عفو و کرم رسول خدا( صلي الله عليه و آله)
نويسنده: سيد محمدباقر طباطبايي
او فرزند عبدالمطلب( آقا و بزرگ قريش) است، عم گرامي رسول اکرم(ص) است، شهيد راه دين و فضيلت است، بعد از شهادتش از او با لقب سيدالشهدا ياد مي کردند، شير خدا و شير رسول خداست، نام مقدس او حمزه است. اين نام در روايات گاهي در رديف حسن و حسين و جعفرطيار واقع شده است. خداوند سينه اش را براي اسلام گشاده فرمود و از جانب حق به او نوري عطا شده بود که حقايق را به خوبي درک مي کرد، خانه اش از بيوتي است که خداوند به رفعت آن اذن داده و خودش از مصاديق « رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذکر الله»(1)( سوره نور، آيه 37) است.
انس بن مالک مي گويد رسول خدا(ص) فرمود: ما هفت نفر از فرزندان عبدالمطلب، سادات و بزرگان اهل بهشتيم. من و برادرم علي و عمويم حمزه، و جعفر و حسن و حسين و مهدي(ع).(2)
قبل از شهادتش رسول اکرم با او کردند و ميان دو چشم او را بوسيدند. در نماز بر او هفتاد تکبير گفتند. تربت پاک او پناهگاه بانوي زنان عالم حضرت صديقه طاهره بود، به طوري که بعد از رحلت رسول خدا مي آمد کنار قبر حمزه و بر رثاي او مي گريست. بعد از جنگ احد در مدينه کمتر خانه اي بود که از آن صداي ناله و شيون بلند نباشد جز خانه حمزه، پيغمبر خدا از اين امر رنجيده خاطر گشتند و فرمودند:« و لکن حمزه لا بوالحي له اليوم» يعني شهداي احد گريه کننده دارند و حمزه امروز گريه کننده ندارد. دو تن از ياران حضرت چون اين را شنيدند نزد زنان انصار رفتند و به آنان گفتند ديگر بر کشته هاي خود نگرييد. نخست برويد به خانه فاطمه(س) و او را در گريستن بر حمزه همراهي کنيد. چون زنان مدينه چنين کردند صداي گريه و شيون آن ها به گوش رسيد. حضرت رسول(ص) فرمود: مواسات نموديد، خداوند شما را رحمت کند، برگرديد. از آن روز به بعد مقرر شد که هر مصيبتي به اهل مدينه رسيد اول بر حمزه گريه کنند بعد براي خودشان.(3)
اما کيفيت شهادت حمزه:« وحشي( غلام حبشي) مي گويد روز احد در مرحله پيروزي قريش، من دنبال حمزه بودم، او بسان شير عرب به قلب سپاه حمله مي برد و به هرکس مي رسيد او را بي جان مي ساخت. من پشت درخت ها و سنگ ها خود را پنهان کردم به طوري که او مرا نمي ديد. او گرماگرم مشغول نبرد بود از اين رو با فاصله معيني زوبين خود را پس از حرکت مخصوصي به سوي او افکندم. حربه بر تهيگاه او نشست و از ميان دو پاي او درآمد او خواست به من حمله کند ولي شدت درد او را از مقصد بازداشت و به همان حالت ماند تا روحش از بدن جدا شد. پس از جنگ احد.... شنيده بودم که هر کس هر اندازه مجرم باشد اگر به آيين توحيد بگرود پيامبر از تقصير او مي گذرد. من در حالي که شهادتين را بر زبان جاري مي ساختم خود را خدمت پيامبر رساندم. ديده ي پيامبر بر من افتاد و فرمود: تو همان وحشي حبشي هستي؟ عرض کردم بلي. فرمود: چگونه حمزه را کشتي؟ من عين همين جريان را نقل کردم. پيامبر متأثر شد و فرمود: تا زنده اي روي تو را نبينم. زيرا مصيبت جانگداز عمويم به دست تو صورت گرفته است. اين همان روح بزرگ نبوت و سعه ي صدري است که خداوند به رهبر عاليقدر اسلام مرحمت فرموده است و با اينکه با ده ها عنوان مي توانست قاتل عمو را اعدام کند با اين حال او را آزاد نمود.(4)
رسول رحمت با اينکه به شدت غضبناک بود در وقت طغيان خشم عنان صبر از کف نداد و با شنيدن نواي آرامش بخش وحي راه تسليم و رضا را انتخاب کرد و فرمود: صبر مي کنم، صبر مي کنم.(6)
سلام خداوند و ملائکه مقربش را بر آن روح بلند و جاودانه
انس بن مالک مي گويد رسول خدا(ص) فرمود: ما هفت نفر از فرزندان عبدالمطلب، سادات و بزرگان اهل بهشتيم. من و برادرم علي و عمويم حمزه، و جعفر و حسن و حسين و مهدي(ع).(2)
قبل از شهادتش رسول اکرم با او کردند و ميان دو چشم او را بوسيدند. در نماز بر او هفتاد تکبير گفتند. تربت پاک او پناهگاه بانوي زنان عالم حضرت صديقه طاهره بود، به طوري که بعد از رحلت رسول خدا مي آمد کنار قبر حمزه و بر رثاي او مي گريست. بعد از جنگ احد در مدينه کمتر خانه اي بود که از آن صداي ناله و شيون بلند نباشد جز خانه حمزه، پيغمبر خدا از اين امر رنجيده خاطر گشتند و فرمودند:« و لکن حمزه لا بوالحي له اليوم» يعني شهداي احد گريه کننده دارند و حمزه امروز گريه کننده ندارد. دو تن از ياران حضرت چون اين را شنيدند نزد زنان انصار رفتند و به آنان گفتند ديگر بر کشته هاي خود نگرييد. نخست برويد به خانه فاطمه(س) و او را در گريستن بر حمزه همراهي کنيد. چون زنان مدينه چنين کردند صداي گريه و شيون آن ها به گوش رسيد. حضرت رسول(ص) فرمود: مواسات نموديد، خداوند شما را رحمت کند، برگرديد. از آن روز به بعد مقرر شد که هر مصيبتي به اهل مدينه رسيد اول بر حمزه گريه کنند بعد براي خودشان.(3)
اما کيفيت شهادت حمزه:« وحشي( غلام حبشي) مي گويد روز احد در مرحله پيروزي قريش، من دنبال حمزه بودم، او بسان شير عرب به قلب سپاه حمله مي برد و به هرکس مي رسيد او را بي جان مي ساخت. من پشت درخت ها و سنگ ها خود را پنهان کردم به طوري که او مرا نمي ديد. او گرماگرم مشغول نبرد بود از اين رو با فاصله معيني زوبين خود را پس از حرکت مخصوصي به سوي او افکندم. حربه بر تهيگاه او نشست و از ميان دو پاي او درآمد او خواست به من حمله کند ولي شدت درد او را از مقصد بازداشت و به همان حالت ماند تا روحش از بدن جدا شد. پس از جنگ احد.... شنيده بودم که هر کس هر اندازه مجرم باشد اگر به آيين توحيد بگرود پيامبر از تقصير او مي گذرد. من در حالي که شهادتين را بر زبان جاري مي ساختم خود را خدمت پيامبر رساندم. ديده ي پيامبر بر من افتاد و فرمود: تو همان وحشي حبشي هستي؟ عرض کردم بلي. فرمود: چگونه حمزه را کشتي؟ من عين همين جريان را نقل کردم. پيامبر متأثر شد و فرمود: تا زنده اي روي تو را نبينم. زيرا مصيبت جانگداز عمويم به دست تو صورت گرفته است. اين همان روح بزرگ نبوت و سعه ي صدري است که خداوند به رهبر عاليقدر اسلام مرحمت فرموده است و با اينکه با ده ها عنوان مي توانست قاتل عمو را اعدام کند با اين حال او را آزاد نمود.(4)
باز هم شرح اين ماجراي غم انگيز از زبان وحشي:
عفو و کرامت در بالاترين حالت غضب
رسول رحمت با اينکه به شدت غضبناک بود در وقت طغيان خشم عنان صبر از کف نداد و با شنيدن نواي آرامش بخش وحي راه تسليم و رضا را انتخاب کرد و فرمود: صبر مي کنم، صبر مي کنم.(6)
سلام خداوند و ملائکه مقربش را بر آن روح بلند و جاودانه
پي نوشت:
1. با استفاده از سفينة البحار مرحوم محدث قمي، ج 1، ص 338.
2. عقد الررفي اخبار المنتظر از يوسف بن يحيي بن علي بن عبدالعزيز شافعي، ص 144.
3. منتهي الامال، ج1، ص 63.
4. فروغ ابديت، ج2، ص 64.
5. منتهي الامال و منتخب التواريخ وقايع سال سوم هجري
6. تفسير نور الثقلين، ج3، ص 95.