موانع گفتماني دموکراسي در افغانستان (1)

بعد از يازدهم سپتامبر 2001 طالبان جاي خود را به گفتمان دموکراسي داد. طالبان که خود با غيريت سازي و به حاشيه راندن گفتمان بي قرار مجاهدين، به گفتمان مسلط تبديل شده بود، خود به همان سرنوشت دچار شد. گفتمان...
سه‌شنبه، 26 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
موانع گفتماني دموکراسي در افغانستان (1)

موانع گفتماني دموکراسي در افغانستان (1)
موانع گفتماني دموکراسي در افغانستان (1)


 

نويسندگان: دکتر محمدرضا تاجيک - علي رضا شريفي




 
بعد از يازدهم سپتامبر 2001 طالبان جاي خود را به گفتمان دموکراسي داد. طالبان که خود با غيريت سازي و به حاشيه راندن گفتمان بي قرار مجاهدين، به گفتمان مسلط تبديل شده بود، خود به همان سرنوشت دچار شد. گفتمان دموکراسي، با مفصل بندي دال هاي: مردم، آزادي، حقوق بشر، حقوق زنان، مبارزه با تروريسم و مبارزه با کشت خشخاش، دقيقاً هويت خود را با نفي هويت طالبان معرفي کرد که در آن، دال هاي: شريعت، حکومت خدا، امنيت، محدوديت زنان، کشت خشخاش و ... مفصل بندي شده بود.
با گذشت نزديک به يک دهه از عمر دموکراسي در افغانستان، مهم ترين موانع دموکراسي در افغانستان موانع گفتماني است. يعني معاني اي را که گفتمان دموکراسي به دال هاي: مردم، حقوق بشر، آزادي، زنان و ... داده است، به سختي از سوي جامعه ي سنتي افغانستان قابل پذيرش مي باشد. گفتمان هاي رقيب، يعني مجاهدين و طالبان مانع هژمونيک شدن گفتمان دموکراسي در افغانستان شده اند.
واژه هاي کليدي: گفتمان، دموکراسي، اسلام، مجاهدين، طالبان.

1. طرح مسئله
 

افغانستان در قرن بيستم شاهد تحولات عظيم و گسترده بوده است. اگر قضيه را با تحليل گفتماني ارزيابي کنيم گفتمان هاي مختلفي در چند دهه ي اخير در افغانستان ظهور نموده است. گفتمان مجاهدين با غيريت و دگرسازي گفتمان کمونيستي به وجود آمد. اما اين گفتمان، علي رغم استقبال اوليه از سوي مردم نتوانست معاني را که به نشانه ها داده بود طبيعي جلوه داده و بر ذهنيت مردم نفوذ و سيطره پيدا کند. گفتمان طالبان با نفي هويت گفتمان مجاهدين خود را معرفي نمود و از نقطه ضعف هاي مجاهدين استفاده نموده، دال هايي را مفصل بندي نمود که سبب برتري آن شد. اما در دراز مدت اين گفتمان به سبب عدم تطابق با هنجار هاي پذيرفته شده ي بين المللي از جا کنده شد و گفتمان دموکراسي، جاي آن را گرفت.
گفتمان دموکراسي بعد از شکست طالبان گفتمان غالب در کشور افغانستان بوده است. بعداز 11 سپتامبر 2001 تمامي تلاش هاي مجامع جهاني و نيرو هاي فعال اجتماعي در داخل افغانستان در راستاي تثبيت دموکراسي بوده است. علي رغم اين تلاش ها گفتمان دموکراسي با چالش ها و موانع متعددي روبه رو بوده و است؛ درحالي که با گذشت چند سال از عمر حکومت دموکراسي هنوز موفقيت زيادي به دست نياورده است. گفتمان دموکراسي، تا حصول اجماع بر سر معاني دال هاي موجود در آن، فاصله ي زيادي دارد. شناخت موانع، يکي از مقدمات کسب موفقيت به شمار مي رود. اين تحقيق تلاش مي کند تا گفتمان دموکراسي و دال هاي مفصل بندي شده در آن را تبيين نموده، به موانع و مشکلات آن در راه هژمونيک شدن بپردازد. مهم ترين موانع دموکراسي در افغانستان، موانع گفتماني يا وجود رقيب ها و دشمناني است که دال هاي گفتمان دموکراسي را به چالش طلبيده، مانع هژمونيک شدن آن ها مي شود. گفتمان هايي که با توليد معاني متضاد و به چالش کشيدن معاني دال هاي دموکراسي، به پاره پاره شدن جامعه و ايجاد شکاف در آن دامن مي زنند. به نظر مي رسد که مهم ترين گفتمان هاي رقيب براي دموکراسي، گفتمان طالبان و مجاهدين باشد. اين دو گفتمان اگر چه نتوانستند به عنوان گفتمان مسلط در جامعه ي افغانستان به حيات خود ادامه دهند، اما با شناخت و ريشه اي که اين دو گفتمان در جامعه ي سنتي افغانستان دارند، از شانس زيادي براي تحميل معاني مورد نظر بر مردم، و يا حداقل، ايجاد موانع براي پذيرش معاني گفتمان دموکراسي از سوي مردم برخوردارند.
بنابراين، سؤال اصلي مقاله اين است: موانع گفتماني دموکراسي در افغانستان کدامند و چه گفتمان هايي با گفتمان دموکراسي در حال نزاع و رقابت بر سر توليد معنا و ايجاد اجماع به سر مي برند؟
فرضيه اي که مورد آزمون قرار مي گيرد عبارت است از: «گفتمان دموکراسي با مفصل بندي دال هاي: آزادي، حقوق بشر، حقوق زنان، امنيت و مبارزه با تروريزم، مبارزه با کشت خشخاش و اقتصاد آزاد، پيرامون دال مرکزي مردم، با دو گفتمان: طالبان و مجاهدين، بر سر توليد معنا در حال نزاع و رقابت بوده و مهم ترين مانع بر سرا راه دموکراسي، وجود گفتمان هاي فوق است که از تثبيت معاني نشانه هاي آن و ايجاد اجماع، جلوگيري کرده است».
در اين مقاله تلاش مي شود به آزمون فرضيه ي فوق پرداخته شود. لذا ابتدا گفتمان دموکراسي و دال هاي مفصل بندي شده در آن را تحليل خواهيم کرد. در بخش دوم به گفتمان هاي رقيب، مجاهدين و طالبان، پرداخته خواهد شد. در بخش پاياني تحت عنوان موانع گفتماني، چالش هاي گفتمان دموکراسي را بيان خواهيم کرد.

2. گفتمان دموکراسي
 

الف) پيشينه ي دموکراسي در افغانستان
 

اگر آغاز تاريخ افغانستان را به عنوان يک کشور از اعلام پادشاهي احمدشاه ابدالي در سال 1747 م بدانيم، تا اوايل قرن بيستم اين کشور همواره با تمايلات و خواسته هاي اميران و شاهان اداره شده است. تا زمان عبدالرحمن خان (1880-1901) دولت به مفهوم مدرن آن وجود نداشته و حکومت مرکزي، هيچ تسلطي بر پيرامون نداشته است. در قرن بيستم که عده اي از روشنفکران با دموکراسي آشنا شده اند، همواره از طرف شاهان و حکومت، مانعي در راه تحقق دموکراسي ايجاد شده است.
اين کشور داراي 6 نظامنامه ي حکومتي يا قانون اساسي بوده است که تمامي اين قوانين به منظور مشروعيت و تحکيم حکومت مرکزي تدوين شده است. (1) بنابراين، تمامي کساني که در مورد دموکراسي سازي در افغانستان قلم زده اند، بر اين نکته هم عقيده اند که در افغانستان سنت و بنياني محکم براي دموکراسي وجود ندارد. (2)

ب) روند استقرار دموکراسي در افغانستان
 

بعد از خروج نيرو هاي شوروي و سقوط حکومت کمونيستي در سال 1992، مجاهدين بعد از سال ها جنگ، قدرت را در دست گرفتند. نزاع و درگيري آنان، موجب پيدايش گروه طالبان شد که از سال 1996 حدود 95 درصد افغانستان، از جمله پايتخت را تحت کنترل داشتند.

 اداره امور موقت

لوی جرگه اضطراری

لوی جرگه قانون اساسی

انتخابات ریاست جمهوری

انتخابات پارلمانی

یک ماه بعد

6 ماه بعد

24 ماه بعد

36 ماه بعد

40 ماه بعد

در تاريخ 11 سپتامبر 2001 (1380/6/20) برج هاي دوقلوي مرکز تجارت جهاني در نيويورک با خاک يکسان شد و بيش از پنج هزار نفر، جانشان را از دست دادند. آمريکا از مقامات طالبان خواست تا بن لادن و ساير رهبران ارشد القاعده را تحويل دهد، اما آنان سرباز زدند. آمريکا با حمايت متحدين، مجامع بين المللي و قطع نامه هاي شماره 1368 و 1373 شوراي امنيت در تاريخ 7 اکتبر (1380/7/15) حملات خود را عليه طالبان شروع کرد. در تاريخ 13 نوامبر (1380/8/22) کابل پايتخت و در 7 دسامبر (1380/9/16) قندهار مرکز طالبان سقوط کرد. (3)
بعد از سقوط طالبان، مهم ترين مسئله پر کردن خلأ قدرت در افغانستان بود. براي اين که تجربه ي تلخ دوران بعد از خروج شوروي تکرار نشود، آمريکا و مجامع بين المللي درصدد ايجاد دولت مشروع با پايه هاي وسيع در افغانستان برآمدند. نشستي در شهر «بن» پايتخت آلمان برگزار شد که در آن تمامي جريانات سياسي و نظامي افغانستان (جز طالبان) شرکت داشتند. بر اساس معاهده ي بن، جدول زماني استقرار دولت دموکراتيک چنين اعلام شد.
اداره امور موقت لوی جرگه اضطراری لوی جرگه قانون اساسی انتخابات ریاست جمهوری انتخابات پارلمانی
یک ماه بعد 6 ماه بعد 24 ماه بعد 36 ماه بعد 40 ماه بعد
اولين اداره ي موقت به رياست حامد کرزي داري 33 عضو بود که از تمامي اقوام، اقشار و جريانات افغانستان نمايندگي مي کردند. در «لويه جرگه اضطراري» که 3 روز ادامه يافت، حکومت انتقالي به رياست حامد کرزي تعيين شد و مجاهدين، بسياري از پست هاي کليدي را در دست گرفتند. (4)
لويه جرگه تصويب قانون اساسي با دو ماه تأخير از موعد مقرر در موافقتنامه ي بن، تشکيل شد و طي 22 روز مذاکره، قانون اساسي به تصويب رسيد. بعد از تصويب قانون اساسي، اولين انتخابات رياست جمهوري در تاريخ 9 اکتبر 2004 (1383/7/18) برگزار گرديد.
«بر اساس گزارش سازمان ملل حدود 8,1 ميليون نفر در انتخابات شرکت کردند که حدود 70 درصد ثبت کنندگان را تشکيل مي دادند. 40 درصد رأي دهندگان زنان بودند. تقريباً حدود 300 تا 400 هزار نفر از مهاجرين ساکن ايران و پاکستان نيز رأي شان را در صندوق ها ريختند. حامد کرزي با کسب حدود 55,4 درصد آراء پيروزي را به دست آورد.» (5)
انتخابات پارلمان در تاريخ 18 دسامبر 2005 برگزار گرديد. اعضاي پارلمان (249نفر) از ميان 5800 کانديدا که حدود 580 نفر زن بودند، انتخاب شدند. (6) ازکل 246 کرسي، بايد 68 کرسي به زنان اختصاص مي يافت. (7) شورا هاي ولايتي متناسب با جمعيت هر ولايت از 9 تا 29 نفر عضو دارد و زنان حداقل بايد 2 کرسي را در هر ولايت، در اختيار داشته باشند. بر اساس ماده ي هشتاد و چهارم قانون اساسي، اعضاي مجلس سنا يا «مشرانو جرگه» (102نفر) يک سوم از ميان اعضاي شوراي ولايتي (هر ولايت يک نفر با اکثريت نسبي) به مدت 4 سال، يک سوم از ميان اعضاي شوراي ولسوالي ها (شهرستاني ها) به مدت سه سال، و يک سوم با معرفي رئيس جمهور به مدت 5 سال انتخاب مي شود.
منبع:فصلنامه علوم سیاسی (46)، انتشارات دانشگاه باقر العلوم،1389



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط