نقش شهید بابایی در نيروي هوايي
گفتگو با سرتيپ خلبان علي محمد نادري، همرزم شهيد بابايي و مشاور عالي سازمان هوايي جمهوري اسلامي
مي گويد كه تاريخ ايران به او مي بالد. امير نادري، يكي از ذخاير گران بهاي انقلاب است كه مي تواند راوي بسياري از رشادت ها باشد و اين گفت و گو روايت بخشي از اين دلاورمردي هاست.
در خلال سال هاي 61 تا 64 فرموديد كه چيزهايي به عنوان اسرار كه آموزش ديده بوديد را آمريكا در اختيار عراق گذاشت، 2 مساله به وجود مي آيد يكي اين كه با توجه به اين كه وارد فضاي جنگ شده بوديم آيا اين امكان و تلقي را نبايد مي داشتيم كه ممكن است روزي آمريكا اين كار را بكند، براي اين مساله چه تمهيداتي چيده شده بود و بعد كه اين اتفاق افتاد در خلال اين 3 سال چه فرايندي طي شد كه ما به برتري مجدد برسيم؟
البته جنگ خواست كشور اسلامي ما نبود، چون ما در وضعيت تحولي انقلاب بوديم و نه آمادگي داشتيم و نه آموزشي براي جنگ ديده بوديم و نه فكري براي جنگ كرده بوديم،لذا ما هميشه در جنگ دنباله رو بوديم يعني روند را پيش مي برديم چون جنگ بر ما تحميل شد، وقتي اتفاقي در جنگ مي افتاد به فكر چاره انديشي مي افتاديم. اوايل كه وارد جنگ ناخواسته شديم با آموزش هايي كه ديده بوديم برتري هوايي با ما بود، كل نيروهي ما آموزش ديده آمريكا بودند. بعد از اين كه خرمشهر فتح شد، ابر قدرت ها به وحشت افتادند كه ممكن است جمهوري اسلامي موجب سقوط عراق شود و در كليه كشورهاي منطقه گسترش يابد، بنابراين آن ها آمدند، كمك كردند و انواع و اقسام سلاح هاي پيشرفته را در اختيار عراق و صدام گذاشتند. تمام روش هايي كه به ما آموزش داده بودند و تمام چيزهايي كه براي ما راز بود همه را در اختيار عراق گذاشتند، چون نمي خواستند ما موفق شويم از اين مرحله به بعد به چاره انديشي پرداختيم و از گروه هايي كه اين كار را انجام دادند گروهي بود كه در قرارگاه رعد مستقر بود كه هسته اصلي اش به فرماندهي شهيد بابايي و 2 شهيد بزرگوار ديگر يعني ستاري كه بخش پدافندي را بر عهده داشت و شهيد اردستاني بود. اين 3 نفر هسته اصلي و مركزي قرارگاه رعد را تشكيل دادند. پس از مدتي آن را به پايگاه اميديه كه غير فعال بود بردند و در آن جا به نوانديشي و نوآوري جديد رسيدند، كه هم در پدافند بعد از سال 66 سرنگوني در فتح فاو يا در والفجر 8 بيش از 4 فروند هواپيماهاي جنگنده عراق منهدم شد. در همان زمان يعني قبل از سال 64 اگر 2 تا از هواپيماهاي ما به عراق مي رفت و مي خواست عمليات جنگي انجام دهد، 100 درصد منهدم يا خلبانش شهيد مي شدند، يعني از سال 61 تا 64 اين روند وجود دارد، هم سوانح زيادي در نيروي هوايي داشتيم و هم شاهد توقف عمل در جبهه هاي زميني بوديم.
