واقع گرايي اخلاقي(1)

اخلاق از حوزه هاي مهم زندگي است. فيلسوفان اخلاق در فلسفه ي اخلاق و همچنين در فرا اخلاق (اخلاق نقدي و يا اخلاق تحليلي) با نگاهي فلسفي به بررسي مسايل مرتبط با اخلاق مي پردازند. يكي از اين مسايل مهم اين است كه آيا ارزش هاي اخلاقي داراي واقعيت اند يا صرفاً ابداع انسان اند. به تعبير ديگر،‌آيا جملات اخلاقي صرفاً انشايي هستند و بيان خواست و احساسات گوينده اند يا اخباري هستند، يعني قضيه اند و داراي مابه ازاي خارجي مي باشند.
دوشنبه، 26 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
واقع گرايي اخلاقي(1)

واقع گرايي اخلاقي(1)
واقع گرايي اخلاقي(1)


 

نويسندگان:دكتر غلامحسين توكلّي (1)
فاطمه مهراب زاده (2)



 

چكيده
 

اخلاق از حوزه هاي مهم زندگي است. فيلسوفان اخلاق در فلسفه ي اخلاق و همچنين در فرا اخلاق (اخلاق نقدي و يا اخلاق تحليلي) با نگاهي فلسفي به بررسي مسايل مرتبط با اخلاق مي پردازند. يكي از اين مسايل مهم اين است كه آيا ارزش هاي اخلاقي داراي واقعيت اند يا صرفاً ابداع انسان اند. به تعبير ديگر،‌آيا جملات اخلاقي صرفاً انشايي هستند و بيان خواست و احساسات گوينده اند يا اخباري هستند، يعني قضيه اند و داراي مابه ازاي خارجي مي باشند.
حال، روي اين فرض كه محمولات اين قضايا عيني باشد، آيا عينّيت اين قضايا به صورت عينّيت قضاياي تجربي است، يا عينّيت قضاياي اخلاقي از گونه ي ديگر است، و اگر از گونه ي ديگر است اين عينيت به چه نحو است.
واقع گرايي اخلاقي ديدگاهي است كه به وجود امور واقعي كه اعمال و اشيا در رابطه با آن ها، درست يا غلط، خوب يا بد مي شود معتقد است. طبق اين ديدگاه، صفات اخلاقي، صفات اصيل چيزها يا كارها هستند. امّا، ناواقع گرايان فكر مي كنند كه ما در جهاني به سر مي بريم كه هيچ ارزش عيني در آن وجود ندارد. و بنابر نظر اين گروه، انسان تصوّرات خود را از ارزش هاي اخلاقي ـ بر اساس اين كه انسان مخلوقي با احساس و نياز و اميال خاص است ـ به دست مي آورد، و بنابراين، سرچشمه ي ارزش ها در خود انسان است.

واژه هاي كليدي
 

واقع گرايي اخلاقي، عينيت گرايي اخلاقي، ناواقع گرايي اخلاقي.

مقدمه
 

بحث از هستي شناسي حقايق اخلاقي و تحقيق از اين كه آيا حقايق اخلاقي در عالم وجود دارند يا خير، مهم ترين مسأله در قلمرو فلسفه ي اخلاق به شمار مي رود. واقع گرايي و غير واقع گرايي در حوزه ي اخلاق و اين كه آيا حقايق اخلاقي وجودي منحاز و مستقل در اين عالم دارند يا خير، در كهن ترين مباحث فلسفي ريشه دارد، ولي با فراز و نشيب هاي فراواني مواجه بوده و انديشمندان رويكردهاي مختلفي در اين بحث انتخاب كرده اند؛ و با اين انتخاب، واقع گرا يا غير واقع گرا شده اند. گروهي از فيلسوفان و متفكّران در اين عرصه، وجود حقايق اخلاقي (هم چون خير و خوبي) را در زمره ي مُثُل تلقّي مي كردند، عده اي اين امور را صرف امر و نهي الهي بر مي شمردند، بعضي اين حقايق را جزء لاينفك طبيعت و عالم محسوب مي داشتند و برخي نيز امر گوينده و حاكم به خوب و خير بودن شي ء و كار خوب، و حتي دسته اي احكام حاوي بيان اين امور را صرف ابراز احساسات و يا توصيه ي گوينده و حاكم حكم اخلاقي به ديگر اشخاص قلمداد مي نمودند.
واقع گرايي اخلاقي نظريّه اي است كه به اين دو مقدّمه معتقد است:
1ـ مدّعيات اخلاقي، گزاره هايي است كه حقيقتاً صادق يا كاذب اند؛
2ـ بعضي از اين گزاره ها حقيقتاً صادق هستند.
واقع گرايي ديدگاهي است كه معتقد است در عالم، حقايق و اموري وجود دارد كه بيان مي كند كدام اعمال درست اند و كدام اعمال خطا و به اين كه چه اشيايي خوب اند و چه اشيايي بد. به عبارت ديگر، ديدگاهي است كه واقعيت هاي اخلاقي را مستقل از باورها و رويكردهاي انسان مي انگارد هستند. اصطلاح واقع گرايي در اين معنا با عيني گرايي اخلاقي و شناخت گرايي اخلاقي هم معني يا قريب المعني است.
عينيت گرايي اخلاقي ديدگاهي فرا اخلاقي است و ادّعا مي كند كه حكم هاي اخلاقي به صورت گزاره ها بيان مي شود و اين گزاره ها درباره ي حقايق اخلاقي عيني و مستقل از عقايد آدمي. بنابراين، عينيت گرايي، ديدگاهي در حوزه ي آنتولوژي است و عبارت است از اين ادعا كه از جمله حقايق موجود در عالم، حقايق ارزشي است.
بر اين اساس، واقع گرايان بر اين باورند كه نه تنها مدّعيات اخلاقي، ظاهراً درباره ي واقعيات هستند، بلكه افزون بر آن، واقعياتي اخلاقي وجود دارند كه دست كم برخي از اين مدّعيات در نسبت با آن صادق هستند.

تعاريف واقع گرايي اخلاقي
 

از واقع گرايي اخلاقي تعاريفي ارايه شده است كه در ذيل به آن ها اشاره مي شود.
ديويد مك ناوتن (3) در كتاب بصيرت اخلاقي مي نويسد:
«واقع گرايي اخلاقي اصرار مي ورزد كه واقعيات اخلاقي، مستقل از باورهاي اخلاقيِ ما وجود دارند و تعيين مي كنند كه آن باورها صادق اند يا كاذب. اين ديدگاه بر آن است كه صفات اخلاقي، صفات حقيقي چيزها يا كارها هستند، به تعبير مجازي، اين صفات جزو اثاثيه و اجزاي عالم اند. ممكن است ما نسبت به برخي صفات حساس باشيم يا نباشيم، امّا وجود و عدم آن صافت به اين كه ما چه فكر مي كنيم بستگي ندارد.»(4)
رابرت ال. ارينگتون مي نويسد:
«به عقيده ي واقع گرايان، گزاره هاي اخلاقي يا دست كم بسياري از آن ها مستقيماً توصيف گر حقايق اخلاقي اند، و بدين لحاظ، آن ها داراي ارزش صدق اند، و صدق و كذبشان با اين مطلب كه آيا حقايق اخلاقي را توصيف مي كنند يا نه،‌تعيين مي شود. حقايق اخلاقي از موقعيت ها، اشخاص و اعمالي ساخته شده اند كه مظاهر اخلاقي تحويل ناپذير دارند. مظاهر اخلاقي، عيني و مستقل از اميال و نگرش هاي آدميان هستند...»(5)
ريچارد ميلر (6) در مدخل واقع گرايي در دايرة المعارف فلسفه اخلاق، اين موضوع را اين گونه تعريف كرده است:
«واقع گرايان اخلاقي بر اين باورند كه احكام اخلاقي، گزاره هايي قابل صدق اند. آنان مدعي اند كه آدميان اغلب در مقام ارايه و بيان آن احكام هستند. به علاوه، واقع گرايان اخلاقي اين عقيده را كه گزاره ها و احكام اخلاقي و يا توجيه آن ها، ابتداءً به باورها و احساسات گوينده و اظهار كننده ي آن احكام و نيز آداب و رسوم جاري در فرهنگ آنان وابسته است،‌نمي پذيرند.»(7)
راس شافر لند و (8) نيز در تعريف واقع گرايي اخلاقي چنين مي گويد:
«واقع گرايي اخلاقي نظريه اي است كه طبق آن احكام اخلاقي برخوردار از نوع خاصي از عينيت هستند: چنين احكامي هنگامي كه صادق باشند، مستقل از آن چيزي هستند كه يك فرد در مكاني خاص و در اوضاع و احوالي خاص براي آن ها در نظر مي گيرد.»(9)
مايكل دامت واقع گرايي را اين گونه تعريف مي كند:
«واقع گرايي يعني اعتقاد به اين كه گزاره هاي رشته مورد بحث، ارزش صدق عيني،‌مستقل از ابزارهاي شناخت آن گزاره ها را داراست؛ يعني صدق و كذب آن ها بر حسب وجود واقعي اي كه مستقل از ما دارند، تعيين مي شود.»(10)
بر اساس اين تعريف، واقع گرايي يعني اعتقاد به اين كه گزاره هاي اخلاقي، ارزش صدق عيني دارند كه از شناخت آن گزاره ها مستقل است و صدق و كذب آن ها بر اساس وجود واقعي اموري كه آن گزاره ها از آن ها حكايت مي كنندن و مستقل از ما نيز مي باشند، تعيين مي شود.
واقع گرايي گاهي به صورت حداكثري است و گاه به صورت حداقلي؛ واقع گرايان حداكثري حقايق اخلاقي را كاملاً خارجي تلقي مي كنند و آن را در زمره ي اموري قرار مي دهند كه مفاهيم ماهوي از آن حكايت مي كنند. در واقع گرايي حداقلي، گاه حقايق اخلاقي به واسطه ي فعاليت ذهن ناظر و... انتزاع و يا ادراك مي شوند.

عينيت گرايي اخلاقي
 

دو اصطلاح «عينّيت گرايي، (11) و «واقع گرايي اخلاقي»(12) به يكديگر نزديك اند، اما تفاوت هايي نيز با يكديگر دارند.
معناي عينّيت و تعيين حدود آن، مسأله اي اخلاقي است. شايد بتوان گفت اطلاق لفظ عينّيت گرا در فلسفه ي اخلاق، مراتبي سه گانه دارد.
در مرتبه ي اول، وصف عينّيت گرا بر ديدگاه هاي شناخت گرايانه اي بار مي شود كه مدعي اند احكام اخلاقي، نه درباره ي وضعيت ذهني فرد چيزي مي گويند و نه به آن وابسته اند، بلكه درباره ي وضعيت عيني كه خارج از حكم كننده است حكم مي كنند. براي مثال، حكم اخلاقيِ "قتل خطاست" نشان مي دهد كه ويژگي خطا بودن قتل، حتّي اگر هيچ حكمي درباره ي آن موجود نباشد، وجود دارد. فرد عينّيت گرا معقتد است كه چنين ادعاهايي به امور جهان مربوط است.
مرتبه ي دوم كه تخفيف يافته تر از مرتبه ي قبل است، به هر نظريّه اي اطلاق مي شود كه مدّعي است همگرايي و توافق عقلاني در مورد احكام اخلاقي امكان پذير است و فقدان همگرايي مي تواند نتيجه ي نقصان حكم يا كمبود اطلاعات باشد.(13)
گفته شد فرا اخلاق بيشتر در مورد اين كه آيا خوبي، بدي، شايست و ناشايست، واژگان ذهني و ناشي از تخيّلات و عواطف انساني هستند و يا اين كه عيني هستند و عالم واقع را نمايندگي يا توصيف مي كنند يا نه، بحث مي كند.
بايد توجه داشت كه مدافعان اخلاقيات عيني نمي گويند تمامي حقايق اخلاقي عيني هستند، بلكه مي گويند اين حقايق وجود دارند يا دست كم مي توان يك مورد از حقايق اخلاقي كه عيني هستند را مثال زد.
اخلاقيات عيني، حقيقتشان بر وجود داننده ي اين اخلاقيات (كسي كه در مورد ارزش هاي حقيقي اين گزارهاي اخلاقي قضاوت مي كند) مبتني نيست؛ يعني چه ما وجود داشته باشيم چه وجود نداشته باشيم، در هر شرايطي و به صورت جهان شمول، دسته اي از رفتارها يا حالات اخلاقي، ارزش خوب دارند يا ارزش بد. مثلاً اگر كسي بگويد كه «شكنجه كردن يك شخص تنها براي تفريح و لذّت بردن، همواره و به صورت جهان شمول بد (غير اخلاقي) است»او در حال دادن اين پيشنهاد است كه برخي از مسايل اخلاقي عيني هستند.
بنابراين، عيني بودن اخلاقيات به معني اين است كه گزاره هاي اخلاقي، بدون توجّه به اين كه انسان در مورد آن ها چه فكر مي كند، درست يا نادرست هستند،و يا اخلاقيات، مستقل از ذهن انسان ها هستند يا اين كه كشف شدني اند، نه خلق و تعريف كردني.
عينيت گرايي اخلاقي ديدگاهي فرااخلاقي است و ادّعا مي كند كه حكم هاي اخلاقي به صورت قضايا بيان مي شوند و اين قضايا درباره ي حقايق اخلاقي عيني و مستقل از عقايد آدمي هستند.
آر. اف. اتكينسون در كتاب درآمدي بر فلسفه اخلاق در تعريف عينّيت گرايي اخلاق مي نويسد:
«عينّيت گرايي صبغه اي از شناخت گرايي است كه بر طبق آن، حكم اخلاقي، قضيه اي خبري است، ولي حالت ذهني گوينده را بيان نمي كند.»(14)
اتكينسون ذهن گرايي و بين الاذهان گرايي را جايگزين هاي عينيت گرايي دانسته، مي نويسد:
«آنچه موجب تفاوتِ عينيت گرا، بين الاذهان گرا و ذهنيت گرا... مي گردد اين است كه آيا مردم در شرايط صدق اين ادّعا نقشي دارند يا نه. اگر نقشي دارند، اين نقش را چگونه ايفا مي كنند؟ شرايط صدق اگر تكيه ي اصلي اش به افراد باشد، سابجكتيو و متكي به فرد است و اگر ارجاع و تكيه ي اصلي اش به اعمال يا قراردادها يا توانايي هاي گروهي از مردم باشد، بين الاذهان گرا است، و اگر به طور كلّي، نيازي به ارجاع دادن به مردمان، توانايي آنان، اعمالشان يا قراردادهايشان نداشته باشد، «عينّيت گرا» خواهد بود.»(15)
در تعريف عينّيت گرايي اخلاقي همچنين مي توان گفت كه از نظر عيني گرايان ارزش هاي اخلاقي ساخته ي ذهن انسان نيستند، بلكه وابسته به خصوصياتي هستند كه در اشيا يا اعمال وجود دارد و اين ويژگي ها هستي واقعي و خارجي دارند. به همين جهت، ارزش ها نيز ماهيتاً مستقل از ذهن آدمي اند.
ديويد برينك در مقاله ي «واقع گرايي، طبيعت گرايي اخلاق» و معنا شناسي اخلاقي» در تعرف عينّيت گرايي اخلاق چنين مي نويسد:
«... عيني بودن حقايق اخلاقي به اين معناست كه اين حقايق مستقل از باورها و گرايش هاي ارزياب ها و ناظرها به دست مي آيند.»(16)
صحبت از عيني بودن احكام اخلاقي، در واقع نظري معرفت شناختي به احكام اخلاقي است. در تعريفي كه اتكينسون از عينيت گرايي اخلاقي ارايه مي دهد استقلال حكم اخلاقي از حالات ذهني گوينده ي آن برجسته و خبري بودن آن حكم و مورد توجّه است. در تعريفي كه برينك ارايه مي دهد، نحوه ي حصول معرفت اخلاقي مستقل از باورها و گرايش هاي ارزياب و ناظر اخلاقي دانسته شده است.
مقصود از اخلاقيات عيني، مجموعه اي از صدق هاي اخلاقي است كه فارغ از انديشه يا ميل هر فرد يا گروهي هستند. انگاره ي اخلاقيات عيني در تقابل با همه ي صور سوبژكتيويسم اخلاقي است. مكي نيز در تعريف ذهنيت گرايي كه طرف مقابل عينيت گرايي است مي آورد:
«وقتي ما يك حكم اخلاقي را قائم به فرد تلقّي مي كنيم، يعني آن حكم، خبر و گزارش از حالات دروني فرد مي دهد، نه از امور خارجي.»(17)
مطابق رويكرد عيني گرايي به اخلاق:
1ـ ما باورهاي اخلاقي داريم كه يا درست اند يا نادرست. اين باورها نمي توانند صرفاً بيان عواطفي مانند فرياد شعف يا درد باشند.
2ـ درستي يا نادرستي داوري هاي اخلاقي ما صرفاً تابعي از انديشه ها يا گرايش هاي افراد با قرار دادهاي اجتماع نيست.
3ـ ممكن است صدق هايي اخلاقي باشند كه در انتظار كشف شدن، از طريق وحي (در رويكرد خداباوري) يا از طريق تجربه ـ چه بسا همراه با تغيير در زيست شناسي ما ـ هستند.
يك سوء تفاهم رايج كه در فهم عينّيت و ذهنّيت اخلاقيات وجود دارد اين است كه آيا همه آن را قبول دارند و بر اساس آن رفتار مي كنند يا نه، حال آن كه عينّيت اخلاقيات ارتباطي با اين كه افراد آن ها را عيني بدانند و بر اساس آن ها رفتار كنند ندارند. همچنين گاهي گفته مي شود كه اختلاف نظر فلاسفه بر سر عينّيت اخلاقي نشان مي دهد كه اخلاقيات، عيني نيستند. اشكال اين سخن نيز اين است كه نظر فلاسفه را برابر با حقيقت مي داند.

پي نوشت ها :
 

1- عضو هيأت علمي گروه فلسفه ي دانشگاه اصفهان.
2- دانشجوي كارشناسي ارشد فلسفه ي غرب دانشگاه اصفهان.
3- David McNaughton.
4- اوتن، ص 25.
5- Arrington ,p:120.
6- R.w Miller.
7- Miller ,1992:847-48.
8- Russ Shafer Landu.
9- ملايوسفي، 8:1384.
10- Dummett, 1978:146.
11- Moral Objectivism.
12- Moral Realism.
13- ويليامز، 1383:138.
14- اتكينسون، 1380:197.
15- همان، ص 65.
16- Brink, P:154.
17- Macki, 1977,17.
 

منبع: فصلنامه تخصصي اخلاق شماره 20



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.