شهيده طاهره هاشمي در قامت يک خواهر (3)

با تلاشي مثال زدني نقاشي و خط را از برادر آموخت تا از اين طريق نيز پيام انقلاب، امام و شهدا را به همشهري هاي خود برساند. او در اين راه حتي لحظه اي از خستگي گلايه نکرد و از قبول مسئوليت پاپس نکشيد و سرانجام نيز با شهادت خود زيباترين نقش حياتش را بر بوم زندگي ترسيم کرد.
شنبه، 21 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهيده طاهره هاشمي در قامت يک خواهر (3)

شهيده طاهره هاشمي در قامت يک خواهر (3)
شهيده طاهره هاشمي در قامت يک خواهر (3)


 





 
گفتگو با قاسم هاشمي

درآمد
 

با تلاشي مثال زدني نقاشي و خط را از برادر آموخت تا از اين طريق نيز پيام انقلاب، امام و شهدا را به همشهري هاي خود برساند. او در اين راه حتي لحظه اي از خستگي گلايه نکرد و از قبول مسئوليت پاپس نکشيد و سرانجام نيز با شهادت خود زيباترين نقش حياتش را بر بوم زندگي ترسيم کرد.

به هنگام شهادت خواهرتان چند سال داشتيد؟
 

طاهره چهارده ساله بود و من بيست و پنج سال داشتم.

آيا هنگام شهادت خواهرتان در آمل بوديد؟
 

خير، من در تهران بودم.

پس چگونه از شهادت او با خبر شديد؟
 

ما يک برنامه عقد و عروسي داشتيم و خواهرم فاطمه داشت ازدواج مي کرد. فاميل هاي داماد و عده اي از فاميل هاي ما هم تهران بودند که اين خبر را به ما دادند.

آشوب هاي آمل مسبوق با سابقه بود و في البداهه پيش نيامد. شما از آن جريان چه مي دانيد؟
 

جريان حمله گروه هاي چپ به آمل از مدت ها قبل طراحي شده بود. عده اي از آنها در جنگل هاي اطراف آمل مستقر شده بودند و داشتند سازمان دهي مي کردند و گاهي هم براي مردم شهر ايجاد مزاحت مي کردند. بچه هاي سپاه پيوسته با اينها درگير بودند. کمين مي زدند و کمين مي خوردند. عناصري هم در داخل شهر بودند که با آنها ارتباط داشتند و طبق برنامه ريزي قبلي، سعي داشتند شهر را به تصرف خود درآورند. اينها مي آمدند و در شهر براي مردم مزاحمت ايجاد مي کردند و بعد به جنگل مي گريختند و بچه هاي سپاه دنبالشان بودند.

خانواده شما همگي در آمل بودند؟
 

بله، پدر و مادرم و چند خواهر و برادرم آنجا بودند و من در تهران در تدارکات سپاه در واحد مهندسي کار مي کردم. برادر بزرگ ترم، آقا حسام، هم ارتشي بودند و در زمان درگيري به آمل رفته بودند.

در دوره قبل از انقلاب و در جريان انقلاب کجا بوديد و خواهر شهيدتان چه فعاليت هايي داشت؟
 

در آمل بودم و در تظاهرات و جلسات مختلف شرکت داشتيم. خواهرهاي من هم در اين زمينه ها بسيار فعال بودند، خواهرانم جزو بچه هاي چادري و مذهبي شهر بودند. طاهره هم با اينکه خيلي کوچک بودند، همراه آنها شرکت کردند، تعدادشان خيلي کم بود و طاهره هم که هشت نه سال بيشتر نداشت، همراه آنها رفته بود.

چه سالي؟
 

سال 56، تازه جريانات انقلابي در ميان دانش آموزان و دانشجويان آمله به راه افتاده بود. طاهره سال اول يا دوم دبستان بود و هميشه صف اول مي رفت. مردم خيلي نگران بودند که چه خواهد شد.

طاهره در بچگي شلوغ بود يا آرام؟
 

خيلي بچه مؤدبي بود و هميشه هم چهره خندان و شادابي داشت. خيلي هم پر جنب و جوش بود. درسش هم خيلي خوب بود. به گرافيک و خط هم علاقه داشت و من به خاطر رشته تحصيلي ام که معماري بود، به اين چيزها وارد بودم و با او کار مي کردم. به نظر من نسبت به سنش خيلي خوب ياد گرفته بود و آثاري داشت که براي خود من هم جالب بود. متأسفانه آثار و نوشته هاي او را افراد مختلف از نهادهاي گوناگون مثل بسيج، سپاه، بنياد شهيد از ما گرفتند و بردند و پس ندادند و الان هم نمي دانيم اين آثار کجا هستند که شما را به آنجا ارجاع بدهيم. آخرين آثاري هم که از او داشتم در ارتباط با منافقين و تجاوزات آمريکا بود، داديم به بنياد شهيد استان که مرتب و چاپ کنند.