اگر مقدور است تا حدي تفاوت قبل و بعد مقطع مورد بحث را تشريح كنيد تا مشخص شود كه تاكتيك هاي هواييما تا سال 61 چطور بود و در آن 3 سال كه به نوانديشي رسيديم چه تحولي پيدا كرد؟
ما تا سال 61 يك روش پروازي داشتيم كه از آمريكا آموخته بوديم، كه تخصصي است و نيروهاي آموزش ديده هوايي و خلبانان مي دانند كه اين ها چيست،مثلا براي بمباران ها از روش اوج گرفتن و شيرجه زدن استفاده مي كرديم كه پس از لو رفتن اين روش ها را تغيير داديم. يا مثلا پدافند ما توسط اف 14 انجام مي شد كه روش خاصي بود و اصلا هواپيماهاي عراقي جرات نداشتند كه به فضاي ما بيايند چون وحشت خاصي از هواپيماهاي ما داشتند، اما پس از فتح خرمشهر اين روش در اختيار عراق گذاشته شد، به طوريكه هواپيماهاي پيش پا افتاده آن ها راحت اف 14 ما را طعمه قرار مي دادند، در اين مدت چندين هواپيماي اف 14 ما توسط آن ها زده شد. با تغيير روشي كه قرارگاه رعد داشت آن ها به وحشت افتادند ولي اين روش از رازهاي پروازي است كه الان نياز نيست من آن ها را مطرح كنم. ولي روشي كه قرارگاه رعد به وجود آورد با هواپيماهاي اف 14 هم مي توانستيم هواپيماهاي پيشرفته را به راحتي شكار كنيم. الان هم آمريكا واقعا نمي داند هواپيماي اف 14 كه به ما داده چه توانمندي هايي دارد، چرا كه برتري اف 14 ما يك برتري خاص نسبت به كليه هواپيماهاي كشورهاي اطراف ماست و به هر حال اين قدرتي است كه ما داريم و روشي است كه توسط قرارگاه رعد ابداع شده كه در واقع در بستر نيروي هوايي گسترش و تكوين يافته است. هواپيماهاي شكاري ما الان به روش ها و مهمات خاص تجهيز شده اند كه دشمن مطلع نيست و اين قدرتي است كه در جمهوري اسلامي به وجود آمده است. تا قبل از آن مي بينيم كه عراق به راحتي رادارها و تمام سيستم هاي پدافندي ما را مي زند، اصلا ما در اين مدت كور هستيم، چون تمام ضعف راداري و بينايي كشور در اختيار عاق بود و آن ها راحت با موشك هاي راداري و پرتو زن حتي رادارهاي دور برد ما را مي زدند چه برسد به موشك هاي پدافندي. هيچ امنيتي در مقابل عراق نداشتيم و واقعا پدافند ما در اين مدت كاري از دستش برنمي آمد، با تدبيري كه قرارگاه رعد با فكر شهيد بابايي به وجود آورد نيرو هوايي زنده شد. وقتي يكي از هواپيماهاي عراق كه شهرهاي ما را بمباران مي كرد در آسمان اصفهان سرنگون شد، از آن زمان ديگر ما شهر زني نداريم و نيروهاي ما در جبهه ها حركت مي كنند. آن زمان در پايگاه دزفول بودم از جبهه مي آمدند و مي گفتند كه نيروهاي عراق با يك هواپيماي تقريبا مسافربري آشغال هاي اداري و پاره آجرها را روي ما مي ريزند و در واقع اين طور با حالت خفت باري مي گويند شما هيچ كاري از دستتان برنمي آيد، يعني تا اين جد مدعي شده بودند، چرا كه آن روش ها در اختيار دشمن قرار گرفته بود و با سلاح هاي پيشرفته كاري از ما ساخته نبود، لذا قرارگاه رعد و اين مجموعه كه اشاره كردم تدابيري انديشيدند كه هم پدافند و هم آفند زنده شد و با برتري هوايي كه نيروي هوايي به دست آورد جبهه هاي ما هم متحرك شدند و موفقيت هاي چشمگير خوبي را بعد از سال 64 در جبهه ها مي بينيم.
يكي از موضوعاتي كه درباره اين شهيد مطرح مي شود تذكراتي است كه در آن برهه دوستان يا حتي سران نظام به ايشان مي دادند كه خيلي خودش را درگير پرواز نكند و از وارد شدن به فضاي اجراييات منعش مي كردند، اما ايشان چندان توجهي به اين مورد نداشت راجع به اين موضوعات هم بفرماييد.
