التماس مکن، برای این بود که ما برای کسانی که دعوت تو را قبول یا ردّ کنند پیامدها وآثاری تهیه دیده ایم و همان آثار کافی است که آنان را از کفر باز دارد و محرکّشان به سوی ایمان باشد و دیگر بیش از این هم لازم نیست زیرا که بیش از این،آنها را از حدّ اختیار به اضطرار و اجبار می کشاند».(13)

ایمان اجباری فاقد تأثیر است:
 

«وَلَوْ شاءَ ربُّکَ لَآمَنَ مَن فِی الاَرضِ جَمیعاً أَفَانَتَ تُکِرهُ الناسَ حتَّّی یَکُونُوا مُؤمِنینَ»(14)
ترجمه : و اگر پروردگار تو می خواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان می آوردند، پس آیا تو می خواهی مردم را مجبور کنی که ایمان بیاورند؟
تفسير: درمورد ایمان آوردن مردم مشیت با خداوند است، ومطلب به خواست او بستگی دارد. خدا اگر می‌خواست می‌توانست همه‌ی مردم را به ایمان آوردن و پذیرش حق مجبور سازد، اما اينطور نخواسته، ای پیامبر توهم نباید توقع داشته باشی که همه‌ی افراد مؤمن شوند، زیرا تو قادر نیستی مردم را مجبور بر ایمان کنی، و ایمانی که از روی اکراه باشد، خواست ما نیست. ما ایمانی را از انسان ها خواسته ایم که از روی آزادی و انتخاب باشد. بعد از بیان این حقیقت خدا به پیامبر در قالب استفهام انکاری فرموده: آیا با این وجود تو می‌خواهی مردم را مجبور کنی که ایمان بیاورند؟(15)این آیه نشانگر پوچی دیدگاه جبرگرایان است و تهمت ناروایی راکه دشمنان به اسلام می زنند وآن را آئینی تحمیلی به وسیله‌ی زور شمشیر معرفی می‌کنند با صراحت نفی می‌‌کند.

روش انبیا روشن‌گری و آگاهی بخشی است:
 

نه تنها پیامبر ما بلکه هیچ یک از انبیاء الهی ایمان را بر کسی تحمیل نکرده‌اند، بلکه آنها دلسوزانه کوشیدند تا آیات الهی راکه بیدار کننده‌ی فطرت خفتة آدمیان است در برابر چشمانشان جلوه‌گر کنند و پرده‌های غفلت را از مقابل دیدگان او بردارند، تا انسان آگاهانه و با انتخاب خود ایمان را برگزیند و مستحقّ کرامت و پاداش وستایش پروردگار گردد. اگر انبیاء ایمان را برانسان تحمیل می کردند،دیگر او مستوجب پاداش و ستایشی نبود این آیه برآن است که به پیامبر آرامش خاطر بخشد و از تأسف سختی که از حق ناپذیری کفّار دامنگیر او می شد بکاهد.(16)

اذن خدا شرط ایمان آوردن افراد است:
 

« وَ مَا كاَنَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يجَْعَلُ الرِّجْسَ عَلىَ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُون »(17)
ترجمه: (امّا) هيچ کس نمی تواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا (و توفیق و یاری و هدایت او) و پلیدی (کفروگناه) را برکسانی قرار می دهد که نمی‌اندیشند.
تفسیر: درست است که انسان ها در پذیرش ایمان مختار وآزادند ولی اگرلطف خدا و اذن او و اسباب راه یافتن به سوی او مانند عقل و خرد و اراده،فطرت پاک آدمی، راهنمایی پیامبران و هدایت کتب آسمانی (که همه از جانب اواست)نبود؛کسی موفق به ایمان آوردن نمی شد. خدای سبحان اجازه ورود به شهر امن ایمان را تنها در خصوص انسانی می دهد که پذیرای حق و اهل تعقل باشد وگر نه کسانی که در مسیر دشمنی با حق و عدم تعقل گام بگذارند در اثر رویه ای که برگزیده اند دچار شک و تردید شده و توفیق ایمان به دلیل بی لیاقتی شان از آنها سلب می شود.

