انديشه سياسي حاج آقانورالله در مشروطه اصفهان(1324-1327ق)(2)
انديشه سياسي حاج آقا نورالله
سه جريان كلي روحانيت
الف. اقليتي مشروعه خواه به رهبري شيخ فضل الله نوري در تهران با حمايت آيت الله سيدكاظم يزدي در نجف؛
ب. اكثريتي ميانه رو از علماي مشروطه خواه؛ مانند طباطبايي و بهبهاني در پايتخت، با حمايت گسترده علماي مشروطه خواه نجف همچون آخوندخراساني، مازندراني و نائيني. حاج آقا نورالله نيز خود را مشروطه
مشروعه خواه معتدل مي دانست كه مخالف افراط و تفريط است.
ج. اقليتي طلاب روشنفكر افراطي طرفدار مشروطه غربي سكولار؛ مانند سيدجمال واعظ اصفهاني، ملك المتكلمين و يحيي دولت آبادي.
چهارمحور اساسي
سابقه مبارزاتي حاج آقانورالله در جدال با استبداد و استعمار دركنار مردم از سويي، و علم و ايمان منبعث از كتاب و سنت و عقل ازسوي ديگر، در بينش و بصيرت ايشان بسيارمؤثر بود. ازهمين منظر، او موفق شد در مدت كوتاهي حكومت مشروطه مشروعه را در اصفهان (1324-1327ق) تشكيل داده، خود رياست انجمن ملي و رهبري مشروطه اصفهان را بر عهده بگيرد. انديشه سياسي ايشان را مي توان از سخنراني هاي او در اجتماعات مردم ومواضعش در انجمن ملي اصفهان، و همچنين مكاتبات او، به ويژه رساله مهم «مقيم و مسافر» كه در رجب1327ق نوشت، جستجو كرد.(2) در اينجا به اختصار به چهار محور اساسي از بينش ها و نگرشهاي سياسي حاج آقانورالله اشاره مي كنيم:
الف. استبدادستيزي
حاج آقانورالله مدت 30سال در اصفهان با سلطه مطلقه ظل السلطان مستبد(دوست و متحد انگلستان) مواجه بود. در اين مدت، مردم اصفهان خانواده نجفيها، بويژه خانه حاج آقانورالله را پناهگاه و مأمن خود در برابرظلم و ستم حاكم مستبد مي دانستند. حتي يكي از همسران ظل السلطان از ستم شوهر مستبدش به خانه آقانورالله پناه آورد.(3)
سيره عملي حاج آقانورالله(به همراه پدر و برادرش)، در مبارزه با ظل السلطان مستبد و سپس ستيز با استبداد رضاشاهي كه به شهادتش(1306ش) منتهي شد.(4)
عمق بينش ضداستبدادي ايشان را نشان مي دهد و يقيناً ريشه در مكتب اعتقادي اسلام داشت. مردم انديشه ضداستبدادي ايشان را در مدت 30سال باور داشتند.
براي تحليل ديدگاه ايشان در مورد استبداد، كافي است به دو مكتوب مهم وي مراجعه كنيم: يكي نامه اي كه درآغاز رياست انجمن ملي به ميرزا مجتهد شيرازي(5) براي مبارزه با استبداد و تأسيس انجمن مقدس(با رأي مردم شيراز) نوشت و ديگري رساله«مقيم و مسافر» ايشان مي نويسد:
تلاش استبداد و استعمار براي نابودي دين و ملت ايران فراگير شده بود كه ناگهان بر ملت ايران آشكار شد و ملت فهميد كه در اين دنيا چيز ديگري غير از ظلم ونفاق هست بنام عدل و انفاق، و مردم بيدار شده و دست غيب الحمدلله برسينه نامحرم زد.(6)
حاج آقانورالله در مورد گستره ي استبداد در ايران مي نويسد:
وقتي بناي سلطنت بر استبداد شد، تمام افراد به استبداد رفتار مي نمايند، گاه مي شود كه استبداد كدخداي ده، ازاستبداد سلطان زيادتر است.(7)
وي استبداد را عامل جهل و عقب ماندگي دانسته و مي گويد: «صلاح دولت استبدادي اين است كه رعايا بيسواد و علم باشند، و چيزي نفهمند و عارف به حقوق خود نشوند. طبيب بي مروت خلق را رنجور مي خواهد»(8) از آن رو كه حاج آقانورالله استبداد را از
عوامل وابستگي به بيگانه مي دانست. مبارزه با آن را وظيفه اي شرعي و اجتماعي قلمداد مي كرد. زماني كه ايشان رئيس انجمن ملي اصفهان بود، فتواي علماي نجف مبني بر«حرمت دادن ماليات به مأموران استبداد» را اجرا كرد.(9)
حاج آقانورالله عملاً سه مرحله نخست، ظل السلطان حاكم مستبد اصفهان را پس از30 سال حكومت عزل كرد و عليرغم تلاش دولت و مجلس و مشروطه خواهان افراطي و ميانه رو، از بازگشت مجدد او به قدرت جلوگيري نمود. در مرحله دوم، با تشديد مبارزه مردمي عليه اقبال الدوله حاكم مستبد(در دوره استبداد صغير) و پناهنده شدن او به كنسولگري انگليس، حاج آقانورالله مجدداً اداره اصفهان را بر عهده گرفت.(10) مرحله سوم، مبارزه با استبداد رضاخاني بود، كه ناتمام ماند و به شهادت وي منتهي شد.
ب. استكبارستيزي
پديده استعمار و استكبار با تاريخ معاصر ايران عجين شده است؛ زيرا همواره استبداد داخلي و استعمار خارجي در سلطه برملت و چپاول منافع آنان متحد و حامي يكديگر بوده اند. علماي شيعه هميشه نگران اين وضعيت بودند. زماني كه شهيد مدرس از نگراني ميرزاي شيرازي پس از پيروزي ملت بر استعمار مي پرسد، وي مي گويد: «حالا حكومتهاي قاهره(سلطه گر) فهميدند قدرت اصلي يك ملت و نقطه اشتراك تحرك شيعيان كجاست. حالا تصميم مي گيرند اين نقطه و مركز ثقل (روحانيت) را نابود كنند. نگراني من از آينده است(11) البته رويدادهاي تاريخي در يك قرن اخير ثابت كرد اين نگراني بجا بوده و تا امروز باقي است.
در دوره قاجار دو قدرت روس و انگليس بر تمامي عرصه هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي ايران مسلط بودند، و پرچم مبارزه عليه استعمار تنها بردوش علما و مردم بود، كه بهاي سنگيني بابت آن مي پرداختند. اتهام و افترا زدن به مبارزان عليه استعمار به سهولت صورت مي گرفت. در اتهامي عليه حاج آقانورالله در اسناد وزارت خارجه انگليس آمده: «علت قيام ظل السلطان، روابط نزديك شيخ نورالله با سفارت روس است. او از كنسول روس دستور مي گيرد.»(12) سفارت و كنسول انگليس هميشه به حمايت از ظل السلطان (متحد و دوست انگليس) مي پرداخت. علت اين اتهام مشخص است در گزارشي كه سرنيك رايس به سفارت انگليس نوشت، وي ضمن ابراز تأسف از عزل ظل السلطان، حاكميت آقانورالله وآقانجفي براصفهان را بسيار خطرناک و برخلاف منافع انگليس قلمداد نمود. البته گاهي هم براي تخريب شخصيت آقانورالله در بين مردم، او را همدست ظل السلطان معرفي كرد.(13) حال دليل اتهام زني به مبارزان مشخص مي شود. در ويرانگري استعمارگران همين بس كه ادوارد براون انگليسي مي گويد: «ايراني قادر است كه بنيان زندگي خود را در مسير مشروطه گري بريزد؛ ولي من تصور نمي كنم كه بيگانگان هرگز به مشروطه ايران فرصت پيشرفت و موفقيت دهند.»(14)
حاج آقانورالله نتيجه هرگونه وابستگي به دو قدرت روس و انگليس را عقب ماندگي، و خطرناك مي دانست. وي با تأسيس «شركت اقتصادي اسلاميه» و تحريم اجناس خارجي عملاً به مبارزه عليه دو قدرت استعماري پرداخت.(15)
او در رساله «مقيم و مسافر» نوشت : «امروز اسلام در خطر است و با اين معاهده(تقسيم ايران در 1907م) كه بين دولتين روس و انگليس شده، تسلط كفر براسلام اگر معلوم نباشد، مظنون هست يا نه؟ امروز كه اسلام غريب است و كفار اطراف مسلمين را احاطه كرده اند و درصدد تسلط و حمله بر مسلمانان هستند.»(16)
حاج آقانورالله، در جريان مشروطه اصفهان به سنت
غلط بست نشيني كه مورد سوء استفاده استعمارگران در بهره كشي و فريب مردم ساده دل قرار مي گرفت، پايان داد. هميشه گروهي از مردم، به دليل ترس از حاكم مستبد يا اوباش، براي تظلم خواهي در كنسولگري روس يا انگليس بست مي نشستند. ايشان معتقد بود: بست نشيني مردم، مقدمه و بهانه اي براي نفوذ قدرتهاي استعماري در مشروطه است. از اين رو، به شدت با اين حركت ساده لوحانه مردم مخالفت كرد. وي در يك مقطع زماني با كمك علما تلاش كرد بست نشينان را از كنسولگري انگليس خارج كند.(17) وقتي چند سرباز بخاطر عقب افتادن حقوقشان به كنسولگري روس پناه بردند حاج آقانورالله در مقام رياست انجمن ملي گفت:«از اشخاصي مثل اين چند نفر سرباز جديد بي شرف، كه به قنسولگري روس پناه برده اند، دوري كنيد. امروز مي توان گفت كه رفتن اين بي غيرتها به حمام مسلمين حرام است. خداوند خودش جزاي اينها را بدهد.»(18) در تمام دوران عمر سياسي آقانورالله(تا1306ش) مبارزه وي با سلطه استعمار همواره استمرار داشت. سفرا و كنسولهاي روس و انگليس در اصفهان براي خنثاكردن اين مبارزات با سندسازي و افترا زني، به تخريب شخصيت ايشان پرداختند.
پي نوشت ها :
*عضو هيأت علمي دانشگاه امام حسين(ع).
1- طرفداران ملك المتكلمين و جمال واعظ اصفهاني كه از مشروطه خواه افراطي غرب زده بودند، در شهر اصفهان براي حاج آقانورالله مزاحمت ايجاد مي كردند.
2- روزنامه انجمن مقدس ملي گزارشي از سخنراني حاج آقانورالله در تجمع مردم اصفهان در تخت فولاد درج كرد.
3- نورالله دانشور علوي، جنبش وطن پرستان اصفهاني و بختياري، ص20/ناظم الاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، ج4، ص273.
4- امام خميني(قدس سره)، صحيفه نور، سخنراني8/8 /58.
5- روزنامه حبل المتين، ش25ذي الحجه1324ق.
6- موسي نجفي، انديشه سياسي و تاريخ نهضت حاج آقانورالله، ص379.
7- حاج آقانورالله، رساله مقيم ومسافر، ص58.
8- همان، ص82.
9- موسي نجفي، انديشه سياسي و تاريخ نهضت حاج آقانورالله، ص379.
10- علي نصر اصفهاني، همان، ص100.
11- رسول جعفريان، و موسي نجفي، سده تحريم تنباكو، ص138.
12- حسن معاصر، تاريخ استقرار مشروطيت در ايران اسناد وزارت خارجه انگليس، ج1، ص27.
13- همان، ج1، ص270.
14- عبدالهادي حائري، همان، ص335.
15- روزنامه حبل المتين، جمادي الثاني1324.
16- حاج آقانورالله، همان، ص132.
17- روزنامه جهاد اكبر، ش5، 1325ق.
18- روزنامه مقدس ملي اصفهان، 1325ق.