جوشش علمي، شکوفايي زبانی

آقاي دکتر حسن انوري سال 1312 در تکاب، از شهرهاي کوچک آذربايجان غربي به دنيا آمد. در سال 1337 به قصد تحصيل در رشته زبان و ادبيات فارسي وارد دانشکده ادبيات دانشگاه تبريز شد که در آن زمان به وجود استادان نامداري چون: دکتر عبدالرسول خيام پور، دکتر يحيي ماهيار نوابي، استاد احمد ترجاني زاده، استاد حسن قاضي
چهارشنبه، 2 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جوشش علمي، شکوفايي زبانی

گفتگو با ايران شناسان جوشش علمي، شکوفايي زبانی
جوشش علمي، شکوفايي زبانی


 

نويسنده :




 

گفتگو با دکتر حسن انوري
 

آقاي دکتر حسن انوري سال 1312 در تکاب، از شهرهاي کوچک آذربايجان غربي به دنيا آمد. در سال 1337 به قصد تحصيل در رشته زبان و ادبيات فارسي وارد دانشکده ادبيات دانشگاه تبريز شد که در آن زمان به وجود استادان نامداري چون: دکتر عبدالرسول خيام پور، دکتر يحيي ماهيار نوابي، استاد احمد ترجاني زاده، استاد حسن قاضي طباطبايي، استاد محمدامين اديب طوسي، دکتر منوچهر مرتضوي و دکتر احمدعلي رجائي بخارايي آراسته بود. وي دوره دکتري را در دانشگاه تهران گذراند و با نوشتن رساله “اصطلاحات ديواني دوره غزنوي و سلجوقي” به اخذ مدرک دکتري نايل آمد و در سمت استاد، مشغول تدريس در دانشگاه شد. از ديگر سوابق اوست: همکاري با سازمان لغتنامه دهخدا و تأليف بعضي از مجلدات آن (1350 1349)، تأسيس مجموعه گنج ادب (1371) و تأسيس سازمان فرهنگ براي تدوين چند دوره فرهنگ، (1371).
استاد کتابهاي فراواني نوشته اند که از آن جمله است: آتشکده آذر گشسب (1341)، فارسي براي سالهاي چهارم ابتدايي تا سوم راهنمايي (1352-1348)، آيين نگارش براي سال اول تا سوم دبيرستان (1355-1353)، اصطلاحات ديواني دوره غزنوي و سلجوقي (1355)، يک قصه بيش نيست (بررسي محتوايي و ساختاري شعر حافظ، 1368)، دستور زبان فارسي (براي تحصيلات مکاتبه اي، 1368-1367)، گزيده گلستان سعدي (1371)، گزيده بوستان سعدي (1373)، صداي سخن عشق(1374)، فرهنگ بزرگ سخن(در هشت مجلد، 1381)، فرهنگ فشرده سخن(در دو مجلد، 1382)، فرهنگ روز سخن، فرهنگ کنايات سخن(در دو مجلد)، فرهنگ کوچک سن، فرهنگ کودکان سخن، و فرهنگ دانش آموز سخن که جمعاً 11 سال روي اين فرهنگها کار شده است.
با وجود اهميت همه کارهاي استاد، آنچه به عنوان ماندگارترين اثر ايشان تحسين بزرگان ادب را در داخل و خارج کشور برانگيخته، همانا فرهنگ بزرگ سخن است که کاري است سترگ با بيش از 750 هزار واژه، 160 هزار شاهد مستند، ده هزار مثال و هزار و پانصد تصوير، در 8 مجلد و 8592 صفحه. اين کتاب که به لحاظ ماهوي ادامه راه دشوار فرهنگهاي پيشين است؛ همچون: اصطلاحات شعرا، آصف اللغات، انجمن آرا، بحر عجم، برهان جامع، برهان قاطع، تحفه الاحباب، تسهيل اللغات، تفاسير في لغه الفرس، سراج اللغات، شمس اللغات، صحاح الفرس، غياث اللغات، فرهنگ آنندراج، فرهنگ جهانگيري، فرهنگ رشيدي، فرهنگ شيرخاني، فرهنگ عميد، فرهنگ معين، فرهنگ ميرزا ابراهيم، فرهنگ ناظم الاطبا، فرهنگ نظام، فرهنگ نوبهار، فرهنگ وفايي، قسطاس اللغه، کشف اللغات، لغت فرس، لغت نامه دهخدا، مجمع الفرس، مجمع اللغات، محمود اللغات، مفتاح الفضلا، مويدالفضلا، نقش بديع، هفت قلزم و... در موارد مهمي نيز با آنها تفاوت دارد: به زبان روز توجه بيشتري کرده، حدود و ثغور زبان فارسي را تا اندازه اي نشان مي دهد؛ به اين معني که بر مبناي متون و مآخذ زباني کار شده و واژه ها را از فرهنگها نقل نکرده و چيزي را که در فارسي کاربرد نداشته نياورده است، به جاي آوردن مترادف در جاهاي لازم و در مترادفات مشهور، معني را تعريف کرده و کوشش شده مفهوم واژه را به ذهن خواننده انتقال دهد، مدخلها را از جهت تعلق آنها به حوزه هاي گوناگون مشخص کرده (مثلاً با برچسبهايي از نوع: احترام آميز، مودبانه، توهين آميز، حرام، طنز، گفتگو، عاميانه، مجاز، قديم، منسوخ، و جز اينها)، و اصطلاحات هر رشته از رشته هاي علمي به وسيله متخصص آن رشته نوشته شده است. ضمن اينکه به روز کردن نيز از نظر مولف و ناشر دور نمانده و قرار است هر از چند گاه اين کتاب تجديد نظر شود. نکته آخر اينکه آقاي دکتر انوري از سال 1382 به عضويت پيوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسي درآمده اند و قطعاً بر غناي علمي آن مجموعه افزوده اند. گفتگوي زير باز درباره زبان فارسي است.
***