شهيده طاهره هاشمي در قامت يک خواهر (3)

آيا از کودکي ويژگي خاصي داشت؟
 

اساساً جو خانواده ما يک جو مذهبي و فرهنگي بود و همه خواهر و برادرها اهل مطالعه و سئوال کردن بودند. پدرمان هم شعر مي گفتند و هم اهل ادبيات بودند و بسيار مذهبي و اهل هيئت و حضور ايشان پيوسته در تمام بچه ها تأثيرگذار بود. خاطره جالبي که از طاهره دارم اين است که يکي از دوستان طلبه مي گفت در سال 59 و 60 که حزب جمهوري اسلامي خيلي مورد ظلم و از طرف منافقين تحت فشار بود، طاهره هميشه دو تا روزنامه جمهوري مي خريد و مي گفت که اين تنها کمکي است که از دستي برمي آيد.

در زمينه هاي ديني و مذهبي چه کسي او را راهنمايي مي کرد؟
 

پدرمان که هيئت داشتند و طبيعتاً بيشترين تأثير را روي اعضاي خانواده داشتند. از طرفي در محله اي که ما زندگي مي کرديم، جو مذهبي خاصي حاکم بود و حتي يک خانواده منافق هم نداشتيم و اين مسئله خيلي مؤثر بود. خانواده هاي محله ما اغلب اهل جلسات قرآن و حديث و نهج البلاغه بودند. پدرم هم که به شدت اهل مطالعه و نظر بودند و مناسباترين پاسخ ها را به سئوالات ما مي دادند. علاوه بر اينها خواهران بزرگ ترم اهل مطالعه و جلسات ديني و مبارزه بودند و طاهره تحت تأثير آنها هم بود. خواهر بزرگم فاطمه خانم که الان دروس حوزوي مي خواند. معصومه خانم معلم است. آذر خانم هم که دبير است. خلاصه همه افراد خانواده، فرهنگي هستند و اين مسئله هم در تربيت طاهره بسيار تأثير داشته است. برادر بزرگم برايمان کتاب مي آوردند. خود من هم در اين زمينه کمک مي کردم.

قبل از انقلاب عمدتاً چه کتاب هايي در خانه شما مطالعه مي شدند؟
 

غير از قرآن و نهج البلاغه که توسط پدرمان مطرح و تدريس مي شد، من خودم در آن دوران دانشجوي معماري دانشگاه علم و صنعت و بعد دانشگاه تهران بودم، دقيقاً در جريان مبارزات و مطالعات دانشجويي بودم و کتاب هايي را در زمينه هاي مختلف انتخاب مي کردم و براي خانواده مي بردم. يادم هست که از کتاب داستان گرفته تا کتاب هاي ايدئولوژيک را مي بردم. کتاب هايي مثل انقلاب الجزاير، کتاب هاي مرحوم فخرالدين حجازي، بعضي از کتاب هاي شهيد مطهري...

هيچ وقت با شما درد دل مي کرد؟
 

خواهرها همه توي يک اتاق بودند و من که از تهران مي رفتم آمل، در اتاق ديگري. اين ارتباط صميمانه را با همه شان داشتم و طبيعتاً طاهره هم مستثني نبود.

بيشترين دغدغه ذهني اين نوجوان چه بود؟
 

بيشترين دغدغه اش مبارزه با فعاليت هاي ضد انقلاب در مدرسه بود. بحث هايي که بين بچه ها مي شد، نمايشگاه هايي که مي گذاشتند و سئوالاتي که داشتند. خيلي با نوجوان هاي حالا فرق داشت. بيشترين ارزش در ذهن او وخيلي از نوجوان ها، انقلاب و ارزش هاي آن بود.عرض کردم دراولين تظاهرات آمل که تعداد خيلي کمي هم شرکتداشتند.در صف اول حضور داشت وبعدها هم در جلسات ديني و مبارزاتي همراه خواهرهايش مي رفت و لذا اساساً با نوجوان امروز فرق داشت و دغدغه هايش و احساس مسئوليت هايش از جنس ديگري بودند. پيروزي انقلاب و مزاحمت هاي ضد انقلاب پس از آن به گونه اي بود که نوجوان ها و جوان ها، از نظر فکري، يکشبه به اندازه ده سال رشد مي کردند و دائماً ذهنشان مشغول مسائل مهم و عمده بود. بچه هاي امروز دنبال مسائل ديگري هستند و دغدغه هايشان از جنس ديگري است. آن خود ساختگي و رشد آن زمان به سادگي به دست نمي آيد.

زياد سئوال مي کرد؟
 

سئوالات ديني و مبارزاتي را از خواهرها مي پرسيد. سئوالاتش از من بيشتر درباره مسائل هنري و طرح هاي گرافيکي بود که مي کشيد و به من نشان مي داد و مي خواست که از نظر تکنيکي ايرادهايش را بگويم. از نظر محتوايي، خودش کار مي کرد.

در زمينه کتاب هايي که مي خواست بخواند، از شما راهنمايي نمي خواست؟
 

ما خودمان پيشاپيش در خانواده زمينه را فراهم مي کرديم و کتاب هاي مناسب را در اختيارش قرار مي داديم. کتاب هايي را که مي بردم، خواهرها دقت داشتند و موارد مناسب را در اختيارش مي گذاشتند. به خواندن روزنامه جمهوري اسلامي خيلي علاقه داشت و از آن طريق پيگير مسائل بود. و در زمينه اخبار و اطلاعات و شرايط مملکت خط مي گرفت.

آيا روحيه هنري او، در گرايش به سمت اين کار افکار تأثير داشت؟
 

عرض کردم از همان بچگي بچه آرام و خندان و شادي بود. بعدها هم اعتقادات ديني بسيار محکمي داشت. حتي مي گفتند که علت اصلي شهادت او اين بود که نمي خواسته حجابش خدشه دار شود. تير اول را که مي خورد، روي زمين مي افتد و چادرش به جايي گير مي کند. از جا بلند مي شود که چادرش را آزاد کند که تير دوم به گلويش مي خورد. بسيار بچه منظم، معتقد و مسئولي بود.

از واقعه شهادت خواهرتان چه خاطره اي را به ياد داريد؟
 

ظاهراً او مي رود که دوستش را به خانه برساند و به خانواده هم مي گويد که اگر توانستم آذوقه و نان براي جوان هايي که دارند مي جنگند تهيه مي کنم و مي آورد. دو سه تا نانوايي مي روم و اگر شب دير شد خانه دوستم مي مانم. آن دوستش مورد اعتماد خانواده بود و رفت و آمد داشتيم. خانواده ما هم روي اين حساب، تصورش را نمي کردند که او شهيد شده باشد و گمان مي کردند شب را خانه دوستش مانده.

با اين اوصاف معلوم مي شود که نوجوان شجاعي بوده است.
 

بله، در همان تظاهراتي که چهل پنجاه نفر شرکت کردند، شايد ده دوازده نفر زن بودند و او با آنکه خيلي کوچک بود، رفته بود صف جلو. بسيار بچه مسئول و بي باکي بود. وقعي که ضرورت ايجاب مي کرد لحظه اي ترديد نمي کرد. در آن روز هم که کمونيست ها به شهر آمل حمله کردند، وضعيت بسيار خطرناکي بود و او از صبح تا ظهر که اوج درگيري بود، هر کمکي از دستش برآمد کرد و اين اتفاق، بعد از ظهر حدود ساعت چهار، افتاد.

سال ها از شهادت طاهره مي گذرد. حضور او در زندگي شما چگونه است؟
 

او هميشه هست. يکي اينکه من اسم دخترم را طاهره گذاشته ام. که الان مهندس عمران است. تأثير شهادتش روي نوجوانان شهر خيلي زياد بود. او اولين دختر نوجواني بود که در درگيري و شرايط بحراني شهيد شد. بعد از شهادتش نوجوان ها دسته دسته به خانه ما مي آمدند. من برايشان صحبت مي کردم. خواهرهايم صحبت مي کردند. گاهي جمعيت آن قدر زياد مي شد که کار را تقسيم مي کرديم و در هر اتاقي، يکي از ما عهده دار سخنراني و پاسخگويي مي شد و پيام او را به ديگران انتقال مي داديم و نوشته هايش را خوانديم. مجموعه نوشته ها و گرافيک هايش را چند بار نمايشگاه گذاشتيم که قطعاً تأثير زيادي داشته است. در مجموع خانواده، پيام شهيد را رساند و وظيفه مان را در حدي که به عهده داشتيم، انجام داديم. شهيد اثرش را مي گذارد.

اگر بخواهيد خواهرتان را در چند جمله توصيف کنيد، چه مي گوييد؟
 

طاهره طاهر بود، پاک بود و گمان مي کنم به خاطر همين اخلاص و پاکي بود که خداوند به او شأن شهادت داد. کسي که در راه حق قدم بگذارد، خداوند هم کمکش مي کند. ياد طاهره پيوسته در خانواده با شادي همراه است. همه ما با او زندگي مي کنيم. هميشه وقتي آمل مي رويم، اولين جايي که مي رويم زيارت قبر او و پدرم است. قطعاً فقدان او براي ما اندوه هم مي آورد، ولي هيچ کدام از ما احساس نمي کنيم ضرر کرده ايم.

کدام يک از بچه ها به او شبيه تر است؟
 

دخترم طاهره از نظر رفتار شبيه اوست و دختر کوچکم فاطمه از نظر قيافه.

به عنوان يک برادر خيلي به او افتخار مي کنيد؟
 

بله، باعث سرافرازي ماست و هيچ وقت خنده زيبايش را از ياد نمي برم. روحيه هنري و قدرت طراحي در آن سن به او اين توان را داده بود که نظم و ترتيب خاصي را چه در ظاهر و لباس و چه در رفتار و افکارش داشته باشد و هميشه يادش براي من مسرت بخش است.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 27




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط