مترو گلدوين مِيِر
ريشه در نيکل ادئون ها
مترو گلدوين مِيِر يکي از پنج استوديوي يزرگِ هاليوود بود که به خاطر نوع فيلم هايش احتمالاًمشهورترين استوديوي تاريخ سينما است. شير غرّاني که در ابتداي فيلم هاي مترو ظاهر مي شد، حضور ستارگاني زيبا، داستان هايي دقيق که توأم به نگاهي ايده آليستي به آمريکاي آرماني بودند، دکورها و لباس هاي فاخر و فانتزي و فيلم برداري روشن و دنيايي پر زرق و برق را نويد مي داد. روي روبان طلايي که دورِ سر شير غران چرخيده به لاتين نوشته شده Ars Gratia Artis ؛ يعني «هنر براي هنر»، اولين و مهم ترين شعار مترو در روزهاي طلايي اش. در آن روزها تخصص هاي اصلي مترو، ملودرام ،موزيکال و کمدي بودند، اگر چه مانند هر استوديوي ديگري در هر ژانر فهرستي از فيلم هاي موفق و معتبر داشت.
ريشه هاي مترو به سال (1912) و آدمي به نام مارکس لوئه بر مي گردد که صاحب نيکل ادئون ها و پيپ شوها ( فيلم هاي اروتيک کوتاهي که در جايي مثل فانوس خيال نمايش داده مي شدند) بود. لوئه در (1920)، براي تأمين فيلم هايش کمپاني مترو پيکچر کورپوريشن که در (1915) راه افتاده بود، خريد و به همين ترتيب در (1924) مالک دو کمپاني ديگر شد:گلدوين پيکچرز (تأسيس 1917 ) و لوييس بي مِير پيکچرز (تأسيس 1918).
اسم استوديو ي تازه تأسيس از تلفيق همه نام ها، شد مترو – گلدوين- مير که توسط لوييس مير، که به عنوان مدير و رئيس استوديو و ايروينگ تالبرگ، مسئول خط توليد، اداره مي شد. اولين فيلم آن ها، مردي که سيلي خورد(1924) ساخته کارگردان سوئدي ويکتور شوستروم بود و نشان مي داد:يک) مترو به دنبال کارگردانان صاحب نان و «مؤلف» است. ب) از بازيگران قديمي ، مثل لان چيني، در نقش هاي جدي تر استفاده مي کند. ج)علاقه مشخصي به «پيام» در فيلم دارد . د) در نهايت ، از نظر بصري، هر فيلم مترو يک سر و گردن بالاتر از فيلم هر استوديوي ديگري قرار دارد.
بعد از انقلاب صدا در هاليوود، اولين فيلم ناطق مترو موزيکال ملودي برادوي (1929)بود که اسکار بهترين فيلم سال را گرفت. اولين دوره اوج مترو از همان روزهاي آغاز تا زمان مرگ نا به هنگام تالبرگ در (1936) بود. فهرستي باور نکردني از شاهکارهايي که هنر سينما را قوام بخشيدند؛ فيلم هايي مثل حرص، رژه بزرگ ، بن حور (نسخه صامت) ، جسم و شيطان ، ناقص الخلقه ها و فيلم هايي که به بهترين شکل مؤيد سبک استوديويي اند مثل گراند هتل و شورش در کشتي بونتي (نسخه اول با کلارک گيبل).
در اواسط دهه (1930) چهار هزار نفر در مترو کار مي کردند، (23) استوديوي سرپوشيده داشت که مي توانستند (23) فيلم را هم زمان در آن ها فيلم برداري کنند و صاحب پنجاه هکتار زمين باز در کالور سيتي براي دکورهاي شهرک ها و صحنه هاي خارجي و نمايش ناهمواري هاي طبيعي تبت، آمازون ، هندوستان، سوئيس يا کاندا بود. مترو هرسال به طور متوسط چهل فيلم مي ساخت و در واقع مي توانست اول هر هفته يک فلم تازه روي پرده ببرد. متوسط هزينه هر فيلم پانصد هزار دلار بود که به خاطر برنامه ريزي هاي دقيق استوديو و استفاده هاي مکرر از دکورها و لباس ها و خط توليد منظمش، رقمي مناسب براي آن زمان بود.
شعار معروف مترو اين بود که « ستاره هاي ما از ستاره هاي آسمان ها بيش تراند» و بعد نام هايي مثل کلارک گيبل، گرتا گاربو ، جون کرافورد، اسپنسر تريسي، ميکي روني، اليزابت تيلر و ويليام پاول روي پرده ظاهر مي شدند. کارتن هاي تام و جري و کمدي هاي کوتاه هال روچ- که شامل لورل هاردي ها مي شوند- از داريي هاي با ارزش مترو بود. به علاوه مترو سريال هاي خوش ساختي مثل مجموعه تارزان و اندي هاردي توليد مي کرد که دومي يکي از اولين نمونه هاي توليد فيلم براي مخاطب تين ايجر بود که در دهه (1980) يکي از تعاريف بنيادين هاليوود بدل شد و هنوز هم نان همان منطق خرده مي شود. البته بيش تر سينما دوستان مترو را با موزيکال هايش مي شناسند. فيلم هايي که حاصل همکاري تنگاتنگ آرتور فريد (تهيه کننده)، وينسنت مينلّي ( کارگردان)، استنلي دانن(طراح رقص و کارگردان) و ستاره هاي جادويي و ژانر مانند جين کلي ، جودي گارلند، فرانک سيناترا و سيد چريس بودند.
يکي ديگر از دلايل شهرت و موفقيت مترو مدير واحد طراحي اش، سدريک گيبونز، بود. او نه تنها شهرت فراواني را به عنوان يکي از تأثير گذارترين طراحان صنعت سينما ازآن خود کرد، بلکه استانداردهاي هنري هاليوود را بالا برد، تماشاگران را مجذوب تمايز بصري فيلم هاي مترو کرد و در عين حال تحسين منتقدان را برانگيخت . با وجود کارنامه پر بارش ، اهميت وي بيش تر به خاطر وارد کردن نوعي از طراحي مدرن به فيلم هاي هاليوود بود که نمونه آن را در درام هايي چون گراند هتل و زنان (1939) مي توان ديد.
مترو در صنعت سينماي بريتانيا سرمايه گذاري مي کرد و زير نظر سر مايکل بالکن فيلم هاي مهمي مثل ارگ(1938)[The Gitadell] و خداحافظ آقاي چيپس(1939) را توليد مي کرد بعضي از آن ها نمايش موفقي در آمريکا داشتند از آن سو ، واحد هاي توليد مستقل مي توانستند در دل استوديوهاي مترو کار کنند که نمونه مشهورش برباد رفته است که توسط ديويد سلزنيک و با نظارت مستقيم و استقلال تمام تهيه شده، اما شير مترو در ابتداي آن ديده مي شود.
در (1957) مِيِر، به دنبال اختلاف نظر و رئيس کل تشکيلات و نماينده لوئه ، نيکلاس شنک، کنار گذاشته شد. بسياري از توليدات مترو براي نمايش به تلويزيون فروخته شد. در(1969) کرک کرکوريان مترو را خريد. او بيش تر نگران تجارت بود تا هنر. براي همين شروع به فرختن قطعات مهمي از گنجينه استوديو و زمين هاي آن کرد. کل زمين ها و شهرک ها – که نيويورک و شهر وسترن و شيکاگو و پاريس قرن هجدهم در آن قرار داشت- در (1969) فروخته شد، اشيا و لباس ها در (1970) و کل استوديو در (1987) بر باد رفت. و در آن زمان توجه مترو از فيلم سازي به صنعت توريسم و کازينوداري در لاس وگاس جلب شده بود. در (1979) مترو و يونايتد آرتيستز(کمپاني متخصص پخش فيلم که در (1919) به عنوان کمپاني توليد فيلم توسط گريفيث و چاپلين راه اندازي شد) با هم تلفيق شدند و با نام MGM/UA به توليد فيلم دست زدند. در (1985) کر کوريان آرشيو فيلم مترو (شامل تمام توليدات مترو با اضافه فيلم هاي بيش از (1950) وارنر و آرشيو آرکي او) را به تِد تِرنر فروخت. در آغاز صداي همه درآمد، به خصوص وقتي ترنر شروع به رنگ کردن فيلم هاي سياه سفيد کرد. اما پس از مدتي نشان داد که بجز رسالت پول درآوردن از سينماي کلاسيک، او قصد حفظ اين ميراث را هم دارد . ترنر شبکه تلويزيوني TCM را تأسيس کرد که به زودي تبدبل به بزرگ ترين سينما تِک خانگي در آمريکا، و سپس سر تا سر جهان شد. در (1989) « پاته کاميونيکيشن» مترو را خريد، اما استوديو دائم ضرر مي داد و انبوهي بدهي داشت. کمي بعد از دست مالک ايتاليايي پاته به دست فرانسوي ها افتاد و بعد، در (1996)، کمپاني سون نِت ورک استراليايي آن را خريد.
متروي دهه (1990) ديگر يک استوديوي فيلم سازي در مفهوم کلاسيکش يا به شکلي که امروز پارامونت و فاکس هستند، نبود و بيش تر کارش اجاره فضاها و لوازم فيلم برداري براي ساخت توليدات محدودي است که در هر سال داشت. مجموعه فيلم هاي جيمز باند در آن سال هاي پر بحران يکي از معدود تکيه گاه هاي مالي مترو بود. تا جايي که مدارک نشان مي دهد کر کوريان دوباره در (1998) مترو را خريده و از آن زمان تا حالا دوباره کساني آن را خريده و فروخته اند و ديگر نايي براي شير غران نمانده است.
منبع:ماهنامه سينمايي فيلم شماره 415
مترو گلدوين مِيِر يکي از پنج استوديوي يزرگِ هاليوود بود که به خاطر نوع فيلم هايش احتمالاًمشهورترين استوديوي تاريخ سينما است. شير غرّاني که در ابتداي فيلم هاي مترو ظاهر مي شد، حضور ستارگاني زيبا، داستان هايي دقيق که توأم به نگاهي ايده آليستي به آمريکاي آرماني بودند، دکورها و لباس هاي فاخر و فانتزي و فيلم برداري روشن و دنيايي پر زرق و برق را نويد مي داد. روي روبان طلايي که دورِ سر شير غران چرخيده به لاتين نوشته شده Ars Gratia Artis ؛ يعني «هنر براي هنر»، اولين و مهم ترين شعار مترو در روزهاي طلايي اش. در آن روزها تخصص هاي اصلي مترو، ملودرام ،موزيکال و کمدي بودند، اگر چه مانند هر استوديوي ديگري در هر ژانر فهرستي از فيلم هاي موفق و معتبر داشت.
ريشه هاي مترو به سال (1912) و آدمي به نام مارکس لوئه بر مي گردد که صاحب نيکل ادئون ها و پيپ شوها ( فيلم هاي اروتيک کوتاهي که در جايي مثل فانوس خيال نمايش داده مي شدند) بود. لوئه در (1920)، براي تأمين فيلم هايش کمپاني مترو پيکچر کورپوريشن که در (1915) راه افتاده بود، خريد و به همين ترتيب در (1924) مالک دو کمپاني ديگر شد:گلدوين پيکچرز (تأسيس 1917 ) و لوييس بي مِير پيکچرز (تأسيس 1918).
اسم استوديو ي تازه تأسيس از تلفيق همه نام ها، شد مترو – گلدوين- مير که توسط لوييس مير، که به عنوان مدير و رئيس استوديو و ايروينگ تالبرگ، مسئول خط توليد، اداره مي شد. اولين فيلم آن ها، مردي که سيلي خورد(1924) ساخته کارگردان سوئدي ويکتور شوستروم بود و نشان مي داد:يک) مترو به دنبال کارگردانان صاحب نان و «مؤلف» است. ب) از بازيگران قديمي ، مثل لان چيني، در نقش هاي جدي تر استفاده مي کند. ج)علاقه مشخصي به «پيام» در فيلم دارد . د) در نهايت ، از نظر بصري، هر فيلم مترو يک سر و گردن بالاتر از فيلم هر استوديوي ديگري قرار دارد.
بعد از انقلاب صدا در هاليوود، اولين فيلم ناطق مترو موزيکال ملودي برادوي (1929)بود که اسکار بهترين فيلم سال را گرفت. اولين دوره اوج مترو از همان روزهاي آغاز تا زمان مرگ نا به هنگام تالبرگ در (1936) بود. فهرستي باور نکردني از شاهکارهايي که هنر سينما را قوام بخشيدند؛ فيلم هايي مثل حرص، رژه بزرگ ، بن حور (نسخه صامت) ، جسم و شيطان ، ناقص الخلقه ها و فيلم هايي که به بهترين شکل مؤيد سبک استوديويي اند مثل گراند هتل و شورش در کشتي بونتي (نسخه اول با کلارک گيبل).
در اواسط دهه (1930) چهار هزار نفر در مترو کار مي کردند، (23) استوديوي سرپوشيده داشت که مي توانستند (23) فيلم را هم زمان در آن ها فيلم برداري کنند و صاحب پنجاه هکتار زمين باز در کالور سيتي براي دکورهاي شهرک ها و صحنه هاي خارجي و نمايش ناهمواري هاي طبيعي تبت، آمازون ، هندوستان، سوئيس يا کاندا بود. مترو هرسال به طور متوسط چهل فيلم مي ساخت و در واقع مي توانست اول هر هفته يک فلم تازه روي پرده ببرد. متوسط هزينه هر فيلم پانصد هزار دلار بود که به خاطر برنامه ريزي هاي دقيق استوديو و استفاده هاي مکرر از دکورها و لباس ها و خط توليد منظمش، رقمي مناسب براي آن زمان بود.
شعار معروف مترو اين بود که « ستاره هاي ما از ستاره هاي آسمان ها بيش تراند» و بعد نام هايي مثل کلارک گيبل، گرتا گاربو ، جون کرافورد، اسپنسر تريسي، ميکي روني، اليزابت تيلر و ويليام پاول روي پرده ظاهر مي شدند. کارتن هاي تام و جري و کمدي هاي کوتاه هال روچ- که شامل لورل هاردي ها مي شوند- از داريي هاي با ارزش مترو بود. به علاوه مترو سريال هاي خوش ساختي مثل مجموعه تارزان و اندي هاردي توليد مي کرد که دومي يکي از اولين نمونه هاي توليد فيلم براي مخاطب تين ايجر بود که در دهه (1980) يکي از تعاريف بنيادين هاليوود بدل شد و هنوز هم نان همان منطق خرده مي شود. البته بيش تر سينما دوستان مترو را با موزيکال هايش مي شناسند. فيلم هايي که حاصل همکاري تنگاتنگ آرتور فريد (تهيه کننده)، وينسنت مينلّي ( کارگردان)، استنلي دانن(طراح رقص و کارگردان) و ستاره هاي جادويي و ژانر مانند جين کلي ، جودي گارلند، فرانک سيناترا و سيد چريس بودند.
يکي ديگر از دلايل شهرت و موفقيت مترو مدير واحد طراحي اش، سدريک گيبونز، بود. او نه تنها شهرت فراواني را به عنوان يکي از تأثير گذارترين طراحان صنعت سينما ازآن خود کرد، بلکه استانداردهاي هنري هاليوود را بالا برد، تماشاگران را مجذوب تمايز بصري فيلم هاي مترو کرد و در عين حال تحسين منتقدان را برانگيخت . با وجود کارنامه پر بارش ، اهميت وي بيش تر به خاطر وارد کردن نوعي از طراحي مدرن به فيلم هاي هاليوود بود که نمونه آن را در درام هايي چون گراند هتل و زنان (1939) مي توان ديد.
مترو در صنعت سينماي بريتانيا سرمايه گذاري مي کرد و زير نظر سر مايکل بالکن فيلم هاي مهمي مثل ارگ(1938)[The Gitadell] و خداحافظ آقاي چيپس(1939) را توليد مي کرد بعضي از آن ها نمايش موفقي در آمريکا داشتند از آن سو ، واحد هاي توليد مستقل مي توانستند در دل استوديوهاي مترو کار کنند که نمونه مشهورش برباد رفته است که توسط ديويد سلزنيک و با نظارت مستقيم و استقلال تمام تهيه شده، اما شير مترو در ابتداي آن ديده مي شود.
در (1957) مِيِر، به دنبال اختلاف نظر و رئيس کل تشکيلات و نماينده لوئه ، نيکلاس شنک، کنار گذاشته شد. بسياري از توليدات مترو براي نمايش به تلويزيون فروخته شد. در(1969) کرک کرکوريان مترو را خريد. او بيش تر نگران تجارت بود تا هنر. براي همين شروع به فرختن قطعات مهمي از گنجينه استوديو و زمين هاي آن کرد. کل زمين ها و شهرک ها – که نيويورک و شهر وسترن و شيکاگو و پاريس قرن هجدهم در آن قرار داشت- در (1969) فروخته شد، اشيا و لباس ها در (1970) و کل استوديو در (1987) بر باد رفت. و در آن زمان توجه مترو از فيلم سازي به صنعت توريسم و کازينوداري در لاس وگاس جلب شده بود. در (1979) مترو و يونايتد آرتيستز(کمپاني متخصص پخش فيلم که در (1919) به عنوان کمپاني توليد فيلم توسط گريفيث و چاپلين راه اندازي شد) با هم تلفيق شدند و با نام MGM/UA به توليد فيلم دست زدند. در (1985) کر کوريان آرشيو فيلم مترو (شامل تمام توليدات مترو با اضافه فيلم هاي بيش از (1950) وارنر و آرشيو آرکي او) را به تِد تِرنر فروخت. در آغاز صداي همه درآمد، به خصوص وقتي ترنر شروع به رنگ کردن فيلم هاي سياه سفيد کرد. اما پس از مدتي نشان داد که بجز رسالت پول درآوردن از سينماي کلاسيک، او قصد حفظ اين ميراث را هم دارد . ترنر شبکه تلويزيوني TCM را تأسيس کرد که به زودي تبدبل به بزرگ ترين سينما تِک خانگي در آمريکا، و سپس سر تا سر جهان شد. در (1989) « پاته کاميونيکيشن» مترو را خريد، اما استوديو دائم ضرر مي داد و انبوهي بدهي داشت. کمي بعد از دست مالک ايتاليايي پاته به دست فرانسوي ها افتاد و بعد، در (1996)، کمپاني سون نِت ورک استراليايي آن را خريد.
متروي دهه (1990) ديگر يک استوديوي فيلم سازي در مفهوم کلاسيکش يا به شکلي که امروز پارامونت و فاکس هستند، نبود و بيش تر کارش اجاره فضاها و لوازم فيلم برداري براي ساخت توليدات محدودي است که در هر سال داشت. مجموعه فيلم هاي جيمز باند در آن سال هاي پر بحران يکي از معدود تکيه گاه هاي مالي مترو بود. تا جايي که مدارک نشان مي دهد کر کوريان دوباره در (1998) مترو را خريده و از آن زمان تا حالا دوباره کساني آن را خريده و فروخته اند و ديگر نايي براي شير غران نمانده است.
منبع:ماهنامه سينمايي فيلم شماره 415
/ج