چطور شد که از “دستور”نويسي زبان فارسي سر از “فرهنگ”نويسي در آورديد؟
 

اولاً فرهنگ نويسي با دستورنويسي قرابت دارد، فرهنگ نويس بايد دستور هم بداند؛ ثانياً من از دستور نويسي سر از فرهنگ نويسي در نياوردم؛ چرا که سابقه فرهنگ نويسي من بر مي گردد به کار در مؤسسه لغت نامه دهخدا که از سال 1341 شروع کردم. از اين رو ملاحظه مي فرماييد که سابقه فرهنگ نويسي من به سالهاي بسيار دور بر مي گردد. در چند حرف از حروف لغت نامه کار کرده ام و نزديک به سي سال در اين مؤسسه به کار لغت نويسي اشتغال داشته ام.

لطفاً از اهميت و ضرورت فرهنگ نويسي و تاريخ فرهنگهاي مهم فارسي برايمان بگوييد.
 

زبان مهمترين پديده اجتماعي است و بزرگترين مميزه اي است که يک ملت را از ملت ديگر جدا مي کند و وسيله اي است که افراد يک ملت را و نيز نسل حاضر را به نسلهاي گذشته مرتبط مي سازد. زبان از واژگان تشکيل شده و واژگان بايد در يک جا به صورت مدون و مربوط جمع آوري شده باشد و اين همان “فرهنگ” است. فرهنگ را مي توان شناسنامه يک زبان به شمار آورد و به تعبيري فرهنگ لغات شناسنامه يک ملت است و از آنجا که جامعه در حال تغيير است و به تبع آن زبان نيز تغيير مي کند، هر دوره فرهنگ خاص خود را مي طلبد. اين به اين معني است که در هر دوره بايد فرهنگي متناسب با مقتضيات زباني و اجتماعي نوشته شود و در فرهنگهاي موجود نسبتاً جديدتر تجديد نظر به عمل آيد. گفتم در فرهنگهاي نسبتاً جديدتر، زيرا فرهنگهاي قديمي را ديگر نمي توان روزآمد کرد. فرهنگهاي برهان قاطع و آنندراج و انجمن آرا را ديگر نمي توان روزآمد کرد؛ اما فرهنگ نسبتاً جديد مثلاً فرهنگ معين را که حدود چهل سال پيش نوشته شد، مي توان روزآمد کرد.

مشکلات فرهنگ نويسي چيست و از اين کار چه تجربه اي به دست آورده ايد؟
 

بهتر است بپرسيد مشکلات فرهنگ نويسي در ايران چيست؟ من در مقدمه فرهنگ بزرگ به اين امر اشاره اي کرده ام و گفته ام که تمهيدات لازم علمي در کشور ما براي آنکه بتوان فرهنگي مطابق اصولي که در دنياي مغرب زمين در اين زمينه مدنظر است، وجود ندارد و غرض از تمهيدات لازم علمي - که عذرخواه فرهنگ نگار ايراني است، مشخصاً نبودن گنجينه واژگان زبان فارسي (بانک زبان)، نبودن نظريه عمومي فرهنگ نگاري در زبان فارسي، نابساماني در خط فارسي و نبودن دستور زبان معيار و فقدان منابع غني ريشه شناسي است. همه اينها دست افزار و راهنماي فرهنگ نگار است؛ چنان که با نبود اين تمهيدات، فرهنگ نگار گويي در خلأ حرکت مي کند؛ اما اينکه من چه تجربه اي به دست آورده ام، طبعاً مستلزم بحث مستوفايي است که از حوصله اين مباحث خارج است و بايد بنشينم کتابي در اين زمينه بنويسم. جسته گريخته نيز مطالبي در اين زمينه نوشته ام و از جمله خلاصه اي در اينترنت هست، مي توانيد مراجعه فرماييد به وب سايت.anvari- hasan-ir

فرموديد که فرهنگهاي نسبتاً جديد مثل فرهنگ معين را مي توان روزآمد کرد. تفاوت عمده فرهنگ با فرهنگ معين چيست؟ و چرا گروه شما در تکميل و تعالي و به روز کردن فرهنگ معين نکوشيد تا بعدها ديگران نيز کار شما را ادامه دهند؟
 

فرهنگ ما مبتني بر شواهد است، در حالي که فرهنگ معين جز در موارد خاص شاهد ندارد. ديگر آنکه ما سعي کرده ايم در برابر هر مدخل تا آنجا که توانسته ايم، تعريف به دست دهيم، در حالي که معين مترادف داده است. علاوه بر اينها، تکيه ما بيشتر به زبان روز بوده و تعداد معتنابهي از آثار روز، مثلاً نزديک به يکصدو پنجاه رمان و داستان کوتاه و حتي روزنامه هاي کثيرالانتشار و صفحه نيازمندي آنها را مبناي استخراج واژگان زبان فارسي قرار داده ايم، در حالي که فرهنگ معين عموماً به زبان کهن و کلاسيک فارسي تکيه دارد و جز در موارد معدود، به زبان روز کمتر مي پردازد. اما اينکه چرا گروه ما در تکميل و تعالي و روزآمد کردن فرهنگ معين نکوشيد، فرهنگ معين در اختيار موسسه اميرکبير بود و موسسه مزبور نه چنين چيزي از ما خواست و نه آنکه، تا آنجا که اطلاع داريم، درصدد روزآمد کردن فرهنگ معين بود.

از منظر يک فرهنگ نويس، زبان فارسي را در چه جايگاهي مي بينيد؟
 

اگر منظور اين است که در دنياي امروز زبان فارسي چه موقعيتي دارد، بايد عرض کنم که نه تنها زبان فارسي، بلکه اکثر زبانها سخت مورد هجوم زبان انگليسي قرار گرفته اند و خواه ناخواه تعداد کثيري از واژگان زبان انگليسي در زبان فارسي جا خوش کرده و در کنار واژه هاي فارسي به کار مي روند و فرهنگ نويس نيز ناچار است آنها را در فرهنگ خود بياورد. جهان به شتاب به سوي اتحاد شکل فرهنگي مي رود، تنش سياسي و اعمال خشونت آميز که در اينجا و آنجاي جهان هر روز رخ مي دهد، يکي از عللش بازتابي بودن آن در مقابل هجوم فرهنگ غرب است. هر ماه بيش از ده هزار واژه به واژگان انگليسي افزوده مي شود؛ چرا که اغلب اختراعات و اکتشافات در دنياي انگليسي زبان اتفاق مي افتد و اگر در خارج از دنياي انگليسي زبان اختراع و اکتشافي انجام گيرد، نام انگليسي بر آن مي نهند يا نامي مي نهند که با ويژگيهاي زبان انگليسي جور در مي آيد. از اين رو پيش بيني مي شود که بيشتر زبانها در آينده به عنوان زبان فرهنگي يعني زبان شعر و تخاطب باقي بماند و نه زبان علم. زبان علم منحصراً زبان انگليسي و در درجه دوم چند زبان اروپايي مثل فرانسوي و آلماني خواهد بود. با اين همه بايد يادآور شوم که فرهنگستان زبان و ادب فارسي تلاش چشمگيري براي وضع واژه هاي علمي در مقابل واژه هاي علمي بيگانه مي کند. اميدوارم اين واژه ها جا بيفتد و مترجمان و نويسندگان کتابهاي علمي اين واژه ها را در آثار خو به کار ببرند. ما نيز سعي خواهيم کرد برخي از اين واژه ها را که به حوزه عمومي زبان تعلق دارد يا کمتر جنبه علمي دارد، در ويرايش فرهنگ وارد کنيم.

زبان علمي چه ويژگيهايي دارد و آيا زبان فارسي قابليت علمي شدن دارد؟ چرا؟
 

هر زباني اگر در محيط علمي قرار گيرد، مي تواند اندک اندک تبديل به زبان علمي شود. از نظر ماهوي هيچ زباني بر زبان ديگري ارجحيت ندارد؛ الا اينکه زبانهاي پيوندي يعني زبانهايي که با پيشوند و پسوند و پيش واژه و پيواژه مي توانند ترکيباتي به وجود آورند، بيشتر براي واژه سازي آمادگي دارند. قطعاً زبان فارسي نيز اين خاصيت را دارد؛ مثلاً واژه “گرم” را در نظر بگيريد؛ ترکيبات متعددي با اين واژه ساخته شده: گرمابه، گرمابه بان، گرمابه دار، گرما، گرمادرماني، گرمازدگي، گرمازده، گرماسخت (نوعي پلاستيک)، گرماگرم، گرماترم، گرمايش، گرمايشي، گرمايي، گرم جوش، گرم جوشي، گرم خانه، گرم خو، گرم خون، گرم دل، گرم رفتار، گرم رو، گرم سپهر، گرم سير، گرم سيري، گرم کن، گرم گاه، گرم مزاج، و غيره؛ اما بايد دانست آمادگي واژه سازي براي علمي شدن زبان کافي نيست، بايد جامعه متعلق به زبان، علمي شود. تا علم در جامعه اي جوشش نکند، زبان آن جامعه تبديل به زبان علمي نمي شود.

با توجه به تحول هزاروپانصدساله زبان فارسي، چه آينده اي براي آن پيش بيني مي کنيد؟
 

سابقه دراز زباني دار بر آن نيست که زبان در آينده نيز پايدار خواهد آمد. همه زبانهاي اقوام مختلف که در يکي دو قرن گذشته از بين رفته اند، سابقه دراز داشته اند. زبان “آرامي” روزگار درازي زبان بين المللي بود؛ ولي امروز جز در کتابها اثري از آن نيست. اميدوارم زبان فارسي دچار چنين سرنوشتي نشود؛ به خصوص با آثار درخشان و شاهکارهاي جهاني که دارد. آثار فردوسي، مولوي، سعيد، حافظ و ديگران ضامن بقاي زبان فارسي هستند. در عصر ما زبان فارسي روز به روز شفاف تر مي شود و در سه جامعه زباني ايراني، افغانستان و تاجيسکتان به هم نزديک مي شود و اختلاف واژگاني و لهجه اي اندک اندک از بين مي رود و به وحدت مي گرايد.

علت وفور شاعر در پهنه زبان فارسي چيست؟ آيا اين به ويژگي زبان بر مي گردد، يا خصايل روحي و احساسي مردم؟
 

قطعاً به خصايل روحي و احساسي مردم بر مي گردد، الا اينکه احتمالاً زبان فارسي نيز در اين ميان بي تأثير نيست. مردم ايران عموماً ايده آليست هستند و احساساتي و پندار گرا و اينها چيزهايي است که شخص را به “خيال” سوق مي دهد و جوشش شعري را باعث مي شود. ظهور اديان گوناگون در طي قرون متمادي و گسترش عرفان نيز با اين امر بي ارتباط نيست.

ضعف و کاستي زبان فارسي در چه چيزي نهفته است و چگونه مي توان رفعش کرد؟
 

زبان فارسي کاستي ندارد. مي بينيد که براي شعر و داستان نويسي آمادگي کامل دارد. زباني که شعر سعدي و حافظ در آن ظهور کرده، کدام کاستي را دارد؟ اگر در زمينه علم کاستي دارد، مربوط به ماهيت زبان نيست؛ مربوط به فقدان علم يا ضعف علم در جامعه ماست. جامعه ايراني پس از شکوفايي علم در قرون سوم و چهارم و پنجم هجري به انحطاط گراييده و اين ضعف و انحطاط تا عصر حاضر کشيده است. علم جوشش نداشته تا زبان خاص خود را پيدا کند. براي جبران نقيصه زبان علم، فرهنگستان زبان دارد واژه وضع مي کند؛ يعني در برابر واژه هاي فرنگي و مشخصاً انگليسي واژه هايي انتخاب مي کند. اين البته در جاي خود لازم و مستحسن است؛ اما معنايش اين است که ما علم توليد نمي کنيم تا واژه اي براي آن وضع کنيم، منتظريم غربيها علم توليد کنند، نامهايي بر آنها اطلاق کنند، آن نامها را در کتابها به کار برند، آنگاه ما درصدد بر مي آييم در برابر آنها واژه فارسي وضع کنيم! نتيجه آنکه تا ما خود علم توليد نکنيم، جامعه علمي نمي شود و زبان علم به وجود نمي آيد.

فارسي در چه چيزهايي توانمند است؟
 

زبان فارسي در طول تاريخ دوازده، سيزده قرني خود نشان داده که در شعر بيشتر از نثر شاهکار به وجود آورده است؛ از اين رو مي توان گفت در شعر توانا بوده، امروز نيز توانمند است. از مشروطه به اين سو در داستان سرايي نيز توانايي خود را نشان داده است.

اوج زبان فارسي را در چه دوره اي و در چه کساني مي توان سراغ گرفت؟
 

اوج زبان فارسي را در شعر در قرون پنجم تا هشتم بايد دانست که در اين دوره شاهکارهايي چون شاهنامه فردوسي، رباعيات خيام، خمسه نظامي، مثنوي مولوي، کليات سعدي، و ديوان حافظ به وجود آمده است.

آيا ما در زبان فارسي با مقوله اي به عنوان انواع مواجهيم؟
 

بلي، از لحاظ لهجه و برخي واژگان با چند مقوله روبرو هستيم؛ ولي چنان که اشاره کردم، به علت گسترش رسانه هاي همگاني، اين تفاوتها در حال کم رنگ شدن است.

زبان فارسي چه اهميتي دارد؟
 

اهميت زبان فارسي در چند امر است: نخست آنکه وسيله ارتباط اقوام ايراني است. ايران کشوري است داراي اقوام گوناگون و اقليت هاي زباني که هر يک به زباني سخن مي گويند: ترک، کرد، گيلک، لر، بلوچ، ترکمن و غيره. با اينکه اين اقوام ايراني هستند، به زباني جز فارسي سخن مي گويند؛ اما همه فارسي نيز مي دانند. وسيله ارتباط آنها با فارسي زبانان، نيز با اقوام ديگر به زبان فارسي است؛ مثلاً يک آذربايجاني با بلوچ، يک لر با گيلک به زبان فارسي سخن مي گويند. اين است که اهميت زبان فارسي از جهت ارتباط آنها با يکديگر و از جهت ايجاد وحدت ملي حائز کمال اعتناست.
وجه ديگر اهميت زبان فارسي در اين است که زبان رسمي و ملي سه کشور ايران، افغانستان و تاجيکستان است و اين سه کشور داراي سوابق مشترک فرهنگي هستند. به خصوص مآثير مشترک اسطوره اي اين سه کشور که در قالب زبان فارسي بيان شده، از اهميت ويژه اي برخوردار است و اصولاً بايد دانست که در گذشته هاي دور اطلاق نام “ايران” از آمو دريا بوده تا منطقه اي که امروز کشور عراق ناميده مي شود؛ يعني “ايران” نام هر سه کشور بوده و زبان فارسي که در اين کشور رايج است، خود دليل يگانگي اين سه کشور است.
وجه سوم اهميت زبان فارسي در اين است که دوران نسبتاً طولانيي که به چند قرن بالغ مي شود، زبان اداري و رسمي و ادبي شبه قاره هند بوده است و آثار فراواني در اين کشور پهناور به زبان فارسي به وجود آمده است و وسيله اي است براي شناخت تاريخ پرفراز نشيب اين کشور.
وجه چهارم اهميت زبان فارسي در اين است که از زبانهاي مهم تمدن اسلامي است و شايد بتوان گفت که بعد از زبان عربي، دومين زبان دنياي اسلام است و آثار فراوان از تمدن و فرهنگ اسلامي به اين زبان به وجود آمده، از تفاسير قرآن گرفته تا آثار عرفاني.
وجه پنجم اهميت زبان فارسي در اين است که شاهکارهاي عظيمي اين زبان به عالم بشريت تقديم کرده است. شما در تاريخ جهان چند زبان مي شناسيد که شاهکاري چون شاهنامه در آن زبانها به وجود آمده باشد؟ يا چند زبان مي شناسيد که غزلياتي چون غزليات مولانا و سعدي و حافظ در آن زبانها سروده شده باشد؟

براي رشد و گسترش و توانمند شدن اين زبان چه مي توان کرد؟
 

هفتادو چند سال پيش از اين در سال 1314 وقتي که فرهنگستان اول تأسيس شد، پرسش شما را آن موقع فرهنگستاني ها از خود کردند و در اساسنامه فرهنگستان که در تاريخ فروردين و ارديبهشت 1322 در نامه (مجله) فرهنگستان چاپ شده، بدان جواب دادند. من اين پاسخها را از همان منبع عيناً براي شما مي خوانم، ملاحظه خواهيد فرمود که بسياري از آن انتظارات پس از هفتاد سال هنوز کما هو حقه برآورده نشده است! در ماده دوم اساسنامه وظايف فرهنگستان به قرار زير نموده شده است:
1- ترتيب فرهنگ به قصد رد و قبول لغات و اصطلاحات در زبان فارسي.
2- اختيار الفاظ و اصطلاحات در هر رشته از رشته هاي زندگاني با سعي در اينکه حتي الامکان فارسي باشد.
3- پيراستن زبان فارسي از الفاظ نامتناسب خارجي.
4- تهيه دستور زبان و استخراج و تعيين قواعد براي وضع لغات فارسي و اخذ يا رد لغات خارجي.
5- جمع آوري الفاظ و اصطلاحات از کتب قديم.
6- جمع آوري لغات و اصطلاحات و اشعار و امثال و قصص و نوادر ترانه ها و آهنگهاي ولايتي.
7- جستجو و شناساندن کتب قديم و تشويق به طبع و نشر آنها.
8- هدايت افکار به حقيقت ادبيات و چگونگي نظم و نثر و اختيار آنچه از ادبيات گذشته پسنديده است و رد آنچه منحرف مي باشد و راهنمايي براي آينده.
9- تشويق شاعران و نويسندگان در ايجاد شاهکارهاي ادبي.
10- تشويق دانشمندان به تأليف و ترجمه کتب سودمند به فارسي فصيح و مأنوس.
11- مطالعه در اصلاح خط فارسي.
ملاحظه مي فرماييد که هفتادو چند سال پيش به سؤال شما جواب داده شده است و امروزه هم همين جوابها را با اندکي تغيير و به زبان امروز مي توان داد و جاي افسوس است که پس از هفتاد ما هنوز اندر سر يک کوچه ايم!

وضعيت رشته زبان و ادبيات فارسي را چگونه مي بينيد؟
 

اگر منظورتان وضعيت رشته زبان و ادبيات فارسي در دانشگاههاست، بايد عرض کنم چون بيش از بيست سال است که من بازنشسته شده ام و مدتهاست که ديگر در دانشگاه تدريس نمي کنم، اطلاع دقيقي از وضعيت رشته زبان و ادبيات فارسي در دانشگاهها ندارم.

به عنوان کسي که سالها در تدوين کتابهاي درسي زبان و ادبيات فارسي، آيين نگارش و دستور نقش داشته ايد، کتابهاي درسي کنوني را چگونه مي بينيد و چه بايد کرد؟
 

کتابهاي درسي کنوني را نيز نديده ام؛ اما آنچه از معلمان مي شنوم، اين است که کتابهاي فارسي چندان رضايت بخش نيست. کتابهاي فارسي گويا اين طور که مي گويند، شبيه کتابهاي تعليمات ديني شده است. يک وقتي در پاسخ اين سؤال که شما مطرح مي کنيد، به وزير آموزش و پرورش مطلبي گفته بودم که اينجا تکرار مي کنم: در دنيا تنها ما نيستيم که کتاب درسي مي نويسيم. در کشورهاي غربي کتابهاي درسي به روش درست و علمي تهيه مي شود؛ ببينيد آنها براي آموزش زبان مادري و ملي چه راههايي رفته اند، شما نيز آن راهها را بررسي کنيد و با خصوصيات زباني فارسي تطبيق بدهيد و کتاب درسي تهيه کنيد.
منبع: منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست..



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.