مقدمه:
نماز یکی از مهمترین عبادتهای مسلمانان است که بر پا داشتن آن در عرفان اسلامی و سیروسلوک اهمیتی والا دارد. از همان آیات آغازین قرآن کریم، در سورة بقره، به اقامة نماز، و این که از نشانههای متقین است، اشارت رفته است «الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوة»(3/2)
و پس از آن نیز در سراسر قرآن، به برپایی آن تأکید شده است. در اهمیت نماز، الفاظ گهربار فراوان نیز از رسول خدا و سیره ایشان وجود دارد که صوفیه در کتب خویش، با استناد به همین آیات و احادیث در آداب نماز و ارزش آن در سلوک، سخنان بسیار نگاشته اند.از آن جمله میخوانیم
:
رسول (ص) گفت:«مثل این پنج نماز همچون جوی آب روشن است که بر در سرای کسی میرود و هر روز پنج بار خویشتن را بدان آب بشوید: ممکن است که بر وی هیچ شوخی بماند؟» گفتند:نه، یا رسول الله. گفت: «این پنج نماز گناه را آنچنان ببرد که آب شوخ را.»(غزالی،159:1375)
نقل ماجراهای اغراقآمیز از استغراق بزرگان تصوف در عالم نماز و کشف و شهود، از دیگر موضوعاتی است که در کتب صوفیه به جهت تشویق سالکان وجود دارد.
«یکی گفت: من از پس ذوالنون نماز میکردم. چون ابتدای تکبیر کرد و گفت:الله اکبر بیفتاد ؛ چون جسدی که اندر او حس نباشد.
و جنید- رضی الله عنه - چون پیر شد، هیچ ورد از اوراد جوانی ضایع نکرد. وی راگفتند: ایها الشیخ، ضعیف گشتی، بعضی از نوافل دست بدار.» گفت:« این چیزهایی است که اندر بدایت، هرچه یافته ام بدین یافته ام بعد از قضای خدای، محال باشد که دست ازین بدارم اندر نهایت.»(هجویری،1387 :444-443)
«نقل است که[رابعه عدویه] شبی در صومعه نماز میکرد. در خواب شد. از غایت شوق و استغراق، نیی در چشم او شد، چنان که او را خبر نبود از غایت خشوع»(عطار،77:1382)
بدین گونه در سایر کتب عرفانی نیز دربارة اهمیت نماز فصولی پرداخته شده است تا سالکان در ادای آن غفلت نورزند، و در برپایی آن استمرار به خرج دهند.
جلال الدین محمد بلخی نیز از گروه این صوفیان برکنار نیست.او در کتاب مثنوی معنوی که دستورنامة سلوک است، به ذکر ابعاد گوناگون نماز که یکی از اعمال شرعی است، اهتمام ورزیده است.
در نظر او، حقیقت که والاترین مرتبة ادراک و سرمنزل سلوک است، چیزی جز بطن و مغز اعمال شرعی نیست. اعمال شرعی چون علم کیمیاست که به کاربستن آنها مس وجود انسان را به زر که رسیدن به حقیقت است تبدیل میکند. (زمانی،1385،ج5: 14)
بررسی اندیشههای عارفانه مولانا دربارة «نماز» از یک سو نشان دهندة میزان توجه او به این عبادت الهی است و از سوی دیگر میتوان با یاری از ذهن پویای مولانا به زوایای پنهانی از نماز دست یافت که حاصل تجارب عرفانی و مشهودات اوست.
مثنوی معنوی و نماز خواندن در اندیشة مولانا
«بینمازی» در مثنوی معنوی، کنایتی از آلودگی
نماز خواندن در اندیشة مولانا تا بدان اندازه اهمیت دارد که «بینمازی» در مثنوی معنوی، کنایتی از آلودگی است:
در قفس افتند زاغ و جغد و باز
جفت شد در حبس پاک و بی نماز(2380/6)
صیقلی را بستهای، ای بی نماز
وان هوا را کردهای دو دست باز(2476/4)
دور این خصلت ز فرهنگ ایاز
که پدید آید نمازش بی نماز(1974/5)
دلیل کشته شدن مصریان بی نمازی
در حکایتی از دفتر سوم، دلیل کشته شدن مصریان هوادار عزالدین به دست مغولان، شومی بی نمازی آنان است:
تا بدین حیله همه جمع آمدند
گردن ایشان بدین حیله زدند
شومی آن که سوی بانگ نماز
داعی الله را نبردندی نیاز(862-861/3)
سبک شمردن نماز موجب بیحاصلی
سبک شمردن نماز و سرگرمی به امور دنیوی موجب بیحاصلی است؛ چنان که نمازگزاران، پیامبر را وانهادند و به شنیدن صدای کاروان تاجران به سوی آنان شتافتند:
ماند پیغمبر به خلوت در نماز
با دو سه درویش ثابت پرنیاز
گفت: طبل و لهو و بازرگانیی
چونتان ببرید از ربانیی؟
بهر گندم تخم باطل کاشتید
وان رسول حق را بگذاشتید(427-424/3)
دلیل سستی در انجام نماز را آلودگی روحی
مولانا دلیل سستی در انجام نماز را آلودگی روحی و شکم خوارگی میداند؛ حتی اگر عارفی چون بایزید بسطامی باشد:
بایزید از بهر این کرد احتراز
دید در خود کاهلی اندر نماز
از سبب اندیشه کرد آن ذولباب
دید علت، خوردن بسیار آب(1700-1699/3)
اسیر خشم وشهوت، اهل نماز
پس طبیعی است که اسیر خشم وشهوت، اهل نماز نباشد:
باد خشم و باد شهوت، باد آز
برد آن را که نبود اهل نماز(3803/1)
سؤالی که ممکن است در ذهن هرکس پیشآید، آن است که نماز گزاران بندة خشم و شهوت نیز کم نیستند. اما باید دانست که مولانا در مثنوی، بارها از نتیجة اعمال به عنوان شرط درستی آنها سخن گفته است.
مثل حکایت شاهی که دو غلام خرید و با یکایک آنان به تنهایی سخنانی گفت. در سخن با آن که نیکومخبر و خوش باطن بود؛ گفت: این نماز و روزههای ما عَرَضاند و در قیامت باقی نمیمانند تا خدا براساس آنها دربارة ما حکم کند.
پس ادای آنان چه ارزشی دارد؟ آن غلام پاسخ میدهد که: هر عملی در عالم غیب، همگون خود را پدید میآورد و همانها پاداش یا سزای عمل ماست:
نقل هر چیزی بود هم لایقش
لایق گله بود هم سایقش
وقت محشر هر عَرَض را صورتی است
صورت هر یک عَرََض را نوبتی است(963-962/2)
نیت انجام عمل
بدین گون، مولانا بر نیت انجام عمل، بیش از ادای ظاهر آن تأکید میکند و دلیلش نیز همان است که در لابه لای سخنان شاه و غلامش بیان میگردد.
اهمیت نیت نمازگزار و نتیجهای که از ادای آن حاصل میشود تا بدان جاست که مولانا در مثنوی دربارة معضلات گرفتاری در ظاهر نماز بیش از هر چیز آن سخن گفته است. از آن میان میتوان به حکایت «بیدار کردن ابلیس، معاویه را که خیز وقت خواب است» اشاره کرد.
خلاصة حکایت آن است که معاویه را کسی هنگام صبح بیدار میکند که وقت نماز است. او به دنبال آن شخص میگردد و ابلیس را مییابد. از او دلیل کارش را میپرسد.
ابلیس پاسخ میدهد که میخواستم تا به ثوابی برسی. معاویه این پاسخ را نمیپذیرد و ابلیس در آخر پاسخ میدهد که اگر در خواب میماندی؛ بسیار غمگین میشدی و این غم تو از تکبر ادای نماز در درگاه الهی عزیزتر بود:
گر نماز از وقت رفتی مر تو را
این جهان تاریک گشتی بی ضیا
از غبین و درد رفتی رشکها
از دو چشم تو مثال اشکها
ذوق دارد هر کسی در طاعتی
لاجرم نشکیبد از وی ساعتی
آن غبین و درد بودی صد نماز
کو نماز و کو فروغ آن نیاز؟(2770-2766/2)
مشورت با نفس
بدین گونه مولانا با استناد به حدیث از پیامبر اکرم، عرصة مکر نفس را حتی تا ادای نماز و روزه گسترده میبیند:
مشور ت با نفس خود گر میکنی
هرچه گوید کن خلاف آن دنی
گر نماز و روزه میفرمایدت
نفس مکاراست مکری زایدت(2274-2273/2)
مشغول شدن به عیب نماز دیگران
نمونه دیگری که مولانا از ابتلاء به مکر نفس در نماز آورده است، مشغول شدن به عیب نماز دیگران و غفلت از خود است. چهار هندو نماز میخواندند که یک نفر وارد شد و اذان گفت.
آن یکی در وسط نماز به دیگری گفت: نمازت باطل است و دیگری به آن یکی و بدین گونه نماز هر چهار نفر باطل شد و مشغولی هریک به عیب نماز آن یکی موجب باطل شدن نمازشان شد، اما خود نمیدانستند:
پس نماز هر چهاران شد تباه
عیب گویان بیشتر گم کرده راه
ای خنک جانی که عیب خویش دید
هر که عیبی گفت آن بر خود خرید(4-3033/2)
نماز مستحاضه رخصت است
مولانا در هر حال نماز، انسان را در برابر عظمت حق تعالی به گونهای ناقص و آلوده میداند که حق تعالی به رحمت خویش آنها را میپذیرد، همانند نماز مستحاضه که آلوده به خون است و شایستة درگاه خداوندی نیست که بدان نمازها انسان بنازد:
این قبول ذکر تو از رحمت است
چون نماز مستحاضه رخصت است
با نماز او بیالوده است خون
ذکر تو آلودة تشبیه و چون(8-1797/2)
نماز دروغ و ریایی
گاه انسان از این آلودگی خبر دارد و گاه نماز گزاردنش برای تظاهر در برابر دیگران است و او از آلودگی خود و نمازش خبردار نیست. مانند مردی که در غیاب همسرش با کنیزک خود سرگرم بود با شنیدن صدای ورود.
همسرش برخاست و خود را به نماز خواندن زد؛ زن لباس آلودة شوهرش را به او نشان داد و گفت:آیا با چنین آلودگی نماز میخوانی؟ و با چنین انتقاد تندی، نماز آلودة متظاهران را به سخره میگیرد. همانان که از آلودگی خویش غافل اند. سخن زن به همسر آلوده خود بسیار زیباست:
هست لایق این چنین اقرار راست
آن فضیحتها و آن کردار راست؟
فعل او کرده دروغ آن غول را
تا شد او لایق عذاب هول را
روز محشر هر نهان پیدا شود
هم ز خود هر مجرمی رسوا شود(11-2209/5)
مدعیان دینداری،وبدون صفای باطن
همین مدعیان دینداری، به خاطر نداشتن صفای باطن، موجب دین گریزی میشوند. نمونة آن،مؤذنی است که با بانگ بد اذان خود همه را آزار میداد،کافری برایش هدیه آورد که:
دختری دارم لطیف و بس سَنی
آرزو میبود او را مؤمنی(3374/5)
هیچ چاره میندانستم در آن
تا فروخواند این مؤذن آن اذان
گفت دختر: چیست این مکروه بانگ
که به گوشم آمد این دو چاردانگ
من همه عمر این چنین آواز زشت
هیچ نشنیدم درین دیر و کنشت(80-3379/5)
چون یقین گشتش رخ او زرد شد
از مسلمانی دل او سرد شد(3383/5)
ودر آخر حکایت نتیجه میگیرد:
هست ایمان شما زَرق و مجاز
راهزن همچون که آن بانگ نماز(3389/5)
نماز بدون ذوق است
حکایت دیگر دربارة نماز بدون ذوق است. در زمان شعیب (ع) مردی میگوید:ای رسول خدا، چرا با وجود این همه گناه،خدا مرا کیفر نمیدهد؟ شعیب از خدا پاسخ این سئوال را میخواهد. ندا میآید که نماز او ظاهر دارد، اما از مغز و ذوق خالی است:
گفت: ستارم نگویم رازهاش
جز یکی رمز از برای ابتلاش
یک نشانِ آن که میگیرم ورا
آن که طاعت دارد از صوم و دعا
وز نماز و از زکات و غیر آن
لیک یک ذره ندارد ذوق جان(3-2391/2)
در اهمیت ظاهر نماز
با این همه انتقادات مولانا از نمازهایی که ظاهر و پوست دارند اما از مغز و ذوق بی بهرهاند؛ درچندین جای از مثنوی در اهمیت ظاهر نماز نیز سخن گفته است.
او در پاسخ به کسانی که محبت قلبی را شرط دینداری خود میدانند میگوید: محبتت را باید به خدا نشان دهی. اگر اندیشه شرط کافی بود، خدا که خلقت را در علم خود داشت، آن را پدید نمیآورد:
گر بیان معنوی کافی شدی
خلق عالم باطل و عاطل شدی
گر محبت فکرت و معنیستی
صورت روزه و نمازت نیستی(5-2624/1)
خلقت موجودات بخاطر نماز
نماز در اندیشة مولانا آن قدر اهمیت دارد که حتی موجودات، خلقت خود را به خاطر نماز بدانند، همانند آنچه خروس میگوید:
اصل ما را حق پی بانگ نماز
داد هدیه آدمی را در جهاز(3334/3)
اجزای نماز را حاوی رمز هستند
مولانا در داستان «قصة دقوقی و کراماتش»، اجزای نماز را حاوی رمزهایی میداند که میکوشد به مغز این رمزها راه ببرد. خلاصة سخنان او آن است که: الله اکبر در نماز به معنای آن است کهای خدا، چون اسماعیل نفس خود را ذبح میکنیم و شهوتها و آز را از بین میبریم.
ایستادن در نماز هنگام حساب پس دادن است. خداوند میفرماید در این فرصتی که به تو دادم از نعمتهای فراوانت چه بهره بردی؟ گوش و چشم و هوش و دست و پا را در چه راهی استفاده کردی؟ بنده نمازگزار از خجالت به رکوع میرود و تسبیحی میگوید.
باز فرمان میرسد سر بردار و پاسخ بگو. نماز گزار برمی خیزد و به صورت میافتد.باز فرمان میرسد سربردار و از اعمال خود خبر ده. باز نمازگزار مانند مار به سر میافتد. حق فرمان میدهد برخیز و پاسخ ده.
نمازگزار که طاعت ایستادن از هیبت حق را ندارد در آخر مینشیند.خداوند میفرماید: نعمتهایی که دادم چگونه شکر کردی؟بندة نمازگزار به سمت راست مینگرد و به جان انبیا و اولیا سلام میدهد که شفاعتم کنید. آنان میگویند: روز چاره گری در دنیا بود که از دست دادی. پس به سوی چپ که خویشاوندانش هستند مینگرد.آنان میگویند:
جواب پروردگارت را بده که ما کسی نیستیم که شفاعت کنیم. نه از سوی راست و نه از سوی چپ چارهای پیدا نکرد و نومید دست به دعا برمی دارد که اول و آخر تویی. نتیجة نماز آن میشود که از میان آداب ظاهری نماز باید قیامت را دید و تجربه کرد و حاصل کار خود را دید:
در نماز این خوش اشارتها ببین
تا بدانی کین بخواهد شد یقین
بچه بیرون آر از بیضـــــة نماز
سر مزن چون مرغ بی تعظیم و ساز(5-2174/3)
نتیچه:
نتیجة عرایض یادشده آن است که مولانا به استمرار در برپایی نماز بسیار سفارش کرده است. نماز باید موجب رشد معنوی انسان شود؛ چنان که بتواند هنگام ادای آن برپایی قیامت را برای خود مشاهده کند.
2-عطار نیشابوری، شیخ فریدالدین،1382، تذکرةالاولیا، بررسی، تصحیح متن،توضیحات و فهارس: دکتر محمد استعلامی ،انتشارات زوار، تهران،چاپ سیزدهم
3-غزالی، امام محمد،1375،کیمیای سعادت،به کوشش حسین خدیوجم،جلد اول، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران،چاپ هفتم
4-هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان،1387،کشف المحجوب،مقدمه،تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، انتشارات سروش، تهران،چاپ چهارم
منبع:
http://www.ettelaat.com
نویسنده:غلامرضا شمسی*
* این مقاله در تاریخ 1402/1/7 بروز رسانی شده است.
نقل ماجراهای اغراقآمیز از استغراق بزرگان تصوف در عالم نماز و کشف و شهود، از دیگر موضوعاتی است که در کتب صوفیه به جهت تشویق سالکان وجود دارد.
«یکی گفت: من از پس ذوالنون نماز میکردم. چون ابتدای تکبیر کرد و گفت:الله اکبر بیفتاد ؛ چون جسدی که اندر او حس نباشد.
و جنید- رضی الله عنه - چون پیر شد، هیچ ورد از اوراد جوانی ضایع نکرد. وی راگفتند: ایها الشیخ، ضعیف گشتی، بعضی از نوافل دست بدار.» گفت:« این چیزهایی است که اندر بدایت، هرچه یافته ام بدین یافته ام بعد از قضای خدای، محال باشد که دست ازین بدارم اندر نهایت.»(هجویری،1387 :444-443)
«نقل است که[رابعه عدویه] شبی در صومعه نماز میکرد. در خواب شد. از غایت شوق و استغراق، نیی در چشم او شد، چنان که او را خبر نبود از غایت خشوع»(عطار،77:1382)
بدین گونه در سایر کتب عرفانی نیز دربارة اهمیت نماز فصولی پرداخته شده است تا سالکان در ادای آن غفلت نورزند، و در برپایی آن استمرار به خرج دهند.
جلال الدین محمد بلخی نیز از گروه این صوفیان برکنار نیست.او در کتاب مثنوی معنوی که دستورنامة سلوک است، به ذکر ابعاد گوناگون نماز که یکی از اعمال شرعی است، اهتمام ورزیده است.
در نظر او، حقیقت که والاترین مرتبة ادراک و سرمنزل سلوک است، چیزی جز بطن و مغز اعمال شرعی نیست. اعمال شرعی چون علم کیمیاست که به کاربستن آنها مس وجود انسان را به زر که رسیدن به حقیقت است تبدیل میکند. (زمانی،1385،ج5: 14)
بررسی اندیشههای عارفانه مولانا دربارة «نماز» از یک سو نشان دهندة میزان توجه او به این عبادت الهی است و از سوی دیگر میتوان با یاری از ذهن پویای مولانا به زوایای پنهانی از نماز دست یافت که حاصل تجارب عرفانی و مشهودات اوست.
مثنوی معنوی و نماز خواندن در اندیشة مولانا
«بینمازی» در مثنوی معنوی، کنایتی از آلودگی
نماز خواندن در اندیشة مولانا تا بدان اندازه اهمیت دارد که «بینمازی» در مثنوی معنوی، کنایتی از آلودگی است:
در قفس افتند زاغ و جغد و باز
جفت شد در حبس پاک و بی نماز(2380/6)
صیقلی را بستهای، ای بی نماز
وان هوا را کردهای دو دست باز(2476/4)
دور این خصلت ز فرهنگ ایاز
که پدید آید نمازش بی نماز(1974/5)
دلیل کشته شدن مصریان بی نمازی
در حکایتی از دفتر سوم، دلیل کشته شدن مصریان هوادار عزالدین به دست مغولان، شومی بی نمازی آنان است:
تا بدین حیله همه جمع آمدند
گردن ایشان بدین حیله زدند
شومی آن که سوی بانگ نماز
داعی الله را نبردندی نیاز(862-861/3)
سبک شمردن نماز موجب بیحاصلی
سبک شمردن نماز و سرگرمی به امور دنیوی موجب بیحاصلی است؛ چنان که نمازگزاران، پیامبر را وانهادند و به شنیدن صدای کاروان تاجران به سوی آنان شتافتند:
ماند پیغمبر به خلوت در نماز
با دو سه درویش ثابت پرنیاز
گفت: طبل و لهو و بازرگانیی
چونتان ببرید از ربانیی؟
بهر گندم تخم باطل کاشتید
وان رسول حق را بگذاشتید(427-424/3)
دلیل سستی در انجام نماز را آلودگی روحی
مولانا دلیل سستی در انجام نماز را آلودگی روحی و شکم خوارگی میداند؛ حتی اگر عارفی چون بایزید بسطامی باشد:
بایزید از بهر این کرد احتراز
دید در خود کاهلی اندر نماز
از سبب اندیشه کرد آن ذولباب
دید علت، خوردن بسیار آب(1700-1699/3)
اسیر خشم وشهوت، اهل نماز
پس طبیعی است که اسیر خشم وشهوت، اهل نماز نباشد:
باد خشم و باد شهوت، باد آز
برد آن را که نبود اهل نماز(3803/1)
سؤالی که ممکن است در ذهن هرکس پیشآید، آن است که نماز گزاران بندة خشم و شهوت نیز کم نیستند. اما باید دانست که مولانا در مثنوی، بارها از نتیجة اعمال به عنوان شرط درستی آنها سخن گفته است.
مثل حکایت شاهی که دو غلام خرید و با یکایک آنان به تنهایی سخنانی گفت. در سخن با آن که نیکومخبر و خوش باطن بود؛ گفت: این نماز و روزههای ما عَرَضاند و در قیامت باقی نمیمانند تا خدا براساس آنها دربارة ما حکم کند.
پس ادای آنان چه ارزشی دارد؟ آن غلام پاسخ میدهد که: هر عملی در عالم غیب، همگون خود را پدید میآورد و همانها پاداش یا سزای عمل ماست:
نقل هر چیزی بود هم لایقش
لایق گله بود هم سایقش
وقت محشر هر عَرَض را صورتی است
صورت هر یک عَرََض را نوبتی است(963-962/2)
نیت انجام عمل
بدین گون، مولانا بر نیت انجام عمل، بیش از ادای ظاهر آن تأکید میکند و دلیلش نیز همان است که در لابه لای سخنان شاه و غلامش بیان میگردد.
اهمیت نیت نمازگزار و نتیجهای که از ادای آن حاصل میشود تا بدان جاست که مولانا در مثنوی دربارة معضلات گرفتاری در ظاهر نماز بیش از هر چیز آن سخن گفته است. از آن میان میتوان به حکایت «بیدار کردن ابلیس، معاویه را که خیز وقت خواب است» اشاره کرد.
خلاصة حکایت آن است که معاویه را کسی هنگام صبح بیدار میکند که وقت نماز است. او به دنبال آن شخص میگردد و ابلیس را مییابد. از او دلیل کارش را میپرسد.
ابلیس پاسخ میدهد که میخواستم تا به ثوابی برسی. معاویه این پاسخ را نمیپذیرد و ابلیس در آخر پاسخ میدهد که اگر در خواب میماندی؛ بسیار غمگین میشدی و این غم تو از تکبر ادای نماز در درگاه الهی عزیزتر بود:
گر نماز از وقت رفتی مر تو را
این جهان تاریک گشتی بی ضیا
از غبین و درد رفتی رشکها
از دو چشم تو مثال اشکها
ذوق دارد هر کسی در طاعتی
لاجرم نشکیبد از وی ساعتی
آن غبین و درد بودی صد نماز
کو نماز و کو فروغ آن نیاز؟(2770-2766/2)
مشورت با نفس
بدین گونه مولانا با استناد به حدیث از پیامبر اکرم، عرصة مکر نفس را حتی تا ادای نماز و روزه گسترده میبیند:
مشور ت با نفس خود گر میکنی
هرچه گوید کن خلاف آن دنی
گر نماز و روزه میفرمایدت
نفس مکاراست مکری زایدت(2274-2273/2)
مشغول شدن به عیب نماز دیگران
نمونه دیگری که مولانا از ابتلاء به مکر نفس در نماز آورده است، مشغول شدن به عیب نماز دیگران و غفلت از خود است. چهار هندو نماز میخواندند که یک نفر وارد شد و اذان گفت.
آن یکی در وسط نماز به دیگری گفت: نمازت باطل است و دیگری به آن یکی و بدین گونه نماز هر چهار نفر باطل شد و مشغولی هریک به عیب نماز آن یکی موجب باطل شدن نمازشان شد، اما خود نمیدانستند:
پس نماز هر چهاران شد تباه
عیب گویان بیشتر گم کرده راه
ای خنک جانی که عیب خویش دید
هر که عیبی گفت آن بر خود خرید(4-3033/2)
نماز مستحاضه رخصت است
مولانا در هر حال نماز، انسان را در برابر عظمت حق تعالی به گونهای ناقص و آلوده میداند که حق تعالی به رحمت خویش آنها را میپذیرد، همانند نماز مستحاضه که آلوده به خون است و شایستة درگاه خداوندی نیست که بدان نمازها انسان بنازد:
این قبول ذکر تو از رحمت است
چون نماز مستحاضه رخصت است
با نماز او بیالوده است خون
ذکر تو آلودة تشبیه و چون(8-1797/2)
نماز دروغ و ریایی
گاه انسان از این آلودگی خبر دارد و گاه نماز گزاردنش برای تظاهر در برابر دیگران است و او از آلودگی خود و نمازش خبردار نیست. مانند مردی که در غیاب همسرش با کنیزک خود سرگرم بود با شنیدن صدای ورود.
همسرش برخاست و خود را به نماز خواندن زد؛ زن لباس آلودة شوهرش را به او نشان داد و گفت:آیا با چنین آلودگی نماز میخوانی؟ و با چنین انتقاد تندی، نماز آلودة متظاهران را به سخره میگیرد. همانان که از آلودگی خویش غافل اند. سخن زن به همسر آلوده خود بسیار زیباست:
هست لایق این چنین اقرار راست
آن فضیحتها و آن کردار راست؟
فعل او کرده دروغ آن غول را
تا شد او لایق عذاب هول را
روز محشر هر نهان پیدا شود
هم ز خود هر مجرمی رسوا شود(11-2209/5)
مدعیان دینداری،وبدون صفای باطن
همین مدعیان دینداری، به خاطر نداشتن صفای باطن، موجب دین گریزی میشوند. نمونة آن،مؤذنی است که با بانگ بد اذان خود همه را آزار میداد،کافری برایش هدیه آورد که:
دختری دارم لطیف و بس سَنی
آرزو میبود او را مؤمنی(3374/5)
هیچ چاره میندانستم در آن
تا فروخواند این مؤذن آن اذان
گفت دختر: چیست این مکروه بانگ
که به گوشم آمد این دو چاردانگ
من همه عمر این چنین آواز زشت
هیچ نشنیدم درین دیر و کنشت(80-3379/5)
چون یقین گشتش رخ او زرد شد
از مسلمانی دل او سرد شد(3383/5)
ودر آخر حکایت نتیجه میگیرد:
هست ایمان شما زَرق و مجاز
راهزن همچون که آن بانگ نماز(3389/5)
نماز بدون ذوق است
حکایت دیگر دربارة نماز بدون ذوق است. در زمان شعیب (ع) مردی میگوید:ای رسول خدا، چرا با وجود این همه گناه،خدا مرا کیفر نمیدهد؟ شعیب از خدا پاسخ این سئوال را میخواهد. ندا میآید که نماز او ظاهر دارد، اما از مغز و ذوق خالی است:
گفت: ستارم نگویم رازهاش
جز یکی رمز از برای ابتلاش
یک نشانِ آن که میگیرم ورا
آن که طاعت دارد از صوم و دعا
وز نماز و از زکات و غیر آن
لیک یک ذره ندارد ذوق جان(3-2391/2)
در اهمیت ظاهر نماز
با این همه انتقادات مولانا از نمازهایی که ظاهر و پوست دارند اما از مغز و ذوق بی بهرهاند؛ درچندین جای از مثنوی در اهمیت ظاهر نماز نیز سخن گفته است.
او در پاسخ به کسانی که محبت قلبی را شرط دینداری خود میدانند میگوید: محبتت را باید به خدا نشان دهی. اگر اندیشه شرط کافی بود، خدا که خلقت را در علم خود داشت، آن را پدید نمیآورد:
گر بیان معنوی کافی شدی
خلق عالم باطل و عاطل شدی
گر محبت فکرت و معنیستی
صورت روزه و نمازت نیستی(5-2624/1)
خلقت موجودات بخاطر نماز
نماز در اندیشة مولانا آن قدر اهمیت دارد که حتی موجودات، خلقت خود را به خاطر نماز بدانند، همانند آنچه خروس میگوید:
اصل ما را حق پی بانگ نماز
داد هدیه آدمی را در جهاز(3334/3)
اجزای نماز را حاوی رمز هستند
مولانا در داستان «قصة دقوقی و کراماتش»، اجزای نماز را حاوی رمزهایی میداند که میکوشد به مغز این رمزها راه ببرد. خلاصة سخنان او آن است که: الله اکبر در نماز به معنای آن است کهای خدا، چون اسماعیل نفس خود را ذبح میکنیم و شهوتها و آز را از بین میبریم.
ایستادن در نماز هنگام حساب پس دادن است. خداوند میفرماید در این فرصتی که به تو دادم از نعمتهای فراوانت چه بهره بردی؟ گوش و چشم و هوش و دست و پا را در چه راهی استفاده کردی؟ بنده نمازگزار از خجالت به رکوع میرود و تسبیحی میگوید.
باز فرمان میرسد سر بردار و پاسخ بگو. نماز گزار برمی خیزد و به صورت میافتد.باز فرمان میرسد سربردار و از اعمال خود خبر ده. باز نمازگزار مانند مار به سر میافتد. حق فرمان میدهد برخیز و پاسخ ده.
نمازگزار که طاعت ایستادن از هیبت حق را ندارد در آخر مینشیند.خداوند میفرماید: نعمتهایی که دادم چگونه شکر کردی؟بندة نمازگزار به سمت راست مینگرد و به جان انبیا و اولیا سلام میدهد که شفاعتم کنید. آنان میگویند: روز چاره گری در دنیا بود که از دست دادی. پس به سوی چپ که خویشاوندانش هستند مینگرد.آنان میگویند:
جواب پروردگارت را بده که ما کسی نیستیم که شفاعت کنیم. نه از سوی راست و نه از سوی چپ چارهای پیدا نکرد و نومید دست به دعا برمی دارد که اول و آخر تویی. نتیجة نماز آن میشود که از میان آداب ظاهری نماز باید قیامت را دید و تجربه کرد و حاصل کار خود را دید:
در نماز این خوش اشارتها ببین
تا بدانی کین بخواهد شد یقین
بچه بیرون آر از بیضـــــة نماز
سر مزن چون مرغ بی تعظیم و ساز(5-2174/3)
نتیچه:
نتیجة عرایض یادشده آن است که مولانا به استمرار در برپایی نماز بسیار سفارش کرده است. نماز باید موجب رشد معنوی انسان شود؛ چنان که بتواند هنگام ادای آن برپایی قیامت را برای خود مشاهده کند.
پینوشتها:
* کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی، بروجرد
2-عطار نیشابوری، شیخ فریدالدین،1382، تذکرةالاولیا، بررسی، تصحیح متن،توضیحات و فهارس: دکتر محمد استعلامی ،انتشارات زوار، تهران،چاپ سیزدهم
3-غزالی، امام محمد،1375،کیمیای سعادت،به کوشش حسین خدیوجم،جلد اول، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران،چاپ هفتم
4-هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان،1387،کشف المحجوب،مقدمه،تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، انتشارات سروش، تهران،چاپ چهارم
منبع:
http://www.ettelaat.com
نویسنده:غلامرضا شمسی*
* این مقاله در تاریخ 1402/1/7 بروز رسانی شده است.