لا جَبْرَ ولا تفویض بَلْ اَمرٌ بَیْنَ الاَمَرَین
 

امام صادق(علیه‌السلام)میفرمایند: نه جبر مطلق و نه اختیار مطلق بلکه حالتی میان این دو: (18)در اینجا به دو نکته باید توجه کرد:
1. ممکن است در ابتدا چنین تصور شود که دو آیه‌ی 99و100سوره یونس باهم منافاتی دارند زیرا آیه نخست می گوید:(خداوندکسی را اجبار به ایمان نمی کند در حالی که آیه دوم می گوید:(تا فرمان و اذن پروردگار نباشد،کسی ایمان نمی آورد.)ولی با توجه به یک نکته این منافات ظاهری و ابتدایی برطرف می شود وآن این است که؛ما معتقدیم نه جبر مطلق صحیح است ونه «تفویض »و واگذاری مطلق،یعنی نه چنان است که مردم در اعمال خود مجبور و بی اختیارباشند و نه چنان است که به تمام معنا به حال خود واگذار شده باشند.زیرا این آزادی اراده را خدا به آنها می دهد،عقل وخرد و وجدان پاک از مواهب او است، ارشاد پیامبران و هدایت کتب آسمانی نیز از ناحیه ی او می باشد؛ بنابراین در عین آزادی اراده، باز هم سرچشمه‌ی این موهبت وآنچه محصول آن است از ناحیه‌ی خدا‌ است.
2- این آیه دلیل بر جبر نیست:
جمله ی «وَ يجَْعَلُ الرِّجْسَ عَلىَ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُون» هرگز به معنی جبر نیست زیرا جمله «لا یعقلون»دلیل براختیار آنها است.یعنی ابتدا این افراد از فکر و اندیشه سربازمی زنند و سرانجام به این مجازات گرفتار می‌شوند، پس مقدمات کوردلی را خود آنها تحصیل کرده اند.به تعبیر دیگر این جمله اشاره به آن است که اذن خدا بی‌حساب نیست.آنها که لایق و شایسته‌اند مشمول آن می شوند وآنها که نالایقند محروم خواهند شد.(19) همچنین آیات زیر نیز دلیل بر جبر نیست.
«اِنَّ الذّینَ حَقَّت عَلَیهِم کَلِمَتُ رَبِکَ لایُؤمِنُونَ – وَلَو جَاءَتهُم کُلُّ ءایـَةٍ حَتّی یَرَوا العذَََابَ الأَلیمَ»(20)
ترجمه: و بدان آنها که فرمان پروردگار تو بر آنان تحقق یافته، (و به جرم اعمالشان، توفیق هدایت را از آنها گرفته، هرگز )ایمان نمی‌آورند، هر چند تمام آیات (و نشانه های الهی) به آنان برسد، تا زمانی که عذاب دردناک را ببینند.)
«لَقَدْ حَقّ الْقَولُ عَلَی اَکثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤمِنُونَ »(21)
آن سخن علیه بیشترشان حتمی شده و اثرش این است که ایمان نخواهند آورد.
«لِیُنذِرَ مَنْ کانَ حَیّاً وَ یَحِقَّّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ»(22)
این کتاب ذکر و قرآن مبین است) تا افرادی که زنده‌اند بیم دهد (و برکافران اتمام حجّت شود)و فرمان عذاب برآنان مسلّم گردد.
« وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فىِ أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الجِْنّ‏ِ وَ الْانسِ إِنَّهُمْ كاَنُواْ خَاسِرِين»(23)
و فرمان الهی درباره آنان تحقق یافت و به سرنوشت اقوام گمراهی از جن و انس که قبل ازآنها بودندگرفتار شدند، به خاطر اینکه از پیش زمینه ی زیانکار شدن خود رافراهم کرده بودند.این آیات دلیل بر جبر نیست زیرا انسان هایی که دشمنی با حق عادتشان گشته در اثر اعمال بد خودشان وغرق شدن در راه باطل، آنچنان از لحاظ فکری مسخ شده و وجدان انسانی را کور کرده‌اندکه به موجودی نفوذ‌ناپذیر تبدیل شده‌اند و دیگر قابل اصلاح نیستند؛ ولی چون اثر هر چیز به فرمان خدا است گاهی این امور به خدا نسبت داده می‌شود.(24)در واقع خداوند به طریقی برنامه را نوشته است که هرکس با اختیار خود راه هدایت را در پیش گرفت رسیدن به سعادت و نجات وعده‌ی تخلف‌ناپذیر الهی برای اوست؛ اما اگر کسی راه باطل را برگزید و برآن اصرار ورزید، توفیق هدایت و ایمان از او گرفته شده؛ دچار هلاکت خواهد شد همانطور که داده های غلط دریک برنامه‌ی رایانه‌ای موجب قفل شدن و خراب شدن برنامه است. اگر انسانی در برنامه ی زندگی خود هر روز اعمال فاسدی وارد کند وآن را اصلاح نکند، نتیجه‌اش قفل کردن دل او و هلاکتش است (وَجَعلنَا عَلی قُلُوبِهِمْ اَکِنّةً اَنْ یَفْقَوه) (25)-(خَتَمَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِم...)(26)

ای پیامبر تو فقط تذکر دهنده‌ای:
 

«فََذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ »(27)
ترجمه:پس تذکر ده که توتنها تذکر دهنده ای.برآنان تسلطی نداری.
ای پیامبر قيامت و حسابرسي اعمال را به آدميان تذكر بده كه وظيفه تو تنها يادآوري است. با اين اميد كه دعوت تو را اجابت كنند و آزادانه ايمان بياورند.

آزاد انديشي اسلامي :
 

«فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ »(28)
ترجمه : پس بندگان مرا بشارت ده، همان كساني كه سخنان را مي شنوند و از نيكوترين آنها پيروي می‌کنند؛ ‌آنان كساني هستند كه خدا هدايشتان كرده، و آنها خردمندانند .اين آيه آزاد انديشي مسلمانان و انتخاب‌گري آنها را در مسائل مختلف به خوبي نشان ميدهد .بندگان راستين خداوند كساني اند كه اهل تحقيق هستند آنها سخنان را بدون هيچگونه تعصبي
مي شنوند و با نيروي عقل و خرد، تجزيه وتحليل مي كنند و بهترين آنها را برمی‌گزینند، آنها جوياي حق هستند و تشنه ي حقيقت و هر جا آن را بيابند با تمام وجود از آن استقبال مي كنند.(29) تضارب انديشه ها و شنيدن سخنان و ديدگاههاي گوناگون وسيله اي است كه به جويندگان حقيقت كمك مي‌کند تا در پرتو آن بهترين را انتخاب كند و در نتيجه برنامه‌های رفتاري خود را نيز به بهترين صورت تنظيم نمايند .اسلام نيز اين وسيله ي ارزنده را مي پسندد و كساني را كه پس از شنيدن سخنان وآراء مختلف، بهترين آنها را برمی‌گزینند، هدايت شدگان و خردمندان لقب مي دهد .اسلام و مسلمانان خردمند به واسطه‌ی منطق قوي و محكمي كه دارند، از شنيدن سخنان ديگران ترسي ندارند اما بسياري از مذاهب به خاطر ضعف منطقي كه به آن گرفتارند، پيروان خود را از مطالعه و بررسي سخنان ديگران نفی می‌کنند تا مبادا منطق ديگران برتري پيدا كند و آنها پيروان خود را از دست بدهند.

نتیجه‌گیری از آیات:
 

با بررسی آیاتی مانند:
1. « فََذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِر»(30)
(ای پیامبر )تذکره ده که تو تنها تذکر دهنده ای برآنان تسلط نداری.
2. «وَ مَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَ مَا أَنتَ عَلَيهِْم بِوَكِيل»(31)
و ما تو را نگهبان آنها قرار ندادیم و مسئول اعمال ایشان نیستی.
3. «مَّا عَلىَ الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ»(32)
پیامبر وظیفه ای جز پیام رسانی ندارد.
4. «اِنّا هَدَینْاهُ الْسَّبیل َإمّا شاکراً وإما کفوراً»(33)
ما راه را به انسان نشان دادیم خواه سپاس‌‌گذار باشد و خواه نا سپاس.
5. «قل الْحَقُ مُن رَبِّکُم فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ»(34)
وبگو حق از پروردگارتان (رسیده ) است، هر کسی می خواهد ایمان بیاورد و هر کس می خواهد کافرگردد.از مطالعه و بررسی آیات فوق و آیاتی مشابه آن، با اعمال کمی دقت وتوجه به سیاق و قبل و بعدآیات، می‌توان فهمید که این آیه‌ها در ارتباط با کسانی است که هنوز به اسلام گرایش نیافته‌اند. و چون قوام اسلام و ایمان به اعتقاد قلبی است و چنین اعتقادی با شناخت وآگاهی، ادلّه ی متقن و از روی اختیار حاصل می‌گردد و اکراه بردار نیست؛ براین اساس خداوند به پیامبر خود می‌فرماید وظیفه‌ی توتنها ابلاغ پیام ما وآیات الهی به مردم است و دیگر لازم نیست نگران ایمان نیاوردن مشرکان باشی. تو مسئولیت خویش را انجام داده ای و رسالت تواین نیست که با زور کافران را مسلمان کنی.چون ما تو را مسلط بر آنها قرار ندادیم.ای پیامبر با خواندن آیات ما بر مشرکان، روشن‌گری کن، راه سعادت و هدایت را از گمراهی و ضلالت برای آنها مشخص کن، و به آنها بگو انتخاب ایمان و عمل براساس آن، سرانجامش نیک است و پاداش الهی را به دنبال دارد اما برگزیدن کفر و ضلالت عاقبت شوم و دردآور عذاب را در پی دارد، دیگر پیش از این کاری مکن و اگر آنها کفر را انتخاب کردند به حالشان تأسف مخور و دلگیر نشو.
بنابراین انسان آزاد است تا با اختیار و انتخاب خود اسلام یا کفر را برگزیند.

اطاعت و عمل نشانه‌ی ایمان است
 

اگر کسی اسلام را پذیرفت باید به دستورات اسلام عمل کند و سخنان پیامبر را گوش کند و از تمام احکام الهی اطاعت کند. بعد از پذیرش اسلام و اعتقاد به آن، هیچ کس نمی‌‌تواند بگوید من در عمل کردن به اسلام آزادم، اگر خواستم عمل می کنم و اگر نخواستم، عمل نمی‌کنم، اینجا حوزه تکلیف است و در حوزه تکلیف دیگر حق انتخاب وگزینش با فرد نیست.قرآن کریم می فرماید:
«وما کَانَ لِمُؤمِنٍ وَلامُؤمنَةٍ إذا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ أمْراً أنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخیَرََةُ مِنْ أمْرِهِمْ...»(35)
هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و رسولش به کاری فرمان دهند، در برابر فرمان ایشان اختیاری داشته باشد.آیه فوق به صراحت لزوم تبعیت و تسلیم در برابر خداوند و رسول خدا را برای مؤمنان گوشزد می‌کند و می فرماید مؤمنان حق ندارند از فرمان خدا و رسولش سر پیچی کنند.اگر کسی اسلام را نپذیرفت، مسلم است که خود را موظف به عمل کردن احکام این دین نمی‌داند و به ظاهر آزاد است. البته داشتن آزادی و اختیار قبل از اسلام و سلطه نداشتن حاکم اسلام بر انسان، به این معنا نیست که مسؤولیتی هم متوجه او نیست و فردای قیامت نیز مؤاخذه‌ای از جهت عدم پذیرش اسلام، ولایت پیامبرو جانشینانش، متوجه انسان نخواهد بود. بلکه این آزادی عمل و اختیار تنها ویژۀ این دنیا است و در جهان آخرت انسان باید در برابرعدم پذیرش اسلام وتک تک الزام های آن پاسخگو باشد و مجازات خواهد شد.

آیا پیروی از هر آئین و عقیده‌ای مایه نجات است؟
 

« إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ هَادُواْ وَ النَّصَرَى‏ وَ الصَّابِِئينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُون»(36)
ترجمه:کسانی که (به پیامبر اسلام)ایمان آورده‌اند وکسانی که به آیین یهود گرویدند و نصارا و صابئان [پیروان یحیی] هرگاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند وعمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آنها نیست.

تکثرگرایی دینی و نقد آن:
 

برخی از افراد به آیه فوق استدلال نموده و آن را دستاویزی برای تأیید نظریه‌ی صلح کل قرار داده‌اند و می‌گویند از نظر قرآن هر انسانی از هر یک از آئین‌های یاد شده در آیه، پیروی کند، در روز رستاخیز اهل نجات خواهد بود و لازم نیست پیروان ادیان دیگر، اسلام را بپذیرند، همین قدر که به خدا وآخرت ایمان داشته باشند وعمل صالح انجام دهندکافی است.(37)
سؤال:آیا واقعاً هدف آیه همین است که این افراد از آن برداشت می کنند؟یا آیه هدف دیگری را در نظر دارد؟
برای آگاهی از هدف آیه، لازم است یادآور شویم كه:یهودیان و مسیحیان معاصر دوران رسالت هر یک برای خود برتری خاصی قائل بودند و به خود می‌بالیدند که دینشان از ادیان دیگر بهتر است و بهشت را منحصر به خود می‌دانستند و ميگفتند ما جز چند روزي در آتش دوزخ نخواهيم ماند. قرآن کریم در آیه‌هایی بطلان این اندیشه را بیان می‌دارد.
« وَ قَالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصَرَى‏ نحَْنُ أَبْنَاؤُاْ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُم بَلْ أَنتُم بَشرٌَ مِّمَّنْ خَلَقَ... » (38)
«وَ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَّعْدُودَةً قُلْ أَتخََّذْتمُ‏ْ عِندَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَن يخُْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلىَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُون»(39)
بنابراين هدف ازآیه62 سوره بقره اين است كه: ایمان ظاهری مخصوصاً بدون انجام عمل صالح، چه از مسلمانان باشد و چه از یهود و نصارا و پیروان ادیان دیگر، بی ارزش است و تنها ایمان واقعی و خالص به خدا و دادگاه بزرگ قیامت، که با کار نیک و عمل صالح توأم باشد در پیشگاه خدا ارزش دارد و موجب جلب پاداش وآرامش و امنیت می گردد.(40)
سه تفسیر در باره این آیه مناسب‌تر به نظر می‌رسد.
1. اگر یهود و نصارا به محتوی کتب خود عمل کنند مسلماً به پیامبراسلام ایمان می‌آوردند چرا که بشارت ظهور او با ذکر صفات و علائم مختلف در این کتب آسمانی آمده است.
2. تفسیر دیگری که با توجه به شأن نزول آیه بدست می آید این است که این آیه ناظر به سؤالی است که در آغاز اسلام برای بسیاری از مسلمین مطرح بود،آنها درفکر بودند که اگر راه حق و نجات تنها اسلام است، پس تکلیف نیاکان و پدران ما چه می شود؟ آیا آنها به خاطر عدم درک زمان پیامبراسلام وایمان نیاوردن به او مجازات خواهند شد؟ وآیه فوق نازل گردیدو اعلام داشت که هرکسی در عصر خود به پیامبر برحق وکتب آسمانی زمان خویش ایمان آورده و عمل صالح انجام دهد، اهل نجات است وجای نگرانی نیست .
3. باتوجه به دو مقدمه ای که در ابتدا بیان شد روشن گردید که هدف آیه ابطال نژادپرستی و یهودی‌گری و مسیحی‌گری و اندیشه‌ی واهی برتری این دو قوم بر دیگران است. این آیه امتیازهای موهومی که جامعه یهود و نصارا برای خود قائلند را نفی می‌کند.(41)
4. این آیه تکثرگرایی دینی را رد کرده و می گوید ملاک دینداری این نیست که فرد در شناسنامه مسلمان یا یهودی خوانده شود بلکه ایمان واقعی معیار است زیرا در ادامه می فرماید«... من ءامن بالله...» واگر این قسمت نبود آیه دلالت بر تکثرگرایی دینی داشت.

اما اینکه دراین زمان از چه آئین وکتابی باید پیروی نمود؟
 

آیات و احادیث دیگر همگی به طور اتفاق پیروی از شریعت اسلام را لازم دانسته و پیروی از آئین های دیگر را تجویز نمی‌کنند، چرا که زمان آنها سپری شده است. قرآن در معرفی پیامبر اسلام او را با ندای
«... يَأَيُّهَا النَّاسُ إِنىّ‏ِ رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا... »(42) معرفی نموده و جهانی بودن رسالت او را اعلام داشته.همچنین پیامبر در سالهای هفتم و هشتم از بعثت خود، به تمام سران کشورها که از آئین زرتشت یا مسیح پیروی می‌کردند، نامه نوشته و پیروی از آئین اسلام را برای آنان الزامی دانسته‌اند.(43)همچنین براساس آیه ی «وَمَنْ یَبتَغِ غَیرِالْإسلامِ دیناً فَلَنْ یُقبَلَ مِنْهُ...»(44) هر کس دینی غیر از اسلام برای خود انتخاب کند پذیرفته نخواهد شد؛ بطلان نظریه‌ی صلح کل آشکار می‌شود.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. مائده: 48 و مانند آن در بقره: 97، آل عمران: 3 و 50، فاطر: 31 آمده است.
2. اعراف : 151
3. بقره: 256
4. تفسیر المیزان ج2،ص 532.
5. تفسير نمونه، ، ج 2، ص 278.
6.الميزان،ج2،ص523
7. تفسير نور الثقلين، ج1،ص263-264
8.اصول کافی ، ترجمه کمره ای ، ج3، ص662
9.البرهان فی تفسیر القرآن، ج1،ص 244؛ - کتاب التفسیر (العیاشی)، ج 1، ص 139.- نور الثفلین ، ج1 ، ص265
10.پیام قرآن، ج9، ص82
11. كهف 29.
12. تفسیر نمونه ج12، ص 417
13. المیزان، ج 13، ص 420
14. یونس :99
15. تفسیر نمونه، ج8،ص389 / ترجمه تفسیرالمیزان، ج10،ص186 مجمع البیان، ج 5، ص 206
16. همان
17. یونس 100
18.اصول کافی، ج 1، ص215
19.تفسیر نمونه، ج 8،ص 391
20.یونس:96-97
21.یس:7
22.یس:70
23. فصلت 25
24.المیزان، ج10،ص185
25. انعام: 25 – اسراء: 46 (و بر دلهای آنان پرده افکندیم تا آن را نفهمند)
26.بقره:7 (خدا بردل های آنان مهر نهاده است)
27. غاشیه: 22-21
28. زمر: 17 و 18
29. تفسير نمونه، ج 19، ص 413
30.غاشیه: 22 – 21
31. انعام : 107
32. مائده: 99
33. انسان: 3
34. کهف: 29
35. احزاب : 36
36. بقره: آیه 62
37. نمونه: ج،1، ص 283.
38. مائده: 18
39. بقره: 8
40. المیزان ج 2 ص 293
41. نمونه ج 1ص 284
42. اعراف: 158
43. برای آگاهی از این نامه‌ها به کتاب فروغ ابدیت، ج 2، ص 636 – 604 مراجعه نمائید
44. آل عمران: 85


ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط