سرو کاشمر

اي روشني باغ و بهاران که تو بودي وي خرمي خاطر ياران که تو بودي اي سرو که در پيرهن صبح نگنجيد جان تو و اي جان بهاران که تو بودي با پيرهن سبز، بر اين آبي بي ابر آيينه ي صد نقش و نگاران که تو بودي در تابش خورشيد تموز و تپش خاک آرامگه و منزل ياران که تو بودي بي پشت و پناه اند تذروان و هزاران
چهارشنبه، 14 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سرو کاشمر

سرو کاشمر
سرو کاشمر


 

شاعر: دکتر محمدرضا شفيعي کدکني




 
اي روشني باغ و بهاران که تو بودي
وي خرمي خاطر ياران که تو بودي
اي سرو که در پيرهن صبح نگنجيد
جان تو و اي جان بهاران که تو بودي
با پيرهن سبز، بر اين آبي بي ابر
آيينه ي صد نقش و نگاران که تو بودي
در تابش خورشيد تموز و تپش خاک
آرامگه و منزل ياران که تو بودي
بي پشت و پناه اند تذروان و هزاران
اي باغ تذروان و هزاران که تو بودي
خُنياگه مرغان و تماشاگه خلقان
و آرامگه خيل سواران که تو بودي
در همهمه با غرش طوفان و شب و ابر
در زمزمه با ريزش باران که تو بودي
يا پدر اندر پدر اندر پدر ما
و آيينه ي صد نسل و تباران که تو بودي
سال دگر اين دشت بهار از که بجويد؟
اي رأيت رويان بهاران که تو بودي
اي در غم و اندوه که ماييم وپس از تو!
وي شادي اندوه گزاران که تو بودي!
منبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.