انديشه سياسي حاج آقانورالله در مشروطه اصفهان(1324-1327ق)(3)
نويسنده:احمد جواني*
مشروطه خواهي
اختلاف برداشت از واژه «مشروطه(وساير مفاهيم) بيشتر از مباني فكري و انديشه سياسي افراد ناشي مي شد.
حاج آقانورالله كه عالمي مجتهد و فقيه و از پيشگامان مبارزه با نظام سلطنتي مطلقه استبدادي بود، خود سياستمداري صاحب نظر در مقام رهبري مشروطه اصفهان قرار گرفت. وي در تبيين نگرش خود از مشروطه، برداشتي مبتني بر انديشه ديني داشت، بگونه اي كه اين برداشت، با نگرش انديشه سكولاريسم در تعارض كامل قرار گرفت. حاج آقانورالله كه خود در ميدان عمل، پس از پيروزي مشروطه در اصفهان حكومت ديني تشكيل داد، آرمان گرايي واقع گرا بود. او در مخالفت با ديدگاه روشنفكران سكولار كه برداشتي غربي از مشروطه در ايران اسلامي داشتند نوشت: «مشروطه عين اسلام است و اسلام همان مشروطه است و مشروطه خواهي، اسلام خواهي است.»(1) وي معتقد بود: اگر مشروطه يعني قانون، پس بايد ديد كدام قانون؟
انديشه سياسي حاج آقانورالله در تعريف مشروطه و قانون، برداشتي کاملاً ديني داشت و در رساله ي «مقيم و مسافر» پيامبر(ص) را اولين مشروطه خواه معرفي مي كند. مي نويسد: «احكام اسلام همان است كه بوده و تا روز قيامت حلالش حلال و حرامش حرام، ودر كيفيت اجراي قانون گذاردن چه ضرر دارد و در مملكت اسلامي، قانون قرآن مجيد و سنت پيغمبراكرم(ص)باشد» از اين رو، «موافقت با قانون اسلام» را لازمه احكام مجلس شوراي ملي مي دانست.(2)
در حقيقت، از منظر دين اسلام، مشروطه يعني: مقيد كردن انسان در چارچوب بايدها و نبايدهاي الهي. حاج آقانورالله نيز در مسئله مشروطه، سنت نبوي و حكومت پيامبر(ص) را الگوي خود قرار مي دهد ومي گويد: «...برتمام ملل و دول عالم معلوم است، و تماماً صريحاً متفقند كه
اول پيغمبري كه مشروطه را بر ملت خود برقرار كرد، حضرت خاتم الانبياء(ع) است. حضرت پيامبر فرمودند: من پيغمبرم و از خودم امر ونهي ندارم و از جانب خدا پيغام آورده ام. به مصداق(وما ينطق عن الهوي ان هوالا وحي يوحي) احكام من از جانب خدا و خالق عالم است كه[اگر] مطابق حكم و قانون نباشد اطاعت آن لازم نيست.»(3) براين اساس، حاج آقانورالله در حكومت كوتاه خود در اصفهان سعي در پيروي از سنت نبوي و علوي داشت. وي به انحراف مشروطه اسلامي پس از پيامبر(ص) اشاره مي كند و مي نويسد: «پس از پيامبر(ص)، از شرايط بيعت، «ابايعك علي كتاب و سنت نبيه» بوده است. اين يعني مشروطه در اسلام و از اول اسلام بود. ولي معاويه اسلام را تبديل به سلطنت كرده و سلطنت مطلقه در اسلام از زمان معاويه و يزيد درست شد.»(4) برخلاف روشنفكران سكولار كه مشروطه را پديده جديد و محصول غرب مي دانستند، وي آن را يك تجربه در صدر اسلام مي داند كه پس از پيامبر(ص) و علي از بين رفته و براي جامعه امروز تازگي دارد.(5)
حاج آقانورالله كه مشروطه را قانون الهي مي دانست، با اشاره به نقش مجلس شورا در مورد قانون گذاري مي نويسد: «در مملكت اسلامي قانون الهي همان قرآن مجيد و سنت پيامبر(ص)است؛ وجعل قوانين درمجلس دارالشورا به دو قسم است: يكي در ترتيب اصلي قانون شريعت، كه چه كسي حق اجرا دارد و چگونگي اجراي قانون شريعت را دنبال مي كند. احكام و قانون همان است. قسم دوم، جعل قانون در امور عرفيه، وظيفه مجلس است. اموري كه قابل تغيير و تبديل و مربوط به امور مستحدثه است، در مجلس قانونگذاري مي شود و احكام مجلس بايد موافق قانون اسلام باشد.»(6) با وجود اين، بينش سياسي ايشان بسيار به مشروعه خواهان، از جمله شيخ فضل الله و امام خميني نزديك است.
د. مشروعه خواهي
همان گونه كه بيان شد، بينش سياسي حاج آقانورالله در دوره حاكميت در اصفهان بر اجراي احكام شريعت استوار بود. اين نگرش بزرگترين عامل اختلاف اساسي بين مشروطه خواهان بود؛ كه در تهران با شهادت شيخ فضل الله از سويي، و حاكميت مجدد مستبدان از سوي ديگر، به اوج خود رسيد.
حاج آقانورالله به عنوان سياستمدار ميدان عمل، بر اين عقيده بود كه براي رسيدن به آرمانها بايد از مسير واقعيت ها عبور كرد، و در تحولات اجتماعي تأمل در شرايط زماني و مكاني يك ضرورت است. وي در رساله «مقيم ومسافر» كه در پايان حكومت خود(327ق) در اصفهان نوشت، آورده است: «در شرايط موجود، چون مشروعه حقه امكان ندارد و مشروعه هم در ظرف خارج محقق نمي شود، كار به كام مستبدين مي گردد.»(7)
در حقيقت، وي در تشكيل حكومت اسلامي به سلسله ترتب معتقد بود. برهمين باور، براي حركت پادشاه در جاده درستي مي گفت:«پادشاه بايد عدالت كند، و فريادرس مظلوم باشد، حفظ حدود وثغور مملكت كند. اگر اينطور باشد و به احكام اسلام عمل نمايد و به تكاليف شرعيه و عقليه خود رفتار كند اطاعتش لازم است. ولي اگر احكام اسلام منسوخ، و اجانب مملكت اسلاميه را به تدابير سياسيه متصرف شوند، آيا بايد فرياد مظلوم را شنيد و گوش نداد، تا احكام اسلام منسوخ و قوانين اروپا كم كم جاري شود؟ هيچ عاقلي چنين رأي نمي دهد.»(8) وي با تجربه عملي كه داشت زمينه افزايش رشد و آگاهي و هدايت مردم را فراهم نمود از رموز موفقيت ايشان، تمركز بر بصيرت و بسيج و حضور مردم در عرصه سياسي بود.
حاج آقانورالله براي تحقق مشروطه مشروعه، از لوايح شيخ فضل الله نوري در نظارت فقها برقوانين
مصوب مجلس حمايت كرد و آن را ضمانت تطبيق قوانين مجلس با اسلام دانست.(9) در مجلس دوم، وي و شهيد مدرس جز فقهاي طراز اول معرفي شدند كه حاج آقانورالله به تهران نرفت.
آزادي
نگاه رهبر مشروطه اصفهان به مفهوم آزادي نيز متأثر از بينش ديني او بود: «در حكومت مشروطه هرچيز، غير ازآنچه كتاب و سنت مقيد نموده، آزادند؛ و نه آزادي به اين معني كه بعضي جهال خيال كرده و مي گويند كه مرادشان آزادي در مذهب باشد، بلكه حريت و آزادي مقصود است كه در كتاب وسنت فرموده، آزادي در برابر بندگي و بردگي سلطان است.» ديدگاه حاج آقانورالله در باب آزادي، مرز بين مشروطه غربي و شرعي را مشخص كرد و مردم اصفهان بيشتر در قالب بايدها و نبايدهاي الهي طالب آزادي بودند.
از همين رو، انسجام و همبستگي مردم در پيروي از حاج آقانورالله در آزادي خواهي و مبارزه عليه استبداد و استعمار و تحجر و انحراف نسبت به ساير ولايات مطلوبو پسنديده بود.
نتيجهگيري
1. استبداد و استعمار، هردو دشمن آزادي انسان و عامل اصلي در وابستگي و عقب ماندگي ايران مي باشند.
2. او يك آرمان گراي واقع گرا بود و در انديشه سياسي خود به شرايط زماني و مكاني بسيار اهميت مي داد. وي تحقق مشروعه حقه كامل را خاص ظهور امام زمان(عج) مي دانست، كه درآن زمان ممكن نبود.
3. حاج آقانورالله مشروطه را همان قانون اسلام و قوانين الهي مي دانست.
4. از مواضع شيخ فضل الله نوري، به ويژه لايحه نظارت فقها بر قوانين مجلس، حمايت مي كرد و آن را براي تضمين مشروعيت مشروطه لازم مي دانست.
5. حاج آقانورالله به شدت با مباني انديشه سياسي غرب زدگان سكولار ايراني مخالف بود.
6. وي از مشروعه خواهان افراطي گلايه داشت و آنها را فاقد درك و بينش سياسي مي دانست.
7. او معتقد به اجراي قوانين شريعت در مشروطه مشروعه بود و در عمل نيز نسبتاً موفق بود.
8. وي معتقد به استقلال سياسي و اقتصادي و فرهنگي ايران بود.
9. او در اجراي عدالت و رسيدگي به امور مردم بي پناه و مظلوم مصر بوده و سلطان را به رعايت اين دو توصيه مي كرد.
10. وي با همه هوش و نبوغ سياسي كه داشت، خطر
نفوذ روشفكران سكولار در مشروطه را جدي نگرفت و عليرغم تيزبيني، در مسئله فتح تهران در برابر افرادي نظير سردار اسعد بختياري، سكولار غرب زده، كوتاه آمد، ومقدمات انزواي سياسي خود و روحانيت را فراهم كرد. اين مسئله مي تواند عبرتي براي جمهوري اسلامي امروز ما باشد.
پي نوشت ها :
*عضو هيأت علمي دانشگاه امام حسين(ع).
1- رسول جعفريان وموسي نجفي، سده تحريم تنباكو، ص182.
2- حاج آقانورالله، همان، ص18.
3- همان، ص19.
4- همان، ص10 و11.
5- همان، ص4.
6- همان، ص10.
7- همان، ص11.
8- همان، ص75.
9- حسين مكي، مدرس قهرمان آزادي، ص48.
- جعفريان، رسول و موسي نجفي، سده تحريم تنباكو، تهران، اميركبير، 1373.
- حائري، عبدالهادي، تشيع و مشروطيت، تهران، اميركبير، 1364.
- دانشور علوي، نورالله، جنبش وطن پرستان اصفهاني و بختياري تهران، انزان، 1377.
- رائين، اسماعيل، حقوق بگيران انگليس در ايران، تهران، جاويد، 1363.
- روزنامه جهاد اكبر، اصفهان، 1325 تا1326ق.
- روزنامه حبل المتين اصفهان، 1306ش.
- روزنامه ملي مقدس اصفهان، 1327ق.
- صحيفه نور، سخنراني امام خميني(قدس سره)، 8/8 /58، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1372.
- كرماني، ناظم الاسلام، تاريخ بيداري ايرانيان، تهران، آگاه، 1361.
- معاصر، حسن، تاريخ استقرار مشروطيت در ايران اسناد وزارت خارجه انگليس، تهران، ابن سينا، 1348.
- مكي، حسين، مدرس قهرمان آزادي، تهران، كتاب1358.
- نجفي، حاج آقانورالله، مكالمات مقيمم و مسافر، اصفهان، رجب1327ق، چاپ سنگي.
- نجفي، موسي، انديشه سياسي و تاريخ نهضت حاج آقانورالله اصفهاني، تهران، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر، 1378.
- نصر اصفهاني، علي، وقايع اصفهان، اصفهان، مركز فرهنگي شهيد مدرس، 1379.
منبع:نشريه معرفت، شماره153..