نه اين كه توجه نمي كرد، كاملا هم توجه مي كرد چون من شاهد بودم. آقاي رفسنجاني و دكتر روحاني از كساني بودند كه با لباس مبدل و بسيجي بيشتر به جبهه ها مي آمدند. آقاي رفسنجاني تاكيد داشت و مي گفت: شما كه فرمانده هستيد نبايد پرواز كنيد و بايد روي زمين كارها را تدبير كنيد. ايشان هم قول داده بود كه اين كار را نكند مگر در مواقعي كه لازم است. اشاره كردم كه ايشان با همه هواپيماها آشنايي داشت درهمان زماني كه شهيد شد ايشان خلبان اف 14 بود ولي با اف 4 و اف 5 هم پرواز مي كرد. لزومش هم در اين بود كه روش هاي جديد پروازي را به معلمان خلبان اين هواپيماها آموزش دهد. در همين پروازي كه شهيد شد و من در خدمتش بودم به عنوان معلم خلبان در كابين عقب نشسته بود و در حال آموزش به من بود، بنابراين او پرواز جنگي را به عنوان يك خلبان جنگي كنار گذاشته بود، ولي به عنوان معلم خلبان آگاهي كه بايد اين روش ها را آموزش مي داد در زمان هايي كه ضرورت اقتضا مي كرد وارد عمل مي شد. متاسفانه در آن پروازي هم كه شهيد شد چون تنها كسي بود كه به آن منطقه آشنايي داشت، از زمين هم رفته بود چون جبهه هاي ما مملو از پدافندهاي خودي بود و ايشان با مسيرها آشنايي داشت، گاهي ضرورت ايجاب مي كرد كه برخي پروازها را انجام دهد، مثل همين پروازي كه در خدمتش بودم. من به ابعادي از شخصيت شهيد بابايي اشاره كردم، نه من مي توانم تمام ابعاد را به طور كامل بگويم و نه مجالش در اين فرصت كوتاه هست. خاطره اي يادم هست، در يكي از شب هاي حمله كه من معاون عملياتي پايگاه 5 در اميديه بودم، شهيد اردستاني گفت، شهيد بابايي مي گويد به امامزاده اي كه آن جا هست برويم، يك غروب باراني بود، جلوي امامزاده بركه اي بود كه در آن وضو گرفتيم و زيارت كرديم، ايشان دعاي كميل را با صداي نيمه گرفته خواند. با وجودي كه من در مراسم مذهبي زياد شركت كرده ام، ولي به جرات مي توانم قسم بخورم از مراسم هايي بود كه واقعا سراپاي بدن و انسان را آب مي كرد. ايشان حالت عارفانه اي داشت حرف، دعا و مسائلش به جان انسان مي نشست. او با حالتي كه داشت به آن نيمه شب باراني سرد حالت خاص و روحاني بخشيد كه انسان شيفته او مي شد. بايد با كساني كه بيشتر در خدمت ايشان بودند، صحبت شود و ابعاد شخصيتي او كشف و به صورت كتاب هايي براي آيندگان درآيد. من بيش از 4-3 سال توفيق اين را نداشتم كه خدمت شهيد باشم و فقط درصدي از خصايص او را ديدم كه به آن اشاره كردم.
جنگنده بمب افكن هاي نيروي هوايي با بيش از سيصد سورتي پرواز و استفاده از بمب هاي سنگين، آن چنان جهنمي براي دشمن ساختند كه تا پيش از اين حتي به خواب هم نديده بودند.
دشمن كه در اين منطقه ماه ها پيش از عمليات «كربلاي 4» با الهام از طرح هاي اسرائيلي، اقدام به ايجاد خاكريزهاي مثلثي و ايجاد استحكامات بسيار گسترده درآن ها كرده بود، گمان نمي كرد كه اين خاكريزها به گورستان نيروها و تجهيزات بدل شود، اما بار ديگر حضور نيروهاي بسيار معتقد در زمين و پشتيباني هوايي معادله جنگ را به نفع جمهوري اسلامي ايران عوض كرد.
خلاصه آن كه اين بار نيز استراتژي نظامي شهيد بابايي، ستاري و اردستاني در ايجاد تفكر بومي، تغيير تاكتيك هاي پروازي، رويكرد به خودكفايي به ثمر نشست و در اين عمليات به رغم استفاده از تاكتيك پرواز در ارتفاع سطح كه در اين ارتفاع انواع آتش اعم از گلوله هاي توپ، تانك، خمپاره، سلاح هاي نيمه سنگين و سبك و انواع تركش وجود دارد حتي يك گلوله يا تركش به جنگنده هاي ما اصابت نكرد!
« والفجر 8 » نيز بسيار موثر واقع شده بود و انهدام نزديك به چهل فروند هواپيماهاي پيشرفته دشمن و ايجاد روش هاي نوين، موجب برتري هوايي بر نيروي هوايي بسيار مجهز عراق شده بود.
ناشي از عوامل متعددي بود، اما به طور كل، حضور نيروي مومن و معتقد در خطوط اول جبهه، يكپارچگي ميان نيروي زميني ارتش با سپاه و بسيج و عمليات و پوشش گسترده هوايي و انهدام زرهي ارتش عراق، مهم ترين اين عوامل است.
او هميشه از خدا شهادت را مي خواست و دوست داشت طوري شهيد شود كه كمترين ضرر را به جمهوري اسلامي بزند. واقعا هم همين اتفاق افتاد چون هيچ خلباني نيست كه شهيد شود و هواپيمايش سالم بنشيند ولي اين اتفاق براي شهيد بابايي افتاد.
دو چيز باقي مي ماند: يكي اين كه احساس مي كنيد بعد از شهادت ايشان تا چه اندازه منش و خواسته هاي ايشان، چه در سطح جامعه و چه در سطح نيرو جاري و ساري است؟ و فكر مي كنيد ديگران تا چه حد راه ايشان را ادامه دهند؟
ايشان آثار علمي و پابرجايي به وجود آورد. اين طور نيست كه ما بگوييم كه او يك كتابي نوشت و كسي نخواند. روشي به وجود آورد كه درنيروي هوايي ما دنباله رو دارد و عملا چون مفيد بود اجرا مي شود. نمي دانم جامعه چقدر از اين شهيد الگو گرفته است شايد كساني كه بايد اين رسالت را انجام مي دادند كوتاهي كردند، آموزه اي كه بايد از زندگي اين شهيد به جوانان داده مي شد داده نشده است. ولي آن روش هاي عملي كه ايشان در نيروي هوايي به وجود آوردند همچنان ادامه دارد. تمام متفكران نيروي هوايي به اين روش ها مجهز هستند. من مصداق تفكر و گفتار اين شهيد را عينا در تحول جنگ تحميلي زماني كه خود آمريكا، عراق را مورد تجاوز قرار داد، ديدم تعدادي از خلبان هاي عراقي فرار كرده و به كشور ما آمده بودند. من آن موقع فرمانده پايگاه دوم تبريز بودم صحبتي با آنان داشتم كه الان وضعتان چيست آن ها مطرح كردند كه هر چه دشمن به ما داد هيچ فايده اي براي ما نداشت و ندارد. به آن ها گفتم چه مي خواهيد تا سوغات به كشورتان ببريد؟ گفتند فانوس به ما دهيد. واقعا تعجب كردم و اين حرف شهيد يادم آمد كه اگر ما دوچرخه بسازيم خودكفا مي شويم و با چنگ خودمان براي خودمان يك پناهگاه بكنيم اين به حال ما مفيد است و من آن جا عينا ديدم و فهميدم بايد يك تفكر بسيجي خودكفايي در كشورمان به وجود بياوريم تا خودمان روي پاي خودمان بايستيم، اگر مي خواهيم در مقابل دشمن ابر قدرت ها پابرجا و مستحكم باقي بمانيم بايد از فكر نيروهاي داخلي خودمان استفاده كنيم، ابداعات و اختراعات نظامي و سيستم تجهيزاتي خودمان را داشته باشيم.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 33
درآمد
مي گويد كه تاريخ ايران به او مي بالد. امير نادري، يكي از ذخاير گران بهاي انقلاب است كه مي تواند راوي بسياري از رشادت ها باشد و اين گفت و گو روايت بخشي از اين دلاورمردي هاست.
لطفا در ابتدا خودتان را معرفي بفرماييد.
از آشنايي خودتان با شهيد بابايي بفرماييد؟
در خلال سال هاي 61 تا 64 فرموديد كه چيزهايي به عنوان اسرار كه آموزش ديده بوديد را آمريكا در اختيار عراق گذاشت، 2 مساله به وجود مي آيد يكي اين كه با توجه به اين كه وارد فضاي جنگ شده بوديم آيا اين امكان و تلقي را نبايد مي داشتيم كه ممكن است روزي آمريكا اين كار را بكند، براي اين مساله چه تمهيداتي چيده شده بود و بعد كه اين اتفاق افتاد در خلال اين 3 سال چه فرايندي طي شد كه ما به برتري مجدد برسيم؟
البته جنگ خواست كشور اسلامي ما نبود، چون ما در وضعيت تحولي انقلاب بوديم و نه آمادگي داشتيم و نه آموزشي براي جنگ ديده بوديم و نه فكري براي جنگ كرده بوديم،لذا ما هميشه در جنگ دنباله رو بوديم يعني روند را پيش مي برديم چون جنگ بر ما تحميل شد، وقتي اتفاقي در جنگ مي افتاد به فكر چاره انديشي مي افتاديم. اوايل كه وارد جنگ ناخواسته شديم با آموزش هايي كه ديده بوديم برتري هوايي با ما بود، كل نيروهي ما آموزش ديده آمريكا بودند. بعد از اين كه خرمشهر فتح شد، ابر قدرت ها به وحشت افتادند كه ممكن است جمهوري اسلامي موجب سقوط عراق شود و در كليه كشورهاي منطقه گسترش يابد، بنابراين آن ها آمدند، كمك كردند و انواع و اقسام سلاح هاي پيشرفته را در اختيار عراق و صدام گذاشتند. تمام روش هايي كه به ما آموزش داده بودند و تمام چيزهايي كه براي ما راز بود همه را در اختيار عراق گذاشتند، چون نمي خواستند ما موفق شويم از اين مرحله به بعد به چاره انديشي پرداختيم و از گروه هايي كه اين كار را انجام دادند گروهي بود كه در قرارگاه رعد مستقر بود كه هسته اصلي اش به فرماندهي شهيد بابايي و 2 شهيد بزرگوار ديگر يعني ستاري كه بخش پدافندي را بر عهده داشت و شهيد اردستاني بود. اين 3 نفر هسته اصلي و مركزي قرارگاه رعد را تشكيل دادند. پس از مدتي آن را به پايگاه اميديه كه غير فعال بود بردند و در آن جا به نوانديشي و نوآوري جديد رسيدند، كه هم در پدافند بعد از سال 66 سرنگوني در فتح فاو يا در والفجر 8 بيش از 4 فروند هواپيماهاي جنگنده عراق منهدم شد. در همان زمان يعني قبل از سال 64 اگر 2 تا از هواپيماهاي ما به عراق مي رفت و مي خواست عمليات جنگي انجام دهد، 100 درصد منهدم يا خلبانش شهيد مي شدند، يعني از سال 61 تا 64 اين روند وجود دارد، هم سوانح زيادي در نيروي هوايي داشتيم و هم شاهد توقف عمل در جبهه هاي زميني بوديم.
اين تدابير چه بود؟
اگر مقدور است تا حدي تفاوت قبل و بعد مقطع مورد بحث را تشريح كنيد تا مشخص شود كه تاكتيك هاي هواييما تا سال 61 چطور بود و در آن 3 سال كه به نوانديشي رسيديم چه تحولي پيدا كرد؟
ما تا سال 61 يك روش پروازي داشتيم كه از آمريكا آموخته بوديم، كه تخصصي است و نيروهاي آموزش ديده هوايي و خلبانان مي دانند كه اين ها چيست،مثلا براي بمباران ها از روش اوج گرفتن و شيرجه زدن استفاده مي كرديم كه پس از لو رفتن اين روش ها را تغيير داديم. يا مثلا پدافند ما توسط اف 14 انجام مي شد كه روش خاصي بود و اصلا هواپيماهاي عراقي جرات نداشتند كه به فضاي ما بيايند چون وحشت خاصي از هواپيماهاي ما داشتند، اما پس از فتح خرمشهر اين روش در اختيار عراق گذاشته شد، به طوريكه هواپيماهاي پيش پا افتاده آن ها راحت اف 14 ما را طعمه قرار مي دادند، در اين مدت چندين هواپيماي اف 14 ما توسط آن ها زده شد. با تغيير روشي كه قرارگاه رعد داشت آن ها به وحشت افتادند ولي اين روش از رازهاي پروازي است كه الان نياز نيست من آن ها را مطرح كنم. ولي روشي كه قرارگاه رعد به وجود آورد با هواپيماهاي اف 14 هم مي توانستيم هواپيماهاي پيشرفته را به راحتي شكار كنيم. الان هم آمريكا واقعا نمي داند هواپيماي اف 14 كه به ما داده چه توانمندي هايي دارد، چرا كه برتري اف 14 ما يك برتري خاص نسبت به كليه هواپيماهاي كشورهاي اطراف ماست و به هر حال اين قدرتي است كه ما داريم و روشي است كه توسط قرارگاه رعد ابداع شده كه در واقع در بستر نيروي هوايي گسترش و تكوين يافته است. هواپيماهاي شكاري ما الان به روش ها و مهمات خاص تجهيز شده اند كه دشمن مطلع نيست و اين قدرتي است كه در جمهوري اسلامي به وجود آمده است. تا قبل از آن مي بينيم كه عراق به راحتي رادارها و تمام سيستم هاي پدافندي ما را مي زند، اصلا ما در اين مدت كور هستيم، چون تمام ضعف راداري و بينايي كشور در اختيار عاق بود و آن ها راحت با موشك هاي راداري و پرتو زن حتي رادارهاي دور برد ما را مي زدند چه برسد به موشك هاي پدافندي. هيچ امنيتي در مقابل عراق نداشتيم و واقعا پدافند ما در اين مدت كاري از دستش برنمي آمد، با تدبيري كه قرارگاه رعد با فكر شهيد بابايي به وجود آورد نيرو هوايي زنده شد. وقتي يكي از هواپيماهاي عراق كه شهرهاي ما را بمباران مي كرد در آسمان اصفهان سرنگون شد، از آن زمان ديگر ما شهر زني نداريم و نيروهاي ما در جبهه ها حركت مي كنند. آن زمان در پايگاه دزفول بودم از جبهه مي آمدند و مي گفتند كه نيروهاي عراق با يك هواپيماي تقريبا مسافربري آشغال هاي اداري و پاره آجرها را روي ما مي ريزند و در واقع اين طور با حالت خفت باري مي گويند شما هيچ كاري از دستتان برنمي آيد، يعني تا اين جد مدعي شده بودند، چرا كه آن روش ها در اختيار دشمن قرار گرفته بود و با سلاح هاي پيشرفته كاري از ما ساخته نبود، لذا قرارگاه رعد و اين مجموعه كه اشاره كردم تدابيري انديشيدند كه هم پدافند و هم آفند زنده شد و با برتري هوايي كه نيروي هوايي به دست آورد جبهه هاي ما هم متحرك شدند و موفقيت هاي چشمگير خوبي را بعد از سال 64 در جبهه ها مي بينيم.
اين فرايند تا چه سالي ادامه داشت؟
از روابط خودتان با مرحوم شهيد بابايي بيشتر بفرماييد؟
از خلقيات و روحيات ايشان بفرماييد؟ نوع نگاهشان به جامعه و انقلاب چطور بود؟
راجع به آينده نگري و اين مديريت دلسوزانه اش هم بگوييد؟
يكي از موضوعاتي كه درباره اين شهيد مطرح مي شود تذكراتي است كه در آن برهه دوستان يا حتي سران نظام به ايشان مي دادند كه خيلي خودش را درگير پرواز نكند و از وارد شدن به فضاي اجراييات منعش مي كردند، اما ايشان چندان توجهي به اين مورد نداشت راجع به اين موضوعات هم بفرماييد.
نه اين كه توجه نمي كرد، كاملا هم توجه مي كرد چون من شاهد بودم. آقاي رفسنجاني و دكتر روحاني از كساني بودند كه با لباس مبدل و بسيجي بيشتر به جبهه ها مي آمدند. آقاي رفسنجاني تاكيد داشت و مي گفت: شما كه فرمانده هستيد نبايد پرواز كنيد و بايد روي زمين كارها را تدبير كنيد. ايشان هم قول داده بود كه اين كار را نكند مگر در مواقعي كه لازم است. اشاره كردم كه ايشان با همه هواپيماها آشنايي داشت درهمان زماني كه شهيد شد ايشان خلبان اف 14 بود ولي با اف 4 و اف 5 هم پرواز مي كرد. لزومش هم در اين بود كه روش هاي جديد پروازي را به معلمان خلبان اين هواپيماها آموزش دهد. در همين پروازي كه شهيد شد و من در خدمتش بودم به عنوان معلم خلبان در كابين عقب نشسته بود و در حال آموزش به من بود، بنابراين او پرواز جنگي را به عنوان يك خلبان جنگي كنار گذاشته بود، ولي به عنوان معلم خلبان آگاهي كه بايد اين روش ها را آموزش مي داد در زمان هايي كه ضرورت اقتضا مي كرد وارد عمل مي شد. متاسفانه در آن پروازي هم كه شهيد شد چون تنها كسي بود كه به آن منطقه آشنايي داشت، از زمين هم رفته بود چون جبهه هاي ما مملو از پدافندهاي خودي بود و ايشان با مسيرها آشنايي داشت، گاهي ضرورت ايجاب مي كرد كه برخي پروازها را انجام دهد، مثل همين پروازي كه در خدمتش بودم. من به ابعادي از شخصيت شهيد بابايي اشاره كردم، نه من مي توانم تمام ابعاد را به طور كامل بگويم و نه مجالش در اين فرصت كوتاه هست. خاطره اي يادم هست، در يكي از شب هاي حمله كه من معاون عملياتي پايگاه 5 در اميديه بودم، شهيد اردستاني گفت، شهيد بابايي مي گويد به امامزاده اي كه آن جا هست برويم، يك غروب باراني بود، جلوي امامزاده بركه اي بود كه در آن وضو گرفتيم و زيارت كرديم، ايشان دعاي كميل را با صداي نيمه گرفته خواند. با وجودي كه من در مراسم مذهبي زياد شركت كرده ام، ولي به جرات مي توانم قسم بخورم از مراسم هايي بود كه واقعا سراپاي بدن و انسان را آب مي كرد. ايشان حالت عارفانه اي داشت حرف، دعا و مسائلش به جان انسان مي نشست. او با حالتي كه داشت به آن نيمه شب باراني سرد حالت خاص و روحاني بخشيد كه انسان شيفته او مي شد. بايد با كساني كه بيشتر در خدمت ايشان بودند، صحبت شود و ابعاد شخصيتي او كشف و به صورت كتاب هايي براي آيندگان درآيد. من بيش از 4-3 سال توفيق اين را نداشتم كه خدمت شهيد باشم و فقط درصدي از خصايص او را ديدم كه به آن اشاره كردم.
درباره عمليات كربلاي 5 بفرماييد. چه نوع عملياتي بود؟
جنگنده بمب افكن هاي نيروي هوايي با بيش از سيصد سورتي پرواز و استفاده از بمب هاي سنگين، آن چنان جهنمي براي دشمن ساختند كه تا پيش از اين حتي به خواب هم نديده بودند.
دشمن كه در اين منطقه ماه ها پيش از عمليات «كربلاي 4» با الهام از طرح هاي اسرائيلي، اقدام به ايجاد خاكريزهاي مثلثي و ايجاد استحكامات بسيار گسترده درآن ها كرده بود، گمان نمي كرد كه اين خاكريزها به گورستان نيروها و تجهيزات بدل شود، اما بار ديگر حضور نيروهاي بسيار معتقد در زمين و پشتيباني هوايي معادله جنگ را به نفع جمهوري اسلامي ايران عوض كرد.
