نگاهي به اوضاع و شرايط عمومي کشور ايران در آستانه 30 خرداد سال 60 (1)

بهترين راه براي شناخت هر سازمان و گروه؛ اعم از فکري، اجتماعي و سياسي، بررسي کارکرد و رفتارها و نقادي آن است. از سوي ديگر وقتي اين بررسي و ارزيابي درست خواهد بود که در بوته ي زمان و تاريخ و پس از گذشت موج هاي اوليه (اعم از هيجان ها، شايعه ها و غوغاها و آثار زودگذر و...) و تثبيت شرايط و همچنين پديدار گشتن آثار و
دوشنبه، 21 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهي به اوضاع و شرايط عمومي کشور ايران در آستانه 30 خرداد سال 60 (1)

نگاهي به اوضاع و شرايط عمومي کشور ايران در آستانه 30 خرداد سال 60 (1)
نگاهي به اوضاع و شرايط عمومي کشور ايران در آستانه 30 خرداد سال 60 (1)


 

نويسنده: جلال آصف




 
سخن آغاز
بهترين راه براي شناخت هر سازمان و گروه؛ اعم از فکري، اجتماعي و سياسي، بررسي کارکرد و رفتارها و نقادي آن است. از سوي ديگر وقتي اين بررسي و ارزيابي درست خواهد بود که در بوته ي زمان و تاريخ و پس از گذشت موج هاي اوليه (اعم از هيجان ها، شايعه ها و غوغاها و آثار زودگذر و...) و تثبيت شرايط و همچنين پديدار گشتن آثار و نتايج آن حرکت و عمل صورت گيرد و در اين زمان است که مورخ آگاه و بي غرض مي تواند به دور از هياهو و حتي تمايلات و احساسات شخصي خود و ديگران با نگاهي به گذشته و چگونگي رويداد و همچنين آثار و نتايج آن به قضاوت و نتيجه گيري بپردازد.
حرکت مسلحانه سازمان مجاهدين خلق در تاريخ 30 خرداد سال 1360 نيز خارج از اين قاعده نيست. امروز که نزديک به سه د هه از آن روزگار مي گذرد، بسيار شفاف تر مي تواند آن را بررسي کرد زيرا علاوه بر بررسي ريشه ها و چگونگي آن به آثار و نتايج بهره هاي آن حرکت نيز دسترسي داريم. جامعه ي در حال ثبات و پوياي امروزي بسيار بهتر مي تواند به گذشته ي خويش نظر اندازد.
امروز به لطف مخالفان و موافقان، اسناد و واقعيت هاي زيادي آشکار شده است. اين اسناد و واقعيت ها در بين خاطرات و مصاحبه هاي افراد مختلف از گروه هاي اپوزيسيون، اعضاي جدا شده ي سازمان مجاهدين خلق (که البته هنوز هم برخي با جمهوري اسلامي مخالفت مي نمايند) و حتي بيانيه ها و مصاحبه هاي خود سازمان مجاهدين خلق به منظور دفاع از حرکت سال 60 خويش در نزد هواداران و منتقدان، انعکاس يافته است و کار تحليل تاريخي را از حدس و گمان به سوي واقع بيني و راستگويي سوق مي دهد.
علاوه بر اسناد و خاطرات و تحليل هاي افراد وم گروه ها بخشي نيز به عنوان نتايج و آثار حرکت سازمان مشهود شده که داراي اهميت زيادي باشد، زيرا بهترين شيوه هاي شناخت هر اقدامي، نگاه به آثار و نتايج آن عمل است.
در اين پژوهش که توسط يکي از بريده هاي سازمان تهيه شده است کوشش شده تا با نگاهي به علل وعوامل پيدايش جنگ مسلحانه سازمان مجاهدين خلق و همچنين اهداف سازمان از اتخاذ اين استراتژي و همچنين چگونگي ايجاد تظاهرات مسلحانه و در مجموع آثار و نتايج آن، سؤالات بسياري را مطرح و مورد بررسي قرار دهد.
وضع داخلي و خارجي کشور در آستانه 30 خرداد60
نگاهي هر چند گذرا به برخي تحولات و حوادث کشور در حوالي خرداد ماه سال 1360 موجب درک بهتر اوضاع و شرايط عمومي کشور در عرصه هاي داخلي و خارجي شده و براي بررسي موضوع مورد بحث يعني مبارزه ي مسلحانه سازمان مجاهدين خلق نيز اهميت بسزايي دارد.
در صحنه خارجي و بين المللي علاوه بر حمله ي عراق به ايران که با حمايت وسيع تسليحاتي شوروي و کشورهاي بلوک شرق و فرانسه و همچنين کمک هاي اقتصادي، اطلاعاتي و تبليغاتي –ديپلماسي کشورهاي غربي از جمله آمريکا، انگليس، آلمان و ياري همه جانبه ي کشورهاي عربي (حتي از نظر نيروهاي نظامي و کمک هاي لجستيکي و مالي و...) بود، (1) کشور ايران در شرايط تحريم اقتصادي گسترده از سوي کشورهاي صنعتي گروه 7 و اتحاديه ي اروپايي به سر مي برد و تمامي اين مسائل همراه بانوعي فشار رواني، تبليغاتي و ديپلماتيک بود؛ به خصوص که اشتغال نظامي افغانستان از سوي اتحاد جماهير شوروي مورد مخالفت امام خميني قرار گرفته بود و لذا علاوه بر خطر بالفعل در مرزهاي غربي، شمال و شرق ايران نيز با خطري بالقوه مواجه بود.
اگر دخالت نظامي آمريکا در ايران بهانه ي آزادي و گروگان هاي سفارت آمريکا در طبس و شکست کامل و مفتضح آن، سرآغاز و طلايهاي براي تهديدها و فشارهاي بعدي آمريکايي ها (البته به شکل هاي ديگر و غيرمستقيم) درنظر گرفته شود، عمق و وسعت پيام تهديدآميز آنان به خوبي معلوم مي شود.
در داخل کشور نيز در حالي که نيروهاي بيگانه عراقي بخش هاي وسيعي از استان هاي خوزستان و ايلام را تصرف کرده بودند، گروه هاي تجزيه طلب و وابسته اي که از سوي بيگانه حمايت مي شدند همچون دموکرات و کومله در کردستان و آذربايجان غربي، فداييان خلق در گنبد و ترکمن صحرا و همچنين افرادي موسوم به خلق بلوچ، به بحران هاي قومي- قبيله اي، نژادي و منطقه اي و حتي مذهبي (نزاع بين شيعه وسني) دامن زده و مقصد اصلي خويش را که همانا جدا ساختن بخش هايي تاريخي و هميشه ايراني از آغوش مام ميهن بود، دنبال مي نمودند.
حضور خشونت آميز و تفرقه گراي اين احزاب و گروه هاي ساخته و پرداخته ي استعمار، علاوه بر کسري بودجه و بحران اقتصادي ناشي از تحريم ايران و بلوکه شدن دارايي هاي کشور در آمريکا (که عمده ي ذخاير مالي ايران را تشکيل مي داد) و همچنين نوپايي انقلاب، کمبود نيروهاي متخصص و وفادار به انقلاب و مشکلات دولت رجايي، شرايط بسيار حساس و خاصي را ايجاد کرده بود که البته حضور بسيار گسترده و پافشاري مردم در تحمل مشکلات در تمامي صحنه ها و لحظه ها و پذيرفته شدن آيت الله خميني به عنوان رهبر انقلاب و کسي که حرف آخر را براي مردم و تمامي گروه ها بيان مي کرد، موجب شد تمامي دسيسه ها ناکارآمد گشته و همبستگي کشور حفظ گردد و بهترين ملاک و شاخص براي اين حضور نگاهي به آمار شرکت کنندگان در انتخابات آن زمان و آراي مردم در حمايت از نظام در آن گزينش ها (همچون رفراندوم قانون اساسي، انتخابات مجلس اول و دوره ي اول و دوم رياست جمهوري) و همچنين داوطلبان شرکت در جبهه هاي نبرد و گستردگي تظاهرات و نمازهاي جمعه مي باشد؛ به طوري که خود مسعود رجوي اقرار کرده که آيت الله خميني داراي محبوبيتي 99 درصدي بود. (2)
اما سؤال اينجاست که در اين شرايط بحراني که علاوه بر تکليف مذهبي و ديني، وجدان ملي و ميهني و ايران دوستي نيز افراد و گروه ها را به يکپارچگي و حضور مثبت و فعال در صحنه حفظ کشور فرا مي خواند، سازمان مجاهدين خلق ايران چه عملکرد و واکنشي داشت؟
هر چند در آغاز کار، هجوم ارتش عراق به ايران از سوي سازمان مجاهدين خلق محکوم و تجاوزي از سوي رژيمي ارتجاعي و وابسته به امپرياليسم خوانده مي شد، اما در حيطه عمل سازمان اعلام کرد به شرط آنکه دولت ايران جبهه ي مستقلي را در اختيار سازمان گذاشته و در ضمن فرماندهي آن جبهه را نيز بدون نظارت دولت و ارتش به سازمان تفويض کند، حاضر به شرکت در جنگ است و خواه ناخواه دولت ايران نيز مانند هر حکومت ديگري با اين پيشنهاد مخالفت کرد، زيرا اين اقدام نقض صريح حق حاکميت ملي کشور بود و علاوه بر مصالح امنيتي و نظامي مي توانست موجب تجزيه ي کشور و تبديل ايران به افغانستان و لبناني ديگر شود. (3)
يکي از احتمالات در مورد پيشنهاد سازمان آن است که سازمان به طور يقين واکنش طبيعي نهاد حاکميت در برابر پيشنهاد خود را که همان مخالفت بود حدس مي زد و به همين علت با ارائه اين پيشنهاد و سپس رد آن مي توانست ادعا کند بر اساس ضوابط واهداف و نظر شوراي سازمان پيشنهاد همکاري و شرکت خويش در جنگ را ارائه کرده ولي مورد مخالفت قرار گرفته و لذا اين مشکل حکومت است که نمي تواند همکاري سازمان را بپذيرد نه مشکل سازمان. سازمان در قبال جنگ، ديگر وظيفه ملي و وجداني ندارد و اين مشکلي است که بايد خود رژيم حل کند و با اين ترفند اولاً سازمان مجبور نبود نيروها و طرفداران شرابه عنوان سرباز و بسيجي تحت فرماندهي حکومت درآورد و در نتيجه از نعمت آنان محروم شود و يا اختيار آنان در دست سپاه و ارتش قرار گيرد؛ و از سوي ديگر سازمان مي توانست با تمرکز توان و برنامه ريزي هاي خود در درون کشور بر اوضاع داخلي و رقابت هاي سياسي نظارت و نفوذ بيشتري اعمال کند. به خصوص که بيشتر اعضاي سپاه و بسيج و حتي بدنه ي اجرايي حکومت به جنگ و مسائل مربوط به آن همچون سيل روزافزون آوارگان و مهاجران جنگي مشغول بودند.
البته همين پيشنهاد موجب مشکوک شدن حاکميت به سازمان شد و لذا در محدوده ي نفوذ ابوالحسن بني صدر که علاوه بر رئيس جمهور، فرمانده کل قوا نيز بود در تاريخ 13مهر 1359 فرمان دستگيري و اخراج نيروهاي احتمالي مجاهدين از جبهه هاي جنگ صادر شد و اين تمهيد و پيشنهاد تقريباً نتيجه اي به ضرر خود سازمان داد.
نگاهي کلي درباره علل و عوامل پيدايش جنگ مسلحانه
دانستن اين نکته که سازمان به چه دليل و بهانه اي و با کدام انگيزه و تحليل به جنگ مسلحانه دست يازيد؛ آيا سازمان با ميل خود اين کار را انجام داد و يا مجبور به اين عمل شد، محور اصلي بحث در اين قسمت يم باشد.
سال ها پس از تظاهرات مسلحانه ي سازمان در خرداد ماه سال 1360 و ورود به فاز نظامي و پس از آنکه تمامي اين مانورها و تاکتيک ها به شکست انجاميد، رهبري سازمان يعني مسعود رجوي مورد انتقاد شديد اعضاي سازمان و ديگر گروه هاي اپوزيسون قرار گرفت که در اين انتقادها علاوه بر بي کفايتي، خودرأيي، خود بزرگ بيني و توهم، متهم به نوعي خيانت و رياست طلبي نيز گرديد. (4) در مقابل مسعود رجوي نيز در دفاع از خود مجبور شد با اين ادعا که رژيم ما را مجبور به مبارزه ي مسلحانه کرد به سؤال ها و انتقادها پاسخ دهد (5) که البته اين ادعاي رجوي از سوي منتقدان پذيرفته ندش و از همين دفاعيه او مطالبي ديگر عليه خود او بيرون آمد. (6)
در مورد 30 خرداد سازمان مجاهدين خلق بدون در نظر گرفتن مسائل مربوط به خود همچون ايدئولوزي، ساختار، نيروها، استعدادها، استراتژي و تاکتيک ها و در يک کلام تمامي آنچه که رفتارهاي حساب شده يا نشده ي خود بوده است، تمامي تقصير و گناه پيدايش و پيامدهاي 30خرداد را به گردن حکومت اسلامي و گردانندگان آن مي اندازد و بر اين ادعاست که جمهوري اسلامي موجب پيدايش و حتي مجبور کردن سازمان به ورود به فاز نظامي شد و خود سازمان در اين مسئله هيچ نقشي نداشته است.
درباره اين ادعاي سازمان مجاهدين، چند سؤال اساسي مطرح است:
1. چرا و به چه دليل سازمان مجاهدين سياست و رفتاري را که مي دانست ديکته شده ي جمهوري اسلامي است و نتيجه آن به ضرر سازمان و به قول ديگر گروه هاي اپوزيسيون به نفع رژيم مي باشد انتخاب کرد و چرا سازمان فريب اين کار ارخورد و حتي به آن القابي همچون قيافه مسلحانه وخيزش و... و سرآغاز سقوط سه ماهه و سپس شش ماهه حکومت داد. آن هم در حالي که مي دانست تمامي اينها دروغ و شعار و چيزي جز يک انتحار و خودکشي سياسي آن هم از نوع تحميلي بيش نيست؟!
2. آيا خود سازمان در برابر اين حوادث صرفاً تماشاچي و همچون آينه بوده است؟ آيا سازمان باآن همه بيانيه و سخنراني و ميتينگ و اظهار نظر که در تمامي مسائل دخالت مي کرد، هيچ گونه رفتار و سياسي نداشته و عنصري خنثي بوده است؟
منبع: نشريه مطالعات تاريخي شماره 28




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.