جلوه هايي از سلوک مبارزاتي شهيد عراقي(6)
گفتگو با ابوالفضل حاج حيدري
درآمد
پس در قضيه کاپيتولاسيون، شهيد عراقي هم مشارکت داشتند؟
شهيد عراقي از کي وارد هیأت موتلفه شد؟
ما دربسياري از مواقع تحت پوشش اين هیأت ، جلساتمان را تشکيل مي داديم و درباره ضرورت هايي که پيش مي آمد و ارتباطاتي که بايد با حضرت امام برقرار مي کرديم، صحبت مي کرديم. اين جلسات را هم طوري برگزار مي کرديم که از سوي کساني که انگيزه ها ما را در درود به مسائل اجتماعي نداشتند، مورد نقد قرار نمي گرفت. آن روابط عاطفي و پايگاه اجتماعي و مراوداتي که بنيانش از مسجد امين الدوله بود، مقداري آن فضا را ايجاد کرده بود که در کنار هم باشيم و اين در کنار هم بودن به گونه اي بود که تحت يک پوشش مطلوب، حرکت اجتماعي و سياسي ما را ممکن مي کرد.
پس شما شهيد عراقي را از مسجد امين الدوله مي شناختيد؟
اين همان گروه انتقام است؟
وظيفه گروه انتقام چه بود؟
اين تقسيم بندي چقدر با واقعيت تطبيق داشت؟
شهيد عراقي در کدام گروه بود؟
يادم هست که حضرت امام اعلاميه اي درباره چهلم شهداي تبريز داده بودند که بازار بايد تعطيل شود و تمام تلاش ساواک، اطلاعات شهرباني و نظام طاغوت اين بود که به ويژه به خاطر حساسيتي که به وجود آمده بود، عکس العمل نشان بدهد و قدرت نمايي کند و بازار تعطيل شود، لذا برادران تشکيل جلسه دادند و ضرورت ها را بررسي کردند و تصميم گرفتند براساس اطلاعاتي که مستقيم و غير مستقيم دريافت کرده بودند، طرح هايي را که دستگاه براي مقابله با اين تعطيلي ريخته بود، به هم بزنند و هر طور شده بازار تعطيل شود، لذا تصميم گرفتيم مواد منفجره اي را تهيه کنيم و در بازار مورد استفاده قرار دهيد بي آنکه تلفاتي بدهد.
مقداري باروت تهيه کرديم و بعد بحث بسته بندي اينها مطرح شد. خيلي فکر کرديم که چگونه از اين مواد استفاده مطلوب کنيم. شهيد عراقي در خيابان دولت، سه راه نشاط منزلي دو طبقه داشت که وسط بيابان بود. با ايشان که تماس گرفتيم، گفت: «بهترين راه اين است که بيايد منزل ما، چون هرجا برويد، ممکن است از نظر مراقبت و کنترل رفت و آمدها نتوانيد بر شرايط، مسلط باشيد، ولي چون منزل من وسط بيابان است و در اطراف آن فضاي مسکوني نيست، راحت مي شود رفت و آمدها را کنترل کرد.»
شبانه رفتيم منزل ايشان. بنده بودم و شهيد عراقي و حبيب ايپکچي و نقي کلافچي. شب به منزل ايشان رسيديم. مواد مورد نياز براي بسته بندي آماده شده بود. رفتيم روي پشت بام و اين وسايل را آماده کرديم. يک نوع بمب صوتي بود. تا دير وقت اين کار انجام و بسته ها آماده شدند. اعلام شده بود که بازار بايد فردا ببندد. من اين وسايل را بردم منزل و صبح زود برديم بازار. مرحوم عراقي هماهنگ کرده بود بسته ها را برديم اول دالان سراي حاج حسن که مرحوم حاج محمد متين و آقاي حاج محمود مقدس نژاد در آنجا يک مغازه ي شرکتي داشتند. گمانم در کار حوله و اين چيزها بودند. مواد ساخته شده را برديم و در محل مورد نظر گذاشتيم و عده اي از برادرها وظيفه توزيع اين مواد را به عهده گرفتند.
از آن طرف سرهنگ طاهري، رئيس کوماندوهاي شهرباني که آدم بسيار جلادي بود، همه نيروهاي شهرباني را موظف کرده بود که از بسته شدن بازار ممانعت به عمل آورند. مغازه دارها کرکره ها را بالا نکشيده بودند، اما شهرباني، کلانتري و ساواک منطقه بازار تهديد کرده بود که اگر مغازه را باز نکنند. برخورد شديد خواهند کرد. بعضي از مغازه دارها از برادران انقلابي بودند و اين تهديدها با هيچ اثري روي آنها نداشت و رفته بودند، اما عده اي هم پشت در مغازه هايشان مانده بودند. سرهنگ طاهري و معاونين او و کوماندوها مي آمدند و وارد بازار مي شدند و با تهديد، مغازه دارها را وادار مي کردند که مغازه ها را باز کنند و قفل بعضي از مغازه رها را مي شکستند که بهر نحو ممکن اعتصاب را بشکنند. از اين طرف اينها مي آمدند و از آن طرف برادرها مي رفتند و با اين بمب هاي صوتي در جاهاي ديگري عمل مي کردند و عملاً تا ظهر بازار بسته ماند و هيچ داد و ستدي انجام نشد. مأموران رژيم، آن روز نتوانستند حتي يکي از برادرهائي را که بازار را به تعطيلي کشاندند، دستگير کنند. اگر شهيد عراقي نبود، آن مراحلي که براي ساخت و به کارگيري اين نارنجک ها طي شد، ممکننمي شد. موقعي که اين نارنجک ها و سه راهي ساخته شدند، باز خود شهيد عراقي بود که اينها را توي ماشين جيپ گذاشت و با هم به خيابان خاوران و طرف هاي هاشم آباد رفتيم تا قدرت صداي اينها را امتحان کنيم. ضمن اينکه در قاسم آباد يک پاسگاه ژاندار مري بود و بايد به گونه عمل مي کرديم که کسي دچار آسيب نشود.
حضور شهيد عراقي براي همه موجب اطمينان خاطر مي شد، يعني آن اميد و نشاطي که ايشان در انجام وظايفش داشت، موجب مي شد هرکسي که با ايشان کار مي کرد، به خصوص در زمينه هايي که در آن ايام موجب اضطراب شديد مي شد، آرامش خاطر پيدا کند. با تمام احتمالاتي که براي دستگيري و مشکلات پس از آن وجود داشت، با حضور شهيد عراقي همه اطمينان خاطر داشتند و کارهاي محوله را با اطمينان انجام مي دادند. به هرحال کيفيت کار مرحله به مرحله بررسي و طراحي مي شد.
آخرين مرحله اي که طراحي شد، ساخت نارنجک جنگي بود. حاج صفا در خيابان خاوران تراشکاري داشت. کارهاي تراشکاري را ايشان و شهيد عراقي و بنده انجام مي داديم. پس از دستگيري، قالب کامل شده نارنجک جنگي با تمام خصوصياتي که يک نارنجک جنگي دارد و اين گروه، همه طراحي هايش را کرده بود، همراه با چمدان حاوي اسلحه کشف شد.
مرحوم عراقي در برنامه هاي مختلفي که هیأت هاي موتلفه براساس ضرورت هايي که پيش مي آمدند، بايد انجام مي داد و به خصوص در هر برنامه اي که ريسک و خطر در آن وجود داشت، يکي از افرادي بود که بدون هيچ ترس و واهمه اي پذيراي خطر بود. در تمرين تيراندازي شهيد بخارائي، شهيدنيک نژاد، شهيد صفار هرندي، غير از شهيد صادق اماني، شهيد عراقي هم مسؤوليت مستقيم داشت و برادرها را به جاده خاوران مي برد و تمرين مي داد.
همگي با هم مي رفتند؟
در قضيه نقل فتوا در داخل زندان، موضع شهيد عراقي چگونه بود، چون عده اي معتقدند که ايشان پس از صدور فتوا هم به همکاري و همراهي با کساني که تغيير ايدئولوژي داده بودند، ادامه مي داد، ولي عده اي مي گويند به فتوا پايبند بود.
البته بحث اين هم مفصل است که اينها اساساً چرا مي آمدند و بحث مي کردند و چه سوء استفاده اي مي خواستند از اين جور کارها بکنند. در همان جا بود که در سال 53 تغير ايدئولوژيک سازمان اعلام شد و بعضي از اعضاي آن به ديگران اعتراض کردند که «چرا در اعلام اين مواضع شتاب کرديد؟ مي گذاشتيد که ما تحت اين پوشش، به اثرگذاري خودمان در مورد نيروهاي جواني که وارد زندان مي شدند، ادامه مي داديم و الان اين تغيير ايدئولوژيک، موجب يک سري مقابله ها با سازمان مي شود.»
ما با اين مسائل و با تفسير به رأي هاي اينها کاملاً آشنا بوديم. مرحوم عراقي و حاج هاشم اماني در تهران اينها را از زندان قصر به بند 1 اوين آوردند و ما را هم ا مشهد به تهران و به بند 2 بردند و بعد به بند 1 منتقل کردند. زنداني در طول روز فرصت هاي زيادي دارد و در آن بندها مباحث مختلفي مطرح مي شدند. در بند 2 اوين مسعود رجوي، موسي خياباني، محمد حياتي، مهدي ابريشم چي و رده هاي بالاي سازمان منافقين بودند. شهيد رجائي هم در بند 2 بود. ما يافته هايمان را از زندان مشهد آورديم و با برادران در اولين مورد بحث قرار داديم. ساعت ها اين يافته ها را در موقع قدم زدن با شهيد رجائي به بحث گذاشت. ايشان هنوز متوجه ماهيت اينها و سوء استفاده هايشان از نهضت نشده بود. کلاً اين مجموعه، اطلاعات کافي و نمونه هاي شفاف و محکمي را در اختيار برادراني که در بند 1 بودند، قرار داد. در زندان آيت الله مهدوي، آيت الله هاشمي رفسنجاني، آقاي منتظري، آيت الله طالقاني، آيت الله رباني شيرازي، آقاي کروبي، حاج شيخ حسن لاهوتي بودند. آقايان در اتاق برگي مي نشستند و ما هم بوديم و بحث مي کرديم و يادم نمي رود که مرحوم طالقاني مکرر تأسف مي خوردند از اينکه مورد بهره برداري سازمان منافقين قرار گرفته بودند.
محمدي گرگاني چون در تغيير ايدئولوژيک سازمان، موضع گرفته بود، رژيم، او را هم آورده بود به بند 1، ولي او هنوز متأثر از سازمان بود، هرچند به يک صورت هايي به رهبران منافقين نقد داشت که جاي بحث مفصل دارد. در اينجا بود که آقايان علما احساس وظيفه کردند و آن فتوا صادر شد، چون سازمان منافقين از نام اسلام سوء استفاده مي کرد و جوان هاي مردم را مي فريفت. مرحوم عراقي کاملاً در جريان امر و علت صدور فتوا بود و تبعيت مي کرد. ايشان شايد در شيوه اجراي فتوا با ديگران اختلاف سليقه داشت، ولي در اصل فتوا، اختلافي نبود. واقعيت ايناست که صدور اين فتوا، آسيب جدي به سازمان منافقين زد و آنها به مقابله پرداختند و بي پروا مي گفتند کساني که فتوا داده اند ساواکي هستند. هيچ استدال منطقي در مقابل اين فتوا نداشتند و فقط احساس جوان ها را تحريک مي کرند.
تبعيد برازجان چرا پيش آمد؟
پيروان نهضت روحانيت و مقلدين حاج آقا روح اللهف به هيچ وجه تحت تأثير اين گروه هاي تازه از گرد راه رسيده قرار نمي گرفتند و درفضاي زندان، سعي در روشنگري ذهن جوانان داشتند و منافقين اين مسئله را نمي توانستند تحمل کنند. اين اثر گذاري از چشم دستگاه و مديريت زندان هم پوشيده نبود، بنابراين به اين نتيجه رسيدند که دو سه نفر از افراد اثر گذار را به برازجان تبعيد کنند. مرحوم عراقي و آقاي انواري و آقاي عسگر اولادي آنها شکسته شود، منتهي وقتي دنديند غيبت آنها تغيير زيادي را رد زندان تهران به وجود نياورد و روحيه خود آنها هم تغيير نکرد، بعد از مدتي آنها را دوباره برگردانند تهران.
خبر شهادت مرحوم عراقي را چگونه شنيديد؟
با توجه به اينکه شما در جريان محاکمه ضاربين بوديد، به نظر شما گروه فرقان با برنامه، شهيد عراقي را ترور کرد يا برنامه نداشت؟
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 36