خلاصه آن كه اين بار نيز استراتژي نظامي شهيد بابايي، ستاري و اردستاني در ايجاد تفكر بومي، تغيير تاكتيك هاي پروازي، رويكرد به خودكفايي به ثمر نشست و در اين عمليات به رغم استفاده از تاكتيك پرواز در ارتفاع سطح كه در اين ارتفاع انواع آتش اعم از گلوله هاي توپ، تانك، خمپاره، سلاح هاي نيمه سنگين و سبك و انواع تركش وجود دارد حتي يك گلوله يا تركش به جنگنده هاي ما اصابت نكرد!
« والفجر 8 » نيز بسيار موثر واقع شده بود و انهدام نزديك به چهل فروند هواپيماهاي پيشرفته دشمن و ايجاد روش هاي نوين، موجب برتري هوايي بر نيروي هوايي بسيار مجهز عراق شده بود.
ناشي از عوامل متعددي بود، اما به طور كل، حضور نيروي مومن و معتقد در خطوط اول جبهه، يكپارچگي ميان نيروي زميني ارتش با سپاه و بسيج و عمليات و پوشش گسترده هوايي و انهدام زرهي ارتش عراق، مهم ترين اين عوامل است.
از پرواز آخر بگوييد، عمليات چه بود و بر چه اساسي شكل گرفته بود؟
او هميشه از خدا شهادت را مي خواست و دوست داشت طوري شهيد شود كه كمترين ضرر را به جمهوري اسلامي بزند. واقعا هم همين اتفاق افتاد چون هيچ خلباني نيست كه شهيد شود و هواپيمايش سالم بنشيند ولي اين اتفاق براي شهيد بابايي افتاد.
آن مساله اصلا چگونه اتفاق افتاد؟
شما بعد از آن اتفاق چه حس و حالي داشتيد؟
دو چيز باقي مي ماند: يكي اين كه احساس مي كنيد بعد از شهادت ايشان تا چه اندازه منش و خواسته هاي ايشان، چه در سطح جامعه و چه در سطح نيرو جاري و ساري است؟ و فكر مي كنيد ديگران تا چه حد راه ايشان را ادامه دهند؟
ايشان آثار علمي و پابرجايي به وجود آورد. اين طور نيست كه ما بگوييم كه او يك كتابي نوشت و كسي نخواند. روشي به وجود آورد كه درنيروي هوايي ما دنباله رو دارد و عملا چون مفيد بود اجرا مي شود. نمي دانم جامعه چقدر از اين شهيد الگو گرفته است شايد كساني كه بايد اين رسالت را انجام مي دادند كوتاهي كردند، آموزه اي كه بايد از زندگي اين شهيد به جوانان داده مي شد داده نشده است. ولي آن روش هاي عملي كه ايشان در نيروي هوايي به وجود آوردند همچنان ادامه دارد. تمام متفكران نيروي هوايي به اين روش ها مجهز هستند. من مصداق تفكر و گفتار اين شهيد را عينا در تحول جنگ تحميلي زماني كه خود آمريكا، عراق را مورد تجاوز قرار داد، ديدم تعدادي از خلبان هاي عراقي فرار كرده و به كشور ما آمده بودند. من آن موقع فرمانده پايگاه دوم تبريز بودم صحبتي با آنان داشتم كه الان وضعتان چيست آن ها مطرح كردند كه هر چه دشمن به ما داد هيچ فايده اي براي ما نداشت و ندارد. به آن ها گفتم چه مي خواهيد تا سوغات به كشورتان ببريد؟ گفتند فانوس به ما دهيد. واقعا تعجب كردم و اين حرف شهيد يادم آمد كه اگر ما دوچرخه بسازيم خودكفا مي شويم و با چنگ خودمان براي خودمان يك پناهگاه بكنيم اين به حال ما مفيد است و من آن جا عينا ديدم و فهميدم بايد يك تفكر بسيجي خودكفايي در كشورمان به وجود بياوريم تا خودمان روي پاي خودمان بايستيم، اگر مي خواهيم در مقابل دشمن ابر قدرت ها پابرجا و مستحكم باقي بمانيم بايد از فكر نيروهاي داخلي خودمان استفاده كنيم، ابداعات و اختراعات نظامي و سيستم تجهيزاتي خودمان را داشته باشيم.
از مراسمي كه براي بعد از شهادت ايشان انجام گرفت كمي برايمان توضيح دهيد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 33
/ج